پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19
کد خبر: ۳۳۸۵۷۱
تاریخ انتشار : ۳۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۸:۲۳
«فقط کافی است گاه در برابر جملاتی که چشم بسته قبول کرده ایم قدری با صبر و تأنی بیندیشیم، می‌توان با تفکر بیشتر، جان تازه‌ای به تجارب و باور‌های قدیمی بخشید. شاید برای همین در طی طریق زندگی، اسیر روزمرگی هستیم، چون همتی برای دگراندیشی و نواندیشی نداریم»
شعار سال: مینو امامی؛ به دفعات ضرب المثل ندانستن عیب نیست؛ نپرسیدن عیب است را همه ما شنیده ایم. اما چرا نادانی نباید عیب باشد ؟ بنا به دلایل اجتماعی یا فردی، دیروز من نتوانسته ام آموزش ببینم و امروز فردی بیسواد هستم. یا تحصیل کرده ام اما سطح آن کافی نیست و یا تا بالاترین حد ممکن تحصیل کرده ام، اما قدرمسلم باز چیزهایی وجود دارد که نمی دانم.
 
تصور غالب این است که معلمان همه چیز را می‌دانند. تا حدی که بسیاری از معلمان در برابر سئوالی که پاسخ آن را نمی‌دانند به صراحت آن را بیان نمی‌کنند. هر معلمی در سطح معین و رشته‌ای خاص تحصیل کرده است و تا حدی که انگیزه فردی برای دانستن داشته است، می‌تواند بداند، اما چون رشته‌های آموزشی بسیار و حیطه تخصصی آن‌ها گسترده است، او قادر نیست که تمامی این علوم را فرا بگیرد.

من می‌توانم در حد معلومات و به تناسب میزان مطالعه خود، نسبت به رشته تحصیلی خود سخن بگویم، اما از علوم دیگر، چون فیزیک، شیمی و ریاضی بی بهره ام. دیگر دروس علوم انسانی را نیز در حد میزان یادگیری و علاقه خود می‌دانم. مثلا علم اقتصاد، روانشناسی. یا دروس مشترک تمامی رشته‌های تحصیلی از جمله عربی و ادبیات زبان فارسی و انگلیسی و تاریخ و جغرافیا را تا حدی می‌دانم که قادر به پاسخگویی سئوالات دیگران نیستم. حال این که، چون معلم هستم مدعی شوم که دانایم و قادر به پاسخگویی تمامی سئوالات دانش آموزان هستم، چنین ادعایی سست بنیان و دور از عقل است و خلاف آن با طرح چند پرسش متفاوت قابل تشخیص و اثبات است. اگر دیروز بیسوادی سیاه یا جهل حاکمیت داشت، امروز بیسوادی سفید در بین افراد مدعی، مرسوم است.

از سویی ندانستن نیز هنر نیست. برای دانستن یا باید مطالعه کرد و یا باید پرسید. بالاخره جست و جو، تلاش و تکاپویی لازم هست. اگر عادت و هنر مطالعه کردن نداشته باشم پس باید بپرسم. یا حداقل فیلم و ویدئویی در آن زمینه ببینم. اما منبع پرسش چه کسی باید باشد؟ از یک سو اعتراف می‌کنم ندانستن نیز عیب است، از سویی دیگر یا منابع پرسش وجود ندارد و یا میل و اشتیاق جست و جو!

اندیشمندان و علما و دانشمندان قدیم دنبال علم می‌رفتند. منابع علمی کم و اغلب نادر بود. آنان برای یافتن پاسخ سئوالات خود دود چراغ می‌خوردند و شهر به شهر دنبال امکانات کتابخانه‌ای و یا عالمی دانا می‌رفتند. دانایی در عصر محدودیت منابع، کاری بسیار مشقت بار، ارزشمند و جلا دهنده بود. بوعلی سینا در همین راه ذات الریه کرد و در جوانی، با آرزو‌های بسیار دست نیافته فوت کرد. او برای این که شهر به شهر با خر خود می‌گشت تا بجوید و بپوید و بداند، ازدواج نیز نکرد. امروز فقط با اشارت یک انگشت می‌توان بر روی گوشی هوشمند خود پاسخ سئوال خود را جست و جو کرد، اما کمتر حوصله انجام کار جدّی وجود دارد. از سویی دیگر برای گیم و دیگر جست و جو‌ها هم کنجکاوی شدید است هم میل!

چه کس یا کسانی و کدام فرآیندی در این جامعه ما را با تکرار برخی جملات حکیمانه تسلّی می‌دهند و از انجام فرض واجب باز می‌دارد؟ طبیعی است که قبل از آن که غفلت آموزش باشد، حاصل تربیت نادرست خانواده است. اما مرجع مناسب برای نشان دادن مسیر کدام است؟ خانواده، مدرسه، رسانه، اراده فردی؟ همه شرط لازم درست اندیشی هستند، اما نقش خانواده و سپس مدرسه بیشتر است. در واقع ما به او مهارت برقراری رابطه مؤثر با دیگران، خودآگاهی، تفکر خلاق، تفکر نقادانه و حل مسئله را آموزش نداده ایم. برای همین او نیز یکی مثل خود ما گردیده است. چون ما نیز این مهارت‌ها را کسب نکرده ایم.
 
نادانی و نپرسیدن، بی سوادی سفید!
پس ندانسته‌های ما بر روی هم انباشته می‌شود و یک مجموعه بزرگی از نمی‌دانم را به وجود می‌آورد. البته ما منبع مناسبی برای پاسخگویی به سئوالات کودکان یا دانش آموزان خود نیز نیستیم و اغلب از کنجکاوی سیری ناپذیر آنان با ترفندی که برخاسته از موقعیت شغلی ماست یا بالا بودن سن مان، رد می‌شویم. اما او را همچنان در حیرت سئوال خود تنها و رها می‌سازیم. اغلب این سئوالات آن چنان حکیمانه و زیرکانه طرح می‌شوند که خود ما نیز انگشت به دهان می‌مانیم و بی تعارف پاسخ آن را نمی‌دانیم. اما آیا کسی در این شرایط دست کودک سه چهار ساله خود را گرفته و به سوی کتابخانه‌ای جهت جست و جوی کتاب مناسب می‌گردد تا با هم آن را باز کرده و دنبال پاسخ باشند؟ که کودک هم پاسخ سئوال را بشنود و هم یک چیز ارزشمندی برای تمام عمر خود یاد بگیرد؟

دست به سر کردن کودکان برای ما که کاری ندارد!

با یک توپ یا شکلات، کنجکاوی و سئوال کردن را فراموش می‌کند، اما کار ناپسند ما اثرات تخریبی خود را ذره ذره در وجود او نمایان می‌سازد تا حدی که او نیز فردا یکی مثل خود ما می‌شود. یعنی یک عمر شعار می‌دهد و حتی دیگران را با همین یک جمله جادویی نصیحت می‌کند که ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است.

نادانی و نپرسیدن، بی سوادی سفید!

اما من هر دو را انجام نمی‌دهم و هر دو را به کودک خود یاد نمی‌دهم و بدین طریق داستان زندگی بیشتر ما با کلاه گذاشتن بر سر خود و عزیزان مان سپری می‌شود.

فقط کافی است گاه در برابر جملاتی که چشم بسته قبول کرده ایم قدری با صبر و تأنی بیندیشیم، می‌توان با تفکر بیشتر، جان تازه‌ای به تجارب و باور‌های قدیمی بخشید. شاید برای همین در طی طریق زندگی، اسیر روزمرگی هستیم، چون همتی برای دگراندیشی و نواندیشی نداریم.

این ضرب المثل مربوط به زمانی است که جمعیت بیسواد در سطح جهان، بیشتر بوده و منابع دانش کمتر. اما امروز کاربردی ندارد، چون هر دو هر دائم در حال فزونی یافتن، هستند.

بیسوادی در بسیاری از جوامع ریشه کن شده است و تولید دانش از سال‌ها به دقایق و ثانیه‌ها رسیده است. اگر دیروز بیسوادی سیاه یا جهل حاکمیت داشت، امروز بیسوادی سفید در بین افراد مدعی، مرسوم است. حال من بیشتر نمی‌دانم؟ یا کمتر سئوال می‌پرسم؟ یا هیچ سئوالی نمی‌پرسم؟ پس دانایی چگونه تفسیر می‌شود؟

دبیر بازنشسته
 

شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از صدای معلم، تاریخ انتشار: ۳۱فروردین ۱۴۰۰، کد خبر: sedayemoallem.ir، ۲۰۸۳۳
اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین