پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۷۹۸۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۹

وعده ها برای لاجانی آب نشد!

امروز با گذشت دو سال از آن وعده ها بر اساس گفته های ریباز میرزایی بخشدار سیلوانا هیچ کدام از آن وعده ها عملیاتی نشده است.

شعار سال: علیرضا رادفر معاون سیاسی امنیتی استاندار آذربایجان غربی با اشاره به عزم دولت تدبیر و امید در فراهم آوردن بستری برای داشتن جامعه ای سالم ابراز داشت تمام هم وغم دولت بر این است که جامعه سالمی داشته باشیم و مردم به این سمت و سو حرکت نمایند چرا که سلامت از شاخص های توسعه به شمار می آید و این میسر نمی شود مگر با اقدام دولت و عزم مردم .
وی با اعلام این که ارتقای سلامت مردم روستا ( لاجانی ) با داشتن آب سالم و بهداشتی و راه مناسب بیشتر تامین خواهد شد قول داد تا با تامین این موارد مهم ، این روستا و مردم ان از دیگر مناطق به صورت برجسته تمیز داده شده و شناخته شوند .
آنچه در بالا خواندید بخش هایی از صحبت های معاون استاندار در آذرماه سال ۹۳ بود. در برنامه ای تحت عنوان روستای بدون دخانیات جمعی از مسئولین استانی در روستای لاجانی یکی از روستاهای منطقه سیلوانای ارومیه حضور یافتند.
در آن برنامه معاون استاندار و تعدادی دیگر از مسئولین به مردم این منطقه قول و وعده دادند تا مشکلات اساسی آنها در خصوص راه دسترسی آسفالته و تامین آب شرب را حل کنند.
امروز با گذشت دو سال از آن وعده ها بر اساس گفته های ریباز میرزایی بخشدار سیلوانا هیچ کدام از آن وعده ها عملیاتی نشده است.
وی در گفتگو با ما بیان کرد که در خصوص راه و تامین آب شرب یکی دو هفته قبل جلسه ای با حضور فرماندار برگزار شد.
مرور اتفاقات آن روز که مسئولین وعده دادند خالی از لطف نیست.
آن زمان که معاون سیاسی استاندار پشت تریبون قرار گرفته بود و از همت والای ساکنان روستا و اینکه باید کاری کرد که این روستا الگویی باشد برای سایر روستانشینان و حتی مردم شهر نشین من کنار دست بی بی داشتیم خاطرات او را مرور می کردیم و بی بی از بی آبی گلایه ها داشت. آسمان آفتابی و هوای معدل روستا اجازه نداد تا باد سرد و بی خیال پاییز، که همواره آبان را مثل کاغذ پاره ای با خودش می برد، کشان کشان. در فضای روستا خودنمایی کند.
بچه های کوچک در شهرهای بزرگ حتما تا امروز خیلی چیزها در مدرسه یاد گرفته اند، مثلابلد شده اند وقت کش و قوس دادن حروف، مدادشان را طوری محکم نگه دارند که دستشان نلرزد، یاد گرفته اند حتما تا ده یا شاید کمتر بشمرند و زنگ تفریح ها توی حیاط، خوراکی هایشان را با هم قسمت کنند و زنگ که خورد بدوند و با خیزی تند، جثه های نحیفشان را پشت نیمکت های چوبی جا کنند و با چشم های درشت و کنجکاوشان خیره شوند به معلم.
همه این دلخوشی های کوچک اما حالابرای بچه های مظلوم لاجانی رویاهایی دور و دراز است و بچه ها وقتی می خواهند آرزوهای بزرگشان را بلندتر از حیاط نقلی دبستان دو کلاسه خیام لاجانی متصور شوند یاد برادر و خواهر های بزرگتر از خودشان می افتند که چگونه مجبور شدند بخاطر نبود راه دسترسی ترک تحصیل کنند. برای بچه ها آن وقت که دوره اول ابتدایی را پشت سر گذاشتند البته دو انتخاب دیگر هم هست. اول این که قید درس خواندن را بزنند و دوم دیگر رویا پردازی نکنند. این وضع حالاباعث شده است خیلی از بچه های لاجانی درس و مدرسه را رها کنند و در خانه های حقیرشان بمانند، بی آن که خواندن و نوشتن را حتی یاد گرفته باشند و کار به جایی رسیده که برخی ترجیح می دهند همین یکی دو کلاس درس را هم سپری نکنند. چند روز دیگر که آبان ورق بخورد، سال تحصیلی دو ماهه می شود و خیلی از بچه های مستعد اما محروم لاجانی هنوز حتی نمی توانند اسم خودشان یا روستای شان را بنویسند، اما حتما روزی خواهد رسید که از آدم بزرگ ها بپرسند به چه جرمی آنها را از حق با سواد شدن محروم کرده اند؟
زندگی، مثل تکه زغالی که زیر خاکستر مانده باشد و با آمدن نسیمی ناگهان سوسو بزند و بعد گر بگیرد، باز درلاجانی می تپد، اما وقتی به تنها چشمه آب روستا و تانکرهای آبی که در حیاط خیلی از خانه ها جاخوش کرده می نگری حال و هوای دیگری دارد، بخصوص اگر این روستا به عنوان تنها روستای بدون دخانیان استان معرفی شده باشد و جمه کثیری از مسئولان را به خود ببیند. در مراسم تجلیل از اهالی روستای بدون دخانیات لاجانی ، من آنجا بودم.
در وسط حیاط نقلی مدرسه روستا صندلی هایی مرتب چیده شده بود. از ریش سفیدان روستا و اهالی آنجا گرفته تا مسئولین شهرستانی و استانی. میان صندلی ها گشتم، نام ها را خواندم به چهره های حک شده روی آنها نگاه کردم و منتظر شدم تا یکی قد علم کند و بگوید ” مردم لاجانی شما همت کردید و به اعتیاد گفتید نه! من هم راه روستا را برایتان آسفالت می کنم و برایتان مژده آب را می دهم. "
میان روستا گشتم. در حاشیه یکی از خانه ها درست آن طرف که جمعی از دختران و زنان روستا مراسم تقدیر از اهالی روستا را که آنها سهم زیادی در آن داشتند از بالای پشت بام نظاره می کردند، پیرزنی ریزجثه روی زمین، زیر آفتاب تند ظهر چمباتمه زده بود. پارچ پلاستیکی کوچکی که مقابلش بود خالی از آب بود.
پیرزن انگشت های نازک و تیره اش را سپر چشم هایش کرد. ” نمی توانم حرف بزنم مریضم” گله ای از روزگار نداشت، نه از این که تا به حال لذت یک دل سیر آب گرم و بی مشقت را چشیده بود شکایتی کرد و نه مستمری ۴۰ هزار تومانی که از کمیته امداد می گرفت وادارش کرد لب به شکوه باز کند و بگوید این پول، حتی کفاف خرید داروهایش را هم نمی دهد. بریده بریده فقط، شرح حالش را داد و بعد مثل کسی که در خواب حرف بزند هذیان وار زمزمه کرد: ” می خواستم بروم از چشمه آب کنار مسجد برای بچه ها آب بیاورم می خواستم.” و باقی حرفش را یادش رفت یا شاید یادش آمد که بچه ها همه از بی آبی رفته اند و خانه، خالی و تاریک است.
خوشحال بودم که حداقل در این روستا ازمعتادهایی مثل معتادهای شهر خودم؛ آواره با پوست های خشک و چروک خورده و سوخته از آفتاب خبری نبود.
پیرمرد روستا که به گفته اهالی بزرگتر روستاست گفت: ” به روستای ما نمی رسند. بعد ازسالها از پیروزی انقلاب فقط برای مابرق داده اند و یک مدرسه دو کلاسه و مخابرات.”
حسین حق گویی ۷۳ ساله از نبود راه مناسب و بی آبی گلایه داشت. خوشحال بود از اینکه میزبان این همه مسئول بوده اما می گفت امیدوارم مسئولین تنها به دیدن اکتفا نکنند و مشکلاتشان را درک کنند.
فرماندار ارومیه،فرمانده انتظامی استان،بخشدار سیلوانا همگی بر این موضوع صحه گذاشتند که اهالی روستا کاری بزرگ انجام داده اند و لایق توجه بیشتری هستند. قول دادند که پیگیری مشکل بی آبی و راه مناسبشان خواهد بود.
رجب شیخو جاسمی ۲۹ ساله که چند سالی می شود به خاطر نبود آب و راه مناسب به همراه خانواده به روستای کناری کوچ کرده بودند می گفت زمستانها که برف زیادی می بارد راه روستا تا هفته ها مسدود می شود و بارها پیش آمده که بیماری بخاطر دیر رسیدن به درمانگاه یا فوت کرده و یا بیماریشان دوصد چندان شده است.
شاهین عیسایی ۴۷ ساله می گفت با ۴۷ سال سن خاطرم نی آید یک بار زیر دوش آبگرمکن استحمام کرده باشم و همیشه خدا مجبوریم با تانکرهای کوچکی که در حمام نصب کردیم و زیرش هم علاءالدین گذاشتیم دوش بگیریم.
یکی دیگر از اهالی می گفت حتی بعضی وقتها برای غسل مرده هم به مشکل بر می خوریم.
از جوانی که با بیلش مشغول هموار کردن مسیر مدرسه بود یواشکی پرسیدم حاضری سیگار بکشی اما آب لوله کشی سالم داشته باشید؟ کمی مکث کرد و گفت: ” سوال سختی پرسیدی اما باور کنید بی آبی خیلی اذیتمان می کند ۴۲ خانوار ازاین روستا بخاطر بی آبی و نبود راه مناسب کوچ کردند که اگر این مشکلات حل بشود آنها نیز بر می گردند چون زمین های کشاورزیشان و فامیلشان همه اینجا هستند.”
گفتم: به سوالم جواب ندادی؟
خیره به چشمه آب خراب کنار دست مسجد سری تکان داد و رفت.

با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری تحلیلی جوان پرس، تاریخ انتشار 6 شهریور 95 ، کد مطلب: 94800:www.javanpress.ir

خبرهای مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۵۵ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۷
0
0
بعد این همه سال هنوز مردم حتی کمترین امکانات مثل اب اشامیدنی رو هم نمدان جای تاسف داره م.ق71
آخرین اخبار
پربازدیدترین