یعنی خواستههای بهتری داشته باشیم؟بله. درواقع بپذیریم که فردای توافق ما نیاز به دو گونه تجارت و روش پرداخت داریم؛ و هردوی اینها را باید در کنارهم نگه داریم.
مختصات استفاده از پیمانهای دوجانبه پولیپیمان پولی دوجانبه، بهتنهایی معنا ندارد. پیمان پولی دوجانبه زمانی معنا دارد که شما تراز تجاریتان به صورت خالص با طرف مقابل، به سمت صفر شدن حرکت کند. یعنی خیلی مثبت به سمت ما نباشد، چون وقتی خیلی مثبت به سمت ما باشد، آخر باید تفاوتش را به صورت دلار یا طلا پرداخت کنیم. دوباره در اینجا من مشکل پرداخت برای تسویه کل را دارم. هرچقدر این تفاوت بیشتر شود، این مشکل باز هم بیشتر است. پیمان پولی دوجانبه یکی از روشهای پرداخت است، نهتنها روش پرداخت. یکی از روشهای پرداختی است که میتواند صرفا روی یک تراز تجاری مماس شده کار کند یعنی خود پیمان پولی دوجانبه معجزه نمیکند. درحقیقت وقتی شما در دوره یکساله میتوانید تراز تجاریتان را صفر کنید، از این استفاده میکند و میگوید در طول دوره میانسالی من یک روش تسویه به شما معرفی میکنم که روش تسویه این است و یک نکته دیگر این است که بین تهاتر و تجارت دوجانبه تفاوت وجود دارد. تهاتر یعنی من یک کشتی نفت میفرستم و یک کشتی کنجاله میگیرم. اما تجارت دوجانبه یعنی من در طول سال صادراتی میکنم که یک عاملیتی حاضر است به حساب این صادرات بستانکار بماند و طی نیمه دوم سال بدهکار شود و در طول سال تراز تجارت صفر شود. مانند کاری که بانک ملی انجام میداد، مثلا در زمان رضاشاه. نمیخواهم بگویم این حرفها برای قدیم است، اتفاقا آدام توز میگوید دنیا در یک آونگی بین تجارت دوجانبه حرکت میکند. اشکالی ندارد، ما باید از هردوی اینها استفاده بکنیم، ارتباطی به این ندارد که ما تحریم هستیم یا تحریم نیستیم. مگر محمدرضا پهلوی تحریم بود؟ خیر، محمدرضا پهلوی همزمان هم یک شبکه تجارت دوجانبه با بلوک شرق داشت –که جداگانه با شوروی، چکسلواکی و... کار میکرد- هم شبکه پرداختی را ذیل آمریکا ساخت. کشوری با ویژگیهای ایران، در جایی که ما از دنیا قرار گرفتیم و جنس همسایگیهایی که دارد، چارهای جز این موضوع ندارد. فارغ از اینکه تحریم باشد یا نباشد.
در بحث تجارت دوجانبه، در فردای احیای برجام تکلیف قراردادهای طولانیمدتی که با چین یا روسیه بستیم چه میشود؟ وضعیت روسیه مبهم است و آن کریدوری که قرار بود از ایران بعد از دو دهه ایجاد شود و روسها هم پیگیرش بودند و در سفر اخیر رئیسجمهور هم تاکید شده بود، تکلیف موارد اینچنینی چه میشود؟یک تصوری در ایران وجود دارد که کریدور یعنی راه. یعنی تصور مردم از کریدور یکسری جاده است که کامیون از آنجا عبور میکند یا یکسری ریل قطار است یا در حالت پیشرفته یکسری لوله خطوط انتقال انرژی است. اما کریدور شامل راه، جمعیت روی راه، و ارزش افزوده که در طول راه ایجاد میشود، است. به همین دلیل ممکن است یک کریدوری طولانیتر شود، اما نتیجه بهتری داشته باشد. مثلا مسیر دسترسی چین به اروپا از طریق ایران معلوم است که کوتاهتر از مسیر روسیه است، اما بهخاطر مساله اوکراین و قضایای اخیر، مسیر روسیه متوقف شده است. اما در کریدور ایران خبری نیست. یا کریدور ترکیه، محلی است که باید از آب رد شود و راه بعضا بسته میشود، با این حال بازهم بهتر از کریدور شماست. پس کریدور تابع برنامه توسعه شماست. شما باید بدانید میخواهید کدام قسمت کشور را با چه اولویتی توسعه بدهید. در مفهوم کریدوری اصلا توزیع متوازن معنا ندارد. یعنی معنا ندارد که بگویید ما همه جای ایران را میخواهیم باهم توسعه بدهیم. چون طبعا جاهایی باید اولویت قرار بگیرد که نقطه اتصال با یک پروژه بیرونی باشد. پس این هم تابع این است که شما برنامه توسعهتان چیست. برنامه توسعه یعنی کدام کار خوب را نمیخواهید انجام بدهید. چون همه کارهای خوب را با هم نمیتوانیم انجام بدهیم.
لزوم ایجاد آژانس توسعه در پساتوافقفردای بعد از توافق علیرغم اینکه یک بخشی از نگرانی ما این است که به لحاظ سیاسی بگوییم که زیاد با شرق کار کردیم و یک مقدار هم با غربیها کار بکنیم، چون بدنه کارشناسی ما بهصورت شناختی تمایل جدی به سمت غرب دارد، یک بخش دیگر موضوع این است که اصلا ما یکسری نقایص فنی برای کارکرد داریم، نقایص فنی به معنی توان خلق همکاری ایجابی با طرف مقابل. فرقی نمیکند طرف مقابل چه کشوری باشد، چین باشد یا روسیه یا هند یا آمریکا یا.... حتی در دهه ۹۰ ما توان خلق همکاری ایجابیمان کاهش پیدا کرده است. نوعی از توزیع قدرت در داخل دستگاه دیوانسالاری ایران رخ داده است که تقریبا دیگر توان مدیریت کردن پروژههای بزرگ را ندارد. اگر من میخواستم در کنار اولویت شماره یک، که بههم نزدن توافقهای قبل از توافق است که این خودش خیلی نکته مهمی است و احتمالا در همین شماره یک خواهیم ماند و به شماره ۲ نخواهیم رسید، اما اولویت شماره دوم این است که ما به دنبال خلق آژانس توسعهای برویم که خودش راسا مسئولیت طراحی و تامین مالی و ساخت طرح و بهرهبرداری آن را به عهده بگیرد که بتوانیم درمقابل تغییرات فراوانی که در محیط پیرامونی ما ایجاد میشود، سریع واکنش نشان دهیم؛ و این آژانس توسعهای بهرهبرداری از این طرحها را برعهده بگیرد که بتوانیم مثل یک نیرو واکنشی سریع به تغییرات فراوانی که در محیط پیرامونی ما ایجاد میشود، داشته باشیم؛ یعنی چیزی مثل سازمان برنامه دوم. سازمان برنامهای که ابوالحسن ابتهاج، راسا این کار را در آن انجام میداده است. درحال حاضر شما چنین سطحی از خواست برای خلق نهادی که بتواند توافق را اجرا کند، ندارید. در زمان روحانی وقتی برجام امضا شد تصور اولیه این بود که قرارداد بهصورت اتوماتیک کار خواهد کرد، کمی که گذشت دیدند نه، مثل اینکه بهصورت اتوماتیک کار نمیکند. گفتند خب حالا باید بکوشیم که کار کند. اما توزیع اختیارات درطول دوران هشتساله دولت در حوزه اقتصاد اساسا بهنحوی بود که تا اینها بخواهند به خودشان بیایند چه چیزی را میخواهند و چه چیزی را خیر، زمان اجرای برجام تمام شده است. امروز وضعیت از آن مقطع سختتر است. چون توافق کاملا بستگی به مساله تورم دارد، یعنی اگر تورم جهانی کنترل شود، توافق ما بلاموضوع میشود. آن وقت سوال این خواهد بود که انتفاع ما در داخل قرارداد تامین خواهد شد یا خارج از آن. یعنی مثلا آمریکا میتواند داخل برجام باشد و انتفاع ما از آن را صفر کند و از برجام هم خارج نشود یا میتواند خارج از برجام باشد و انتفاع ما را صفر کند. فرق بین دموکرات و جمهوریخواه در این چیزهاست، نه در تفاوت انتفاع ما. برای ما برگه برجام مساله نیست که حالا بخواهیم بررسی کنیم بودن یا نبودن ما در برجام نقطهقوت خواهد بود یا نقطهضعف. اتفاقی که میافتد برای ما مساله است. اگر این بودن یا نبودن بر میزان انتفاع ما اثر بگذارد، آن زمان میتوانیم آن را یک «مساله» بدانیم. تا زمانی برای انتفاع ما ضمانتی وجود خواهد داشت که توانسته باشیم به این سوال تورم پاسخ دهیم. آن هم دو قسمت دارد. یک اینکه خود سوال پاسخ داده شود، دو آنکه راهحل بدیل دیگری پیدا نکنند. یعنی همه اینها سر جای خودش است. پس زمان ما خیلی کم است و برای این زمان کم، اگر درست برنامهریزی کنیم، این زمان کوتاهمدت تا ابد میتواند ادامهدار باشد. پس این نشان میدهد ما باید بتوانیم واکنش سریع داشته باشیم، نشان میدهد که ما نیازمند سازمان مجری توسعهای هستیم که در درجه اول مجری توافق باشد. یعنی سطح ایجابی و انتفاعی توافق را انجام بدهد. اما اصلا هم چنین چیزی در ناصیه موضع دیده نمیشود. اصلا این اراده از مسئولان ایرانی که بخواهند چنین کاری را انجام دهند دیده نمیشود و به نظر نمیرسد چنین تصوری از این پنجره فرصت داشته باشند.
وقایع بسیار زیادی رخ داده است یعنی کرونایی آمده و در خروج از کرونا همچنان شوک عرضه ادامه پیدا کرده و تقاضا بالا رفته و مشکلات مختلفی در عرصه توزیع پیش آمده و جنگ اوکراین نیز رخ داده تا ما به فرصت ایجادشده کنونی رسیدهایم. نباید تصور کنیم این فرصت ادامهدار است. هنر ماست که باعث میشود این فرصت زماندار باشد.
باید یک برنامه توسعه داشته باشیم تا بتوانیم به این موارد فکر کنیم؟این امر مقداری حالت رفتوبرگشتی دارد. یعنی مجری مشخصکننده ویژگیهای برنامه توسعه بوده و برنامه توسعه نیز مشخصکننده ویژگیهای مجری است. در بدنه کارشناسی عموما خارج از دولت که طی این سالها بهدنبال جواب سوال چگونگی بازگشت به ریل توسعه بودند یک مفهومی از برنامه توسعه ۱۰ ساله شکل گرفته که ۷۰ تا ۸۰ درصد آن مورد اشتراک همه قرار دارد. الان نقطه شروع این نیست. نقطه شروع این است که هر طرحی به دیوانسالاری موجود داده شود بینتیجه باقی میماند و ما چارهای جز ایجاد یک جزیره شایستگی نداریم. جزیره شایستگی هم بهمعنای اینکه دیوانسالاری باید از یک نقطه اصلاح شروع شود. هم به این معنا که برای اجرای این توافق چارهای جز این وجود ندارد.
ما نمیتوانیم در یک کریدور کارخانه فولاد را از خودروسازی، واگنسازی و خط لوله انرژی جدا ببینیم. همین که ما این موارد را از هم بشکنیم نشان میدهد ما نفهمیدیم چگونه باید با توافق رفتار کنیم. اگر در حوزه ارزیابی مدل ما این باشد که از حوزههای مختلف بانکی، نفتی و صنعتی (نهادها، دستگاهها و...) توقعشان از توافق را جویا شویم نمیتوانیم ارزیابی کنیم که چه چیزی خوب است و چه چیزی مهم. به این خاطر که این موارد نیاز به یک تجمیع و رویکرد از بالا به پایین دارد و نه از پایین به بالا. به نظر میرسد که درحال حاضر خیلی از این دیدگاه دور هستیم.
فرصت و تهدید نقشه تجاری ایرانتمرکز عجیبی در حوزه تجاری ما وجود دارد و ۹۱ درصد صادرات ما به ۱۵ کشور است. همین تمرکز روی اقلام صادراتی نیز وجود دارد؛ چراکه بیش از ۶۰ درصد اقلام صادراتی ما فلزات، موادمعدنی و پتروشیمی هستند. این کالاها خیلی ارزشافزوده بالایی ندارند و صرفا دارند از رانت منابع طبیعی استفاده میکنند. آیا در اینجا نیاز به بازاندیشی در حوزه سیاستگذاری ما وجود دارد؟این موضوع که ما صادرات کمتنوعی داریم و پیچیدگی تولیداتمان زیاد نیست نیز یک نقطهقوت دارد و دهها نقطهضعف. نقطهقوت این است که اگر بخواهیم به تراز پرداختها متمرکز شده و آنها را ایمن کنیم ارزیابی تراز پرداختها مثل یک فرش است که طی سالیان متوالی بافته شده است. اینگونه نیست که از یک جا بکنیم و در جای دیگری قرار دهیم. اما ما، چون تعداد اقلام صادراتی و وارداتیمان کم است میتوانیم این کار را کنیم. این نکته مثبت است.
نقاطضعف نیز این است که ما با پیچیدگی کمتر و درگیری کمتر با اقتصاد جهانی کاربری صادراتمان نیز کمتر است؛ چراکه این موارد تحتتاثیر وقایعی قرار خواهد گرفت که در بازارهای کمتعدادی رخ داده و تابع قیمتهای جهانی هستند درنتیجه با افزایش نرخ ارز هیچوقت لزوما میزان صادرات ایران زیاد نمیشود و اصطلاحا ارز ما به نقطه تعادل بازنمیگردد.
بههمین خاطر اینگونه نیست که طبعا خود صادرات باعث کاهش نرخ ارز شود. این بدیها را سر راه خودش دارد. پس بازمیگردیم به همان موضع چشمانداز که به آن اشاره شد. آن تعریفی که شما از توسعه دارید و میگویید مثلا من پنج سال دیگر در کجا هستم.
اگر بخواهیم از منظر تراز پرداختها شروع کنیم، باید توجه داشت آن چیزی که در این رابطه روی میز است، حوزه خودرو، حوزه لوازمخانگی و مشابه آن است که اینها در آن قسمت مطرح میشوند. پس احتمالا باید دراینجا، مثل برنامه توسعه که ما یک بار از دهه چهل آن را شروع کردیم و تمرکزش روی بخش تولیدات کارخانهای ارزبر بوده است، همین کار را تکرار کنیم. من در موقعیت ارائه کردن یک ویژن (vision) یا چشمانداز نیستم. سیاستگذار باید این کار را کند و البته ویژن یک سند نیست. مثلا سند توسعه ۱۴۰۴ نیست که بنشینیم نظرخواهی کنیم و یک سند توسعه ۱۴۲۴ بنویسیم. ویژن چیزی است که در ذهنیت سه، چهار نفر اول کشور است و آنها سند را برای پشتیبانی آن ویژن و چشم انداز ایجاد میکنند. برای ایجاد اجماع سیاسی بر سر چشماندازشان ایجاد میکنند. اگر بنا بود من چشماندازی پیشنهاد بدهم احتمالا جنس ویژن و چشماندازم این بود که ما میخواهیم پیمانکار توسعه خاورمیانه و کارخانه خاورمیانه باشیم، پس احتمالا اِلمانهای اصلی من توسعه شهری و همه چیزهایی خواهد بود که به توسعه شهری وصل هستند؛ مثل حوزه انرژی و آب که البته از آب هم شروع میشد و به حوزه تولیدات کارخانهای میرسید. حتی این برنامه توسعه صنعتی عمودیای که رهبر انقلاب هم مطرح کردند همین است. یعنی شما ناچارید بخش مشخصی را از بین بخشهای دیگر انتخاب کرده، بیرون بیاورید و روی آنها متمرکز شوید. دوره برنامه توسعه صنعتی افقی به این معنا که با چند نرخ در اقتصاد بازی کنند و فرض بگیرند که این بهصورت درونزا خودبهخودی و اتوماتیک باعث بهبود شرایط اقتصادی میشود واقعا گذشته است. اما آیا شما حتی چیزی نزدیک به این را هم در جایی میبینید؟ من که هنوز چنین چیزی ندیدهام.
یک سوالی که در اینجا مطرح است، اینکه فردای توافق مواجهه ما با منابع آزادشده، پول نفت، فروش نفت و اینها چه خواهد بود؟ بهعبارتی، وقتی منابعی آزاد شد شما میخواهید این منابع را کجا صرف کنید. سیاست پولی و مالی ما بعد از توافق باید چگونه باشد که اتفاقات پسابرجام در دولت روحانی دوباره رخ ندهد؟
میتوانیم درباره این بحث کنیم که اگر آن اتفاق نیفتد چه میشود، ولی به احتمال زیاد سناریوی مسلط، همان اتفاقات بین سال ۹۴ تا ۹۶ خواهد بود. بانک مرکزی آن را بهصورت حداکثری عرضه خواهد کرد تا نرخ ارز را پایین نگه دارد. نکته دومی که وجود دارد این است که ما باید مانع از کاهش نرخ ارز در محدوده پایینتر از یک عددی شویم. چون پایین نگه داشتن مصنوعی نرخ ارز دو، سه ایراد دارد؛ یک اینکه اثرات رکودی قابل توجهی دارد. یعنی رکود در دارایی و سرمایه که منجر به رکود در کل اقتصاد میشود. دو اینکه شما را از این جهت گرفتار میکند که وثایقتان غیرقابل نقد شدن میشود و سوم اینکه میزان نکولات شما بالا میرود و درمجموع اتفاقات دیگری میافتد که موجب میشود شبکه بانکی شما با مشکل مواجه شود. موضوع دیگری که وجود دارد این است که شما یکسری طرحهای توسعهای را که در این دو سه سال جوانه زده است را با این رویکرد از بین خواهید برد. مثلا در حوزههایی مثل پوشاک و لوازمخانگی شاهد جوانهزدنهایی بودیم که آنها با این رویکرد از بین خواهند رفت. نکته آخر اینکه ما اگر حتی ارزپاشی کنیم تا درنتیجه آن، قیمتها پایین بیاید، به این خاطر که مرکز کنترل نرخ ارز ما در سه، چهار سال گذشته «محدودسازی واردات» بوده است، خیلی از کالاها، با ارزهای خیلی گرانتری قیمت میخورند. در آن صورت است که واردات اینها بهصرفه میشود و در چنین شرایطی، شما دیگر توان سیاسی مقابله با واردات را نخواهید داشت. مثلا در حوزه خودرو، مقابله با آن خیلی سخت خواهد بود. همین الان هم شاهد آن هستیم با اینکه هنوز توافقی صورت نگرفته است، در مجلس درباره واردات خودرو جدیت وجود دارد. فقط ما در این میان و در طول این کاهش و افزایشها، یک دور ذخایر ملی خودمان را از دست دادهایم. بهخصوص اگر این چشمانداز را داشته باشیم که یک توافق، ژنتیکش کوتاهمدت است. مگر اینکه ما از خودمان، یک تدبیر غیرعادیای نشان دهیم که در هر حالت، نگهداری ذخایر بسیار مهم خواهد بود.
پس این یک نکته که بانک مرکزی باید حتما یک کفی برای نرخ ارز تعیین کند، نیازمند توجه است. یکی از نکات مهمی که به بانک مرکزی این امکان را داد که از ۱۷ مهر ۹۷ تا حدود ۱۵ بهمن ۹۸ نرخ ارز را علیرغم اینکه از زمین و آسمان برای آن بلا میبارید در یک محدودهای کنترل کند، این بود که در ۱۷ مهر ۹۷ برای نرخ ارز یک کفی تعیین کرد و خودش روی آن کف ارز میخرید. آن روز خیلی فشار سیاسی به بانک مرکزی میآمد که دلار دارد خودش پایین میآید و چرا رویکرد شما اینگونه است و مسائلی از این دست، اما با این وجود بانک مرکزی مقاومت کرد و یک کفی را نگه داشت. امروز هم ما همان حرف را داریم، ولی، چون احتمالا کسی به این حرف ما توجه نخواهد کرد، به سراغ قسمت دوم موضوع میرویم که بهنظرم حتی از این مبحث هم مهمتر است. فرض کنید انتهای این توافق آن باشد که ما ۲۰ میلیارد دلار ارز مازاد بهدست خواهیم آورد که مابهازای آن، ۲۰ میلیارد دلار از ذخایر پیشین بانک مرکزی است که دولت ریالش را گرفته است. حالا این ذخایر آزاد میشود و بانک میتواند بفروشد. مثلا فرض کنیم ته این توافق این است. ما احتمالا در یک سناریوی مسلطی، درنهایت حدودا همین نرخ ۲۵ تومان را خواهیم دید، این عدد تقریبا معادل آن است که بانک مرکزی، ۵۰۰ هزار میلیارد تومان پایه پولی جمع کند. کل پایه پولی ما ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ هزار میلیارد تومان است. یعنی انگار کل پایه پولی را جمع کردهایم. طبیعی است که ما باید از کانالهای دیگر پایه پولی را بازگردانیم. به این خاطر که درواقع سیستم نیاز درونزا به پایه پولی دارد. این فرآیند هم مثل یک فرش درهمبافته است، بهتدریج انجام میشود. اما درنهایت من دارم ۵۰۰ تا ۵۶۰ هزار میلیارد تومان پایه پولی قبض میکنم و ۵۰۰ هزار میلیارد تومان بسط انجام میدهم. ما از این تغییر میخواهیم چه استفادهای کنیم؟ یعنی ما با چه اولویتی میخواهیم بعد از این قبض آن بسط را انجام دهیم؟ آیا میخواهیم در دل این، اصلاح سیستم بانکی را شاهد باشیم؟ میشود این را به اهرمی برای تغییر خیلی از رفتارها تبدیل کرد. آیا ما میخواهیم از این برای هدایت اعتبار استفاده کنیم و نوع بسطمان را به این متصل کنیم که بانکها در چه حوزههایی سرمایهگذاری میکنند؟ ترازنامه بانکها بتواند منبسط شود مابهازای اینکه ما باید ذخایر بدهیم تا منبسط شوند. بهخصوص اینکه کنترل ترازنامه بانک مرکزی تنقیحش متمرکز شده روی افزایش نرخ ذخیره قانونی. آیا ما میتوانیم از این طریق رفتار بانکها را کنترل کنیم و برنامه هدایت اعتبار داشته باشیم و بهسمت افزایش تشکیل سرمایه ثابت برویم؟
این بازه دوساله که قرار است این رقم ۵۰۰ هزار میلیارد تومان جمع و پخش شود، بسیار مهم است. با این رقم از نو میشود کشور را تعریف کرد. ۲۰ میلیارد دلار رقم زیادی نیست، اما من به این علت روی اهمیت آن تاکید میکنم که در شرایط کنونی قدرت ابراء دلار بسیار بالاست. بهعبارت دیگر تفاوت ما بین GDP ایران به PPP یعنی تفاوت قدرت خرید به نرخ ارز آزاد خیلی زیاد است و شما میتوانید از آن استفادههای زیادی داشته باشید، من گمان نمیکنم کسی به این مساله اندیشیده باشد یا برنامهای برای آن داشته باشد.
تعامل اقتصادی با آمریکا بله یا خیر؟نوع نگاه دولت رئیسی در عمل به فضای سیاست خارجه در این رابطه تفاوت خاصی با دولت روحانی ندارد. ما باید در وهله نخست بپذیریم نوع تعاملی که ما با آمریکا بعد از قرارداد کنسرسیوم داشتیم یعنی تعاملی که در آن ما ضامن امنیت نفت خلیجفارس بودیم و آمریکاییها نیز کنترلکننده امنیت حساب میکردند، تمام شده است. پس ما با آمریکاییها باید وارد معامله جدیدی شویم. درثانی ما باید یاد بگیریم هم با چینیها و هم با آمریکاییها کار کنیم بدون اینکه قلمروی خاکی و منافع ما نقطه تسویهحساب این دو کشور یا قدرتها باهم باشد. مثلا در پرونده چابهار یکی از چالشها این بود، عملا یک نقطه جغرافیایی به محل تسویهحساب دو قدرت خارجی با هم تبدیل شده بود. در قدم دیگر ما باید یاد بگیریم عمل خلق همکاری ایجابی بکنیم، اگر این اتفاق رخ دهد بعد از مدتی طرفهای درگیر شما را بهعنوان ثمن معامله جابهجا میکنند و در این حالت منافع کشور مستقل از کلیت سیاسیاش اهمیت بیشتری پیدا میکند. در چنین حالتی همانطور که پیش از این نیز تاکید کردم، داشتن نگاه توسعهمحور اهمیت بسیار زیادی نسبت به نگاه مبتنیبر بقا پیدا میکند.
در اینجا سوالی که مطرح میشود این است آیا ما میتوانیم یک برنامه توسعه جدید با آمریکاییها تعریف کنیم؟ بله میشود به شرطی که خودمان یک رفتار مشخصی در حوزه توسعه و بقا داشته باشیم. ایران اساسا در یک جهان دوقطبی فرصتهای زیادی دارد، البته این جمله به این معنی نیست که جهان به سمت دوقطبی شدن میرود، بلکه جهان در آینده جهانی چندقطبی خواهد بود، اما من چنین گزارهای را سهوا به این دلیل بیان کردم که کشور ما از جهان دوقطبی خاطرات تاریخی زیادی دارد و فرصتهایی پیشرویش بوده است، ما در بهرهگیری از این فرصت هم خاطرات تلخ شهریور ۱۳۲۰ را در حافظه تاریخی خود داریم و هم فضای رشد اقتصادی اواسط دهه ۴۰ را تجربه کردهایم. در نیمه دوم دهه چهل ایران با هر دو قطب همکاری ایجابی داشت، اگر آمریکا در این زمان به ایران در راهاندازی صنعت ذوبآهن کمکی نداشت، ایران این نیاز خود را از طریق شوروی تامین میکرد. توانایی خلق همکاری ایجابی به ما مسیر را نشان میدهد و مشخصکننده این گزاره است که در آینده آیا میتوانیم با آمریکا همکاری داشته باشیم یا خیر. الان و در نقطهای که داریم صحبت میکنیم رفتار ایران در برابر آمریکا جزء پنج عامل یا ۱۰ عامل نخست جهتدهنده رفتار آمریکا برابر ایران نیست. همین موضوع قدرت اثرگذاری را از ایران میگیرد و در این شرایط توان شما در تعریف منافعمشترک است که میتواند به شما قدرت دهد.
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از نسیم آنلاین، تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۴۰۰، کد خبر: ۲۳۷۴۷۶۶، www.nasim.news