شعار سال: دو بخش از گفتوگو با غلامرضا ذکیانی، رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با تیترهای «تفکیک وحی از فلسفه در بنیانهای فکری مدرنیته / علم در خدمت قدرت اساس دنیای جدید است» و «فلسفه اسلامی به دلیل پیوند با امر قدسی با نیهیلیزم مواجه نشد» منتشر شد. در ادامه بخش سوم و پایانی این مصاحبه تفصیلی را میخوانید؛
- آیا در حال حاضر بازخوانی میراث فلسفی اسلامی در حال انجام است؟ از طرفی شاهد این هستیم که بزرگانی نظیر آیتالله جوادیآملی سالها است که به شرح اسفار اربعه پرداختهاند اما آیا صرف این شرحنگاریها، به نوعی متوقف شدن نیست؟ آیا باید همین روال را طی کرد یا باید رویه را تغییر داد؟ چرا در این بازخوانی به غیر از شرحنگاری کار دیگری ندیدهایم؟در وهله اول باید توجه کنیم کار افرادی که نام بردید قابل تحسین است و امیدوارم دیگر افراد نیز به همین صورت عمر خود را صرف کنند و به صورت تمام وقت روی سنت ما ممحض شوند. البته نکته مهم این است که سنت ما منحصر در ملاصدرا نیست بلکه میرداماد، میرفندرسکی، محقق دوانی و سهروردی هم سنت ما هستند و حتما باید سراغ آنها برویم.
نکته دیگر این است که امروز یکی دیگر از آسیبهایی که من به عنوان یک فرد دانشگاهی میبینم و در جواب سؤال شما باید به این چالش اشاره کنم این است که ما دانشگاه را در سال ۱۳۱۴ که دانشگاه تهران تاسیس شد، از غرب کپیبرداری کردیم. این کپیبرداری خوب بود، چون نهادی را که در کشور ما نبود آوردیم و اصلاً قابل قیاس با نهادی تحت عنوان مکتبخانهها نیست اما آنهایی که این دانشگاه را تأسیس کرده بودند، برای منظوری تأسیس کرده بودند و وقتی این منظور برطرف میشد، سراغ منظور دیگری میرفتند و دانشگاه را مطابق با آن میکردند. اگر نخواهم به صورت مبهم حرف بزنم باید بگویم که دانشگاه در کشور ما برای رفع نیازهای جامعه و اجتماع تأسیس شده است.
البته تا این حرف گفته میشود، بعضی میگویند این حرفها را نزنید، چون دانشگاه بازار نیست و محل تجارت نیست و استاد دانشگاه هم بیزینسمن نیست اما به نظرم یک مقدار شتاب به خرج میدهند چون جامعه دارای نیازهای ذومراتب است؛ یکسری نیازهای آن مادی است که برخی رشتهها باید برای آن نیازها تعبیه بشوند. یکسری نیازها هم داریم که کمتر مادی است و طبیعتاً باید برخی رشتهها برای آن وجود داشته باشند و یکسری نیازها هم داریم که کاملاً غیرمادی محسوب میشوند. مثل همین بحث ملیت که یکسری رشتههای خاص خودش را میطلبد.
منتها مشکل اساسی ما در ایران امروز یعنی از ۱۳۱۴ که دانشگاه را آوردیم تا به امروز این است که حواسمان نبود که این دانشگاه یک مأموریت دارد و باید در خدمت ملت باشد؛ یعنی دانشگاه باید نیازهایی که در جامعه داریم را برطرف کند. اگر دانشگاه بخواهد نیازهای اجتماع را برطرف کند میدانید چه اتفاقی میافتد؟ در اینصورت دیگر رشتهای در دانشگاه تأسیس نمیشود که فارغالتحصیلان آن رشته بیکار باشند و دیگر رشتههایی در دانشگاه تأسیس نمیشود که در مقاطع لیسانس، فوقلیسانس و دکتری صرفاً افرادی را تربیت کند که نتوانند کاری را انجام دهند و وقتی از آنها سؤال میکنیم بگویند ما فقط این چیزها را بلد هستیم و شما دیگر با دانشجویانی مواجه نمیشوید که نمیتوانند نامه اداری بنویسند.
علت کجا است؟ علت اینجایی است که این رابطه دانشگاه و جامعه برای رفع نیازها قطع شده است. مثلاً سالیان سال است که با رهنمودهای مقام معظم رهبری، بحث تحول در علوم انسانی اتفاق افتاده است. چرا؟ چون ایشان که حاکم و ناظر مشکلات ما هستند میبینند که ما کجا مشکل داریم و فرمودند باید این علوم متحول شود. بله، علوم انسانی باید متحول شود و این کار را به ما سپردهاند. ما چه کردهایم؟ ما فکر کردیم که باید یک شورای تحولی تأسیس کنیم و آنجا یک عده آدم را آنجا جمع کنیم و بگوییم بنشینید و بگوییم مثلاً در رشته روانشناسی اسلامی و یا مدیریت کتاب بنویسید، البته که خود من هم عضور این شورا هستم.
ثمرات رابطه دانشگاه و جامعهمشکل اینجا نیست و بنا نیست مقام معظم رهبری بیایند و این کارها را هم انجام بدهند و روشهای آن را ترسیم کنند. ایشان خط میدهند و ما باید اجرا کنیم و بفهمیم. فهم من این است که مشکل اساسی ما تحول علوم انسانی نیست، جدایی دانشگاه از جامعه است و وقتی جامعه را مطرح میکنم، مراد من همه مراتب جامعه است. اگر دانشگاه ما ناظر به مشکلات جامعه بود، چه اتفاقی میافتاد؟ در اینصورت هیچوقت هیچ رشتهای به صورت بیخود و بدون اینکه ارتباطی با نیازهای جامعه داشته باشد تأسیس نمیشد، در حالیکه الان در دانشگاههای خودمان مینشینیم و چند استاد هم جمع میشوند و یکدفعه یک دوره دکتری تأسیس میکنیم. چرا؟ چون یک عده دانشجو هستند که به خاطر مدرک دکتری میآیند و برای منِ استاد هم کلاس دکتری، پایاننامه دکتری و دفاع دکتری درست میشود، برای من مقاله مینویسند و پول ۱۸ واحد برای من تأمین میشود.
اما حالا این کار چه مشکلی از جامعه حل میکند؟ استاد میگوید به من چه ارتباطی دارد؟ اما اگر جامعه با دانشگاه رابطه داشته باشند، اتفاقی که میافتد این است که مشکلات حل میشود. جامعه ما از مشکلات فیزیکی، متافیزیکی، اجتماعی، خانوادگی و اخلاقی دارد و هرکدام از مشکلات باید در یکی از دانشگاهها و در یکی از رشتهها حل شود و چون مشکلات جامعه هر روز نو میشود، بنابراین دانشگاهی که ناظر بر مشکلات جامعه فعالیت میکند، اصلاً نمیتواند مثلاً به مدت بیست سال از تحولات روز جامعه عقب بماند و به تعبیر دقیقتر برای اینکه دانشگاه باقی بماند، باید فعالیتهای خود را ناظر به نیازهای جامعه پیش ببرد.
از طرفی نیازهای جامعه نیز متغیر است و دائم متحول میشود. حال روی این نکته تأکید میکنم که جامعه ما متشکل از مسلمانان است در نتیجه نیازهای آنها نیز اسلامی است و پاسخهای اسلامی هم میخواهند. برای نمونه یکی از مشکلات در جامعه فعلی بالارفتن سن ازدواج و همچنین بالارفتن آمار طلاق است. حال باید با این معضل چه برخوردی کنیم؟ اگر دانشمند و دانشگاهی بیاید و فکر کند و مثلاً راهکار ازدواج سفید را پیشنهاد کند، این راهکار متناسب با افرادی که در جامعه زندگی میکنند نیست و جامعه چنین سبکی از ازدواج را نمیپذیرد، چون مسلمان است.
نیازهای جامعه باید با مراجعه به اسلام حل شودبنابراین، دانشمند ما مجبور است که طبق اعتقادات مردم راهحلی را پیدا کند که مردم آن را قبول کند. مثلاً تئوریهایی نظیر ازدواج موقت و راههای دیگری که اسلام پیشنهاد میکند مطرح شود. اگر دانشگاه ما ناظر به نیازهای جامعه بود، نه تنها خود به خود متحول میشد، بلکه اسلامی هم میشد. چرا؟ چون نیازهای مردم اسلامی است و مردم مردم مسلمان هستند اما چون این فرایند را نداریم، میخواهیم به صورت فرمایشی تحول را ایجاد کنیم اما شکست میخوریم.
از افراد مختلف بپرسید که در این سالیان سال که گرفتار این موضوع یعنی تحول در علوم اسلامی بودهایم، چقدر توانستیم موفق باشیم و چرا توفیق چندانی نداشتهایم؟ علت این است که دانشگاههای ما کتابهایی که نوشته شده را پس زدهاند و باید بپرسیم چرا این کار انجام شده است و چرا قبول نکردند؟ احتمالاً این صحبت به مذاق برخی از همکاران ما در شورای تحول خوش نیاید، ولی اگر بخواهیم برای این انقلاب که این همه خون پای آن داده شده، برای ایران که این همه سابقه درخشان دارد و ما انتظار داریم با وجود انقلاب اسلامی آن سوابق درخشان احیا شود کاری انجام دهیم، حتماً باید نقدهای معقول را بپذیریم.
- ما با آقای دکتر نصر که صحبت میکردیم ایشان روی فلسفه اسلامی و ظریفتهای آن تأکید داشتند و معتقد بودند این فلسفه میتواند در راستای مقابه با چالشهایی که دنیای مدرن ایجاد میکند بایستد. نظر شما در مورد این نظر چیست؟اگر اجازه بدهید من از کلمه موافق هستم یا نیستم استفاده نکنم اما چه بخواهیم و چه نخواهیم آقای دکتر نصر یکی از گنجینههای ما هستند و مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه را نیز پنج سال قبل از انقلاب تأسیس کردند. ایشان گرایشهایی دارند و سنتگرا هستند؛ یعنی در گفتمانی قرار دارند که افرادی مثل «گنوم»، «کوماراسوامی» و «شوان» در این گفتمان قرار دارند. ایشان با رویکرد اسلامی یکسری نگاههایی دارند و من به عنوان دانشجوی فلسفه فقط همینقدر میتوانم بگویم که این ایران با مجموعه داشتههای خودش میتواند بهترین ملت جهان باشد.
فلسفه اسلامی ما این ظرفیت را دارد که با چالشهای موجود مقابله کند، منتها به شرطها و شروطها. یکی از شرایط آن را عرض میکنم؛ کافی است علامه طباطبایی و شهید مطهری را ببینید. آنها فیلسوف اسلامی هستند و دیگران هم که اسم نمیبرم فیلسوف اسلامی هستند اما چه فرقی بین علامه و آقای مطهری با دیگران وجود دارد؟ تفاوت این است که اینها با سنت خودمان عمیقاً آشنا هستند و داشتههای خودشان را در خدمت اجتماع میگذارند و به اجتماع نگاه میکنند.
آنها در دهه ۳۰ به جامعه نظر افکندند و دیدند که مارکسیسم دارد عقاید و اعتقادات را ریشهکن میکند اما واکنش آنها چه بود؟ آیا پتو را روی خودشان میکشند و میگویند ما اسفار خودمان را میخوانیم و کاری با این مسائل نداریم؟ خیر، سراغ کتابهای تقی ارانی و کتابهای جدی مارکسیستها میروند و میخوانند و بحث میکنند و از دهه ۳۰ به این طرف، کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بیرون میآید. برحسب ظاهر باید یکی بپرسد و بگوید آقای علامه طباطبایی و آقای مطهری، شما که یک حوزوی هستید، چرا مثل بقیه بحث اصالت وجود و اصالت ماهیت و ... را بحث نمیکنید و چرا از معرفتشناسی شروع میکنید؟ برای اینکه علم خود را ناظر به حل مشکلات اجتماع میدانند و میخواهند مشکلات اجتماع را برطرف کنند لذا شما به مقاله ششم بحث اعتباریات میرسید و یا آقای مطهری در کتاب مقدمهای بر جهانبینی، جامعه و تاریخ دارد. چیزهای است که شما در سنت تاریخیتان یا اصلاً نمیبینید، یا بسیار کمرنگ و حاشیهای است.
این دو بزرگوار وقتی میآیند و در جنگشان با مارکسیسم اینگونه عمل میکنند و حداقل من بعد از علامه طباطبایی و استاد مطهری کسی را ندیدهام که اینگونه با فلسفه اسلامی به مقابله با دنیای غرب رفته باشد که در آن زمان مارکسیسم بوده است. البته هرجنگی یک خاصیت دارد و آنهم اینکه شما ناگزیر هستید تمام فوتوفنها را از رقیبت یاد بگیری، تمام روشهایی که دارد بکار میگیرد را بکار بگیرید و تمام مبانی که استفاده میکند را عمیقاً بیاموزید. ناخواسته وقتی برمیگردید و سنت خود را بخوانید، دیگر نمیتوانید آن چیزهایی که یاد گرفتهاید را کنار بگذارید، لذا با همان عینک به بازخوانی میپردازید و از دل مبانی قرآنی و روایی خودتان چیزهایی بیرون میکشید که تا حالا کسی نکشیده است.
- و این میشود فیلسوف در خدمت اجتماع، درست است؟بله. اصالت اجتماعی و فردی که آقای مطهری میگوید و حرفهایی که در اقتصاد مطرح میکند و بحث اعتباریاتی که آقای طباطبایی ارائه میکند و هنوز که هنوز است ظرفیت این را دارد که بسیاری از مباحث روز را به چالش بکشد و با دید اسلامی و فلسفه اسلامی آنها را حل کند. دلیل آن این است که این دو بزرگوار، فلسفه اجتماعی را در خدمت اجتماع گرفتهاند، پس به این معنا جواب من به سؤال شما مثبت است.
اما کسی که فلسفه اسلامی میگوید، تاریخ اسلامی میگوید، علوم اسلامی میخواند و فقه اسلامی را میخواند، اما این را با آن عمق و وسعت در خدمت اجتماع قرار نمیدهد، امیدی نمیرود که بتواند مشکلی از مشکلات اجتماع را حل کند. مسائل و مطالب به نظر من جای گفتوگو دارد و همین مقدار که شما این فرصت را به من دادید و در خدمتتان بودم، صمیمانه تشکر میکنم.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری ایکنا، تاریخ انتشار: 8 دی 1399، کد خبر: 4956563، www.iqna.ir