* حکمت باید با فضیلت ملازم باشد
نشست «شب علوم انسانی» در دو بخش برگزار شد. در پنل اول، آیتالله سید محمد قائم مقامی به ایراد سخنرانی پرداخت. وی با بیان اینکه فلسفه همان تأمل در حقیقت و تلاش برای درک آن است، گفت: «فیلسوف میکوشد از رهگذر فلسفهورزی به فهمی از چیستی زندگی برسد و اینجا است که از دیگران متمایز میشود» با این حال او بر این باور است که این تمایز میسر نمیشود مگر آنکه «حقیقتجویی» در فیلسوف ملازم و همگام با «مطالبه فضیلت» باشد.
قائم مقامی همچنین یکی از فاجعههای دنیای مدرن را جدا شدن حقیقت از اخلاق و فضیلت دانست و معتقد است نخستین بار این جدایی در غرب کلید خورد. او همچنین در پایان، فلسفه و فلاسفه را محل انتقاد قرار داد که چرا در مطالبه حقیقت تا آخرین خط آن پیش نمیروند و از ورود به «مدینه حکمت» بیم دارند.
همچنین آیتالله سید حسن سعادت مصطفوی که به علت کسالت امکان حضورش در این جلسه فراهم نشده بود، در پیامی صوتی تصریح کرد که فلسفه از یونان آمده در حالی که ریشه آن در شرق بوده است. از این رو وی بر این باور است که باید در حفظ علوم عقلی کوشید تا مبادا این علوم از دستمان برود و برای فلسفهورزی و فلسفهآموزی به آرا و نظرات مستشرقین متوسل شویم.
*علم مدرن در غرب همچنان مبتنی بر فلسفه است
در بخش دوم نشست که در واقع به میزگردی با حضور دکتر خسرو پناه، پروفسور بونو و دکتر پلیسیه اختصاص داشت، موضوع «دفاع از فلسفه» به بحث گذاشته شد. نخست دکتر خسروپناه با بیان اینکه دفاع از فلسفه و کاربردی کردن آن یک ضرورت است، تصریحکرد دفاع از فلسفه در شرایطی صورت میگیرد که به فلسفه از سوی فلسفهستیزان، انتقادی شده باشد. وی این نوع دفاع از فلسفه را امری انفعالی خواند و بر این باور است که اتفاقاً فیلسوف باید از یک موضع انفعالی به موضعی فعال حرکت کند و لازمه این امر کاربردی کردن فلسفه است.
همچنین خسروپناه با این گفته رورتی که «غرب از نردبان فلسفه بالا رفت و سپس آن را به کناری وا نهاد» نیز مخالفت کرد و بر این باور است که اتفاقاً غرب هنوز هم از فلسفه بهره میگیرد و همچنان بر نردبان آن قرار دارد اما شاید شیوه این بهرهمندی بنا بر اقتضائات روز تغییر کرده باشد. به زعم او، هگل آخرین فیلسوف جامعنگر غربی است و ما بعد از او فیلسوف نظاممند نداریم. چرا که امروز اغلب فیلسوفان غربی ترجیح میدهند بر موضوعاتی چون فلسفهتکنولوژی، فلسفهرسانه، فلسفهمعرفت و ... به صورت مجزا متمرکز شوند و کسی به دنبال ارائه فلسفهای نظاممند نیست. در واقع، خسروپناه مدعی بود که علم مدرن در غرب همچنان مبتنی بر فلسفه است.
رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران در ادامه به دو کاستی در فلسفه اسلامی اشاره کرد و گفت: «فلسفه اسلامی هنوز مبتنی بر فلسفه هستی، معرفت، نفس، الهیات و خدا است و چنانچه ما خواهان کاربردی کردن آن هستیم باید فلسفهاسلامی را با دنیای امروز و مسائل آن پیوند بزنیم». از این رو، بر این باور است که باید از رهگذر فلسفه معرفت، نفس، الهیات و ... به فلسفههای مضافی چون فلسفهفرهنگ، فلسفهرسانه، فلسفهتکنولوژی، فلسفهتمدن و ... ورود کنیم.
وی همچنین در پایان تأکید کرد برای کاربردی کردن فلسفه ضمن توجه به مسائل دنیای امروز، باید آموزش آن را از مهدکودکها آغاز کرد تا افراد از همان ابتدا با ادبیاتِ فلسفه و شیوه فلسفهورزی عجین و مأنوس شوند.
* علم مدرن، بزرگترین آسیب را به فلسفه وارد کرد
پروفسور یحیی بونو در ادامه صحبتهای خسروپناه به چگونگی کاربردیشدن فلسفه در غرب پرداخت. به زعم او، فلسفه در قدیم کاربردیتر بود؛ چراکه هیچگاه حقیقت از فضیلت جدا پنداشته نمیشد و درس نظری با هدف انسانسازی، خودسازی و جهانیسازی ارائه میشد. این در حالی است که امروز فلسفه تنها به بررسی مجردِ امورِ نظری محدود شده است و باید به تحولی نسبی نزدیک شود.
وی همچنین به چالشهای امروز فلسفه در غرب نیز اشاره کرد و معتقد است علم مدرن آنجا که در قرن 17 کوشید جایگاه فلسفه و دین را تصاحب کند، بزرگترین آسیب را به فلسفه و دین وارد کرد. اما این جریان ادامه پیدا نکرد و در قرن بیستم پس از آنکه برخی از مرگ متافیزیک دم میزدند، علم متواضعتر شد، تا آنجا که امروز میبینیم پس از 100 سال، دو دوره کامل آثار ارسطو در فرانسه منتشر میشود و گویی انسان امروز برای پاسخ به نسبیتگرایی، ایدهآلیسم و شکاکیت ناگزیر از فلسفه است.
*حقیقتجویی در دنیای امروز به چند واحد درسی تقلیل یافته است
ژولین پلیسیه در ادامه این نشست، نخست به تعریفی از فلسفه پرداخت. به زعم او، فلسفه «دوست داشتن حکمت» است و فیلسوف هم از آن جهت که بر فلسفه احاطه دارد، فردی حقیقتجو است. این در حالی است که متأسفانه این حقیقتجویی امروز به چند واحد درسی تقلیل یافته است.
پلیسیه از جمله دلایل منزوی شدن فلسفه در دنیای امروز را حجم و سرعت بالای اطلاعات دانست که باعث شده فیلسوف فرصتی برای فلسفهورزی نداشته باشد. به زعم او، جامعه امروز به دنبال پاسخهای آماده و فستفودی است و فرصت چندانی برای فلسفیدن قائل نیست.
او همچنین جدا کردن علوم از یکدیگر را از دیگر عوامل منزوی شدن فلسفه دانست و معتقد است از آنجا که فلسفه در رأس همه علوم قرار دارد، جداسازی علوم از یکدیگر، نظر دادن برای فیلسوف را دشوارتر کرده است.
وی فلسفه را در رأس همه امور میبیند و معتقد است که اگر فلسفه از رسالت خود خارج شود، به علمی غیرمفید بدل میشود. از این رو، از منزوی شدن فلسفه و وارد نشدن آن به عرصه سیاست انتقاد کرد و گفت: «مهمترین نوع ارائه خدمت به جامعه از طریق «قدرت» میسر میشود و فلسفه با ورود به سیاست میتواند از انزوای خودفاصله بگیرد».
این نشست در حالی به پایان رسید که استادان همگی بر ضرورت فلسفه برای دنیای امروز متفقالقول بودند و میکوشیدند هر یک راهحلی را برای خارج کردن فلسفه از انزوا ارائه کنند.
با اندكي اضافه و تلخيص برگرفته از روزنامه ايران، سال بيست و يكم، شماره 6023، چهارشنبه 18 شهريور 1394، صفحه17