شاید بزرگترین بحران که خود خطری بزرگ برای جامعهی ایران محسوب میشود و البته بسیاری از تصمیم گیرندگان و مقامات وانمود میکنند که خیلی آن را جدی نگرفته اند و یا آن را عادی سازی کرده اند؛ همانا بحران تحلیل و نابودی سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی است که به وضوح خود را در میزان مشارکت کنندگان این دوره از انتخابات نشان داد و برای نخستین بار پس از انقلاب اسلامی درصد مشارکت کنندگان ایرانی به پایینتر از ۵۰ درصد رسید.
جبران این بحران و تقلیل مشروعیت شاید مثل بحرانهای طبیعی و فیزیکی نباشد که با تزریق مقداری پول و یا تعویض تکنولوژی و به روزآوری تجهیزات و... به سادگی قابل ترمیم باشد.
برگرداندن اعتماد و امید به جامعه مایوس ایرانی که حداقل دچار فروپاشی اجتماعی شده است نیاز به یک رفرم بنیادین و بازنگری جدی در سیاستهای کلی و برنامه ریزیهای کلان کشور دارد و چیزی نیست که بتوان با چند سخنرانی آتشین و یا دادن چند وعده آن را علاج کرد.
حجت الاسلام و المسلمین سید ابراهیم رئیسی رسما از ۱۲ مرداد کار خود را آغاز میکند.
در ۸ سال گذشته و زمانی که وزارت آموزش و پرورش در دولت تدبیر و امید، پنج وزیر و سرپرست را تجربه کرد و هنگامی که این افراد منهای آقای جواد حسینی که سرپرستی کوتاه مدتی را گذراند مطالبی را به تفصیل و تشریح ابعاد و جنبههای مختلف نگاشتم، اما کمتر وزیری بود که به این نکات توجه کند و یا درسی از اشتباهات و گافهای وزیر پیشین بگیرد.
بحران بی اعتمادی و رگههای پر رنگ آن هم در سپهر آموزش گسترانیده شده است.
در آخرین رویداد که برای بسیاری از معلمان دور از انتظار بود؛ لایحه رتبه بندی که کلیات آن چندی قبل و پیش از انتخابات به تصویب مجلس رسیده بود با عدم وصول توسط رئیس مجلس مواجه گشت.
در گزارشهایی که صدای معلم بارها در مورد رتبه بندی معلمان منتشر کرده بود با نگاه کارشناسی به جزئیات آن پرداخته شده بود، اما به نظر میرسید که این ابهامات و چالشها نه به چشم تصمیم گیرندگان مهم به نظر میرسیدند و نه در میان " معلمان " که جامعه هدف به شمار میآیند فرصتی برای تامل و تفکر در مورد این ساز و کار ناقص و غیرعلمی مشاهده میشد.
به هر روی، این اقدام مجلس یازدهم که خود را متصف به صفت انقلابی کرده در حالی که در طول عمر حداقل یک و نیم ساله آن برنامه خاصی برای پرداختن ریشهای و علمی به مسائل و بحران جامعه به صورت اعم و آموزش و پرورش به طور اخص مشاهده نمیشود، بحران بی اعتمادی را بیش از پیش عمیقتر و غیرقابل برگشتتر کرد.
در میان حرفها و مطالبی که در گوشه و کنار شنیده و یا نگاشته میشود به کرات میشنوم و میخوانم که فی المثل
وزیر آینده آموزش و پرورش باید مقبول و محبوب معلمان باشد.افراد و یا جریاناتی که این حرفها را میزنند یا واقعا فضای آموزش و پرورش و واقعیات کف مدرسه را نمیدانند و یا به احتمال فراوان و برای طرح خود در افکار عمومی و کسب محبوبیت و اعمال پوپولیستی که سکه رایج در جامعه ایرانی است به آن دامن میزنند.
آیا معلمان در طول بیش از چهار دهه تشکیلات منسجم و گستردهای داشته اند که بتوانند همدیگر را پیدا کرده و به یکدیگر لینک شوند؟
در حالی که بارها اتفاق افتاده که حتی در درون یک مدرسه، معلمان در طول یک و یا چند سال تحصیلی نام همدیگر را نمیدانسته اند.
هر چند استفاده از چنین ادبیاتی توسط برخی افراد و محافل خاص، بزرگ کردن و طرح افرادی را دارد که بزرگترین هنرشان در طول وزارت تغییر ناگهانی و بدون پیش بینی زیر ساخت در مورد ساختار آموزش بود که ضربه بزرگی به ثبات و نظم آن زد بدون آن که آوردهی خاصی در مورد کارایی آموزش و یا کارآمد سازی آن و اجزا داشته باشد.
در طول یک دهه گذشته، بارها در صدای معلم در مورد ضرورت تشکیل «سازمان نظام معلمی» نوشتم. البته بر این نکته تاکید کردم که رویکرد و ماهیت این سازمان حرفهای باید متکی بر " استقلال حرفهای " بوده و هویت غیردولتی داشته باشد.
قابل تامل است که برخی از همین معلمان به اصطلاح روشنفکر و کنش گر این ضرورت بی بدیل را با این توجیه که حلقهای بر بوروکراسی زاید و اداری آموزش و پرورش میافزاید و یا سازمان نظام معلمی برای مدارس و تدریس خصوصی موضوعیت دارد و... عملا آن را لوث کرده و فرصت ایجاد مفهوم معلم حرفهای را از نظام آموزشی ایران ستاندند.
شاید اگر این تشکیلات حرفهای معلمان موجودیت پیدا میکرد، حداقل در برابر تحمیل کوتولههای سیاسی در قامت وزیر آموزش و پرورش ایستادگی میکرد و یا در برداری هم سو، در برابر دخالتهای افراد و نهادهای غیرتخصصی و غیرمسئول واکنش نشان میداد و مانند رویه غالب و رایج در جامعه فرهنگیان در بی تفاوتی و انفعال سیر نمیکرد.
گفته میشود که وزیر آموزش و پرورش باید مقتدر باشد و یا بتواند نگاه جامعه و حکومت را به مفهوم آموزش تغییر دهد.
اقتدار یک فرد در سازمان معلول عوامل مختلفی است که یکی از آنها تخصص و سواد بالا در حوزه آموزش در کنار هنر مدیریت است.
واقعا در طول این چهار دهه، جز زنده یاد دکتر غلامحسین شکوهی چه کسی را میتوان برازنده مقام وزارت آموزش و پرورش یافت و به آن نبالید؟
چهرههایی که تاکنون در وزارت آموزش و پرورش سکاندار این مجموعه شده اند بیشتر از جنس
چهرههای سیاسی بوده اند که جز فربه سازی کوتولگی در مدیریت و تشدید روزمرگی، کار خاص دیگری انجام نداده اند.
تغییر نگاه به مفهوم آموزش چیزی نیست که از عهده یک فرد برآید و یا یک شبه حاصل شود.
وقتی جامعه به آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد مولد اندیشه و محور توسعه نگاه نمیکند و حداکثر کارایی آن را ماشین صدور مدرک و نمره میداند و میخواهد.
کم نیستند معلمانی که حتی علاقهای به حرفه شان ندارند و نگاهشان به مدرسه و کارکرد آموزش خیلی فراتر از افراد کوچه بازاری نیست.
پرسش این است زمانی که خود معلمان به عنوان یکی از ارکان مهم آموزش و
ذی نفعان تعلیم و تربیت به این مهم باوری ندارند و با دیده شوخی به آن نگریسته و به الزامات مطالبه گری و پرسشگری توجهی ندارند و پای بند نیستند؛ آیا قرار است معجزهای در بیرون دستگاه رخ دهد؟ و به عنوان مثال، مدیران و تصمیم گیرندگان بیرون از آموزش و پرورش، آن را در اولویتهای نخست قرار دهند؟
معمولا در این فضای جهان سومی هم نگاه معلمان به شخصیت و جایگاه وزیر آموزش و پرورش همان نگاه ناجی و رابین هود است که یک شبه و یک تنه همه مسائل و مشکلات را در نوردد و فضایی فاخر و آراسته با همه لوازم و متعلقات را تحویل آنان دهد.
همواره بر این مهم تاکید کرده ام که تا «حوزه عمومی» در آموزش و پرورش شکل نگیرد تحول خاصی در وضعیت و روندهای جاری رخ نخواهد داد.
دو رکن مهم
" تشکل " و رسانه " میتوانند ارکان این مفهوم بنیادین باشند.
به دلایلی که پیشتر در موضوع آسیب شناسی تشکلهای فرهنگیان و رفتار معلمان به آن پرداخته ام، معلمان همچون سایر افراد جامعه با تشکل پذیری و کار گروهی در جهت هم افزایی میانهای ندارند.
کار گروهی در این جامعه در صورت انعقاد یا صرف خنثی کردن افراد نسبت به یکدیگر میشود و یا افراد گروه با توهمات و آرمان گرایی افراطی دچار هیجانهای موقتی شده و نظم و ساختار کلی را هدف قرار میدهند.
در حوزه رسانه هم علی رغم تعدد و تشتت، همچون مفهوم تشکل، تئوری خاصی برای ایجاد تحول در جهت خروج از بن بست فعلی مشاهده نمیشود.
واقعا، هم دستگاه آموزش و هم جامعه در این زمینه فقیر است.
به نظر من، وزیر آموزش و پرورش در دولت آقای رئیسی با اوضاعی که ترسیم شده و جریان دارد کار خاصی نخواهد کرد و یا تحول خارق العادهای رخ نخواهد داد.
شواهد و تجربیات زیسته بر این فرضیه محکم استوار است که افراد و جریانهایی که در هشت سال گذشته به دلایل مختلف از مدیریتها کنار گذاشته شدند دوباره درصدد برآیند که شمشیر انتقام از نیام برکشند و دوباره و بر سیاق پیشین، فضای رو کم کنی و شخم زدن مدیریتها راه بیفتد بدون آن که ذرهای به حال بد مدرسه و نظام آموزشی مندرس و وارفته سودمند و کارگر افتد.
بزرگترین کار و برنامهای که از نظر نگارنده میتواند حال مدرسه و به تبع آن جامعه را کمی خوب کند همانا پیش بینی برنامه و ساز و کاری است که بتواند " اعتماد " را احیا کند و این البته پیش شرطها و مقدماتی دارد که مهمترین آن متصف بودن وزیر آینده آموزش و پرورش به " صداقت " است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت صدای معلم، تاریخ انتشار: ۲۷ تیر ۱۴۰۰، www.sedayemoallem.ir