پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۳۸۰۳
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۹
فریبا دختر ۲۶ ساله بویراحمدی تنها ۵۰ سانتی‌متر قد دارد، اما وقتی قامت کوچکش را بر روی دار قالی خم می‌کند، دست‌هایش تار و پود زندگی را در قالی‌های ۱۲۰ در۸۰ سانتی‌متری به نمایش می‎گذارد.

شعار سال: نمایشگاه توانمندی‌های زنان سرپرست خانوار در محوطه بهزیستی استان برپاست. بوی نخ و رنگ، نان و آش در فضا پیچیده و جمعیت زیادی جلوی غرفه مخصوص خوراکی‌ها صف کشیده‌اند، مسئولان کشوری و استانی بهزیستی نیز به غرفه‌ها سر می‌زنند و یک نفر به نمایندگی از همه زنان توضیحات لازم را به مسئولان می‌دهد.

دختری با بلوز و دامن قرمز، به سختی از میان جمعیت می‌گذرد و خودش را به یکی از غرفهها می‏رساند. جثه کوچکی دارد آنقدر کوچک که فکر می‌کنم از قصهها آمده است، قدش به سختی به 50 سانتی‌متر می‌رسد.

کنار یک دار گلیم بافی می‌نشیند و برای اینکه با او حرف بزنم، مجبورم روی زمین بنشینم. نامش فریباست و 26 سال دارد. از روستای دزک سادات محمودی واقع در 75 کیلومتری مرکز استان تا شهر یاسوج آمده که در نمایشگاه صنایع دستی حضور یابد.

وقتی که به میزان سوادش میرسیم، حسرت در چشمانش موج می‌زند. برایم از بارانهایی تعریف میکند که درسالهای نه چندان دور در دنیای او، سیل به پا می‌کرد و رفت و آمد را برایش غیر ممکن می‌ساخت.

او می‌گوید: در آن سال‌ها خانه ما تا مدرسه راه زیادی داشت. مسیرهای روستایی هم ناهموار بود. دوشیفته بودن مدارس نیز شرایط را برای آدم‌هایی مثل من سخت‌تر می‌کرد و اینطور شد که تا کلاس چهارم بیشتر نتوانستم درس بخوانم. چند سالی در خانه بیکار بودم و آخر سر کنار دست مادرم نشستم و گلیم بافی را آموختم.

فریبا می‌افزاید: 15 سال است که گلیم‌های 120 در80 سانتی‌متری می‌بافم، اما دقیقا نمی‌دانم تاکنون چند تخته بافتهام، شرایط جسمانیام سبب میشود زود خسته شوم. روزانه نمی‌توانم بیشتر از یک ساعت پای دار گلیم بنشینم.

از او می‌پرسم "چه هنری را دوست داری؟" با اشتیاق گلدان‌های کاغذی‌اش را برایم توصیف می‌کند، برداشت من از برق نگاه و حرف‌هایش این است که این کار را دوست دارد. از درآمد ساخت گلدان هم راضی است، با این حال دلش می‌خواهد حرفه آسان‌تری می‌آموخت که جسم نحیفش کمتر اذیت شود و می‌توانست درآمد بهتری داشته باشد.

فریبا دختر جالبی است، 4 برادر و 2 خواهر دارد. پدر و مادرش دختر خاله و پسر خاله هستند و پزشکان گفته‌اند در نسل‌های کهن این خانواده این پدیده وجود داشته که دست آخر ژن‌های کوتولگی در زندگی فریبا و یکی از برادرهایش بر همه صفاتشان غالب شده است.

او با افتخار تاکید می‌کند: روستایی که در آن زندگی می‌کنم و مردمانی که در مسیر زندگی‌ام قرار میگیرند، هیچ وقت رفتاری نداشتهاند که مرا آزرده و یا احساساتم را جریحهدار کند.

آرزوهایش هم مثل خودش ساده و بیآلایش است. اینکه نمیتواند به راحتی به دیدار بستگانش برود، آزرده‌اش می‌کند. آرزو دارد شرایطی برایش فراهم شود فارغ از محدودیتهای جسمش به خاله، عمه، عمو و داییهایش سر بزند.

می‌پرسم "چه موقع وضعیت جسمانیات و اینکه اصطلاحا تو را کوتوله می‌خوانند آزارت می‌دهد؟" می‌گوید: خانه ما خشت و گلی و قدیمی است، همه چیزش هم قدیمی است، سرویس بهداشتی خانهای که در آن زندگی میکنم متناسب با وضعیت جسمانی من و برادرم نیست. اینکه مادرم باید همیشه گرفتارمان باشد ناراحتم میکند.

مصاحبه تمام شده و ذهن من درگیر دختری است که 26 سال از عمرش گذشته، اما در عصری که سرعت تغییراتش لحظهای است، هنوز از امکانات اولیهای مانند سرویس بهداشتی محروم است.

مسئولان هم یک دور کامل در نمایشگاه زدهاند و قصد رفتن به سالنهای کنفرانس را دارند تا برای آینده زندگی معلولان و بهتر کردن معیشت آنها هماندیشی و برنامه‌ریزی کنند. امیدوارم در برنامه‌ریزی‌هایشان فکری هم به حال فریبا و امثال او کنند تا شاید گرهی از مشکلات بی‌شمار این قشر باز شود

با اندكي تلخيص و اضافات برگرفته از پايگاه خبري تحليلي صبح زاگرس، تاریخ انتشار: 1 آبان 1395، کد مطلب: 78733:www. sobhezagros.ir


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین