۹- نبرد در دو جبهههمه میدانند که جنگ در دو جبهه به هیچ عنوان ایده خوبی نیست. البته در طول تاریخ هر کسی که چنین کاری انجام داده با هدف تمام کردن سریع سرنوشت یک جبهه و تمرکز بر روی جبهه دیگر این استراتژی را به کار گرفته است. در طی جنگ جهانی دوم دول متحد میدانستند که برای داشتن شانس پیروزی نباید به طور همزمان در دو جبهه بجنگند و در حالی که نقشه شکست مقاومت متفقین در جبهه غربی به شکست انجامید، از همان ابتدا مشخص بود که کلیت عملیات آنها نتیجه دلخواهشان را نخواهد داشت. دلیل غیرعملی و غیرمنطقی بودن جنگ در دو جبهه حتی برای کسانی که تجربه نظامی ندارند نیز مشخص است.
انجام دو کار در آنِ واحد بدین معناست که توجه و تمرکز شما تقسیم شده و منابع و تجهیزات شما نیز توزیع خواهند شد. این مسئله را صدها و هزار برابر کنید و فکر کنید مجبورید هم غذا درست کنید و هم حواستان به کودک خردسالتان باشد. در جنگ جهانی دوم آلمانها باید غذا، مهمات و مردان خود را در جبهههایی به طول هزاران مایل در جهتهای مختلف مدیریت میکردند. به این آشفتگی باید جنگی دیگر که در آفریقا در جریان بود را نیز اضافه کرد و بدین ترتیب درک شکست آلمانها در جنگ جهانی دوم چندان دشوار نخواهد بود.
۸- اقتصاد تولید جنگیوارد جنگ شدن هزینه دارد. حفظ جنگ در جبهههای مختلف به طور همزمان نیز قدرت اقتصادی فوق العادهای میطلبد. اگر چه اقتصاد آلمان پس از جنگ جهانی اول به شدت دچار سقوط شد، زمانی که جنگ جهانی دوم آغاز گردید، آلمانیها برای تولید سلاح، مهمات و تجهیزات در شرایط بهتری نسبت به کشورهای متفق قرار داشتند. اما با گذشت زمان همه چیز به سوی فروپاشی رفت. علیرغم موفقیتهای اولیه، حتی در سال ۱۹۴۱ که هنوز هیتلر در فاز تهاجمی و موفقیت قرار داشت نیز حلقه درونی او به این نتیجه رسیده بودند که ایجاد توازن میان تولید و جنگ در دو جبهه برای آنها امکان پذیر نیست.
با ورود کشورهای بیشتر به صحنه نبردها، همه اعداد و ارقام بر علیه آلمانیها شد. بدین ترتیب آنها به این نتیجه رسیدند که در زمینه تولید تجهیزات نظامی نمیتوانند با متفقین رقابت کنند و رساندن تجهیزات به صحنه نبرد نیز مشکل بزرگتری برای نازیها ایجاد کرد. ورود ایالات متحده به جنگ، آخرین میخ بر تابوت برتری اقتصادی آلمان بود. ایالات متحده نیروهای نظامی، تجهیزات و قابلیتهای تولید کافی داشت که با فاصلهای بسیار هر کشوری را پشت سر میگذاشت و حتی اگر این کشور وارد جنگ هم نمیشد دیر یا زود قدرت اقتصادی و لجستیکی خود را به رخ جهانیان میکشید.
۷- سیر کردن شکم سربازانورود به جنگ به شدت به منابع یک کشور فشار وارد میکند، مهم نیست که اقتصاد و ثروت کشور درگیر در چه حد و اندازهای باشد. علاوه بر هزینههای سنگین تامین تجهیزات جنگی برای جنگ در دو جبهه، جنگ به معنای سیر کردن شکم مردان و زنانی است که به هر شکلی در نبردها شرکت دارند. وقتی در جبهههای مختلف در حال جنگ بوده و از سرزمین اصلی تان فاصله بگیرید اوضاع برایتان دشوارتر نیز میشود. آلمانها با هر مایل پیشروی و برای تصرف هر شهر بزرگ و کوچک از کشور خود بیشتر فاصله گرفته و بدین ترتیب تجهیزات و منابع باید مسیر بیشتری را میپیمود و نیاز به غذا نیز بیشتر میشد.
هر چیزی غیر از یک عملیات سریع و خرد کننده، برای مهاجمان به یک عملیات فاجعه بار تبدیل میشد و این نیز میخ دیگری بر تابوت آلمانیها در جنگ جهانی دوم بود. مردمی که در خانه گرسنه هستند و از تماشای شرایط مشابه فرزندان خود در جبههها رنج میبرند، شانس کمتری برای حمایت از رژیم داشته و با نبردهایی هزاران مایل دور از خانه موافقت میکنند. اگر چه ابراز چنین مخالفتهایی در آن روزهای آلمان به معنای خودکشی بود، اما به محض مستولی شدن گرسنگی و قحطی، باور و ایمان مردم آلمان به هیتلر و برنامه هایش رنگ باخت.
۶- دانکرکمگر اینکه زیر سنگ زندگی کرده باشید و گرنه اسم فیلم دانکرک یا ماجرای آن را شنیده اید، ماجرایی باورنکردنی که بین ۲۶ میتا ۴ ژوئن ۱۹۴۰ رخ داد. هیچ فیلمی نتوانسته بزرگی این واقعه را به تصویر بکشد، واقعهای که در آن بیش از ۸۰۰ کشتی و قایق بریتانیایی نیروهای کشورشان که تا شمال فرانسه عقب رانده شده و در ساحل دانکرک بین دریا و نیروهای آلمانی گرفتار شده بودند را به خانه منتقل کردند، عملیاتی که به عملیات دینامو مشهور شد. پیش از این واقعه، نیروهای آلمانی توانسته بودن نیروهای فرانسوی، بریتانیایی و بلژیکی را عقب رانده تا جایی ک دیگر جایی جز کانال انگلیس برای عقب نشینی وجود نداشت. در تلاش نیروهای متفقین برای ساخت و حفظ یک مانع دفاعی در هفت مایلی ساحل دانکرک گردانهای بسیاری شرکت داشته و در نهایت تسلیم آلمانیها شده بودند.
در نهایت نیروهای باقیمانده در فضاهای کوچکی بین واحدهای شکست خورده و تسلیم شده گرفتار شده بودند در حالی که نیروی هوایی آلمان موسوم به لوفت وافه شهر دانکرک را بمباران میکرد و به نظر میرسید ارتش متفقین فاصلهای با نابودی مطلق ندارد. اشتباه بزرگی که آلمانها در این حال انجام دادند هنوز هم یک راز باقی مانده است. چرا آلمانها فشار خود در دانکرک را ادامه نداده و باقیمانده نیروهای متفقین را نابود نکردند در حالی که این نیروها دیگر نه نای نبرد داشتند و نه جایی جز دریا برای عقب نشینی؟ جدای از محیط بوتهای بین ساحل و دانکرک که فضا را برای پیشروی تانکها دشوار میساخت، گفته میشود که توزیع گسترده نیروهای متفقین، ظاهر پرآشوب دانکرک و احتمال بسیار اندک چنین سناریو فاجعه باری، باعث شده بود فرماندهان ارشد ارتش آلمان آن را یک تله فرض کنند.
۵- تکیه بیش از حد بر ماشین معماکدها، رمزها و زنا و مردانی که آنها را ساخته و سعی در شکستن آنها را دارند، جاسوسی و خرابکاری در طول تاریخ همواره در صف اول جبهه نبرد بوده است. جنگ جهانی دوم نیز از این قاعده مستثنی نبود. ماشین معما (Enigma Machine) ابزاری در دست آلمانیها بود که در پایان جنگ جهانی اول ساخته شده و از کیبوردی تشکیل شده بود که تمامی ۲۶ حرف الفبای انگلیسی را روی خود داشت، همراه با یک تخته سیم بندی در قستم جلو که به هر حرف امکان میداد به یک حرف دیگر و سه دسته روتور متصل شود. اگر حالت کاملاً مشابهی در دستگاه دوم ایجاد میشد، متن تولید شده به پیامی که در ابتدا رمزگذاری شده بود ترجمه میشد. این تکنولوژی در صورت استفاده درست برای رمزگذاری پیامها بسیار موثر بود، اما به خاطر تنبلی افراد فعال در عرصه کدگذاری، کد شکنهای لهستانی با صرف زمان کافی توانستند رمزها را بشکنند.
اگر چه پیش از شروع جنگ جهانی دوم اضافه شدن دو چرخ روتور به این دستگاه کار این کد شکنها را دشوار ساخت، اما لهستانیها هر چند با سرعت و کیفیت کمتر، اما باز در شکستن رمز پیامها موفق بودند. آلن تورینگ و بسیاری دیگر سخت تلاش کردند تا کدهای آلمانیها را شکسته و اطلاعت نظامی حیاتی در اختیار نیروهای متفقین قرار دهند. با توسعه یک کامپیوتر که میتوانستند تحلیلها را سریعتر از انسان انجام دهد کار شکستن رمزها سادهتر شد. با کشف یک کتاب مربوط به کدها از یک کشتی آلمانی و یک ماشین معما و کتاب کدی که از یک یوبوت آلمانی بدست آمد بیش از پیش شکستن کدها برای متفقین آسان شد.
۴- ورود ایالات متحده به جنگعلیرغم اینکه ایالات متحده در ابتدای جنگ جهانی دوم و برای دو سال اول موضع بی طرف گرفت، حمله به پرل هاربر در هوایی در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ آنها را وارد جنگ ساخت. این حمله غافلگیرانه توسط ژاپنیها باعث شد که قدرت نظامی کامل ایالات متحده نه تنها در اقیانوس آرام با ژاپنیها درگیر شود بلکه در نبرد اقیانوس اطلس نیز وارد نبرد با آلمانیها و ایتالیاییها گردد. اگر چه ورود ایالات متحده به نبردها نتیجه تصمیم یا عمل مستقیم آلمانیها نبود، اما تاثیر آن بر اوضاع تمام کشورهای درگیر بسیار قابل توجه بود. با اعلان جنگ ایالات متحده علیه ژاپن، آلمان نیز علیه ایالات متحده اعلان جنگ داد.
قدرت نظامی ایالات متحده در دریا، هوا و روی زمین و توانایی این کشور در تولید مهمات، سخت افزار و غذا در ادامه جنگ تکیه گاه اصلی متفقین بوده و مسیر جنگ را به کلی تغییر داد. در حالی که آلمان تا قبل از این نیز با مشکل در تولیدات نظامی مواجه بود، ورود چنین اقتصاد بزرگ و قدرت نظامی قابل توجهی اوضاع را برای این کشور بد کرده و موجب دلگرمی و افزایش روحیه فرانسویها و بریتانیاییها شد که در نهایت سرنوشت جنگ را به مسیری دیگر برد.
۳- کیش شخصیت آدولف هیتلراغلب رهبران جهان، به طور ویژه در دوران بحران، تمایل دارند چهره عمومی خود را از طریق افراد نزدیک به خود به نمایش بگذارند، چه برای مردم خود و چه دشمنانشان. هیچ جایی برای سیاست متوسط و میانه و احساساتی شدن وجود ندارد. وقتی کشور شما وارد جنگ میشود، هر شهروند دیدگاه خود را بر اساس تصوری که از رهبران کشور و تصویر آنها دارد شکل میدهد و آلمان نیز در طول جنگ جهانی دوم از این قاعده مستثنی نبود. آدولف هیتلر که هنوز درد ناشی از تحریمها و محدودیتهای پس از جنگ جهانی اول را حس میکرد، به سراغ یک مسیر احساسی رفت که مورد استقبال مردم آلمان قرار گرفت: ایدهای مبتنی بر نه تنها غرور و برتری ملی بلکه این موضوع که آنها شایسته چنین شرایط دشوار و بغرنجی نیستند. افتخار به میراث، ریشه و کشور هیچ ایرادی ندارد و همه در برابر ظلمی که در حقشان شده احساس ناخوشایندی دارند.
مشکل این بود که هیتلر مردی بسیار کاریزماتیک، سخنوری بزرگ و بسیار ماهر در انتخاب کلمات برای ابراز ایدئولوژی خطرناک خود به شیوهای بود که نه تنها ایمن و بی مشکل جلوه میکرد بلکه منطقی نیز به نظر میرسید. عضویت در حزب نازی برای موفقیت در هر کسب و کاری حیاتی بود. مردم با ژست خاص «درود بر هیتلر» به هم سلام میکردند. هیتلر دیگر یک شخص نبود بلکه یک نماد و اسطوره بود، تجسم ایده و نقشهای که آلمان را به جایگاه درست و حقیقی اش در عرصه جهانی میرساند. اما مشکل این کیش شخصیت همیشه این بوده که مردم گول میخورند و در نهایت شکست خورده و مایوس میشود. اگر چه شکستهای متوالی هیتلر را از لحاظ فیزیکی شکننده ساخته و باعث شده بود وی تنها با داروهای مخدر سر پا باشد، اما کمتر کسی میتوانست به کنار رفتن او فکر کند. کیش شخصیتی که هیتلر در اطراف خود ایجاد کرده بود مردم را به این باور رسانده بود که او نه میبازد و نه شکست میخورد. اما در واقعیت دقیقاً همین اتفاق رخ داد.
۲- ناتوانی یا بی میلی برای مواجهه با واقعیاتعلیرغم موفقیتهای اولیه و پیروزیهای باورنکردنی، خیلی زود آشکار شد که ماشین جنگی آلمان که این همه در مورد آن گزافه گویی شده بود رفته رفته کند شده، متوقف شده و در تمامی جبههها به عقب رانده میشود. هزینه جنگ از لحاظ انسانی، مهمات، تجهیزات و مسائل اقتصادی از مرز بحرانی عبور کرده و نه تنها باعث شکست در میدان نبرد شده بود بلکه اقتصاد و جامعه آلمان را نیز به سوی نابودی میبرد. نیروهای شوروی در شرق و متفقین در غرب همچنان به فشارهای خرد کننده خود ادامه میدادند و پیش میآمدند و نیروهای مقاومت آلمانی اندکی که باقی مانده بودند را به سمت سرزمین اصلی آلمان میراندند.
بی توجهی عامدانه یا اعتماد به نفس توهمی یا حضور در میان مردان بله قربان گو باعث شد که سرنوشت واقعی اقدامات جنگی توسط هیتلر و مقامات ارشد نازی نادیده گرفته شد تا زمانی که نیروهای دشمن به دروازههای برلین رسیده بودند. اگر برآوردهای صادقانه و واقعی از شرایط کشور و وضعیت میدان نبرد صورت میگرفت شاید تلاشی برای توقف نبردها و صلح انجام میشد، اما با این باور تزلزل ناپذیر که آنها در نهایت پیروز خواهند شد، تا ورود تانکهای دشمن به شهر برلین، هیتلر با واقعیت شرایط مواجه نشده و آنگاه بود که در پناهگاه زیرزمینی اش جان خود را گرفت.
۱- بمباران لندنایده اصلی پشت حمله رعد آسای مشهور نیروی هوایی آلمان به لندن که به مرگ غیرنظامیان و ویرانی گسترده تبدیل شد، این بود که تهدید مداوم و بمباران گسترده باعث خرد شدن روحیه مردم بریتانیا شده و آنها شهامت و میل به جنگ و دفاع از خود را از دست خواهند داد. علیرغم خسارات گسترده و وحشتی که در میان مردم ایجاد شده بود (همانند اتفاقی که بعدها متفقین برای شهر درسدن رقم زدند)، نتیجه کاملاً برعکس بود. در میان مردمی که در خیابان با مرگ عزیزانشان روبرو شده، مرگ از آسمان به سراغشان آمده، دارایی هایشان در برابر چشم هایشان میسوخت و کاری از دستشان بر نمیآمد، یک توافق وجود داشت و آن اینکه تسلیم شدن در برابر آلمانیها دیگر گزینهای از گزینههای موجود نبود.
به جای شوراندن مردم علیه ایده جنگ و مقاومت، بمبارانهای هواپیماهای آلمانی، بریتانیاییها را به این باور رساند که شکست دشمن تنها راه پیش رو بوده و هیچ چیز دیگری قابل قبول نیست. شاید بمباران سنگدلانه و بیرحمانه لندن و دیگر شهرهای بزرگ بریتانیا بزرگترین اشتباه آلمان در جنگ جهانی دوم بود. با قرار دادن مردم بریتانیا و دیگر کشورها زیر تهدید غیرقابل توصیف و فشار فراوان، به جای خرد کردن روحیه و شهامتشان، آنها چارهای جز اتحاد نیافتند و بیش از پیش تشنه دیدن پایان جنگ با شکست آلمان شدند.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از باشگاه خبرنگاران تاریخ انتشار ۱۹ مهر ۹۹، کد خبر: ۷۵۲۰۱۰۰، www.yjc.ir