شعارسال: سازمان جهانی بهداشت از سهم حدود ۷۰ درصدی عواملی غیر از ژنتیک و وضعیت زیستی افراد سخن به میان میآورد.
به عبارتی چه در سلامت و چه در بیماری، نقش اموری چون فقر، سوء تغذیه و امنیت پایین غذایی، تبعیض، آلودگی هوا، تراکم جمعیت و ناامنی از ژن و شیمی بدن به خودی خود بالاتر است. در مورد سلامت روان هم به همینگونه است. البته برای آن که بتوانیم از نقش دقیق هر عامل حرف بزنیم نیاز به پژوهش داریم. در گزارشی که دکتر«نوربالا» و همکاران از رتبهبندی رویدادهای استرسآمیز در مناطق ۲۲ گانه شهر تهران، تهیه کردهاند سهم نگرانی در مورد آینده و وضعیت مالی بسیار پر رنگ و در میان عوامل ادراک شده با شدت بالا است. از طرفی این تحقیق در سال ۹۵ و در زمانی انجام شده که نوسان ارزی، رشد قیمتها و چشمانداز تاریک پیشرو ابداً وجود نداشته است.
میشود متصور شد که سهم این عامل در زندگی تهرانیها و البته عموم ایرانیها بسیار پررنگتر شده است. همین روزها در دومین سمینار ملی پیشگیری از خودکشی گزارش شده که میزان خودکشی در ایران به رغم کاهش آمار جهانی از حدود ۱۱.۵ در ۱۰۰ هزار مورد به حدود ۱۰.۵ رشدی از حدود ۵.۷ به ۶.۷ در ۱۰۰ هزار (مقیاس سنجش خودکشی میزان موارد منجر به مرگ در ۱۰۰ هزار جمعیت آن جامعه است) افزایش داشته است. میدانیم که خودکشی یک مساله اجتماعی- روانی و نه صرفاً روانشناختی است؛ و باز میدانیم که در بحرانهای اجتماعی و تنشهای اقتصادی میزان آن افزایش مییابد.
اگر از چشماندازی دیگر به موضوع بنگریم آشکار میشود که سلامت روان ما تابع اموری در بیرون ما و در جامعه است؛ یکی از این مؤلفهها «پیشبینیپذیری» است. به عبارتی زمانی ما احساس امنیت روانی میکنیم که محیط ما امن باشد. اگر مقررات روشن، روندهای قانونی عادلانه و معین، شایستهسالاری بر انتخاب افراد حاکم و در یک کلمه حکمرانی خوب در جریان باشد در آن صورت ما حس میکنیم در محیطی قابل پیشبینی زندگی میکنیم و احساس یکپارچگی روانی خواهیم داشت. از این بعد وضعیت نابسامان کنونی که البته تازه هم نیست و مکرر و مکرر در زمانهای مختلف تجربه شده سمی علیه سلامت روانی- اجتماعی مردم است.
و اما آخرین نکته؛ اوایل سالجاری که این بحران اخیر هنوز شدت نگرفته بود صبحهنگام، به بازار یکی از شهرهای قدیمی رفتم. با کسبه حرف زدم. میوهفروش، رفوگر، فرشفروش، عطار، و پارچهفروش. حس زوال موج میزد. همگان بر این باور بودند دورانی سپری شده از فرصتها و خوشیها وجود دارد. «یاد اونروزا که بهتر بود بخیر» شاهجمله و کلیدواژه سخنان آنان بود.
روزهایی که بازار رونق داشت، دلها گرمتر بود، مردمان درآمد و شد بودند، حوصلهها فراختر بود، و عمرها درازتر.
فارغ از درستی یا نادرستی واقعیت خارجی، این واقعیت ادراک شده که در نظرسنجیها هم دیده میشود، در حدی که بیش از هفتاد درصد مردم امیدی به آینده ندارند زنگ خطری جدی است.
سقوط، زوال و فروپاشی متأسفانه به سناریویی محتمل و متأسفانه نزدیک به ذهن برای ایران نزد بسیاری از افراد مطلع از تحولات اجتماعی تبدیل شده است.
دو گروه هم به روند شناسایی و درمان این وضعیت خطیر را گره میافکنند. آنان که صدای این احوالات را نمیشنوند، همانها که باید تصمیمات مهم بگیرند؛ و نمیگیرند و دیگران نخبگانی که با بزرگنمایی خطر خارجی، با تکیه رومانتیک بر امید اجتماعی و ظرفیتهای مثبت جامعه، همگان و خود را به تخدیر و زدن به کوچه علی چپ دعوت میکنند.
روندهای مثبت در جامعه کم نیست و شخصاً به آینده جامعه امیدوارم؛ اما تجربه نشان داده که تکیه بر نیمه پر لیوان هیچ کارایی عملی ندارد. چرا که یک بیماری فرهنگی اجتناب و فرار و انکار در برابر بحرانها و گرفتاریها در نهادِ ما ریشهدار شده است.
به گمانم دو گروه از متخصصان جامعه یکی خانواده سلامت روان و دیگری جامعهشناسان و پزشکان اجتماعی باید خیلی جدی و با زبانی روشن، بلیه سیاستگذاریهایی که باعث میشود یا چشم بر بحرانها بسته شود یا با قرار دادن کشور به شکل مداوم در مدار ستیز با جهان، ناپایداری درونی و بیثباتی باعث بحران شود را بیان کنند و بدینگونه نقش تاریخی و مردمدارانه حقیقی خود را ایفا کنند.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار: - ، کدخبر: 483217: www.iran-newspaper.com
یکی از موثر ترین عوامل در زمینه فراموش کردن عصاب و روان همین مساله اقتصادیه طبیعتا! وقتی مردم پول تو جیبشون ندارن چطوری میتونن به سلامت روانی فکر کنن؟ و خب ای کاش سلامت روانی هم مثل سلامن جسمی نمودبیرونی تری داشت