شعارسال: روز دیگر آلودگی مهمان شهرها میشود. خفه میکند و مدارس را به تعطیلی میکشاند و قلب بیماران و بزرگترها را تهدید میکند و دهها بیماری را به مردم تحمیل میکند. روز دیگر در اوج ناباوری (البته ناباوری و اعجاب از بارش برف و نه تحقق آن) درحالی که از چند روز پیش اعلام رسمی شده بود، برف میبارد و شهر و زندگی شهری و فردی را فلج میکند.
همین برف سیل سوءاستفادهها را آغاز میکند. رانندهای که تا دیروز مثل خودمان با هزار مشکل و درد در درون خفتهاش سیگار به دست آنقدر در خودش غرق بود که خود به خود تبدیل به درد مضاعف خودمان میشد، استوار میایستد و برای یک مسیر از بیرون به داخل شهر یک میلیون تومان طلب کرایه میکند در صورتی که میداند بیش از 10 برابر رقم ثابت روزهای پیشین مطالبه میکند اما هیچ پاسخی برای این وضعیت وامانده اخلاقی خود ندارد یا وقتی ترافیک شهری قفل میشود و خودروها قادر به حرکت سانتیمتری هم نیستند و خود تبدیل به سدی برای عبور و مرور میشود، در همین برف اخیر بسیاری از خیابانها و معابر از شدت برف و شکستگی درختها تا ساعتها بسته بودند و مدیریت شهری نمیدانست باید چه کند.
از آن سو جادهها و فرودگاه امام دو تا سه روز بسته شد و دهها پرواز کنسل و مردم سرگردانمانده در برف و خیابان و جاده و فرودگاه. همه و همه نشان از نبود کوچکترین درایت و وجدان بیدار در راستای کنترل وضعیت بحرانی در محیط اجتماعی و شهری ما دارد.
بحرانها و وقایع ناموزون اجتماعی تمامی ندارند. از قضا شکل بحران دقیقا از همین نقطه
شروع میشود. باز دوباره چند روز در این فکر که چه خبر میشود و نمیشود، باز کدام
دختر مخفیانه به ورزشگاه رفته و کدام یک روسریاش را به چوب زده و باز تخممرغ
گران شده میگذرد که باز دوباره آلودگی هوا و شهر بیمار و مدارس تعطیلشده آغاز میشوند
و هشدارهای کنترلی بیاثر یکی پس از دیگری توصیه میشوند.
دقت که میکنیم دیگر کمتر روزهایی هست که به آرامی
بگذرند. کمتر روزهایی را در زندگی اجتماعی و شهروندی خود میتوانیم پیدا کنیم که
از عملکرد خودمان راضی باشیم و اگر کاری را به ثمر رسانده باشیم گله و شکایت از
معضلاتی نکنیم که گریبانگیر فضای فردی و اجتماعی ما شدهاند.
اما نکته مهمی که وقتی به این حوادث نگاه میکنید ذهن را
بیشتر از هر وقت دیگری به خود درگیر میکند، نوعی وضعیت همیشه ثابت است که گویی
بنای تکان خوردن و حرکت البته رو به بهبود را ندارد. مثلا وقتی ساختمان شرکت برق
حرارتی در آتش میسوزد و درست مثل سال گذشته بیتدبیریهای امنیتی بار دیگر مطرح
میشوند تازه متوجه میشویم که سازمان آتشنشانی تهران هنوز به معنای نیاز تهران
مجهز نشده است. به هشدارهای شهرداری برای وضعیت ساختمان اعتنایی نشده و این اداره
بزرگ فقط به هشدارها بسنده کرده و هیچ اقدام درخور توجهی انجام نداده که حادثه
تلخی همچون پلاسکو بار دیگر روح شهر را به مخاطره نیندازد.
با کمال تاسف مثال در این خصوص کم نیست. برای مثال اگر همین توده هوایی که در همین چند روز آینده، سازمان هواشناسی خبر شیرین حضورش را داد وارد آسمان تهران و حریم سایر شهرهای کشور شود، یک ماشین برفروب اضافه نمیتوانیم پیدا کنیم تا دلمان را دست کم به آن خوش کنیم که بله! دیگر در برف نمیمانیم و بحرانی پیش نمیآید.
برف چند هفته گذشته چنان روح آگاهی دستاندرکاران مدیریت بحران را به چالش کشید که شهرداری را به فکر خرید ماشینآلاتی از این نوع انداخت یا اینکه ایستگاهها و پاتوقهایی که با داربست فلزی یکی در میان بر سر چهارراهها و مسیرهای تردد درست شدهاند، این روزها تبدیل به محل امن و گرمی برای خواب کودکان کار و خیابان شدهاند؛ باز دوباره انباشت کیسههای شن دارند و در صورت بارش شدید برف میتوان از آنها به منظور تسهیل در امر رفت و آمد خودروها در خیابانها استفاده کرد.
اگر این موارد را جزو عوامل کنترلی موقت و فصلی در ساختار مدیریت بحران شهری و منطقهای تعریف کنیم، میبینیم که در خصوص معضلهای دائمی و سرایتی نیز وضع ساختار کنترل بحران ما کماکان بحرانی است. برای مثال وقتی گرد و خاک و آلایندههای هوا برای بار دیگر وارد فضای شهرهای ما میشوند، اگر اهوازی باشیم لبخندی به لبانمان نقش نمیبندد که بهبه!
فلان اقدامات انجام شده در این مدت چنان اثرگذار و به درستی انجام شدهاند که شاخص آلودگی و مهگردها چنان کمتر شدهاند که همشهریها احساس خوبی دارند و با نیروی امید و تشویق خود مسوولان ذیربط را هر چه بیشتر تشویق به ادامه فرآیندهای صورت گرفته میکنند یا تهرانیها نمیگویند بارالها شکر که اگر هوا ناسالم شده، دیگر یک روز در میان این مشکل بروز پیدا نمیکند! حالا سالی یک بار چنین اتفاقی در شهرمان رخ میدهد.
جواب نهفته در بطن همه این مثالها دقیقا به بنیان
ساختاری برمیگردد که متولی کنترل و توقف بحران در کشور است. البته نباید اشتباه
کرد و همه مشکلات و معضلات را به گردن ساختاری اداری به نام کمیته بحران انداخت.
در واقع باید گفت زیرساختهای ما تا چه حد بر مبنای مدیریت بحران و به سلامت
درآمدن از بحرانها ساخته شده است؟ وقتی اینچنین به وضعیت بحرانها نگاه کنیم
متوجه میشویم که به هیچ عنوان مبنای زندگی اجتماعی و حتی فردی ما مبتنی بر کنترل
بحران ساخته و تنظیم نشده است. باز برای مثال بیشک تابستان خشک و کمآبی را پیش
رو خواهیم داشت.
اگرچه نهادهای ذیربط شروع به سر دادن شعارها و اطلاعرسانیهای گسترده در این خصوص کردهاند اما این بار هنوز در میان توده فراگیر جامعه اقدامات اثرگذار و مدیریتمآبی که نشان از توجه به این مهم وجود داشته باشد دیده نمیشود.
به یک معنا هنوز از سوی شهروندان مساله بحران و نیستی آب حتی جدی گرفته نشده است تا چه رسد به اینکه فکر همنوعانی که نیاز به همین منبع دارند و در همسایگی ما زندگی میکنند، جدی گرفته شود. در چنین مواقعی کمیتههای بحران هر چقدر که بهینه و متناسب با بهترین استانداردهای موجود کار کنند، طبیعی است که کاری از پیش نخواهد رفت.
دقیقا ذکر این مساله به عنوان یک مورد بسیار مهم نشان از
یک ایستایی غیرقابل قبول و حتی غیرقابل فهم و تاسفبار از سوی مردم و دستگاههای
اجرایی متولی امر مدیریت بحران دارد که نهتنها به هیچ عنوان از وقوع بحرانهای
پیشین بنا نیست درس عبرت گرفته شود بلکه از موارد تلخی که تحقق یافتهاند به
عنوان الگو برای دیگر تکرار نشدن بحرانهای عارضی نیز استفاده نمیشود. در چنین
وضعیتی به چند دلیل میتوان ادعا کرد که میان مردم، کمیتهها و متولیان امر کنترل
بحران، دیواری از بیاعتمادی و نیز عدم درک متقابل وجود دارد که ضریب ایمنی در
مواقع بروز بحرانها را تا میزان بسیار زیادی کاهش داده و علنا اقدامات کنترلی
موجود را نیز بسیار بیاثر و کمرنگ جلوه میدهد.
فاجعه دردناک زلزله کرمانشاه که علنا تا امروز تاثیر آن
فجایع درست مثل هفته اول پس از بروز زلزله در منطقه سنگینی میکند، سمبل بارز عدم
وجود اعتماد میان مردم و دستگاههای متولی امدادرسانی در مواقع خاص نظیر زلزله
بود. بسیاری از مردم با اهدای کمکهای خود به چهرههای سرشناس و به اصطلاح سلبریتیها،
اعلام همکاری و همنوعداری را ابراز کرده و آنها نیز به نوبه خود در مناطق زلزلهزده
تا به امروز حضور دارند و به امدادرسانی و تلاش برای پایان ظواهر تخریب ناشی از زلزله،
کمکهای ارزشمندی میکنند اما عمق فاجعه دقیقا در این نکته نهفته است که هیچ
مسوولی از آن روز پادرمیانی نکرده تا بار دیگر بین مردم و متولیان امر امدادرسانی
در مواقع بحرانی، آشتی و اعتماد ایجاد کند. کافی است فاجعهای دیگر خدایی ناکرده
رخ دهد و باز با کمال تاسف شاهد آن باشیم که این دیوار بیاعتمادی میان مردم و
نهادهایی نظیر هلال احمر و سایر مراکز رسمی امدادرسان، همچنان استوار و زمخت
پابرجا بماند و هیچ اقدام اثرگذار و بیحاشیهای مجال تحقق را به درستی پیدا نمیکند.
بیشک بحران نبود اعتماد یا بحران عدم همدلی و اتحاد در
مواقع بروز بحران در مقام معضل، دستکمی از توقف و عدم پویایی متولیان کنترل بحران
ندارد و این مساله رفتهرفته ابعاد تازهتری به خود میگیرد.
ضرورت تعریف مجدد مفهوم بحران، نگرانی و در عین حال آیندهنگری
در برابر بلایای طبیعی یا حوادث بشری بیش از هروقت دیگری احساس میشود. شاید این
حرف به زعم بسیاری دور از انصاف باشد و به طور کلی کشیدن خطی روی کلیه فرآیندهای
بهینه و درست صورت گرفته باشد تا امروز از سوی نهادهای متولی امر درست تلقی شود
اما کافی است در گذار تاریخی آن هم نهچندان بلندمدت و طولانی حوادث و بحرانها
را بار دیگر مورد بازخوانی و واکاوی قرار دهیم و اقدامات تحققیافته را نیز برحسب
عنصر زمان و کیفیت اجرا مورد تحلیل قرار دهیم تا کاملا متوجه شویم تا چه حدی کاستی
و ناکارآمدی وجود دارد.
پس اگر سخنی دال بر ضرورت ارائه تعریفی مجدد از بحرانها
و حوادث عارض بر شهرها و زندگی اجتماعی تهرانیها و سایر شهرها و روستاهای کشور میشود،
در واقع اقدام به توجه هر چه بهتر و دقیقتر به همه این مسایل است. از علتها
گرفته تا نمودهایی که هر روز چهره زندگی و شهرهای ما را درهم میکشند و روی دیدن
یک زندگی کمخطر و ایمن را تا حدود بسیار زیادی با چالش مواجه کرده است.
شاید اگر ارائه تعریف مجدد و البته کاملتری در راس کار
همه ارگانها و نهادهای متولی امر قرار گیرد، دیگر شاهد نقصان در کیفیت
امدادرسانی به مردم در روزهای برفی تا به این حد ناقص و پرمخاطره نباشیم. با
فشارهای ناشی از بروز آلایندههای جوی که ممد حیات را از تهرانیها، اهوازیها و
بسیاری از اهالی سایر شهرهای کشور گرفتهاند هم مواجه نخواهیم شد.
همچنین تلاش دووجهی از سوی نهادها با توجه هر چه بیشتر به امور مردم و ایجاد زمینههایی برای صدور و تحقق قوانین و مجوزهای لازم در راستای اقدامات قاطع نظیر تهیه کلیه ملزومات مورد نظر برای مجهز بودن دستگاههای متولیان امر در زمان بروز کلیه بحرانها و برطرف ساختن مصائب مردم جزو ضروریات است.
بخش دیگر این وجه بیتردید مردم هستند؛ مردم ما که اگرچه باید به تحقق بسیاری از مشکلات و معضلات امیدوار و به نوبه خود نقش اثرگذار و کارآمد را داشته باشند. در عین حال که باید بپذیریم در بسیاری از بحرانها دیگر ثابتقدم شدهایم و امیدی به برطرف شدن آنها دستکم تا سالهای آینده به هیچ عنوان وجود ندارد. بحرانهایی نظیر بیآبی، مشکلات ناشی از تخریبهای بیش از اندازه محیطزیست و عدم تحقق هوایی پاک و سالم در شهرهای بحرانزده دستکم تا چند سال آینده ادامه خواهد داشت در صورتی که مدیریتی درستی بر آنها صورت نگیرد. حال این زنگ خطر برای بسیاری از بحرانها وجود دارد. تنها میماند اتحاد و مشارکت مردم و دستگاههای متولی و مسوول که از این گذار پرآسیب به سلامت عبور کنند.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت تحلیلی – خبری سلامت نیوز، تاریخ انتشار: 21 بهمن 1396، کدخبر: 237370، www.salamatnews.com