شعار سال: در بخش اول گفتگو با
حجتالاسلام والمسلمین محمد عابدی، دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به بررسی نقش فلسفه سیاست قرآنی در علوم انسانی اسلامی پرداختهایم (
اینجا).
اکنون بخش دوم این گفتگو را میخوانید که در آن به بحث درباره لزوم تفسیر سیاسی قرآن پرداخته شده است.
وجود شبهات فراوان در حوزه مسائل کلان سیاسی بروندادهای نامناسبی را در قالب شبهاتی ایجاد کرده است که اصل نظام را زیر سؤال میبرد. در مورد چرایی پیدایش این بروندادها و چگونگی رفع آنها نظری دارید؟
بدون وجود تفسیری معتبر از قرآن با رویکرد سیاسی، آسیبهای فراوانی در انتظار برداشتهای قرآنی است و هر روزه شبهات متعددی از مسیر تفسیر غیرمعتبر تولید خواهد شد. جداسازی دین از سیاست و انحصار در اعمال عبادی، حل شدن در حکومتهای سکولار و بیدین و اوج گرفتن تفسیر به رأی سیاسی مفسر از جمله بروندادهای این تفاسیر است. در این راستا، بخش عمدهای از تلاش دانش سیاست و دغدغه فیلسوفان سیاسی به تولید پایهها و بنیانهایی اختصاص دارد که بتواند زیرساخت توسعه و گذر از مراحل مختلف شکلگیری نظام جدید تا تشکیل تمدن خاص قرار بگیرد.
در مورد تجربه جدید سیاسی جامعه ما میتوان از چند مرحله؛ شکلگیری انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی یاد کرد. برای انقلابی ماندن نیازمند مبانی قرآنی سیاست هستیم. تشکیل دولت اسلامی نیز در گرو این است که بتوان الگوها و معیارهای قرآنی برای آن تولید کرد و تولید الگو با وجود مبناهای قرآنی مقدور است و این مبناها در صورتی معتبر خواهند بود که بر اساس تفسیر معتبر و دارای ارزش معرفتی تولید شده باشند و این هم با تفسیر سیاسی معتبر ممکن است، در حالی که الگوهای رایج از جمله در عرصه توسعه بر پایههایی، چون اومانیسم و اصول غیر الهی استوارند و از لحاظ نتایج نیز نتوانستهاند ارزشهایی مانند «آزادی» و «عدالت» را محقق سازند و الگوهای مختلط داخلی هم کوشیدهاند با استناد و تبرک به برخی آیات به خود رنگ و بوی قرآنی دهند و در این مسیر کاملاً ناموفق هستند و موجب بروز التقاطهای ناملموسی شده که تصور لزوم بازبینی در این الگوها را سخت کرده است.
برای دستیابی به مبانی و اصول متقن، «طراحی الگوی سیاست اسلامی» و «نقشه راه جامع و کلان حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب اسلامی» ضرورت دارد و وصول به چنین الگویی نیازمند شناخت و ترسیم وضعیت موجود، وضعیت مطلوب، چارچوبها و اصول حاکم بر آن بر اساس مبانی و نوع جهانبینی است و مبانی سیاست زیربنای الگوی سیاست اسلامی محسوب میشود و تفسیر سیاسی معتبر امکان تحقق آن را فراهم میکند.
ما برای نقد و ارزشگذاری وضعیت سیاسی موجود حکومتها و تأیید یا رد صحت انتساب آنها به اسلام نیازمند ارائه معیارهای قرآنی هستیم. نقش دانش سیاست اسلامی در این مورد چیست؟
دانش سیاست اسلامی لازم است بخشی از توان خود را به تولید معیارها و استانداردهایی اختصاص دهد که میتواند نسبت وضع موجود با وضع مطلوب سیاسی را تبیین و تحلیل و نقد کند و تفسیر سیاسی این امکان را نیز فراهم میآورد با این توضیح که نقد و ارزشگذاری بناهای سیاسی موجود و منتسب به اسلام و قرآن، دفاع عالمانه و غیرالتقاطی از بناهای سیاسی، جبههگیری آگاهانه در برابر اظهار نظرها طبق مبانی رقیب و... نیازمند ارایه سامانهای از مبانی و اصول و پاسخهای قرآنی برای پاسخ به مسائل سیاست است و میتوان در برابر چالشهای علمی ایجاد شده در مورد امکان بناسازی سیاسی بر مبنای الهی فائق آمد. برای مثال از جمله سرچشمههای علمی تفکر جدایی دین از سیاست و نبود الگوهای سیاسی در حوزه مبانی و بناهای سیاسی، میتواند در دسترس نبودن یا عدم باورداشت مبانی قرآنی باشد و تولید این مبناها و نیز اصول هم با تفسیر سیاسی معتبر و منضبط و دارای مبانی، اصول، قواعد و نظام مسائل دقیق ممکن است و بدون آن تنها گزارههایی منقطع و فاقد جامع نگری و غیر معتبر به اسم تفسیر آیات ارائه خواهد شد.
جایگاه اهداف و غایات در دانش تفسیر سیاسی چیست؟
اهداف و غایات سیاست همواره بخش مهمی از دانش سیاست و فلسفه سیاسی محسوب میشود. البته اهداف سیاست و حکومت همواره متأثر از مبناهاست. برای نمونه ابن خلدون غایت حکومت طبیعی را تأمین اغراض و شهوات حاکمان، غایت حکومت عقلی را تأمین مصالح دنیایی مردم و غایت امارت و حکومت را حفظ دین و تأمین مصالح اخروی و دنیوی مردم میشمارد و غایت هر حکومت وابسته به مبانی آن است. پیوندِ اهداف و مبانی در منظر متفکران سیاسی غربی نیز به چشم میخورد؛ برای مثال با قطع پیوند بین زندگی جمعی بشر با حیات اخروی دیگر جایی برای تأمین مصالح اخروی و حفظ دین به عنوان بخشی از اهداف سیاست و امارت و حکومت باقی نمیماند، در حالی که میتوان چنین اهدافی را در حاکمیت و سیاست مبتنی بر حیات اخروی مشاهده کرد. چنین اهدافی در صورتی معتبر و قابل استناد به دین خواهند بود که برخاسته از قرآن و تفسیر معتر گزارههای قرآنی باشند.
آیا امکان برونرفت فلسفه سیاسی اسلامی از تجویزهای فلسفههای سیاسی معارض از طریق دسترسی به مبانی قرآنی معتبر وجود دارد؟
هر فلسفه سیاسی با استواری بر بنیانهای فکری خاصی در ابعاد گونهگون هستیشناختی، انسانشناختی، معرفتشناختی و... به پرسشهای سیاست پاسخ میدهد؛ پرسشهایی، چون هدف زندگی سیاسی، چرایی نیاز به سیاست، بهترین حکومت یا ساختار حکومت، نیاز به دولت یا اقتدار سیاسی، توان بشر در تأثیر بر حکمرانی، هدفهای ارزشمند در زندگی، مقبولیت حکومت، تکالیف حاکمان در قبال شهروندان، قلمروی سیاست و دین، ماهیت حکومت، رابطه آزادی و استقرار برابری، محدوده مجاز سلب آزادی، حق حکومت، چرایی لزوم اطاعت، مشروعیت حکومت، دموکراسی، آزادیهای فردی که مداخله حکومت ممنوع است، مسئله ملتها و عدالت جهانی، برابری و نابرابری ذاتی انسانها، خوب و بد بودن تصرف قدرت و استفاده از آن، باید قدرت را به چه کسی تفویض کرد، تصمیمگیرهای نهایی و شهریاران، استفاده از شرّ برای تحقق خیر، دولتها و شکل دادن به خصال اخلاقی افراد، دولتها و تأمین غایات و آمال جامعه، عوامل قوام جامعه، قانون، امنیت، نسبت کرامت انسانی با زندگی شهروندی، نقش شهروندان در تعیین سرنوشت، حق نظارتشان بر حاکمان، سعادت نهایی در حیات سیاسی. البته گاه تمایز فلسفههای سیاسی تا مرز تعارض پیش میرود؛ بنابراین پاسخها مبتنی بر مجموعهای از مبانی است و فیلسوف سیاسی نمیتواند بدون کاربست مبانی وارد مرحله پاسخگویی به پرسشها شود و نیز تنها راه برونرفت از فلسفههای متعارض و پاسخهای متضاد به پرسشها و پدیدههای سیاسی مانند حکومت و اعمال و رفتار سیاسی و امکان سنجش اعتبار مبانی هر فلسفه سیاسی، دسترسی به مبناهایی است که از ملاک صحت و اعتبار برخوردار باشند و امکان سنجش درستی آنها هم مقدور باشد که چنین ظرفیتی در متن مقدس قرآن وجود دارد و وحی میتواند مبانی صحیح را ارائه کند و کشف و تبیین آنها در «چارچوب وحی پذیری» دارای اعتبار علمی شایسته خواهد بود و با تفسیر معتبر سیاسی میتوان به این هدف رسید به صورت مطمئن و به دور از آسیبهایی که تفاسیر سیاسی پراکنده و بیپشتوانه دارند.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری بین المللی قرآن، تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۴۰۰، کد خبر:۴۰۲۸۴۲۷، www.iqna.ir