شعار سال: خود را زن عاقل و سالمی میدانم. اغلب اوقات منطقی، متمرکز و آسان گیر هستم. هوش سرشار و اعتماد به نفس بالایی دارم. سی سال از زندگی خود را صرف تحصیلات، مطالعه، معنویات، مشاوره و روانکاوی شخصی کرده ام که همگی مهارتهای فوق العادهای را برای رو به رو شدن برای چالشهای روانی و عاطفی زندگی در اختیارم قرار داده اند. با وجود این اعتراف میکنم که با تمامی این تجارب و تواناییها هنگامی که در رابطهای صمیمی و عشقی هستم، مردی که دوستش دارم میتواند کاری کند که احساس کنم یک دیوانهی تمام عیار هستم!
عنوان این مقاله را بسیار دوست دارم. تمامی زنهای دیگری که این مطلب را به آنها نشان داده ام، همین طور. زیرا همگی بارها آن را تجربه کرده اند. بدین معنا که در یک لحظه بسیار آرام و عاقل هستیم و سپس ناگهان نامزد/همسرمان کاری میکند یا چیزی میگوید که بدترین احساسات را در ما زنده میکند و سپس لحظهای بیش نمیگذرد که احساس میکنیم به آن زنی تبدیل شده ایم که به خود قول داده بودیم هرگز نباشیم؟!
گویی دقیقاً همان دکمهای را فشار داده اند که ما را وحشت زده، ترسو، پرتوقع، نق نقو یا حسود و عصبانی میکند. بدتر از همه این که نامزد/همسرمان اصلاً هم رابطهی میان گفتهها یا رفتارهای خود و واکنش نامطلوبی را که در ما رقم زده است نمیتواند ببیند!
بارها در روابط شخصی خود شاهد بوده ام مردی که دوستش دارم چیزی گفته است که مرا... خب، شاید گفتنش صحیح نباشد! درست در همین هنگام سعی میکنم او را از مهلکه نجات دهم و فرصتی به او بدهم تا وضعیت را اصلاح کند. از او میپرسم: (البته با این امید که بلکه متوجه معنای گفتهی خود بشود و آن را اصلاح کند.)
«آیا واقعاً این را جدی میگویی؟» یا جواب میدهم: «این حرف تو واقعاً مرا میترساند» یا «هر وقت که این کار را میکنی، واقعاً مرا میرنجانی.» پیش خودم فکر میکنم چنانچه متوجه تأثیر آنچه گفته یا کرده است بر روی من بشود کمی بیشتر مراعات کند، اما انگار هیچ فایدهای ندارد. بدین معنا که با بی خیالی تمام بر سر آنچه گفته یا کرده است ایستاده و بی خبر از اینکه موضع او مرا دیوانه کرده است و بدترین احساسات را در من زنده میکند. با لج بازی تمام به رغم هشدارها، راهنماییها و خواهشهای من کوچکترین تغییری نیز در موضع خود نمیدهد.
البته، این تنها من نیستم که چنین احساساتی را تجربه کرده ام. هزاران زن دیگر را نیز شاهد بوده ام که همین سناریو را بارها و بارها تجربه کرده اند. میگویند: «می دانم همسرم عمداً نمیخواهد مرا ناراحت کند، اما انگار به خوبی میداند چه کار کند تا مرا دیوانه سازد و در کار خود نیز بسیار استاد است! به طوری که با مهارت تمام یکی پس از دیگری گلولههای خود را شلیک میکند و بعداً هم نمیداند از اینکه چه کار کرده است که مرا منفجر ساخته است اظهار بی خبری میکند!»
من نیز با این گفته موافقم به این معنا که بیشتر مردها قصد ندارند عمداً زنی را که دوستش دارند، ناراحت کنند و عکس العملهای ناخوشایندی را در او رقم بزنند. اما متأسفانه این همان اتفاقی است که همیشه میافتد. بدین معنا که بی آنکه متوجه باشند، نامزد/همسر خود را دیوانه میکنند. موضوع بحث ما نیز در این مقاله همین است.
مردان عزیز:آیا دوست ندارید بدانید چگونه از دیوانه ساختن نامزد/همسر خود و تبدیل او به زنی که لحظهای نیز تحمل اش را هم ندارید جلوگیری کنید؟ زنان عزیز: آیا میتوانید تغییر موضع فوری خود را از زنی منطقی و با اعتماد به نفس به دیوانهای وحشت زده درک کنید؟ در این بخش به اشتباهاتی خواهیم پرداخت که مردها در روابط خود با زنها مرتکب و موجب میشوند که ناخواسته و بی آنکه متوجه باشند، همسر خود را به لحاظ روحی تخریب کنند. سپس به پاسخ پرسشهای فوق خواهیم رسید.
در زیر فرمولی برای دیوانه ساختن زن زندگی تان ارائه شده است. اما چرا باید یک مرد بخواهد که چنین فرمولی را مورد استفاده قرار دهد؟ خب، چنانچه بخواهد او را از سر باز کند یا با او به هم بزند یا ناراحتش کند و البته بیشتر مردها چنین هدف و نیتی ندارند. اما آیا به آن معنا است که نمیتوانند این فرمول را قدم به قدم و مو به مو اجرا کنند به طوری که به بهترین نحو ممکن مؤثر واقع شود؟ خیر، هرگز اینطور نیست. بدین معنا که چه بخواهند و چه نخواهند، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه، این فرمول را به کار برند نتیجه همواره یکی است.
در تهیهی این فرمول از هزاران زن کمک گرفته ام. در سمینارها، مصاحبه ها، و تحقیقاتی که قبل از نگاشتن این مقاله انجام دادم، از زنها پرسیدم: «کدام یک از کارهای نامزد/همسرتان شما را دیوانه میسازد؟» فرمول ارائه شده در این مقاله نتیجهی پاسخهای صادقانه و اعترافاتی است که این زنها کرده اند. به عقیده من این اطلاعات برای مردهایی که نامزد/همسرشان را دوست دارند و خواهان درگیری و اختلافات کمتری در روابط خود میباشند بسیار گرانبها است.
مردان عزیز:چنانچه میخواهید دل نامزد/همسر خود را شاد کنید لیست صفحهی بعد را با دقت و با فکر و قلبی باز بخوانید. این لیست به شما نمیگوید که چه کار بکنید. در واقع تنها به شما میگوید که چه کارهایی نکنید. این لیست به شما نشان میدهد که چنانچه خواهان آنید تا بهترین احساسات را در زن زندگی خود تولید کنید و روابطی هماهنگ، متفاهم و ارضا کننده داشته باشید، باید از چه کارهایی برحذر باشید. خواستهای که در اینجا از شما دارم این است که هرگز این کارها را نکنید!
چگونه زن زندگی خود را دیوانه سازید:
۰۱ با او حرف نزنید.
۰۲ به صحبت هایش گوش نکنید و نیازهایش را نادیده بگیرید.
۰۳ در مقابل او شورش کنید.
۰۴ هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.
۰۵ با زنهای دیگر گرم بگیرید.
۰۶ از او فاصله بگیرید.
۰۷ از او انتقاد کنید.
۰۸ مبهم، ناواضح و دو پهلو صحبت کنید.
۰۹ فراموشکار باشید و کارها را به تعویق بیاندازید.
۰۱۰ به او بی توجهی نشان دهید.
۰۱۱ از افکار و احساسات خود چیزی به او نگویید.
مردان عزیز:در ارائهی اطلاعات زیر بسیار بی پرده و صریح بوده ام. امیدوارم این اطلاعات بتواند رفتارهای مخربی را که از شما سرزده است و تأثیر منفیای را که بر روی زن زندگی تان میگذارد، به شما نشان بدهد. معتقدم بیشتر مردها از تأثیر نیرومند رفتار خود بر روی ما زنها آگاهی ندارند و عکس العمل زنان خود را در برابر اینگونه رفتارها نیز درک نمیکنند. در اینجا مقصودم هرگز این نیست که مردها را بد جلوه دهم. بلکه تنها سعی دارم به شما کمک کنم ارتباط میان خود و نامزد/همسرتان را بهبود ببخشید.
۰۱ با او حرف نزنید.
میخواهیم دربارهی بعضی از برنامه ریزیها با شما صحبت کنیم، اما شما موضوع صحبت را عوض میکنید.
میخواهیم سر میز شام یا به هنگام رانندگی در ماشین با شما صحبت کنیم، اما شما کمی غرغر میکنید و به ندرت پاسخ میگویید.
میخواهیم دربارهی چیزی که ناراحت مان کرده است صحبتی را پیش بکشیم، اما شما میگویید که نمیخواهید درآن باره صحبتی بکنید.
مردها به راستی در صحبت نکردن دربارهی چیزی که دوست ندارند صحبت اش را کنند مهارت بسیار خاصی دارند.
مردان عزیز:می دانم الآن چه فکر میکنید. اصولاً طبیعت شما این نیست که خود را ابراز کنید. زیرا سروکله زدن با مسائل احساسی و روحی برایتان ساده و راحت نیست. به علاوه از ساکت بودن لذت میبرید. به خصوص هنگامی که خسته یا نگران هستید و حوصلهی جواب دادن به کسی را نداشته باشید حتی زنی که دوستش دارید. هیچ یک از اینها اشکال محسوب نمیشوند. اما حقیقتی که وجود دارد این است که سکوت کردن و حرف نزدن با زنها احساسات بدی را در آنها زنده میکند.
میتوانم تصور کنم که چشمان خود را از ناراحتی به این سو و آن سو میچرخانید و زیر لب میگویید: «بفرمایید باز شروع شد، سخنرانی در بارهی اینکه چرا باید بیشتر صحبت کنیم.»
خب، متأسفانه بله. زیرا واقعاً صحت دارد. اولین مورد لیست نیز همین است. چرا که یکی از غالبترین و رایجترین شکایتهای زنها از مردها نیز همین است.
عدهای از مردها به اعتراض میگویند: «منظورتان چیست؟ من همیشه با همسرم در حال صحبت کردن هستم.»
لازم میبینم که بگویم که در اینجا منظور ما صحبت دربارهی هوا، اخبار روز، بچهها یا دیگر موضوعات بچهها یا دیگر موضوعات معمولی نیست. بلکه منظور پاسخ به نیاز زن برای صحبت دربارهی موضوعی مشخص و خاص است که ذهن او را به خود مشغول ساخته است. حال چه برنامه ریزی برای آینده باشد، چه پرداختن به مسئله یا مشکلی و چه صحبت کردن در بارهی رابطه تان.
در زیر برخی از اشتباهات مردان در این باره و پاسخهای ناخوشایند احتمالی از جانب زنها آورده شده اند.
کدامیک از رفتارهای مردان زنها را دیوانه میسازد
*هنگامی که موضوعی را پیش میکشیم که دوست ندارید در بارهی آن صحبت کنید، هیچگونه پاسخی نمیدهید، ساکت میمانید یا یکی دو کلمه میگویید، اما عملاً گفتهی ما را نشنیده میگیرید.
*از دست ما به این دلیل که میخواهیم دربارهی چیزی صحبت کنیم، عصبانی میشوید و کاری میکنید احساس حماقت کنیم و ما را تحت فشار میگذارید یا میترسانید که قید آن را بزنیم.
*از زیر صحبت کردن در میروید. یا به هنگام پاسخ دادن طفره میروید و هیچگونه بازتاب یا اطلاعات واقعی و عمل درآن باره به ما نمیدهید.
*وسط صحبت کردن بلند میشوید و کار دیگری را انجام میدهید. مثلاً تلویزیون تماشا میکنید، با کامپیوترتان ور میروید، به روزنامهی روی میز نگاهی میاندازید و عملاً به این طریق مکالمه را پایان میدهید.
*می گویید که بعداً درباره اش صحبت خواهید کرد، اما هرگز پی آن را نمیگیرد و موضوع را مجدداً مطرح نمیکنید و هنگامی که ما مجدداً آن را پیش میکشیم دوباره طفره میروید.
*به ما نمیگویید چه چیزی شما را ناراحت کرده است و در عوض فاصله میگیرید، خاموش میشوید و از ما دوری میکنید.
چگونه صحبت نکردن احساسات بدی را در زنها رقم میزند
*در این گونه اوقات ما زنها مضطرب و نگران میشویم و میترسیم که مبادا احساساتی را تجربه میکنید که نمیخواهید به ما بگویید.
*احساس ناامنی میکنیم، زیرا اطلاعات لازم را در دست نداریم و نیز به این دلیل که احساس میکنیم که صحبت کردن با ما برایتان اهمیت ندارد.
*احساس نیازمند بودن و محتاج بودن میکنیم، زیرا شما ما را مرتباً پس میزنید و رد میکنید.
*سعی میکنیم شما را وادار سازیم با ما صحبت کنید، لذا زورگو و لجباز جلوه میکنیم.
*با مطرح کردن دوباره و دوبارهی آن موضوع نق نقو و پرتوقع جلوه میکنیم.
*به این امید که سرانجام شما را وادار سازیم به ما پاسخ گویید، وسواسی جلوه میکنیم.
نهایتاً نیز از اینکه به نیازها و خواستههای ما اهمیت نمیدهید از شما عصبانی و بیزار میشویم.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که با ما صحبت نمیکنید یا به حرفهای ما پاسخ نمیدهید، احساس محبوب نبودن و مهم بودن میکنیم. میدانیم که صحبت کردن همیشه برای شما ساده و راحت نیست، اما پیامدهای صحبت نکردن حتی به مراتب نیز بدتر خواهد بود.
راه حل:
۰۱ هنگامی که در مقابل از خود واکنش نشان میدهید، به خود یادآوری کنید که اصرار نامزد/همسرتان در صحبت با شما از سر کنترل کردن و سلطه جویی نیست، بلکه تلاشی است برای برقراری ارتباط و مرتبط شدن با شما.
۰۲ سکوت اختیار نکنید. به این نیاز ما که با شما صحبت کنیم، صحه بگذارید و چنانچه در همان لحظه نمیتوانید این کار را بکنید، وقتی را معین کنید که بعداً حتماً این کار را بکنید.
۰۳ به یاد داشته باشید که هر چه بیشتر آن را به تعویق بیندازید و به بعد موکول کنید، برایتان مشکلتر خواهد شد. حال چه برنامه ریزی باشد چه رسیدگی به مسئله، چه مشکل کوچک و ظریف. به خود بگویید که هر چه زودتر به آن رسیدگی کنید، متحمل درد و رنج کمتری خواهید شد.
۰۲ به صحبت هایش گوش نکنید و نیازهایش را نادیده بگیرید.
به شما میگوییم به چه نیاز داریم. شما به خودتان میگویید اهمیت چندانی ندارد. به شما میگوییم از رابطه مان راضی نیستیم و احساس خوشحالی نمیکنیم، اما شما آن را به حساب آن میگذارید که ما زیادی نق نقو و پرتوقع هستیم.
به شما توضیح میدهیم که هفتهی سختی را در پیش داشته ایم و به کمک و حمایت شما نیاز داریم، اما شما به کلی همه چیز را فراموش میکنید و حتی یک ذره هم از آنچه تقاضایش را کرده بودیم به ما نمیدهید.
نه تمام زن ها، اما بیشتر آنها با خوشحالی تمام داوطلبانه به مردی که آنها را خوشحال کند، امتیاز میدهند. هم زمان با جدی شدن رابطه، زنها اطلاعات زیادی را دربارهی نیازها، خواسته ها، آنچه موجب احساس امنیت آنها میشود و آنچه ناراحت و عصبانی شان میسازد، در اختیار مرد زندگی شان قرار داده اند، اما برای آنکه مطمئن شوند حتماً آنها را به خوبی درک کرده اید، مجدداً نیز بارها و بارها به شما میگویند! اما در بیشتر اوقات شما مردان به ما گوش نمیدهید و تمامی آنچه را که آنها دربارهی نیازهایشان با شما در میان گذاشته بودند فراموش کرده یا نادیده میگیرید.
مردها شنوندهی خوبی نیستند. برای نمونه نامزد/همسرتان به شما میگوید که احساس میکند او را نادیده میگیرید. اما شما کوچکترین ترتیب اثری نمیدهید. روزها، هفتهها و ماهها نیز میگذرند، اما گویی هیچ چیزی به شما گفته نشده است. نامزد/همسرتان به شما میگوید بسیار خوشحال خواهد شد هنگامی که در سفر هستید به او زنگ بزنید، اما باز هم شما این کار را نمیکنید، به او یادآوری میکنید، چهارشنبه شب که کلاس دارید او مواظب باشد، بچهها پیش از خواب زیاد تلویزیون تماشا نکنند تا بی خواب نشوند. چهارشنبه شب فرا میرسد. به خانه میرسید و میبینید که بچهها هنوز نخوابیده اند و نحسی میکنند. تمامی این داستانها از یک چیز حکایت میکنند: یا شما مردان به ما گوش نمیکنید یا این که به سادگی گفته هایمان را نادیده میگیرید.
اخیراً یکی از دوستانم به من تلفن زد و خبرهای تلخی را برایم تعریف کرد که به نحوی مطلوب این اشتباه مردان را و نیز پیامدهای بد آن را به تصویر میکشید. لیندا هیجده سال است که با شوهرش آیروینگ ازدواج کرده است. حاصل این ازدواج دو بچه است و همچنین ارتباطی بین آن دو که از چشم دوستان آنها ارتباط خوبی محسوب میشود. اما ظرف پنج سال گذشته لیندا احساس خوشحالی نمیکند. زیرا آیروینگ توجه زیادی به او ندارد و ظاهراً غرق دنیاهای خود، کار و نگرانیهای شخصی خودش میباشد. گهگاه نیز افسرده و کج خلق میشود و خشم خود را بر روی لیندا و حتی بچهها خالی میکند. عموماً نیز کنار او بودن و همنشینی با او چندان خوشایند نیست. لیندا و آیروینگ سالهاست که با یکدیگر رابطهی جنسی نداشته اند و عملاً رابطه شان بسیار بد و از هم پاشیده شده است.
لیندا بارها سعی کرده است دربارهی مشکلات شان با آیروینگ صحبت کند. وی در ابتدا سعی میکرد با صحبت دربارهی احساساتش موضوع را پیش بکشد. اما آیروینگ سریعاً موضوع را عوض میکرد یا از اتاق بیرون میرفت. با گذشت زمان و تغییر نکردن اوضاع، لیندا به طرز فزایندهای مأیوس و سرخورده شده بود و هرچند ماه یکبار به آیروینگ میگفت که باید دربارهی وضعیت شان با هم صحبت کنند. آیروینگ با بی میلی و اکراه قبول میکرد تا بنشیند و با لیندا صحبت کنند. اما هر بار، همان کار همیشگی اتفاق میافتاد. بدین معنا که لیندا عجز و ناله میکرد تا روی رابطه شان کار کنند، اما آیروینگ روی کاناپه قوز کرده به دستهایش خیره میشد و چیزی نمیگفت. مدتها بدون تغییری سپری میشدند. لیندا به من گفت که ظرف نه ماه گذشته به جایی رسیده بود که مجبور شد آیروینگ را با به میان کشیده موضوع طلاق تهدید کند تا بلکه او را وادار سازد کاری کند ازدواج شان را نجات دهند. اما این کار نیز مؤثر واقع نشده بود.
یک روز، لیندا متوجه میشود که دیگر تاب تحمل ندارم و تصمیم میگیرد به آیروینگ بگوید میخواهد از او جدا شود. یک شب هنگامی که آیروینگ از سر کار به خانه میآید، میبیند که لیندا منتظر او نشسته است. در حالی که گریه میکند به او میگوید: «آیروینگ، خیلی سعی کردم، اما دیگه خسته شده ام. فکر میکنم برای هر دوی ما بهتر است از هم جدا شویم. میخواهم که خانه را ترک کنی.»
آیروینگ در حالی که شوکه شده است میپرسد: «آیا هیچ میدانی چه میگویی؟ میخواهی از من جدا شوی؟ نمیتوانم باور کنم. مگر چه اتفاقی افتاده است؟»
لیندا با تعجب میپرسد: «چه اتفاقی افتاده است؟ چطور میتوانی بپرسی چه اتفاقی افتاده است؟ پنج سال است از تو میخواهم که بر روی رابطه مان کار کنیم. پنج سال است که به تو گفته ام احساس خوشبختی نمیکنم. اما مثل اینکه یک بار هم گوش نکردی!»
آیروینگ ملتمسانه میگوید: «چطور میتوانی بدون اینکه فرصتی به من داده باشی یکباره مرا ترک کنی. این خیلی ناگهانی است. فکر نمیکنی قبلاً باید درباره اش فکر کنیم؟»
لیندا پاسخ میدهد: «صدها بار به تو فرصت دادم. شوخی میکنی که میگویی تعجب کرده ای. این چند سال کجا بودی؟»
در تمام طول مدتی که لیندا این داستان را برایم تعریف میکرد، گریه کرد. او گفت «بدترین قسمت داستان این است که آیروینگ واقعاً مرد خوبی است. تعجب آور است، اما مثل اینکه او واقعاً تمام مدت این پنج سال هیچ یک از حرفهای مرا نشنیده است، اما چگونه میتوانسته است هیچ یک از هشدارها و التماسهای مرا نشنیده باشد؟»
پاسخ سؤال لیندا را به درستی نمیدانستم. شاید آیروینگ نیز مانند بسیاری از مردهای دیگر نمیخواسته و دوست نداشته است چیزهایی را بشنود که به او احساس شکست بدهند. شاید راه حلی برای مشکلات شان نداشته از این رو ناخودآگاه به این انتخاب دست زده بود که آنها را نادیده بگیرد. شاید هم شکایتهای لیندا را خیلی جدی نگرفته و آنها را به حساب نق نقو بودن او گذاشته بود. اما به هر دلیل واقعیت این بود که شنوندهی خوبی نبود و بهایی که پرداخت نیز از دست دادن همسرش بود.
مردان عزیز: شاید همواره پیامدهای گوش ندادن شما به خواستهها یا شکایتهای نامزد/همسرتان به این حد وخیم و جدی نباشند؛ یا حداقل در آیندهی نزدیک مخرب نباشند.
اما چرا باید ما زنها را به جایی برسانید که نقطهی برگشتی در کار نباشد؟ چرا باید احساسات ما را چنان وخیم، جنون آمیز و تهدید کننده کنید؟ چرا نباید به خود آیید و نیازهای ما را جدی بگیرید؟
و در نهایت از ما بیزار شوید و وادارمان سازید کاری کنیم که خودمان نیز از خودمان بیزار شویم؟
گاهی اوقات در سمینارهایم هنگامی که میخواهم دربارهی این موضوع با شنوندگان صحبت کنم، لطیفهی زیر را برای آنها نقل میکنم که طنز زیبایی در آن نهفته است:
زنی است که به مدت چهل سال با همسر خود ازدواج کرده است.
زن مدت سی سال آخر زندگی شان هفتهای یکبار شوهرش را تهدید کرده است که چنانچه تغییر نکند، از او جدا خواهد شد. یک روز شوهر به خانه آمده است و زن را در حال بستن چمدانهایش میبیند. از او میپرسد؟:
«چی شده! آیا مشکلی پیش آمده؟»
زنهای حاضر داستان فوق را با «مزه» ارزیابی میکنند در حالی که مردها به ندرت به آن میخندند. بارها از خودم پرسیده ام که آیا به این دلیل است که متوجه موضوع لطیفه نمیشوند یا اینکه متوجه میشوند، اما از آن خوششان نمیآید. مردان عزیز: تمامی چیزی که سعی در گفتن آن را دارم این است که: «هرگز زن را به حدی تحت فشار نگذارید تا مجبور شود شما را به جدایی تهدید کند یا به لحاظ جنسی نسبت به شما سرد شود یا به زن نق نقو و جیغ جیغویی بدل شود تا سرانجام شما به گوش دادن به گفتههای او تن بدهید.
کدام یک از رفتارهای مردها زنها را دیوانه میکند
*به گفتههای ما صحه نمیگذارید یا آنها را احمقانه یا اشتباه میپندارید و سپس طوری رفتار میکنید که گویی منتظرید صحبت هایمان تمام شود تا فوراً آن را از گوش به درکنید.
*خواستهها و نیازهای ما را بی جا تلقی میکنید یا آنها را وارد نمیدانید و با خودتان یا به ما میگویید که ما پرتوقع و زیاده خواه هستیم.
*تا آخرین لحظه خواستههای ما را به تعویق میاندازید. گویی میخواهید ببینید آیا میتوانید ما را منحرف کنید یا سرانجام وادارمان سازید قید آنها را بزنیم یا نه.
*اهمیت خواستهها و نیازهای ما را دست کم میگیرد و اینطور فکر میکنید که واقعاً مهم نیستند و لزومی ندارد آنها را برآورده سازید.
*طوری وانمود میکنید که به نیازهای ما گوش داده اید و میخواهید آنها را برآورده سازید، اما سپس کار خودتان را میکنید و همه چیز را نادیده میگیرید و تلاشی برای برآورده ساختن آنها نمیکنید.
چرا و چگونه گوش ندادن به زنها و نادیده گرفتن نیازهایشان بدترین احساسات را در آنها تولید میکند
*در این گونه اوقات احساس ناامنی میکنیم و میترسیم. زیرا احساس میکنیم به ما اهمیتی نمیدهید.
*نق نقو شده ایم و مدام از شما شکایت میکنیم. زیرا مجبوریم برای یک چیز مدام از شما خواهش کنیم.
*عصبانی شده از شما بیزار میشویم. زیرا شما احساسات ما را نادیده میگیرید.
*پرتوقع میشویم و شما را تهدید میکنیم. زیرا میخواهیم سرانجام به نحوی توجه شما را جلب کنیم.
*بدجنس و مغرض میشویم. زیرا متوجه میشویم عامدانه به ما بی توجهی میکنید.
*زودرنج، عصبی و تحریک پذیر میشویم. زیرا مدام نگرانیم که سرانجام به خواستههای ما ترتیب اثر خواهید داد یا نه.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه به ما گوش نمیکنید و نیازهای مان را نادیده میگیرید، احساس میکنیم که ما را دوست ندارید و ما را زیاد جدی نمیگیرید و نگران آثار آن بر روی احساسات ما و پیامدهایی که برای رابطه یا ازدواج مان خواهد داشت، نیستید. به طرز مضحکی هرچه دیرتر به نیازهای ما ترتیب اثر دهید، پرتوقعتر و نق نقوتر میشویم و راضی کردن ما برایتان مشکلتر خواهد شد.
راه حل:
۰۱ به گفته ها، خواستهها و نیازهای ما گوش کنید و آن را به چشم تضمینی برای رابطه بنگرید. ما به گفته هایمان و در میان گذاشتن خواسته هایمان با شما در واقع کلیدهای خوشحال ساختن خود را در اختیار شما قرار داده ایم و هنگامی که شما ما را خوشحال و راضی نگه میدارید، همسر به مراتب بهتری نیز برای شما خواهیم بود.
۰۲ برای مدت یک هفته تنها بر روی یکی از نیازهای ما تمرکز کنید:صحبت بیشتر، گذران وقت بیشتر با بچه ها، جمع آوری کردن لباسهای خودتان و... سپس سعی کنید اندکی از آن را برآورده سازید.
۰۳ ما را جدی بگیرید. ما درگفتههای خودجدی هستیم و چنانچه از شما خواستهای داریم، به هیچ وجه احمقانه، یا از سر هوا و هوس نیست و برایمان بسیار نیز مهم است و این به آن دلیل است که شما برایمان مهم هستید.
۳-در مقابل او شورش کنید
بارها از شما خواهش میکنیم که در مرتب نگه داشتن اتاق خواب به ما کمک کنید و لباس هایتان را سرجایشان بگذارید، اما شما به سادگی آن را فراموش میکنید یا نادیده میگیرید.
به شما میگوییم دوست نداریم مجلات مستهجن بخوانید یا فیلمهای مبتذل تماشا کنید و اینکه از این کار شما ناراحت میشویم. اما شما میگویید که ما مادر شما نیستیم و دوست ندارید که ما به شما بگوییم چه کار بکنید و چه کار نکنید.
از شما میخواهیم شبهایی که دوست دارید تا دیروقت تلویزیون تماشا کنید به ما خبر بدهید و زودتر به ما «شب به خیر» بگویید تا ما تا دیروقت در بستر به انتظار شما بیدار نمانیم. اما شما ناراحت میشوید و میگویید که دوست ندارید یک یک حرکات و کارهای خود را به ما گزارش بدهید و برای آنها اجازه بگیرید.
مردان عزیز:می دانم به این موضوع حساسیت زیادی دارید لذا سعی میکنم تا آنجایی که امکان دارد با ملایمت تمام آن را توضیح دهم. مردها بنابر غریزه نیاز دارند مستقل باشند و از اینکه آزادی و خودمختاری خود را از دست بدهند، میترسند. میدانم اصلاً دوست ندارید به «زنی» جواب پس بدهید یا از دستورها و فرمانهای او اطاعت کنید. از این که مرتباً به شما دستور بدهند بیزارید. اما حقیقت آن است که چنانچه میخواهید زن عاقل و مهربان خود را به یک دیوانهی زنجیری تبدیل کنید، کافی است کنترل رابطه یا ازدواج خود را به دست بخش شورشی وجود خود بسپارید.
همین و بس. ممکن است در برابر من جبهه بگیرید و اطلاعات ارائه شده در این مقاله را نپذیرید. ممکن است در جایی از وجود خود احساس کنید از شما میخواهم که تسلیم شوید، غلام حلقه به گوش نامزد/همسرتان شوید و اجازه دهید شما را به بردگی بکشاند. هرگز این طور نیست. این از دست دادن آزادی نیست. بلکه آزاد شدن از شورشی و طغیان گر درون خودتان است که ممکن است زندگیتان را در دست خود گیرد.
اما این شورشی و سرکشی از کجا میآید؟ این شورشی از پسر کوچولوی درون هر مردی سرچشمه میگیرد که مجبور بوده است روزی پیوندهای عاطفی احساسی خود را با مادرش ببرد و مجدداً به عنوان موجودی مستقل و مجزا از مادرش دوباره تعریف کند تا مرد شود. این فرآیند جدایی چنانچه قرار باشد که پسر به مردی مستقل؛ خودمختار و سالم بدل شود کاملاً ضروری به حساب میآید و مقادیری رفتار شورشی را نیز در پی خواهد داشت. بالاخص این فرآیند در سالهای نوجوانی بیشتر صدق میکند که در آن میل و گرایش زیادی در پسر نوجوان وجود دارد که متفاوت از مادرش باشد و تولد دوبارهای به شخصیت واقعی و منحصر به فرد خویش به عنوان موجودی مجزا و مستقل بدهد.
پس مشکل در کجاست؟ خب، در بسیاری از پسرهای جوان این فرآیند جدایی و استقلال هرگز کامل نمیشود. گاهی اوقات بدان دلیل است که مادر اجازهی این استقلال و جدایی را نمیدهد و بسیار کودک را کنترل میکند یا کاری میکند که کودک به دلیل این تمایز احساس گناه کند. گاهی اوقات به این دلیل است که پسر مجبور است نقش پدر فوت شده، غایب یا آزاررسان خود را برای خانواده بازی کند و از نقش حمایتگر برای مادر خود سر باز بزند و گاهی اوقات نیز بدان دلیل است که پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده به حدی نزدیک، صمیمی و قوی است که کودک به طوری ناخودآگاه همواره به مادر خود وابسته میماند و این تمایز و استقلال هرگز اتفاق نمیافتد.
اما هنگامی که پسر جوان فرآیند جدایی و استقلال روحی و احساسی خود را از مادرش به پایان نمیبرد، چه پیامدهایی انتظار او را میکشند؟ در این گونه اوقات این کار ناتمام را با زنهای دیگر زندگی خود از قبیل همسر، نامزد و... از سر میگیرد و در مقابل هر چیز که به او احساس کنترل شدگی یا مغلوب بودن بدهد، شورش میکند.
حال ممکن است از خود سؤال کنید که آیا مردها آگاهانه این کار را میکنند یا خیر؟ پاسخ من به این پرسش این است که: «احتمالاً نه» چنانچه زنی مهربان و با احساس با چنین مردی که هنوز در مقابل زنهای زندگی اش شورش میکند، ازدواج کند چه بر سر او خواهد آمد؟ از عصبانیت دیوانه خواهد شد؟!
مردان عزیز: از کجا میتوانید بفهمید که آیا شما نیز یک شورشی هستید یا خیر؟ در زیر آزمونی وجود دارد که در تعیین این نکته به شما کمک خواهد کرد. (البته چنانچه مایل نیستید، مجبور نیستید به پرسشهای آن پاسخ دهید!)
آیا شما یک شورشی هستید؟
کدامیک از جملات زیر درست است و کدامیک نادرست؟
۰۱ در جملاتی که برای توصیف زندگی عشقی تان به کار میبرید، کلمات فشار و اجبار و الزام بیش از سایر کلمات دیگر به کار برده میشوند. برای نمونه:
«اینقدر مرا تحت فشار نگذار و الا میگذارم و میرم.»
«هر بار که خواستهها و نیازهایت را با من در میان میگذاری احساس فشار، اجبار و الزام میکنم.»
«دوست ندارم منو مجبور کنی کارهایی رو که دوست ندارم انجام بدم:مثلاً خواندن این مقاله.»
۰۲ هرگاه زنی از شما میخواهد کاری را انجام دهید، قویاً احساس میکنید که دوست دارید خلاف آن کار را انجام دهید.
۰۳ شما از کلمه و واژهی شورش و شورشی بیزارید و دوست دارید خود را مردی مستقل و قوی بدانید که هرگز مایل نیست تسلیم شده و به یک «زن ذلیل» تبدیل شود.
۰۴ از این آزمون بدتان میآید.
خُب، مردان عزیز، چطور بود؟
چنانچه فکر میکنید آزمون فوق احمقانه بوده است و از فکر کردن به پاسخ پرسشهای آن سر باز زدید و حتی یک بار هم نخندیدید پس به شما تبریک میگویم. شما یک شورشی و طغیان گر حسابی و تمام عیارهستید!
حالا بیایید لحظهای جدی به قضیه نگاه کنیم. زیرا در اینجا نکتهی مهمی وجود دارد که باید آن را یادآور شوم. مشکل شورشی بودن این است هر مراوده و تبادل کوچک، با نامزد/همسرتان را به نبرد خواستهها تبدیل میکند. نبرد قدرتی که در آن شما مدام میخواهید استقلال و کنترل ناپذیری خود را به خودتان اثبات کنید. برای نمونه نامزد/همسرتان میگوید: «بیا آخر هفته بریم بیرون شهر.» و شما احساس میکنید مجبورید که حتماً با او مخالفت کنید و بگویید که مثلاً کار دارید هر چند که به طرزی پنهان خودتان نیز بدتان نمیآید که کمی استراحت یا تفریح کنید. همسرتان میگوید آمادگی دارد که با شما همبستر شود، اما شما به یکباره احساس خستگی یا بی علاقگی میکنید، هر چند که همین ده دقیقه پیش خودتان نیز میخواستید شروع کنید. نامزد/همسرتان از رفتار یکی از دوستان شما انتقاد میکند، اما شما به یکباره احساس میکنید که میخواهید از او دفاع کنید، گر چه پیش از آن که همسرتان چیزی بگوید، خودتان نیز از رفتار این دوست تان ناراحت شده بودید و با همسرتان هم عقیده بودید.
کدامیک از رفتار مردها، زنها را دیوانه میسازد
* در برابر آنچه از شما خواسته بودیم که انجام دهید، ماومت میورزید و اغلب خلاف آن را انجام میدهید.
* با نظر یا عقیدهی ما مخالفت میکنید، تنها برای آنکه متفاوت باشید.
*درخواستهای ما را به عنوان فشار و اجبار تعبیر میکنید و با ناراحتی از دست ما از خود بیش از حد واکنش نشان میدهید.
*به عشق و علاقه و محبت ما مظنون هستید و اظهار عشق ما را به خود روشهای فریبکارانهای برای کنترل و سلطه جویی بر خودتان تصور میکنید.
*به توصیه ها، پیشنهادها، کمکها و حمایتهای ما به گونهای پاسخ میدهید که گویی تلاشهای ما را برای کنترل کردن و سلطه بر شما صورت میگیرد و سپس گفتههای ما را به حساب نمیآورید، هر چند هم که منطقی باشد.
*از آسایش خاطر دادن به ما خودداری میورزید و عشق تمام و کمال خود را از ما دریغ میکنید. زیرا دوست ندارید از شما توقعی داشته باشیم یا احساس کنید که مجبورید ایفای نقش کنید.
چرا و چگونه شورشی بودن بدترین احساسات را در ما زنها تولید میکند
*دراین گونه اوقات ما از شما میرنجیم و احساس محبوب نبودن میکنیم، زیرا ظاهراً این طور به نظر میرسد که مرتباً رو در روی ما میایستید و جبهه میگیرید.
*احساس ناامنی و محتاج بودن میکنیم، زیرا شما عشق خود را از ما دریغ کرده اید.
*عصبی، مأیوس و سرخورده میشویم، زیرا در مقابل پیشنهادها یا پرس و جوهای ما از خود مقاومت نشان میدهید.
*احساس میکنیم مجبوریم در حق شما مادری کنیم، زیرا مانند یک پسر بچهی شورشی رفتار میکنید.
*مغرض و بدجنس میشویم، زیرا احساس میکنیم ما را به یک نبرد قدرت کشانده اید.
*عصبانی، تحریک پذیر و سلطه جو میشویم، زیرا از انجام کوچکترین و سادهترین کارهایی که برای حفظ رابطه مان ضروری است نیز سرباز میزنید.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه که مثل شورشیها رفتار میکنید از ما یک دشمن میسازید.
هنگامی که مثل مادرتان با ما رفتار میکنید، مادری که باید استقلال و خودمختاری تان را از او پس بگیرید، بدترین احساسات را در ما زنده میکنید. هرچه بیشتر در مقابل ما و رابطه مقاومت بورزید، ما را بیشتر تخریب میکنید و به کابوس هایتان بیشتر تحقق میبخشید.
راه حل:
۰۱ نبردهایتان را با دقت انتخاب کنید. در هر رابطه موقعیتها و زمانهایی وجود دارند که باید حدود و ثغوری را برای خود
تعریف کنید. پایتان را زمین بکوبید و مثلاً «نه» بگویید (اما نه در تمامی اوقات) به جای آن که به طور مستمر و مداوم در برابر تمامی درخواستها و نیازهای نامزد/همسرتان از خود واکنش افراطی نشان دهید، مواقع و موقعیتهایی را انتخاب کنید که این نوع رفتار در آنها مناسب و منطقی باشد. ببینید کدام یک از مسائل و موضوعات برای شما مهمترند:وقت گذرانی با دوستانتان، تماشای تلویزیون، وقت آزاد در تنهایی بی آن که مزاحم تان شوند، عدم اجبار در برنامه ریزی برای تعطیلات آخر هفته و... و سپس بیاموزید که برای آنها با نامزد/همسرتان مذاکره کنید. نه اینکه به طور اتوماتیک در برابر حتی سادهترین خواستههای او شورش کنید. در غیر این صورت رابطه یا ازدواج شما به میدان نبردی بدل میشود که مسلماً هر دو در آن مجروح و زخمی خواهید شد.
۰۲ هرگاه در خود احساس سرکشی، طغیان و شورش میکنید، به خود یادآوری کنید که نیت نامزد/همسرتان این نیست که شما را کنترل کند و از شما یک پسربچهی کوچک، مطیع و فرمانبردار بسازد، بلکه تلاش میکند با شما ارتباط برقرار سازد، مرتبط شود، افکار و احساساتش را بیان کند، نزدیکی و صمیمیت بیشتری ایجاد کند و تفاهم، هارمونی و هماهنگی بیشتری در زندگی تان بیافریند.
۰۳ بر روی مسائل و موضوعات حل و فصل نشدهای که با مادرتان دارید کار کنید. آه، میدانم که این کار خیلی جالب و لذت بخش به نظر نمیرسد. اما چنانچه فکر میکنید که مسائل
ناتمام و احساسات حل و فصل نشدهای را با مادرتان دارید، ممکن است آنها را بر روی نامزد/همسر خود فرافکنی کنید. سعی کنید خود را از شرطی شدنهای گذشته آزاد سازید. میتوانید برای چند جلسه به یک مشاور یا روانکاو مراجعه کنید. به گروه درمانیهای مردانه بپیوندید، با دیگر اعضای خانواده صحبت کنید. از هر چیز دیگری که بتواند به شما کمک کند از عکس العملهای خود چه درسطح درونی و چه در سطح بیرونی آگاه شوید و آنها را تعدیل سازید، استفاده کنید.
۴-هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.
به شما میگوییم از این که اخیراً از ما راضی نبوده اید و نسبت به ما بی محبت و نامهربان شده اید و از ما کناره گیری میکنید، نگران هستیم. اما شما میگویید که خیالاتی شده ایم و این که بهتر است آرام بگیریم. شب به هنگام خواب به شما میگوییم که نگران سخنرانی بزرگی هستیم که فردا باید در محل کار خود بکنیم و از شما میخواهیم که پیش از خواب کمی ما را در آغوش بگیرید، اما شما معذب میشوید و میگویید که وقت ندارید و باید به برخی از E-mailهای خود پاسخ دهید و ما را در اتاق خواب تنها میگذارید.
واقعهای تلخ از گذشته را به یاد میآوریم و احساساتی میشویم و گریه میکنیم. اما شما همان جا مینشینید، ما را نگاه میکنید و هیچ کاری نمیکنید یا چیزی نمیگویید تا ما را آرام کند.
چنانچه از زنها بپرسید که در مواقع نگرانی و اضطراب چه کسی بهتر میتواند به آنها آرامش و احساس امنیت دهد، معمولاً پاسخ خواهند داد:دوست شان و نامزد/همسرشان را به این عنوان معرفی نخواهند کرد.
مردان عزیز: متأسفانه این موضوع حقیقت دارد که زنها در این زمینه مهارت بیشتری از مردها دارند. هرگاه ما زنها ناراحت یا نگران هستیم، دوست داریم که به گفته هایمان گوش داده شود، در آغوش مان بگیرند، آراممان کنند و به ما اطمینان دهند که همه چیز خوب و رو به راه خواهد شد. اما مردها به جای اینها اغلب ما را نصیحت میکنند و راه حل و دستورالعمل ارائه میدهند. یا این که پس مینشینند یا به ما پشت میکنند و تنهایمان میگذارند یا بدتر از همه این که به ما انگ حماقت میزنند که چرا اصلاً ناراحت شده ایم!
هرگاه ما زنها ترسیده باشیم یا احساس ناامنی کنیم، به طرزی غریزی تقاضای کمک میکنیم و امیدواریم که آرامشی بیابیم تا در سایهی آن نگرانی هایمان تسکین بیابد. بنابراین چنانچه به جای تسلی و آرامش، با سردی، بی تفاوتی یا سرزنش و انتقاد رو به رو شویم، سطح نگرانی و ناامنی ما افزایش مییابد و احساسات مان از آنچه بود نیز بدتر خواهد شد. بدین معنا که اگر در ابتدا کمی ناراحت بودیم، این بار به راستی ناراحت و عصبانی میشویم. نه برای آنچه از ابتدا ما را ناراحت کرده بود، بلکه به جهت واکنش شما!
متأسفانه این الگو در بسیاری از روابط صمیمی رواج دارد. دقیقاً در همان لحظه که زن به آسایش خاطر و آرامش خیال از جانب مرد زندگی اش نیاز دارد، نامزد/همسرش که به طور معمولی مردی مهربان و با احساس است به یک باره یخ میزند و نقطهی مقابل آنچه از او خواسته شده بود، از سر میزند بدین معنا که چنانچه از او خواسته شده بود تا نزدیکتر شود، از او دور میشود، چنانچه از او خواسته شده بود تا حرفهای امیدوار کننده بزند، ساکت میشود. چنانچه از او خواسته شده بود بگوید همه چیز درست خواهد شد، ناراحتی و معذب شدن واضح و عیان او برعکس این پیام را به زن میدهد که همه چیز همین الآن هم خرابتر شده است.
چرا مردها به سختی میتوانند به زنها آرامش خیال و آسودگی خاطر بدهند. چند دلیل در این رابطه وجود دارد:
۰۱ مردها احساس اجبار و الزام میکنند که مشکل را حل کنند و هنگامی که نمیتوانند ناراحت و سرخورده میشوند و احساس شکست میکنند.
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا مرد زندگی تان به هنگام نگرانی شما از مسئله یا مشکلی بازپرس و تحلیل گر میشود، سؤالات بسیاری از شما میپرسد، راه حلها و توصیههای بسیاری ارائه میدهد و حتی هنگامی که احساس میکند به تلاشهای او پاسخ مثبت نمیدهید، از دست شما عصبانی میشود؟ این به آن دلیل است که مردها راه حل مدار هستند. آنها طوری بار آمده اند که احساس مسئولیت میکنند که کارها را درست کنند و برای مشکلات راه حل بیابند.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
بیشتر مردها اغلب درخواست زن مبنی بر تسلی خاطر و آرامش خیال را با اجبار برای حل و فصل مشکلات اشتباه میگیرند.
بنابراین هرگاه ناراحت باشید نامزد/همسرتان احساس میکند باید راه حلی پیدا کند؛ لذا فکر و ذهن او به حالت «راه حل یابی» تغییر وضعیت میدهد. البته هنگامی که ما زنها ترسیده ایم یا احساس ناامنی میکنیم، این دل و جان مرد زندگیمان است که به آن نیاز داریم، نه عقل و فکر او. آنچه حالمان را خوب میکند و احساس بهتری به ما میدهد، ممکن است منطقی به نظر نرسد، اما به هرحال مؤثر است:در آغوش گرفته شدن، بوسه و شنیدن اینکه: «عزیزم، درک میکنم چه میگویی، متأسفم که چنین احساسات بدی را تجربه میکنی.» یا: «الآن چه خواستهای از من داری؟» مردان عزیز: میدانم ممکن است به راحتی باور نکنید. احتمالاً خواهید پرسید: «منظورتان این است که چنانچه فقط او را در آغوش بگیرم و حرفهای آرامش بخش بزنم، عملاً احساسات او بهتر خواهند شد، حتی هنگامی که مشکل او را حل نکرده باشم؟!» پاسخ این است که: «بله» شاید مفید باشد، از خود بپرسید. چنانچه دختر کوچک شش ساله تان ترسیده باشد، چگونه او را آرام میکردید؟ آیا غیر از این است که او را در بغل میگرفتید؟ نوازش میدادید و به او عشق میورزیدید؟ عشق شما به سراسر وجود او رخنه میکرد و چنان احساس آرامشی میکرد که نظیر آن از هیچ واژه یا عبارتی ساخته نبود. خب، درست به طرز مشابهی در یک یک تمامی زن هاـ حتی قویترین، مستقلترین و به ظاهر آسیب ناپذیرترین ماـ نیز دختر بچههای کوچکی وجود دارد که گاهی اوقات میترسند. چه بدانیم چه ندانیم آنچه به راستی در این لحظات احتیاج داریم همان چیزی است که تمامی دختربچهها به آن نیاز دارند. بازوانی قوی و امن که ما را در آغوش بگیرند و به ما احساس امنیت بدهند به ما بگویند که تنها نیستیم.
مردان عزیز:گاهی اوقات هنگامی که در حل مشکلات یا برطرف کردن درد و رنج زنی که به او عشق میورزید احساس ضعف و ناتوانی میکنید و عصبانی میشوید، از بیرون چنین دیده میشود که این عصبانیت ظاهراً متوجه نامزد/همسرتان میباشد. این عکس العمل شما ما زنها را به راستی گیج و سردرگم میکند. از خود میپرسم: «این من هستم که ناراحت هستم. پس چرا او از دست من عصبانی میشود؟» البته این ما نیستیم که شما ازدستش عصبانی هستید، شما از خودتان عصبانی هستید که چرا نتوانسته اید از او حمایت کنید یا چرا در نجات او شکست خورده اید. اگر از آنچه در درون تان میگذرد آگاهی نداشته باشید، این امکان وجود دارد که عصبانی تان به بیرون «چکه» کند و شما را تحریک پذیر، سرزنش گر، انتقاد کننده کند. این اتفاق بدترین احساسات را در ما زنده میکند. یعنی احساس میکنیم کسی که در وقت تنگی و آسیب پذیری خود به او رو کرده و پناه برده بودیم به ما پشت کرده و ما را تنها گذاشته است.
۲-مردها به طرزی ناخودآگاه احساس گناه میکنند که مسئول درد و رنج نامزد/همسرشان هستند؛ لذا از دست او عصبانی میشوند.
سالها طول کشید تا من این دینامیسم را درک کنم، اما به مجرد آن که نسبت به آن آگاهی یافتم، توانستم علت و دلیل واکنش مردها را دریابم. برای نمونه زنی به شوهرش میگوید که یکی از رفتارهای شوهرش او را ناراحت کرده است یا به دلایل دیگری که ممکن است ربطی هم به او نداشته باشد، ناراحت است و به اندکی آسایش خاطر از جانب او نیازمند است. اما مرد به جای دلگرمی دادن به او یا معذرت خواستن از او عملاً از دست همسرش عصبانی شده است و او را متهم میکند که زیادی احساساتی، محتاج، نق نقو یا... است. در اینجا چه اتفاقی میافتد؟ احتمالاً مرد در اینحا احساس گناه میکند که همسرش را ناراحت کرده است یا احساس حقارت میکند که همسرش رفتاری از او را به رخش کشیده است که خودش نیز نسبت به آن کوچکترین آگاهیای نداشته است و به جای آن که به خود اعتراف کند که از دست خودش ناراحت است همسرش سرزنش میکند که چرا چنین احساسی به او داده است.
مردان عزیز:هنگامی که به شما میگوییم از چیزی ترسیده یا ناراحت هستیم و شما عصبانی میشوید، وضعیت را ازآنچه هست بیست برابر بدتر میکنید. حقیقت آن است که در این مواقع ما نمیخواهیم شما را سرزنش کنیم یا از شما انتقادکنیم. بلکه تنها میخواهیم احساس امنیت و محبوب بودن بکنیم. به همین دلیل به کمک و آسایش خاطر از جانب شما احتیاج داریم.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
مردها اغلب درخواست زنها مبتنی بر آسایش خاطر، احساس امنیت و عشق را با سرزنش و انتقاد اشتباه میگیرند.
کدامیک از رفتار مردها زنها را دیوانه میسازد.
*هنگامی که نگران یا ناراحت هستیم برای ما سخنرانی میکنید یا ما را پند و اندرز میدهید. در حالیکه تنها چیزی که در این اوقات بدان نیاز داریم درک و محبت است.
*هنگامی که از شما میخواهیم ما را آرام کنید و به ما آسایش خاطر بدهید، خلاف آن را انجام میدهید و بدتر آن که ازما دور میشوید.
*ناراحتی ما را عکس العمل افراطی تلقی میکنید و نیاز ما را به حمایت نادیده میگیرید.
*از ما به این جهت که ناراحت هستیم. ناراحت و عصبانی میشوید و بدین ترتیب ما را ناراحتتر و چه بسا عصبانی میکنید.
*ما را سرزنش میکنید و برچسب زیاده از حد ضعیف یا محتاج و وابسته بودن به ما میزنید، تنها به این دلیل که از شما تقاضای آسایش خاطر کرده بودیم.
*احساسات ما را بی اهمیت تلقی میکنید و آنها را جدی نمیگیرید.
*منطقی و تحلیل گر میشوید. در حالی که تنها چیزی که ما به آن نیاز داریم عشق، مهربانی و ملایمت است.
چرا و چگونه آسایش خاطر ندادن به زنها بدترین احساسات را در آنها تولید میکند.
*در این اوقات احساس رهاشدگی و محبوب نبودن میکنیم، زیرا به نیاز ما به آسایش خاطر با سردی و بی تفاوتی پاسخ میدهید.
*می ترسیم و احساس ناامنی میکنیم، زیرا به ما آسایش خاطر نمیدهید.
*پرتوقع، نق نقو و مستأصل جلوه میکنیم، زیرا ما را وادار میکنید برای اندکی آرامش به شما التماس کنیم.
*عصبی، تحریک پذیر و زودرنج میشویم، زیرا نیازها و درخواستهای ما را درک نمیکنید.
*افسرده میشویم زیرا در کنار شما احساس امنیت نمیکنیم.
آنچه زنها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه به دنبال آرامش و آسایش خاطر به شما روی میآوریم و شما با سردی، بی تفاوتی، دوری یا عصبانیت به ما پاسخ میدهید، احساس میکنیم ناراحتی ما برای شما اهمیتی ندارد و شما دیگر دوستمان ندارید تا از ما حمایت کنید.
هر چه آسایش خاطر را از ما بیشتر دریغ کنید، ترس ما بیشتر میشود و در آن صورت نیاز ما به آسایش خاطر بیشتر میشود.
راه حل:
۰۱ به خود یادآوری کنید که مجبور نیستید مارا نجات بدهید
یا مشکلات را حل کنید. ما تنها میخواهیم احساس کنیم که شما در کنار ما هستید و ما را تنها نمیگذارید. چنانچه ما را در آغوش بگیرید، ببوسید، و باما مهربان باشید (و نیز دیگر اشکال حمایت روحی و عاطفی) مرتکب هیچ اشتباهی نشده اید. چنانچه فکر میکنید برای حل مشکل ما راه حلی در اختیار دارید از ما بپرسید که آیا بدان نیازی داریم یا خیر. گاهی اوقات خواهیم دید که از توصیه ها، پیشنهادها و راه حلهای شما استقبال خواهیم کرد و گاهی اوقات نیز از این که نمیخواهیم با راه حل ومنطق یا مشکلاتمان مقابله کنیم، تعجب خواهید نمود. در این گونه اوقات تنها به شنونده بودن شما و حمایت روحی و عاطفی شما نیازمندیم.۰۲ هرگاه از یک رفتار شما ناراحت شده ایم یا میگوییم که به آرامش و آسایش خاطر شما نیازمندیم، سعی کنید غرور خود را کنار بگذارید و به کمک ما بشتابید. تنها چیزی که دراین اوقات بدان نیاز داریم احساس مرتبط بودن و آرامش خیال است و هرگز نمیخواهیم شما را سرزنش کنیم یا گذشتهها را دوباره به میان بکشیم.
۰۳ به یاد داشته باشید:ارزشمندترین چیزی که در این اوقات برای ارائه به ما دارید عشق تان است نه راه حل و منطق تان. عشق و محبت شما این قدرت و توان را دارد که قلب ما را التیام بخشد و این با ارزشترین از هر راه حل یا پیشنهادی است که در اختیار دارید.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت عصر ایران، تاریخ انتشار: ۶ تیر ۱۴۰۰، کد خبر: ۹۰۹۷۹، www.asriran.com