پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۷۵۶۰۳
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۲:۱۱
به اعتقادِ شبستری دین مانندِ فلسفه و هنر برساخته‌ی انسان است با این تفاوت که قرآن از مخاطبان خود می‌خواهد که دینِ برساخته‌ی خود را برای خداوند خالص کنند و انسان می‌تواند با حفظ خلوص دین برای خدا در عین حال محتوای آن را با خرد جمعی بشر در عصر حاضر غنی سازد.
شعارسال:محمدعلی عبداللهی، استاد دانشگاه تهران در یادداشتی با عنوان «خداوند دین نازل کرده است (نقدی بر دیدگاه مجتهد شبستری در باب عدم نزول دین)» نوشت:
 
یادداشتی با عنوان “آیا خداوند دین نازل کرده است؟”به قلم اقای محمد مجتهد شبستری بازنشر شده است. (سایتِ نشر آثار وافکار، ۶ مرداد ۹۳، بازنشر ۷ اردیبهشت ۹۹).
 
شبستری مُدَّعیات وادِّله‌ی خود را صورتبندیِ منطقی نکرده است. من امّا تلاش می‌کنم مدعیات و استدلال او را صورتبندی کنم سپس اعتبار استدلال شبستری را بسنجم. اشاره‌ای هم خواهم کرد به لوازم و نتایجی که او بر مدعایِ خود بار کرده است.
 
مدعا: خداوند دین (هیچ دینی، اسلام و غیر اسلام) نازل نکرده است.
 
استدلال:
 
مقدمه اول: اگر خدا دین نازل کرده بود باید به نحوی در قرآن به آن تصریح می‌شد.
 
مقدمه دوم: لکن در قران تصریح نشده است.
 
نتیجه: خدا دین نازل نکرده است.
 
برای اینکه استدلالِ بالا جریان پیدا کند اولاً؛ باید معنا و مفهومِ دین معلوم گردد. ثانیاً؛ تلازم میان مقدم و تالی در مقدمه اول اثبات، ثالثاً شواهد و ادِّله‌ی نفیِ تالی بیان گردد.
 
شبستری در یادداشتِ تکمیلی دیگری با عنوانِ “چند توضیح لازم”(همان، ۱۹ مرداد ۹۳) به رقیب توجه داده است که هرگونه داوری در باب صحت و سقمِ دو طرفِ ادعا، بر تبیین و تعیین معنای دین استوار است. به تعبیر دیگر معنا و مفهومِ دین جزو مبادی تصوریه‌ی بحث ما است.
 
شبستری در همان یادداشتِ (۶، مرداد ۹۳)، تعریف خود را از دین به صورت زیر آورده است:
 
«دین راه و روشی است که انسان‌ها در ارتباط با خداوند یکتا و بی‌همتا یا در ارتباط با خدایان آن را بر می‌ساخته‌اند و در اعتقاد و عمل به آن ملتزم می‌شده‌اند».
 
به اعتقادِ شبستری دین مانندِ فلسفه و هنر برساخته‌ی انسان است با این تفاوت که قرآن از مخاطبان خود می‌خواهد که دینِ برساخته‌ی خود را برای خداوند خالص کنند و انسان می‌تواند با حفظ خلوص دین برای خدا در عین حال محتوای آن را با خرد جمعی بشر در عصر حاضر غنی سازد.
 
درباره‌ی تعریف بالا و شرح شبستری از آن چه می‌توان گفت؟
 
شبستری در تعریفِ دین، مفهومِ “ارتباط با خدا یا خدایان”را گنجانده است. برای نویسنده‌ی این سطور معلوم نیست که مفهوم ارتباط را شبستری به چه معنا به کار می‌گیرد؟ انسان به چه معنا دینی را در ارتباط با خدا می‌سازد؟
 
مفهومِ «دینِ بر ساخته‌ی انسان» نه تنها به صورت ضمنی بلکه آشکارا دلالت دارد براینکه خداوند هیچ دخالتی در تأسیس و تبیین دین ندارد.
 
بنابر تعریفِ شبستری از دین، دیگر لازم نیست انسان در هر مسئله‌ای چه حقوق بشر و یا هر مسئله‌ای در جستجوی حکم خداوند باشد. انسان می‌تواند با رجوع به خرد جمعی احکام عقل را بپذیرد و دغدغه‌ی مخالفت با خدا را نداشته باشد. این نکته در آغاز ممکن است جذّاب به نظر رسد و مشکل جناب شبستری و همفکرانش را حل کند، اما نهایتاً چنین برداشتی از دین به ضد خود تبدیل می‌شود، زیرا دینی که انسان می‌سازد تمام باورهایش از جمله باور به خدا، ساخته انسان خواهد بود. در این صورت «ساختن دین در ارتباط با خدا» و «خالص کردن دین برای خدا» چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ با توجه به تعریف شبستری از دین، «ساخت دین در ارتباط با خدا» و «خالص کردن دین برای خدا» تنها به این معنا می‌تواند باشد که شخص اراده‌ی خداوند را به نحوی بداند و مطابق خواست و اراده‌ی خداوند اجزا و عناصر دین را در نظر و عمل تنظیم کند. پرسش دشوار اما این است که انسان چگونه می‌تواند اراده خدا را در هر مسئله‌ای کشف کند؟ این همان پرسشی است که برای پاسخ به آن علم کلام، فقه و اصول و دانش‌های مرتبط دیگر پدید آمده است.
 
ممکن است گفته شود، برای کشف اراده‌ی خداوند انسان باید در هر مسئله‌ای به خرد جمعی و یا عقل خود مراجعه کند و دین خود را که چیزی جز باورها در مقام نظر و بایدها و نبایدها در مقام عمل نیست، با خرد منطبق کند. با چنین کاری انسان می‌تواند دین خود را خالص کند. این سخن چیزی جز قاعده «کلّما حَکَمَ به العقل حکم به الشرع» نیست. حتا در صورتی که معنای این قاعده همین باشد باز تنها در جایی جریان پیدا می‌کند که حوزه‌ی دخالت عقل باشد. در مواردی که عقل حکمی ندارد چه باید کرد؟ چگونه باید اراده‌ی خداوند را کشف کرد؟ آیا راهی دیگر جز ارتباط مستقیم خداوند از طریق ارسال رسول بیرونی وجود دارد؟
 
شبستری با برداشتی که از دین به دست می‌دهد شاید بتواند مشکل انطباق دین با ره‌آوردهای عصر جدید را حل کند اما تفسیر او دشواری‌های جدیدی پدید می‌آورد که خود او نیز نمی‌تواند بدانها ملتزم شود.
 
بیایید به سراغ استدلال شبستری برویم:
 
اولاً؛ استدلال شبستری اَخصّ از مدعا است. ادعای او این است که خدا هیچ دینی نفرستاده است ولی برای استدلال تنها به سراغ قرآن می‌رود. شاید در کتاب‌های آسمانیِ دیگر به صراحت نزول دین آمده باشد.
 
ثانیاً؛ استدلال شبستری مستلزم این است که بپذیرد قرآن کلام خداوند است و از جانب خدا فرستاده شده است. اگر شبستری نپذیرد قرآن کلام خداوند است استدلال او از اساس جریان پیدا نمی‌کند.
 
توضیح مطلب: قرآن یا کلام خداوند است یا کلام خداوند نیست. احتمال دیگری نمی‌توان فرض کرد. در هر دو صورت استدلال شبستری به قرآن بر عدم نزول دین، جریان نمی‌یابد.
 
اگر قرآن از جانب خداوند بر پیامبر نازل شده باشد در این صورت نزول قرآن نه به دلالت التزامی بل به صراحت دلالت می‌کند بر اینکه خداوند دین نازل کرده است زیرا دین چیزی جز باورها (عقاید)، بایدها و نبایدها (اخلاق، احکام، اجتماعیات) نیست. در قرآن بی تردید، عقاید، بایدها و نبایدها آمده است. حدود ۵۰۰ آیه در قرآن وجود دارد که متضمن احکام شرعی فردی و جمعی است، بقیه‌ی آن نیز اعتقادات، اجتماعیات، اخلاقیات و مانند آن است. وقتی قرآن به صورت دستوری می‌گوید نماز بخوانید، زکات بدهید، حج بروید، جهاد کنید، به خدا ایمان بیاورید، آیا این اوامر جز دین، چیز دیگری است؟
 
اما اگر قران کلام خدا نباشد نیز استدلال شبستری جریان پیدا نمی‌کند. زیرا در این صورت قرآن سخن پیامبر است. هر تفسیری که از این فرض به دست داده شود تفاوتی در بحث ما ندارد. قرآن خواه تجربه‌ی نبوی باشد، خواه رویای رسولانه و یا افعال گفتاریِ پیامبر، در هر حال کتابی است که آرا و انظار شخص خاصی را بازتاب می‌دهد که باورها و بایدها و نبایدهای شخص اوست و هیچ راه سنجه‌ای برای اعتبار و درستی آن وجود ندارد. در این صورت چرا باید شبستری به چنین کتابی بر عدم نزول دین استدلال کند؟ مگر می‌توان به تجربه‌ها، افعال و باورهای یک شخص استدلال کرد و نتیجه‌ای کلی و همگانی گرفت؟
 
بیایید این فرض را بیشتر بررسی کنیم:
 
در صورتی که قرآن کلام پیامبر باشد، یا می‌توان به آن استدلال کرد یا نمی‌توان؟ در هر دو صورت استدلال شبستری جریان پیدا نمی‌کند.
 
اگر نمی‌توان استدلال کرد پس استدلال شبستری به قران بر عدم نزولِ دین نادرست است. و اگر می‌توان استدلال کرد چنانکه شبستری چنین کرده است در این صورت پیامبر _ بنا به فرض _ در کتابش قرآن به صراحت می‌گوید این کتاب از جانب خدا نازل شده است (توبه آیه ۳۶_یونس ۱۵ و ۳۷_قدر ۱، و ده‌ها آیه‌ی دیگر)، احکام و باورهای آن از جانب خداوند فرو فرستاده شده است. نزولِ دین چیز جز این نیست؟
 
آنچه تا اینجا گفتیم نشان داد که اولاً؛ تصوّرِ شبستری از دین نادرست است و ثانیا؛ میان مقدم و تالی در مقدمه اول، تلازم وجود دارد و ثالثا؛ شواهد بسیاری در قرآن بر نزول دین به معنایی که گفتیم، وجود دارد.
 
در یاد داشت شبستری ادعا و استدلال دیگری نیز آمده است که می‌توان آن را به شکل زیر صورتبندی کرد:
 
مدعی: این باور که خدا دین نازل کرده است، مستلزم این است که دین نظامات (سیاسی، اجتماعی) ثابتی داشته باشد و در مواجهه با پدیده‌های مدرن از جمله حقوق بشر با بن بست و دشواری مواجه شود.
 
استدلال:
 
مقدمه اول: دینِ نازل شده از جانب خداوند، احکام، باورها، بایدها و نبایدهای ثابتی دارد که کسی نمی‌تواند آنها را تغییر دهد.
 
مقدمه دوم: احکام ثابت ولایتغیر دین نظام‌های دینی را در مواجهه با پدیده‌های مدرن و مسایل جدید به بن بست و مشکل دچار می‌کنند.
 
نتیجه: دینِ نازل شده از سوی خداوند به دلیل اشتمال بر احکام ثابت ولایتغیر با بن بست مواجه می‌شود.
 
به نظرشبستری راه برون رفت از بن بست این است که مبنا و پیش فرضِ استدلال را انکار کنیم، یعنی بپذیریم که خدا دینی نازل نکرده است. در صورتی که خدا دین نازل نکرده باشد دیگر جوامع اسلامی با بن بست مواجه نخواهند شد.
 
در باره این استدلال چه می‌توان گفت؟
 
اولاً؛ در آغازِ همین یاد داشت، استدلالِ شبستری را بر عدم نزول قران، نقد کردیم. با نقد ایده‌ی اصلی، مجالی برای راه حل او باقی نمی‌ماند. راه حل او چیزی جز حذف صورت مسئله نیست.
 
ثانیاً؛ مقدمه‌ی اولِ استدلال از ضعف بزرگی رنج می‌برد. شبستری نشان نمی‌دهد که چرا اگر دین از ناحیه خدا نازل شده باشد لزوماً ثابت ولا یتغیر است.
 
چنانکه می‌دانیم دین از مجموعه‌ای از احکام ثابت و تغییر پذیر تشکیل شده است. در دایره احکام ثابت نمی‌توان تغییری ایجاد کرد و شبستری باید نشان دهد که کدام حکم ثابت دین، جوامع اسلامی را با بن بست مواجه کرده است؟ در مورد احکام تغییر پذیر هم که بن بستی وجود ندارد.
 
مقدمه‌ی دومِ استدلال هم نادرست است زیرا بندهایی از اعلامیه حقوق بشر و یا بعضی از اجزاء نظام‌های سیاسی اجتماعی مدرن که با دین اسلام سازگاری ندارند نه به این دلیل است که احکام اسلام ثابت است بل به این دلیل است که رهاوردهای جدید بشر در حقوق، سیاست و اجتماع، بر مبانی انسانشناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی و هستی شناختی متفاوتی استوار است. شبستری باید توضیح دهد که در یک نزاع مبنایی چرا باید دین اسلام از مبانی خود دست بردارد و به مبانی رقیب ملتزم شود؟
 

شعارسال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته  از  پایگاه خبری  تحلیلی  انصاف نیوز ،تاریخ انتشار:  23 اردیبهشت   1399،کدخبر:  231673،www.ensafnews.com
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین