در این کتاب میخوانیم: بهرام شاهی خوش گذران بوده و اعتنایی به امور مملکتی نداشته است. همین امر باعث می شود که دولتهای روم در غرب و هپتالیان در شرق به مرزهای ایران چشم طمع پیدا کردند. با تذکر بزرگان دربار بهرام اعتنایی به تذکر بزرگان دربار نکرد و بزرگان از ترس حمله هپتالیان نماینده ای به سوی پادشاه هپتالی میفرستند که قصد حمله به ایران داشت و میخواهند که او را با دادن باج از حمله منصرف کنند.
بهرام نیز به قصد آتشکده آذرگشنسب از تیسفون خارج گشت و این تصور ایجاد شد که او قصد فرار دارد. پادشاه هپتالی که این موضوع را میشنود به نیروهای خود استراحت داد و منتظر رسیدن خراج ایرانیان میشود. بهرام در این میان مخفیانه با سپاهی اندک خود را به لشگرگاه هپتالیان رساند. به سپاهیانش دستور میدهد پوستهای گاوی را که همراه داشتند را از ماسه پر کنند و بر گردن کره اسبها آویزان کنند. آنها گله عظیم اسبهایی را که همراه داشتند به میان سپاه هپتالی رم میدهند و شبانه به آنها حمله کردند، سپاه هپتالی غافلگیر شد و تعداد زیادی از آنان کشته شدند. بهرام پادشاه هپتالی را دستگیر میکند و زن او را برای کنیزی به معبد آذرگشنسب فرستاد…. چنین داستانی بر روی گچبری های این آتشکده نقش بسته شده است. افرادی که زیر پای اسبان گچبری شده اند چهره هایی ایرانی ندارند.
با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته ازسایت گردشگری ایران، تاریخ انتشار: - ، کد مطلب: - ، www.gardeshgariiran.ir