شعار سال: در روز جهانی کودک، موضوع چیستی «فلسفه برای کودکان» را با دکتر روحالله کریمی، دکترای فلسفه عصر جدید و عضو گروه «فلسفه برای کودکان» پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بحث گذاشتیم که در ادامه میخوانید:
همانطور که در اهداف «فلسفه برای کودکان» آمده است، اهالی آن میکوشند تا «پرسیدن» و «فلسفیدن» را به کودکان آموزش دهند؛ البته هدف آنان انتقال آرا و عقاید فلسفی به کودکان نیست. اما چرا «تفکرورزی در کودکان» چنین پررنگ به موضوعی مطالعاتی برای اهالی فلسفه بدل شد؟
سه دسته نیاز در نظام آموزشی ما باعث شد تا «فلسفه برای کودکان» مورد توجه کارشناسان این حوزه قرار گیرد؛ دسته نخست، آنچه باید در آموزش و پرورش میبود و نیست. دسته دوم، آنچه در نظام آموزشی وجود دارد اما به شکلی بیکیفیت ارائه میشود و سوم؛ آنچه نباید باشد و هست.
در خصوص دسته نخست، میتوان به مهارتهایی همچون «مهارت تفکر» اشاره کرد که خود شامل تفکر نقادانه، خلاقانه و مراقبتی - مسئولانه است. همچنین مهارتهای ارتباط و گفتوگو، مهارتهای زندگی، اخلاقی زیستن، پرسشگری، همدلی با دیگران (از چشمانداز دیگران به موضوع نگریستن)، کار گروهی، انعطافپذیری، تحلیل و... از جمله مهارتهای غایب در نظام آموزشی ما برای کودکان است.
دسته دوم، دربردارنده اموری است که سطحی از آن در نظام آموزشی برای کودکان وجود دارد اما آنچنان که باید با کیفیت نیست؛ مثل یادگیری. به نظر میرسد که یادگیری در مدارس ما از عمق چندانی برخوردار نیست و با زندگی کودکان در پیوند و ارتباط قرار نمیگیرد به طوری که گویی آنچه در مدرسه آموزش داده میشود کاربستی در زندگی عینی و عملی آنان ندارد.
اما در خصوص دسته سوم؛ یعنی مواردی که نباید باشد و هست میتوان به پرورش روباتگونه کودکان اشاره کرد چنانکه مدرسهها گاه کودکان را به کالا و روبات تقلیل میدهند. همچنین جنسیتگرایی و میل شدید به سرعت گرفتن به بهای از دست دادن عمق، میل شدید به جزئیات و غفلت از کل و این نگرش که دیگران همه چیز را گفتند و ما باید فقط آن یافتهها را یاد بگیریم، از اموری هستند که در فضای آموزشی ما وجود دارد و نباید باشد.
بر این اساس و با توجه به تقسیمبندی که ارائه شد، معتقدم فلسفه برای کودکان بهعنوان یک نیاز مطرح شد تا بتواند خلأها و اشکالات آموزش برای کودکان را تصحیح کند.
چرا اساساً باید فلسفیدن را به کودکان آموخت؟
تأکید من بر این امر، بر ادعای بزرگ برنامه «فلسفه برای کودکان» برمیگردد. «فلسفه برای کودکان» معتقد است که فلسفه باید در قلب آموزش باشد. همانطور که دانشگاه بدون فلسفه چند کالج بیروح است، آموزش بدون فلسفه نیز یک آموزش بیروح است که طی آن دانشها به جزیرههایی میمانند که مجزا از هم عمل میکنند. در این فضا، آنچه میتواند دانشها را بهم ربط داده و به تجربیات و زندگی معنا ببخشد، همواره فلسفه بوده است. بر این اساس، وارد کردن فلسفه به برنامه آموزشی مدارس مهمترین کاری است که نظام آموزشی ما بشدت به آن نیازمند است.
فلسفه چطور میتواند نظام آموزشی کودکان را تصحیح کند؟
کمترین کار فلسفه «ساختن تفکر منظم و پایدار» است که پیششرط ساختن یک دنیای بهتر است. فلسفه همیشه در تاریخ به نوعی فکر کردن به تفکر بوده است و اگر میگوییم فلسفه باید وارد آموزش شود، به این معنا است که کودکان بتوانند به روند یادگیری و تفکر خود از بالا نگاه کرده و به آن بیندیشند و به تعبیری همان اتفاقی را که در تاریخ فلسفه رخ داده است در آموزش آنان بازسازی کنیم.
در تاریخ فلسفه ما همواره با اساسیترین پرسشهای بشر مواجه بودهایم. اینها پرسشهایی است که همواره کودکان میپرسند و ما نمیتوانیم به آنها پاسخهای دمدستی ارائه کنیم. آنان حق دارند در خصوص پرسشهای اساسی فکر و گفتوگو کنند.
هر انسانی تجربیاتی دارد و باید ضمن ربط دادن این تجربیات به هم، آنها را در مقولات و طبقاتی از واژههای انتزاعی قرار دهد. با «معنادهی به تجربیات»، کودکان نه تنها میتوانند واژههای انتزاعی را درک کنند بلکه از آنجایی که تفکر انتزاعی و انضمامی در تفکر عینی همواره تنیده شده، فلسفه به آنان کمک میکند تا به تجربیات عینیشان معنا دهند.
کودک باید بتواند از آنچه یاد گرفته در زندگی خود بهره ببرد. چنین شعاری محقق نخواهد شد، مگر آنکه ما کودک را به مهارتهای تفکر مجهز کنیم، پیششرط این مهم «گفتوگو» است. ادعای برنامه «فلسفه برای کودکان» این است که «تفکر» در دل «گفتوگو» به وجود میآید و در واقع، گفتوگو همان تفکر با صدای بلند است.
همچنین، فلسفه برای کودکان شرایطی را فراهم میکند که به جای آنکه کودکان فراگیرندگانی منفعل باشند، خود به اندیشمندانی فعال بدل شوند که برای خود فکر میکنند. به جای آنکه گردآورنده اطلاعات باشند، کاشف شوند و به جای اینکه کالا و وسیله باشند به انسانهای ارزشمند و مهم بدل شوند.
یکی از جدیترین پرسشهایی که اغلب از سوی کودکان مطرح میشود مرز میان علوم است؛ برای مثال وقتی معلم از قانون نیوتن صحبت میکند در ذهن کودک این پرسش مطرح میشود که «قانون» در فیزیک با «قانون» در اجتماع چه تفاوتی دارد. واقعیت این است که هر رشته علمی مطالب بحثانگیزی دارد و اینها همیشه در تاریخ فلسفه مطرح بوده و به تعبیری کار فلسفه حرکت در مرز این علوم است.
با توجه به یک دهه فعالیت جدی گروه «فلسفه برای کودکان» در کشور، برونداد این فعالیتها را کجا باید دید؟ و چقدر در این زمینه توانستهایم موفق عمل کنیم؟
در خصوص برونداد میتوان به تغییرات مثبتی که در کتابهای مدارس رخ داده و تغییر شیوههای آموزشی اشاره کرد، اما واقعیت این است که نظام آموزشی ما کارایی چندانی ندارد و مادامی که چنین وضعیتی حاکم باشد معنایش این است که «فلسفه برای کودکان» نتوانسته اهداف خود را محقق کند. معتقدم گروه «فلسفه برای کودکان» با وجود تلاشهای بسیار و عملکردهای مثبت آن، نتوانسته چنان که باید در نظام آموزش و پرورش ما اثرگذاری رضایتبخشی داشته باشد.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران تاریخ انتشار 16مهر 97، کدمطلب: 484807، www.iran-newspaper.com