شعار سال: جمعیت جهان تا سال ۲۰۵۰ احتمالاً از نُه میلیارد نفر بیشتر خواهد شد و سهچهارم این جمعیت شهرنشین خواهند بود. برای تأمین امنیت غذایی چنین جمعیتی، به دو برابر کلِ غذایی که امروز در جهان تولید میشود نیاز داریم. لطفاً به این مسئله بیاندیشید و دست از نوستالژی میوههای دستچینشده از شاخه و گوشت و لبنیات محلی دست بردارید. تولید غذا به این شیوهها نه به نفع زندگی انسانهاست و نه به سود محیطزیست.
عقیدۀ رایجی است که هر چه طبیعیتر زندگی کنیم، سالمتر خواهیم بود و اگر هم بیمار شدیم، دارویهای طبیعی کمخطرترین راه درمانند. در مقابل، قرصها و آمپولهایی که نمیدانیم چطور ساخته شدهاند، و دکترهایی که اصطلاحات و حرفهایشان را نمیفهمیم خطرناکند. یک متخصص دینپژوهی معتقد است این وسواس ما به «طبیعی بودن»، نوع جدیدی از اعتقاد دینی است: مذهبِ خداانگاریِ طبیعت. مذهبی که البته رواج یافتنش بیربط به فاصله گرفتنِ افراطی پزشکی و داروسازی از دغدغههای مردم معمولی نبوده است.
امروزه تمام مواد شیمیایی صنعتی را مضر میدانند. این فرض به خواستهای عمومی برای تولید محصولات «عاری از مواد شیمیایی» منجر شده است. مثلاً پیشبینی میشود بازار جهانیِ محصولات بهداشتی «ارگانیک» تا سال ۲۰۲۰ به نوزدهمیلیارد دلار خواهد رسید؛ هرچند، این دلیلی بر سلامت این محصولات در مقابل مشابه «مصنوعی» شان نیست. کارشناسان معتقدند قراردادن مواد طبیعی و شیمیایی در مقابل همدیگر و کجفهمی دراینباره ممکن است پیامدهای ویرانگری داشته باشد.
هیچکس طرفدار بازگشت به مَسکنِ «طبیعی» نیست. اصلاً مسکن طبیعی چیست؟ سرپناهی در زیر صخره؟ پس چرا برخی مدام سودای بازگشت به غذاهای طبیعی و گذشتهای آرمانی را میپرورانند. این در حالی است که بهیُمن فراوریِ غذایی، امروزه افراد بیشتری از غذاهای بهداشتی و مقوی بهرهمند میشوند و فرصتهای بیشتری برای کارهای دیگر در زندگی به دست میآورند.
لاغربودن زنان را از نوجوانی بهسمت غذاهای سبُک سوق میدهد. به همین دلیل خیلیها سالاد را بهعنوان نوعی خوراک رژیمی و سبک، غذایی زنانه بهحساب میآورند. زمانی سالادْ خوراکی برای طبقۀ مرفه بود. زیرا مواد لازمِ آن معمولاً گران و فاسدشدنی بودند. اما امروزه خوردن سالاد فراگیر شده و، افزونبرآن، دستمایهای شده است برای تظاهر به اینکه من به سلامتیام اهمیت میدهم. جایگرفتن هر غذایی در طبقۀ سالادها کافی است برای اینکه مردم فکر کنند مغذی است.
وقتی گیاهخواران سر میز شام دست رَد به مرغ مادربزرگ میزنند، بازپرسی میشوند. آنان استدلالهای زیادی برای نخوردن گوشت دارند. بسیاری از این استدلالها معروفاند؛ مثل تلاش برای آزاررسانیِ کمتر به حیوانات، سودرسانی به محیطزیست یا داشتن زندگی سالم. اما مارکو اسپرینگمن و جمعی از همکارانش در دانشگاه آکسفورد معتقدند که باید صرفۀ اقتصادی را هم به این فهرست بیفزاییم.
دو پژوهشگرِ دانشگاه کپنهاگ سراغِ مجموعه دادههایی رفتند که شرکت تحقیقات جی. اف. کی در اختیار آنها گذاشته بود. این دادهها عادات خوردن ۲۵۰۰ دانمارکی را با جزئیات شرح میدادند. دادهها همه چیز را در بر میگرفت؛ از سطح تحصیلاتِ مصرفکننده گرفته تا اینکه آیا شیری که خریداری میکنند، پرچربی است یا کمچربی، بیچربی یا شکلاتی. اولین یافتۀ اسمد و هنسن این بود که درحالیکه همۀ دانمارکیها میتوانستند قند و چربی اشباعشدۀ کمتری بخورند، افرادی که دارای پایینترین سطح تحصیلات بودند، بیش از دیگران توصیهها را نادیده میگرفتند.
رژیم سبزیجات، رژیم مایعات، رژیم کمکالری و دهها رژیم دیگر به امید لاغری و سمزدایی از بدن یا هوسهایی مشابه. اطراف ما پر است از کسانی که به امید زندگی سالمتر و عمر طولانیتر خودشان را مدام به زحمت و مشقت میاندازند. واقعاً اینهمه اعتقاد راسخ از کجا آمده است؟ آیا اصلاً این رژیمها مبنای علمی دارند؟ یا فقط افرادی آن را تجربه کردهاند و به خورد ما دادهاند؟ آنتونی وارنر، که در فضای مجازی به او «آشپز عصبانی» میگویند، کتابی برعلیه این مُدهای غذایی نوشته است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته از ترجمان، تاریخ انتشار:۱۹ دی ۱۳۹۹، کد خبر:۱۰۰۱۹، www.tarjomaan.com