رعنا (ترانه علیدوستی) و عماد (شهاب حسینی) از دو موقعیت به دنبال «ارزشهای اخلاقی» هستند و البته این تفاوت موقعیت تا پایان فیلم و حتی پس از آن هم دست از سر تماشاچیان برنمیدارد و آنان را به قضاوت درباره درستی یا نادرستی رفتار هر کدام وا میدارد.
توجه عمیق فرهادی به جزئیات، مثل راه رفتن روی طناب بندبازی است؛ هم جذاب است و هم پرمخاطره. این کار امکان نقد و کنکاش عمیق را برای منتقدانش فراهم میآورد و از سویی دیگر به تسلطش به موضوعی که دنبال میکند مهر درستی میزند. برخلاف شمار زیادی از فیلمهای سینمای ما، شغل بازیگران در داستان فیلم نقش اساسی دارد. رعنا و عماد بازیگران تئاتر «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر هستند و این تئاتر با محتوای فیلم پیوند عمیقی دارد. فرهادی در این فیلم نشان داد که تنها خالق پایانهای معلق و جذاب در فیلمهایش نیست. «فروشنده» آغازی کوبنده و تأثیرگذار دارد. فیلم به شکل اضطراب آفرینی از آپارتمان ترک برداشته و در خطر فروپاشی عماد و رعنا آغاز میشود. در این آپارتمان همهچیز در حال تکان خوردن است و بیقراری را به بهترین شکل ممکن به بیننده منتقل میکند. شرایط آپارتمان عماد و رعنا حالتی کاملاً نامطمئن و رنجآور دارد. احتمالاً این وضعیت نشانهای از وضعیت زندگی هر زوجی است که ممکن است آرامش خود را در چشمبرهمزدنی از دست بدهند. در حقیقت فرهادی میخواهد بگوید که رخدادهای بیرونی که از قضا چندان هم طبیعی نیستند (وضعیت نامناسب آپارتمان به دلیل زلزله نیست، بلکه به دلیل ساخت و ساز همسایهها است) و خارج از کنترل ما هستند، هر لحظه ممکن است آرامش ما را بههم زده و نگرانی و ناآرامی را به ما تحمیل کند.
در فیلم «فروشنده» مفاهیم بسیار مهمی مورد اشاره فرهادی است: تعارضات نقشی، چندلایهگی حقیقت اجتماعی، اهمیت حریم خصوصی، آبرو و اعتبار اجتماعی، عصبانیت و فرهیختگی، انتقام، زندگی مخفی و البته پردهپوشی و...
* آدمها خاکستریاند
به هر دلیل، ذهنیت ما ایرانیها (مثل بسیاری از جوامع که در معرض فلسفه یونانی و ارسطویی بودهاند) یک ذهنیت صفر و یکی است. یعنی تصور ما بر این است که یک گزاره یا درست است یا نادرست و یک رفتار اجتماعی نیز یا کاملاً درست است یا کاملاً نادرست. بر اساس این منطق، آدمها شباهت زیادی به اشیا دارند. با این حال، فرهادی از این منطق پیروی نمیکند و تلاش دارد آن را به نقد بکشد. در نگاه او لایههای اجتماعی گاهی با هم همپوشانی دارند و ممکن است مردی متین، قابل احترام و دارای ارزشهای مدنی که برای آرامش خانوادهاش رنج میبرد، بتدریج و البته ناخواسته، از عرش به فرش برسد.
وقتی مزاحم رعنا گرفتار شد، نه تنها عماد که بینندگان را هم گرفتار شوک کرد. او مرد میانسالی است که در نگاه اول با توجه به نوع پوشش و البته دیگر نشانههای رفتاریاش، در زمره مردان تلاشگر، اصیل، خانوادهدوست و البته اهل حلال و حرام است. او گرچه خریدار کالای یک تنفروش است، اما اهل احسان و نیکوکاری هم هست. برای بچه «خانم فروشنده» دوچرخه میخرد و البته سعی میکند با قرار دادن مقداری پول در منزل رعنا به نوعی عذاب وجدان خود را تسکین دهد. در کنار این کارها، او خارج از روابط رسمی با همسر خود که از قضا معلوم است عمیقاً به او دلبسته و نگران وضعیت او است، روابطی دارد. به هر حال، فرهادی میخواهد بگوید که آدمها یا «این» یا «آن» نیستند. آدمها از منطق ارسطویی پیروی نمیکنند که اجتماع نقیضین را محال میدانند. در درون آدمها ممکن است صفات متعارضی با هم کنار بیایند.
* تعارض اخلاقی
در سکانس پایانی فیلم، عماد «مزاحم رعنا» را به دام میاندازد. دیالوگها و البته بازی ستایشبرانگیز فرید سجادی حسینی (مزاحم رعنا) این بخش از داستان را در واقع جذابترین و تکاندهندهترین بخش فیلم کرده است. هم بیننده و هم عماد واقعاً نمیدانند که بهترین تصمیم چیست. به گمانم رعنا و زاویه نگاه او به «مجازات مزاحم» خود در مقابل نگاه عماد، روایتگر دو نگاه به مجازات باشد. از آنجایی که عماد عمیقاً آزرده و خرد شده بود، دوست دارد آن فرد نیز حداکثر حقارت و آزار را ببیند. در حقیقت، او و برخی از بینندگان به انتقام باور دارند؛ اما نگاه ملتمسانه مرد و وضعیت خانوادگی او و آنچه ایرانیها آن را «آبرو» میدانند و از قضا آنقدر برایشان مهم است که حاضرند برایش جان دهند و خون بریزند، برخی را به این قضاوت میکشاند که «رفتار اخلاقی» پردهپوشی و گذشت است؛ چیزی که رعنا آن را مطالبه میکند.
* آبرو و وجهه اجتماعی
در جوامع سنتی به هزار و یک دلیل که عمدتاً به فشار سنت بر افراد برمیگردد، کنشگران اجتماعی از دو زندگی پنهان و آشکار برخوردارند. شهروندان تلاش دارند ویترینی سازگار با «ارزشهای اجتماعی» داشته باشند و در عین حال، برای خود یک زندگی مخفی دست و پا کنند. شاید به زبان اخلاق به این پدیده ریاکاری بگوییم؛ ولی خود کنشگران چنین باوری ندارند.
اصغر فرهادی در فیلم فروشنده به این «دوگانه زیستن» برخی از ایرانیها اشاره دارد. از یک سو، نشان میدهد که افرادی درگیر نوعی «فروشندگی» اجتماعی هستند تا از این طریق وجهه عمومی خود را حفظ کنند و علاوه بر آن، از نظر اجتماعی طرد نشوند و از سوی دیگر هم، درگیر نوعی «خریداری» پنهان هستند.
اعتبار اجتماعی یا بهتر است بگویم «آبرو» به همان میزان که کارکرد مثبت دارد (برای مثال میتواند ابزاری برای کنترل اجتماعی باشد) به همان میزان نیز میتواند از کارکرد منفی برخوردار باشد. تن دادن به فروشندگی برای دستیابی به اعتبار بیشتر اجتماعی یکی از آنها است. اما مهم ترین کارکرد منفی آن عبارت است از غیرقابل کنترل و پیشبینی بودن و زندگیهای مخفی شهروندان. فرض کنید عماد مزاحم رعنا را به دام نمیانداخت، با چه معیاری میشد از زندگی پنهان او پرده برداشت؟
اعتبار اجتماعی و اهمیت آبرو در جوامع سنتی مثل ایران، سبب میشود که وقتی آبروی افراد تهدید میشود، آنها احساس حقارت کنند. «عماد» از اینکه آبرویش خراشیده شده، عمیقاً این حس را دارد و در طرف مقابل، «مزاحم» برای اینکه آبرویش تهدید شده است، سکته میکند. احساس تحقیرشدن، عماد را به انتقام میکشاند و البته از نظر شماری از بینندگان این رفتار منطقی است. هر روزه در رسانهها با جرایمی روبهرو هستیم که به بهانه حفظ آبرو صورت گرفتهاند و البته زیادند افرادی که به بهانه حفظ آبرویشان از جفایی که به آنها شده است سخنی به میان نمیآورند. «فروشنده» اصغر فرهادی نیم نگاهی به این پدیده اجتماعی نیز دارد.
* بخشایش
فیلم فرهادی با تأکید بر «بخشایش» تمام میشود. فروشنده آموزش میدهد که در بخشایش لذت چشمگیری است. فیلم که تمام میشود کسی مزاحمت آن شخص مزاحم را به یاد ندارد، ولی تا مدتها درگیر «بخشایش» عماد و رعنا است. این شاید مهم ترین نکتهای است که فیلم فرهادی را ستودنی میکند.
* کلام آخر
فروشنده به زخمی عمیق در جامعه ایران اشاره دارد و البته به حواشی آن. این جراحت با سکوت و پنهان کردن درمان نمیشود. فرهادی سعی کرده است آن را نمایان کند و از آن سخن بگوید.
** نگاه 1
نقدی بر نوع تعامل کاراکترها در «فروشنده» زخمخوردگان منطق پدرسالار
این نوشتار در پی پرکردن خلأیی است که در خوانشها و نقدهای مختلف ارائهشده درباره فیلم «فروشنده»، ساخته اصغر فرهادی، دیده میشود؛ یعنی بدین مهم میپردازد که چگونه رگههایی از «پاترنالیسمِ» (مدیریت پدرانه) رایج جامعه در فیلم بازنمایی شده است و چگونه روایت تعاملات کاراکترهای مدرن/روشنفکر، در عمق خود، خصلتهای خاص مرد ایرانی را بازتولید کرده است. بنابراین به قصد تمرکز بر این موضوع، از ستودن ویژگیهای مختلف این اثر صرفنظر میشود.
برای پاسخ به این پرسش، فیلم را به چند روایت تقسیم میکنیم و نحوه به تصویر کشیدن «زن» در این زیر-روایتها را به قصد بیرون کشیدن ناگفتهها و تلویحات مهم، توصیف میکنیم.
1. روایت نخست، ناگفته غمناکی است، از کاراکتری که در کانونِ ارتباطات ایجاد شده در فیلم حضور دارد، اما بازیای از او نمیبینیم؛ یعنی «آهو»، که با کودکش از خانه آواره شده و حتی برای پس گرفتنِ وسایل خانهاش بازنمیگردد. بابک، همکار عماد، یکی از مشتریان آهو است. نام فیلم به سرنوشت سیاه آهو دلالت دارد که گویا در شهری که به بیان عماد، «کاش لودر میانداختی و همه را ویران میکردی»، سرمایهای جز تنش ندارد. قصه او در فیلم گفته نمیشود، مخاطب نمیداند آهو از کجا آمده است و چه سرنوشتی دارد. او مظلومترین کاراکتری است که در ستم قلم نویسنده فیلم، به حاشیه رانده شده است و در نگاه سایر کاراکترها نیز به مثابه مقصر و گناهکار ترسیم میشود. در حالی که مشکلات پیش آمده برای زندگی عماد و رعنا ناشی از تصمیمها و اقدامهای آپارتمانسازها، بابک، پیرمرد و... است.
2. در روایت تجاوز به رعنا، با جایگاه قدرتمند دالِ مردانه (پیرمردِ راننده وانت) طرف هستیم که کاراکتر آهو یا هر فردِ جایگزینِ در دسترسی را ابژه لذت خود قرار میدهد؛ نه در قالبی قراردادی و توافقی بلکه در قالب غلبه، قدرت و پول. او هنگامِ نیازِ آهو برای اسبابکشی درگیر خانوادهاش بود و به آهو کمک نمیکند، خانوادهاش زندگی رسمی او هستند و آهو برایش چیزی جز کالا نیست. همین نگاه کالایی به زن، جلوههای دیگری هم دارد: همسایهها که با زخم زبان خود فشار اجتماعی را بر دوشِ عماد (به مثابه مالک کالایی که بدان دستاندازی شده است) آوار میکنند و رعنا را میآزارند...
3 . در رابطه رعنا و عماد نیز شاهد مرکزیتِ مردانگی و به حاشیه راندهشدگی زنانگی هستیم؛ رعنای هنرمند که میتواند در عرصه عمومی فعالیت بیشتری داشته باشد، بیشتر همچون زنی خانه دار به تصویر کشیده شده است و این عماد است که مدام دستور میدهد و در شرایطی که رعنای آسیبدیده نیازمند حمایت و مراقبت است، نگران این نکته است که پس از ورودِ پیرمرد راننده وانت به خانه، «اتفاقی هم افتاد یا نه؟» او به جای فراهم کردن موقعیتی آرامشبخش برای رعنا- مثلاً از طریقِ بُردن او نزد روانپزشک و دور کردن او از خانهای که پس از این اتفاق، ترسناک و سرشار از خاطرات بد است - چنان درگیر یافتن متجاوز میشود که تمرکزش در کارهای روزمره را از دست میدهد. حتی پس از کشف اینکه متجاوز چه کسی بوده است و پس از حبسِ او، درخواست نهایی رعنا، مبنی بر رهاکردن پیرمرد و نریختنِ آبروی او را نمیپذیرد. عماد یک کاراکتر سنتی نیست که از حضور زن در عرصه عمومی ممانعت کند، بلکه برعکس، همسر خود را در فعالیت هنری همپای خود میبیند؛ با این حال، هنگامی که اوضاع بیخ پیدا میکند «روح سنتی پدرسالارانه» او در رفتارها و تصمیم هایش تجسم مییابد. زیرا خودِ قربانی (یعنی رعنا) از انتقام میپرهیزد و گذشت میکند، ولی عماد نمیتواند از این قضیه بگذرد. حتی با اینکه رعنا تهدید میکند که در صورت انتقام گرفتن، رابطهاش را با عماد پایان خواهد داد، آرکیتایپ (کهنالگو/ ضمیر ناخودآگاه) «غیرت» در روحِ عماد کار خودش را میکند و میکوشد با سیلی زدن به پیرمرد و پس دادن پلاستیک وسایل او (داروها و وسایل بهداشتی لودهنده) به نحوی تلویحی خانوادهاش را از قضیه باخبر کند، درنهایت هم باعث سکته قلبی او میشود. چنین است که کاراکتر روشنفکر/مدرن فیلم، عواطفِ پدرسالارانه خود را بروز میدهد و به نام معشوق و به کام خویش عمل میکند.
4. و آخر اینکه، در روایت «تلاش تیم هنری برای روی صحنه بردنِ نمایشنامه مرگ فروشنده»، بازیگری به نام «کتی» از سوی یکی از نقشهای مقابل خود تحقیر میشود، او از همسرش جدا شده و با وجود مشکلات بسیاری همچون تربیت و نگهداری پسربچهاش، هنر را ترک نکرده است. از آنجایی که «تن»
(به مثابه یک دال حساس در فرهنگ ما) موضوع مهیاگر شوخی و تمسخر است و از آنجایی که اگر دیالوگِ خندهآور کتی را یک مرد ادا میکرد، به احتمال قوی خندهدار نبود و نیز بدین سبب که سایر اعضای تیم یا نگران قهر ناموقع (یک شب پیش از اجرا) یکی از نقشها هستند یا خندیدنشان پس از خروج کتی، مؤید رفتار تمسخرآمیز است، میتوان چنین قرائت کرد که موانع فرهنگی مشخصی، زن تنهای فعال در عرصه عمومی جامعه را پس میزنند و دیالوگها و فضاسازی فیلم به هیچ عنوان بهگونهای نیست که منتقدِ این موانع باشد...
کوتاه سخن اینکه، اگرچه مقاومت رعنا در فیلم، بارقهای کمرنگ از کنشگری زنان را در خود دارد، اما به طور کلی، تلویحات و ناگفتهها در این اثر، بازتولیدگر ناعادلانگی جنسیتی در جامعه و عقایدِ نگاهدارنده آن است.
** نگاه 2
تأملی جامعهشناسانه بر آخرین فیلم اصغر فرهادی خوانش متمایز «فروشنده»
نخستین سؤالی که پیش یا پس از تماشای یک فیلم سینمایی به ذهن میرسد این است که «فیلم درباره چیست؟» موضوع «فروشنده» اصغر فرهادی را با استناد به داستان قهرمان آن میتوان بازگفت و فهمید. با این حال این فیلم را به نحو متمایزی نیز میتوان خوانش کرد.
«فروشنده» داستان یک شخص نیست، بلکه روایت برهمکنش آدمها و اثرات آن است. «فروشنده»، بر خلاف آنچه در بدو امر به نظر میرسد، درباره مردی نیست که از سر عشق یا غیرت، انباشته از خشم و کینه میشود و مخفیانه دست به انتقام میزند، حتی درباره مردی نیست که در جامعهای سنتگرا آموخته است مرد باید نسبت به همسرش آنچنان غیرتمند باشد که تا پای قتل متجاوز پیش برود، بلکه درباره آدمی است که پس از حادثه «بازخورد»هایی از محیط اجتماعی دریافت میکند که او را برای انتقام گرفتن بشدت «تحریک» میکند.
از این زاویه، صحنه کلیدی فیلم آنجا است که عماد، باوجود استیصال، خسته و رنجور، ماجرا را تمامشده تلقی میکند و در راهپله به سختی مشغول تمیز کردن لکههای خون لختهشده (احساسات عمیقاً خدشهدارشده خودش و همسرش) است و در این هنگام صدای زن همسایه در حالی که از پلهها بالا میرود و از کادر صحنه خارج میشود در پسزمینه شنیده میشود: «اگه بودین و خانم-تونو تو اون وضعیت می دیدین نمیگفتین چیزی نشده...»
عماد بههر دلیل (درک رنج رعنا و فهم دلیل او برای انصراف از پیگیری پلیسی و قضایی، یا پاسخ به خواسته او برای بازگشت به آرامش، یا به دلیل خستگی و کلافگی، یا حتی کمبود وقت یا...) از پیگیری قضایی ماجرا منصرف شده است... اما «سایههایی» در بیرون از خانه او را رها نمیکنند، آنها چه بسا «ناخواسته» و ناخودآگاه او را کنترل و تحریک میکنند: همانها که حتی سر و صدای شب حادثه آنها را وانداشته بود که از خانهشان بیرون بیایند و جویای علت آن سر و صداها شوند و بنابراین دیرهنگام به صحنه رسیدند؛ به بهانه رعایت حریم خصوصی زن و شوهر تازهوارد....
***
«فروشنده» در مستقیمترین و نخستین نگاه درباره تجاوز، کینه، انتقام و خشونت مردانه و حریم خصوصی است که البته با جزئیات و ظرافتی ستودنی تنشهای عمیق عاطفی و ذهنی قهرمانان داستان را روایت میکند.
با این حال میشود به اشارات معدود فیلم نگاه کرد، آنها را بسط و تعمیم داد و بسیار فراتر از داستان مشخص این فیلم رفت.یکی از لایههای زیرین فیلم اشاره به نوعی «کنترل بسیار نامحسوس اجتماعی» است که احساسات و رفتارهای ما را کنترل میکند.
این «کنترل نامحسوس اجتماعی» در پوشش حرفهای دوست، همکار، همسایه و بستگان ظاهر میشود؛ حرفهای دلسوزانهشان و احوالپرسیهایشان حتی که گاهی هنگام شستن دردمندانه لکههای سمج رنج و اندوهمان از ایشان میشنویم، همان حرفها که هنگام گذرشان از پسزمینه زندگی ما، به ما میگویند و از صحنه خارج میشوند، بیآنکه به وضوح امر و نهی یا دخالتی در زندگی ما کرده باشند.
در خلال این حرفها و احوالپرسیها، آنها صرفاً «تفسیر»ی از زندگی و وضعیت ما به دست میدهند. این تفسیرها میتواند ادراک و احساس ما را از «وضعیت خودمان» تغییر دهد و در پی آن، تصمیمهای ما را تحت تأثیر خود قرار دهد و ما را کنترل کند. آگاهی و شناخت ما نسبت به تأثیرات این تفسیرها بر احساسات و فهم ما از موقعیتمان است که موجب میشود کنترل تصمیمها و اقداماتمان در اختیار خودمان قرار گیرد و نه نیروهایی در بیرون از ما.
عماد فروشنده در کشاکش تفسیرهای خودش و دیگران از این رخداد تلخ و در میانه طوفان احساسات تند و متناقضش، به چنین آگاهی و شناختی دست نمییابد. بنابراین منفعلانه تسلیم تحریکهایی میشود که از بیرون دریافت میکند. در حالی که شناخت تحریککنندهها (تفسیرها)ی بیرونی است که باعث میشود فرد از لاک اثرپذیری منفعلانه از محیط بیرون آید و تصمیمات «مستقل»، فعالانه، خودآگاهانه، سنجیده و بالغانهای در مواجهه با مسائل، خصوصاً در بحرانها و وضعیتهای پیشبینی نشده و اضطرابآلود بگیرد.
با این حال نباید فراموش کرد که اثرپذیری از تفسیرهایی که به فرد عرضه میشود محدود به موقعیتهای بحرانی و فوقالعاده (نظیر آنچه برای عماد رخ داد) نیست. تمام عرصههای زندگی، انتخابها و تصمیمهای مهم یا روزمره میتواند تحت تأثیر این تفسیرهای دریافتی از محیط قرارگیرد: انتخابها و تصمیمهایی در زندگی مشترک، کار و محیط شغلی، خرید و مصرف، مراودههای اجتماعی و...
«فروشنده» تنها داستان احساس کنترلناپذیر خشم، انزجار و انتقام در شرایطی که خود یا عزیزان فرد مورد تعرض قرارگرفته نیست. «فروشنده» درباره ماهیت «اجتماعی» ادراکها و احساسات ما است. «فروشنده» روایت تحریک و کنترل نامحسوس اجتماعی است که از طریق ارائه «تفسیرها»یی از وضعیت بر افراد اعمال میشود، تفسیرهایی که میتواند چنان تحریککننده باشد که از یک فعال فرهنگی-هنری تحصیلکرده که میکوشد یک بحران خردکننده را به سختی پشت سر بگذارد، یک متهم به قتل بسازد!
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، صفحه 15، تاریخ انتشار: دوشنبه 26 مهر 1395، شماره: 6335 .