شعار سال: با ما به الیگودرز به آن سوی آبشار به منطقهای به نام بشارت ذلقی بیایید اینجا همان جایی است که شمیم گلهای واژگونهاش به نمایندگی از همه زیباییهایش هر مشامی را نوازش میدهد در پس این زیباییهای طبیعی اما دردهای انسانی بس بسیارند. از آبشار که 10 کیلومتری بگذریم به بخشداری میرسیم که یکی از پرتعدادترین روستاها را زیر پوشش دارد و اما کم تعدادترین کارکنان را و سوال از همین جا آغاز میشود چرا باید این بخشداری تا به این اندازه خلوت باشد آیا تنها دلیلش دور بودن و دیر رسیدن به این ساختمان است؟
سوالمان را رها میکنیم و به راهمان ادامه میدهیم در روبهروی بخشداری تابلویی نصب است که نوشته تا امامزاده محمدبنحسن 73 کیلومتر و در این امتداد تا دلتان بخواهد روستای کوچک و بزرگ در پیش چشممان رژه میروند این روستاها حکایت همان سربازی را دارند که ترکشها خورده و ترک پست نکرده، دکلهای برقی که از باد و طوفان که چه عرض کنم از نسیمهای آرام هم میترسند و چشمشان را زود میبندند هر آن چشمی که دیرهنگام باز میشود، خانههای گلی و کوتاه قدی که گویی دستشان به آن همه وام مسکن روستایی نرسیده. آبهای فراوانی که اگر مسافر خوزستان نباشند استفادهای که از آنها میشود کاملا سنتی و کم بازده است، دانشآموزان خیرهای که با خیلی از نگارهها بیگانهاند و بیگانگیشان نه به بیاستعدادی که به ارتباطهای کم و به آگاهی اندکشان برمیگردد، دکلهای تلویزیون به همان اندازه که بلندند و قلدر بیوفا و نارفیقاند و اینچنین میشود که اندک اهالی این مسیر که به سمت ماهواره پناهنده شدهاند در اثر بیاطلاعی جذب آن فرکانسهایی که نباید بشوند میشوند و این تاثیر در سر کلاسهای درس کاملا پیدا و هویدا است، خود کلاسهای درس همان کانکسهای تنگ و نحیف چه ابهامها که با خود ندارند، خلاصه آنکه در این وادی درد بسیار است اما در این بین دردی هست که دردمندش به هزار است دردی به نام جاده، دردی به نام آسفالت، دردی به نام اختصاص ندادن یک لودر برای هزاران نفر، دردی به نام بها ندادن به جان انسانها پیشتر عرض کردم که در انتهای این مسیر امامزاده باکرامتی هست که مردمی از چندین استان هرساله راه آن را در پیش میگیرند و از او معجزهها دیدهاند اما این سفرهای زیارتی همه در فصلهای گرم سال است و چون زمستان میشود مردم این امتداد میمانند و راهی که تنها اسمش راه است و رسمش خیر. این بیراهه قربانی فراوان گرفته و تازهترینش زن پابهماهی بود که چون درد بر او عارض شد جاده هفتهها بود که اخمش را نگشوده بود و افسوس که سواری یک شبانه روزه قاطرشان آنچه را به مقصد رساند تنها جنازه زن و نوزاد بی عمر بود این در حالی بود که وجود جاده میتوانست زندگی گرم آنها را گرمتر کند همان زندگی که امروز برای مابقی خانواده حکم بیابانی بیآب و علف را گرفته. فراموش نکنیم اینان نه در سرزمینی نمکین که تابعیت کشوری را دارند که خاکش از نوشیدن نفت و گاز سیراب است.
حال روی صحبت من با مسولان ارشد استان به خصوص شخص استاندار است که به نقشه استان نگاهی بکنند تا ببینند که اینجا هم جزیی از خاک لرستان است.
آقای استاندار با شما سخن میگویم از آن رو که شما را دلسوز و دردآشناتر از هر کدام از مدیران دیگر میدانم، همان مدیرانی که از طنابکشیهای سیاسی خسته نمیشوند که هیچ هر روز تشنه و تشنهتر میشوند همان مدیرانی که چون بر گرد سفرههای رنگینشان نشستهاند فراموش میکنند که گوشت، ماست یا دوغی را که مینوشند ممکن است با عرق همین دور افتادهها به دست آمده باشد و فراموش کردن واژه محبوب این مدیران است، آقای استاندار جمعیت زیادی اینجا ساکن هستند که اگر چند مشت آسفالت که البته سهمشان است بر جاده سوت و کورشان بریزید با دیگر دردها کنار میآیند به قول شکسپیر در جایی که درد بزرگتری ریشه دوانده دردکوچکتربه زحمت احساس میشود، اینان دامدارانی هستند که به سهم خود به اقتصادکشورکمک میکنند ضمن آنکه چندان هزینهای برای دولت ندارند ولی اگر این روند بیتفاوتی نسبت به آنان ادامه پیدا کند به شهرها هجوم آورده و بر مجموعه بیکاران افزوده میشوند آن چنانکه امروز حد خفیفی از آن را به علت فوق شاهدیم.
استاندار گرامی درد بزرگ اینان را، زمستان سخت و نامهربان اینان را دریابید که به نگاه شما سخت محتاجاند...
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری کاسیت خبر، تاریخ انتشار 11 آذر 95 ، کد مطلب: 13539: www.kassitkhabar.ir