پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۴۷۲۸۵
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۱
عبدالمجید که سنش کمتر از 15 سال بود جمله ای سوزاننده دارد که با آن می خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. می‌گوید: «همه خیال می کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!»

شعارسال: یکی از این دلاور مردان کوچک به نام شهید عبدالمجید رحیمی است که به خاطر جثه کوچکش هم اسلحه از قدش بلند تر بود و هم کلاه برای سرش بزرگ اما تصمیم گرفت خونش در راه اسلام ریخته شود و شد.

عبدالمجید که سنش کمتر از 15 سال بود جمله ای سوزاننده دارد که با آن می خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبون دو عالمند. می‌گوید: «همه خیال می کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم!!»

عکسی از این شهید موجود است که بارها بر روی محصولات فرهنگی و خصوصا نامه های رزمندگان به چاپ رسید. این عکس مربوط است به شهید عبدالمجید رحیمی در اردوگاه موقت کنار جاده اهواز - آبادان، مقابل انرژی اتمی در ساعت 5 بعداز ظهر و در تاریخ نهم اردیبهشت 1361 یعنی یک روز قبل از شهادتش.

آنچه می بینید، تصاویری است از محصولات فرهنگی مختلف که عکس این شهید بر روی آن نقش بسته است.

مادر شهید عبدالمجید رحیمی

خانواده شهید عبدالمجید رحیمی

استفاده از عکس شهید عبدالمجید رحیمی بر روی پاکت نامه مخصوص رزمندگان

استفاده از عکس شهید عبدالمجید رحیمی بر روی محصولات فرهنگی

شهید عبدالمجید رحیمی

استفاده از عکس شهید عبدالمجید رحیمی بر روی محصولات فرهنگی

اعلامیه شهادت شهید عبدالمجید رحیمی

استفاده از عکس شهید عبدالمجید رحیمی بر روی محصولات فرهنگی

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت مشرق، تاریخ انتشار: 2بهمن1395، کدخبر: 679889: www.mashreghnews.ir


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۳
0
0
نام: عبدالمجيد رحيمي
تاريخ تولد: 1345
تاريخ شهادت: 1361
محل شهادت: عمليات بيت‌المقدس
مزار: قطعه 26 بهشت زهرا(س)
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۵ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۳
0
0
صحبت به شهيد عبدالمجيد، فرزند ته تغاري خانه مي‌رسد. حاج خانم‌گويي كه دوباره مجيد را پيش رو مجسم كرده باشد مي‌گويد: «مجيد كوچك‌ترين بچه خانه، سال دوم تجربي بود كه جبهه رفت. سنش هنوز قانوني نشده بود و پايگاه مسجد حجت(عج) اجازه اعزام نمي‌داد. پسرم يك دوچرخه داشت كه با آن مشكل گشاي خيلي از اهالي بود و بيشتر خريد خانه همسايه‌ها را انجام مي‌داد. بهار بود كه در عمليات بيت‌المقدس شهيد شد. يادم مي‌آيد براي بچه‌ها برگ مو چيده و يك قابلمه بزرگ دلمه درست كرده بودم. رفتيم خانه دخترم. سفره را چيدند. به من و حاج آقا دلشوره عجيبي دست داد. دلم لرزيد كه براي مجيدم اتفاقي افتاده. روز بعد از پايگاه به خانه زنگ زدند و سراغ حاج آقا را گرفتند و گفتند پاي مجيد تير خورده است. در جواب گفتم: من مادرم. دلم خبر داده كه مجيدم شهيد شده است.» حاج خانم انگار مي‌خواهد به خودش دلداري بدهد وصيت فرزندش را مرور مي‌كند: «به پدر و مادرم بگوييد براي شهادت من گريه نكنند و لباس سياه نپوشند.» مادر گله‌اي هم دارد: «با اينكه عكس همه شهدا را سردر خانه‌شان نصب مي‌كنند ولي هنوز عكس مجيدم را در كوچه نزده‌اند.»
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۱۶ - ۱۳۹۵/۱۱/۰۳
0
0
«ما از مجيد در لباس رزم هيچ عكسي نداشتيم.» خواهر شهيد با بيان اين مطلب از ماجراي چاپ عكس برادرش در نشريه «سروش» چند روز بعد از شهادتش مي‌گويد: «شب اعزام عبدالمجيد، ما در خانه پدر مهمان بوديم. داداش مثل هميشه صبح زود از خواب بيدار شد. طبق عادت هميشه عادت داشت وقتي‌كاري انجام مي‌داد در كمد وسايلش را باز مي‌گذاشت. رفتم كنارش و پرسيدم مجيد جان چه مي‌كني؟ كاغذي به دستم داد و گفت كه وصيتنامه مي‌نويسم. مي‌خواست نگاهي بيندازم كه غلط املايي نداشته باشد. گفت: قول بده كه تا وقتي خبر شهادتم نرسيده از ماجراي وصيتنامه به كسي حرفي نزني. دلم لرزيد. مجيد 11 ارديبهشت سال 1361 به شهادت رسيد. پانزدهم همان ماه پيكرش را در گلزار شهدا به خاك سپرديم. در نطنز براي برادرم مراسم گرفتيم. توي دلم مانده بود از برادرم عكس در لباس رزم نداريم. 25ارديبهشت يكي از اقوام خبر داد كه عكسي از مجيد در نشريه سروش چاپ شده است. اين عكس در آن روزها كه داغدار بوديم تسكين خوبي بود.»
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین