شعار سال: یک بحث قدیمی و تکراری دوباره در فضای رسانهای شکل گرفته است که آیا علوماجتماعی و اقتصاد اسلامی داریم یا نه؟ البته ما در دانشگاه و حوزه از این مباحثات و طرح این مباحث در جای خود استقبال میکنیم و البته کم و بیش در کنار درس و بحثهای خودمان همواره به این سوال پرداخته و پاسخ خود را دادهایم. آنچه موجب تاسف است شیطنتهای رسانهای است که بهدنبال حقیقت نیستند بلکه بهخاطر دلدادگی و سرسپردگی به یکی از فرقهها و مذاهب پلاسیده سرمایهداری، هرازچندگاهی یکطرفه علوماجتماعی اسلامی را به تمسخر میگیرند و جای تاسف بیشتر میشود وقتی افراد روحانی ملعبه این شیطنت قرار میگیرند. با این حال توضیحی کوتاه ارائه میکنم و تفصیل بحث را به کلاسها و سایر گفتوگوها و نوشتهجات قبلیام ارجاع میدهم و آمادگی خود را برای گفتوگوهای بیشتر حضوری با علاقهمندان این عرصه در دانشگاه یا هر مرکز علمی دیگر اعلام میکنم.
چماق و برچسب «غیرعلمی»، چماق انحصارطلبان و مطلقاندیشان است. تصوری که ما از زندگی اجتماعی داریم، نقشی مهم در شکلگیری تصور ما از علم اجتماعی دارد و این تصور از علم اجتماعی است که پاسخ وجود علمی مطلق یا علمها و ایسمهای مختلف اجتماعی را میدهد.
تصور ما از زندگی اجتماعی:
انسان موجودی اجتماعی است به این معنا که برای رفع نیازهایش تقسیم کار اجتماعی را میپذیرد و برای رفع این نیازها ضمن تعامل و بدهوبستان با سایر انسانها به تعامل با طبیعت و برداشت منابع مورد نیاز از آن محتاج است.
تصور ما از علم اجتماعی:
انسان برای رفع تضادها و سامان دادن به زندگی اجتماعی خود گریزی از توسل به قواعد رسمی (واجبها و حرامها به تعبیر ما) و غیررسمی (مستحبات و مکروهات یا به تعبیر کلیتر فرهنگ) ندارد. مجموع این قواعد هم نیازها و هم چگونگی برآورده شدنشان و هم چگونگی توزیع و مصرف آنها را مشخص میکند. همین قواعد است که باعث تفاوت جامعه انسانی با «جامعه جنگلی و حیوانی» میشود. ازسوی دیگر هم همین جوامع انسانی با هم تفاوت دارند و بهدلیل همین تفاوتهاست که شاهد تمدنهای مختلف در دورهها و جغرافیاهای متفاوت هستیم. بهعبارتی، همین تفاوت زیست انسانها، دلیلی بر تفاوت قواعد ساماندهی این زندگیهاست. اما نکته آخر در این بخش: این قواعد ساماندهی حیات اجتماعی در دورهها و جغرافیاهای مختلف نامهای مختلف دارد: چارچوب تحلیلی، سیستم اجتماعی، الگوی توسعه، الگوی پیشرفت، حکمت عملی، فقه (اجتماعی)، مطالعات اخلاقی، علوم اخلاقی، مطالعات اجتماعی، علوم اجتماعی، اقتصاد (تدبیر مدن در مقابل تدبیر منزل) و سیاست و مدیریت و حقوق، آداب مملکتداری، حکمرانی و... . ادیان (از نظر ما الهی) و مکاتب (از نگاه ما بشری) محتوایی غیر از همین قواعد زندگی بشر که اسمهای مختلف دارند، نیست. یا بهتر بگویم مکتب و دینی که با ساماندهی زندگی اجتماعی ارتباط نداشته باشد همان شیر بییال و دم و اشکم است. مسیحیت، یهودیت، اسلام، فیزیوکراسی سرمایهمداری، سوسیالیست، بوداییسم و... هرکدام با فرق و مذاهب مختلف خود این ادعا را دارند که اگر این ادعا را نداشته باشند وجود خود بهعنوان دین (سبک زندگی) را نفی کردهاند. بنابراین تفاوت ساختهای مختلف اجتماعی بهعلت تفاوت حاکمیتهای دانشهای مختلف اجتماعی در جوامع است.
چرایی تفاوت دانشهای اجتماعی:
بدیهی است که دانشهای مختلف یا دقیقتر عالمان و مراجع مختلف خود را حق و آموزههای خود را نجاتبخش میدانند که اگر این نباشد، چه میتواند باشد؛ مثلا اسمیت کتاب فقهی (ثروت ملل) و فلسفی- اصولی (احساسات اخلاقی) بنویسد و در عین حال باور داشته باشد که حرفهای نادرست و غیرعلمی در این کتابها نوشته و باید مثلا به ابنخلدون یا به خواجهنصیر یا به هیوم یا به کانت یا به مارکس یا به کینز یا به هایک مراجعه کند. متمسک شدن به مفهومی مانند «علم» در فضای دانشگاهی توسط عالمان تصدیق همین مدعاست که اندیشه من متفکر، حقیقت و صادق است اما اندیشه شما (که درمقابل من است) علمی نیست، حقیقت نیست، درست و عقلانی نیست و... . بهعبارتی، این دشنامگویی دانشگاهی راه فرار از گفتوگو است و شیوه انحصارطلبان و مطلقاندیشان، آنانی که گویی ارتباط مستقیم با خداوند دارند یا میپندارند جای خداوند نشستهاند و از «بالا» حقیقت را میبینند یا حقیقت بر آنها منکشف شده است. اما چرا این دانشها و فقهها (قواعد تعامل انسانها) با هم متفاوت هستند. خلاصه بگویم تا زمانی که نگاه به عالم و آدم میتواند متفاوت باشد، این تفاوت نگاه بوده و هست و تا این تفاوتها هست، تفاوت سازههای علمی و سازههای اجتماعی و تمدنی هم هست. به میزان تفاوت در این مبانی، تفاوت در روبناها و درنتیجه تقابلها هم بیشتر است.
ریشه تقابل مکاتب و تمدنها :
اندیشهها بهمدد تبلیغ و رسانه و دست یافتن به قدرت و حکومت میتوانند قواعد و آرمانشهر مطلوب خود در جوامع انسانی را محقق کنند و بدیهی است با موانع تحقق آرمانشهر خود هم مقابله میکنند و درصدد برطرفکردن این موانع (اندیشههای رقیب) هستند. بنابراین غیرقابلقبول است که جنگها و نزاعهای بزرگ و خونین را به اموری شخصی یا جزئی تقلیل دهیم. تبعیدها، زندانها و کشتهشدن عالمان را در این چارچوب میتوان تفسیر کرد.
انقلاب اسلامی و تقابل دائمی اندیشه آن با استکبار:
کلام آخر با دلدادگان به ثقلین و ایران؛ اندیشه انقلاب اسلامی لزره بر اندام جاهلیت مدرن انداخته است که درقالب اندیشه «علمی» لیبرالیسم شناخته میشود که بهعنوان یکی از فرق و مذاهب پرطرفدار سرمایهمداری است که دارای حکومت و رسانه جهانگیر است. این خشم و نفرت آنها نسبت به این اندیشه و جغرافیای آن، بهنظر بیمانند باشد و در چارچوبی که در بالا به اختصار توضیح دادم قابل تبیین و پذیرش است: شدت جاذبهها و دافعهها در ساحت اندیشه و حکومتهاست که بهنهایت خود میرسد. شهادتها و مرارتهای ائمهاطهار که درود خدا بر آنان باد، درمقابل استکبار اموی و عباسی را چگونه باید تفسیر کرد؟
تقابل ائمه هدایت با عباسیان که یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ بشریت تاکنون بوده و هست را باید در تفاوت اندیشه اماممعصوم با خلیفه عباسی در چگونگی طهارت گرفتن یا چگونه نماز خواندن تفسیر کنیم؟ یا در اینکه پنیر را صبح بخورند یا شام؟ و البته که مکاتب برای این موارد هم سخن و پیام دارند و البته که لازم است در همین ابواب هم افرادی سالها مطالعه و نظریهپردازی کنند. اما چه خاماندیشی است که این تقابل سهمگین را به این امور منتسب کنیم و چه نادانانی هستند که بخواهند برای این امور شخصی جنگ و خونریزی بهپا کنند یا در این مسیر کشته شوند.
این میزان از جهل (دشمنی بهخاطر مباحث فردی و شخصی) را به نظام سلطه و استکباری انگلیسی-آمریکایی نمیتوان نسبت داد و همچنین نمیتوان ان را نسبت داد به آن 200هزار نفری که آگاهانه و عاشقانه در مسیر آرمانهای انقلاب اسلامی جان عزیزشان را تقدیم کردهاند. آری این تقابل، تقابلی از سر علم و آگاهی است، تقابل حکومت الهی با حکومتهای شیطانی و طاغوتی. علم اسلامی با علم لیبرالی و دیگر علمهای دروغین مشابه و چندالبته که در این مسیر راهی طولانی برای تحقق مدینهالنبی داریم و یاد گرفتهایم که دشمنی دشمنان و جهل دوستان همواره در این مسیر بوده، هست و خواهد بود.
انقلاب اسلامی تجدید حیات دوباره اسلام بهعنوان برنامه حیاتبخش انسان است که با تلاش و جهاد علمی جوانان آن در گام دوم انقلاب، بنای دولت اسلامی را با تدوین و ارائه علوم اجتماعی اسلامی ازجمله اقتصاد و سیاست اسلامی پایهگذاری خواهد کرد. طلیعههای آنها را با تمام وجود در نسل جدید و عالمان جوانمان مشاهده میکنیم و ما در خانواده دانشگاه امامصادق(ع) دست کمک و یاری بهسمت همه اندیشمندان دانشگاهی و حوزوی برای ارائه و ساخت این طرحواره علوم اجتماعی اسلامی که همان الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی است دراز میکنیم.
امید که تحقق دولت اسلامی و ساخت جامعه اسلامی پایانی بر جاهلیت مدرن باشد.
شعار سال با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه فرهیختگان، تاریخ خبر: ۲۲ مهر ۱۳۹۹، کد خبر: ۴۶۸۴۰، farhikhtegandaily.com