شعار سال: مصطفی و محمدرضا هر دو درحال سپری کردن 29 سالگی سرحال و شاداب، مشغول آماده کردن سفارش مشتریها هستند. چند دختر و پسر جوان هم مشغول بررسی کتابهای کافه. هر کدام کتابی در دست گرفتهاند و ورق میزنند. مصطفی رسولی کارشناس ارشد مکانیک و کارشناس طراحی مخازن در یک شرکت نفت و گاز است و محمدرضا مهندس مکانیک و کارشناس طراحی مخازن تحت فشار. هر دو معتقدند نسل جوان باید از فضای مجازی دل بکند و به فضای واقعی رو بیاورد و تنها راه آن هم مطالعه کتاب است. آنها از اهداف این کار و روزی که در کنار هم تصمیم به راهاندازی کافه کتاب سیار انداختند، میگویند: «10 ماهی است که کافه کتاب را راهاندازی کردهایم. هدف این بود کتابهایی که در خانهها مانده و سالهاست خاک میخورند در چرخه و گردش قرار بگیرند تا همه بتوانند آنها را مطالعه کنند. مصطفی در حالی که مشغول مرتب کردن کتابهای داخل قفسه است، میگوید: «در این بین کسانی هستند که توانایی مالی خرید کتاب ندارند و با توجه به بالا رفتن هزینههای زندگی ترجیح میدهند پول کتاب را برای رفع نیازهای اساسی هزینه کنند. تصمیم گرفتیم با کافه کتاب این موقعیت را در اختیار آنها قرار بدهیم تا کتابهای مورد علاقهشان را امانت بگیرند و بخوانند. از طرف دیگر تجربه ثابت کرده است کسی که کتاب بخرد و مالک آن باشد، شاید هیچ زمان آن را نخواند و بگوید بالاخره یک روز میخوانم اما وقتی به شکل امانت در اختیارش قرار بگیرد متعهد میشود آن را بخواند.
مصطفی میگوید: «رفاقت من و محمدرضا وارد دهمین سال خود شده و در دانشگاه هم همکلاس بودیم. هردو عاشق مطالعه کتاب و نوشیدن قهوه. در دفتر کار هم همیشه قهوههای مختلف را امتحان میکردیم. قبل از اینکه کافه کتاب را راهاندازی کنیم همیشه دو کتاب مختلف میخریدیم و بعد از مطالعه کتابها را عوض میکردیم و درباره مطالب آن باهم حرف میزدیم.
وقتی سر و کله کافههای سیار خیابان سی تیر تهران پیدا شد محمدرضا پیشنهاد داد ما هم یک کافه سیار داشته باشیم اما با این تفاوت که هم کافه باشد و هم کتابخانه. به این ترتیب کافه کتاب شکل گرفت و با خرید این فولکس دکوراسیون داخلی آن را تغییر دادیم و قسمت انتهایی آن را به شکل کتابخانه درآوردیم. برای شروع کار خودمان 300 جلد کتاب تهیه کردیم. البته تعدادی از این کتابها را بر اساس سلیقهای که نسل جوان امروز میپسندد خریدیم و در کتابخانه قرار دادیم. در این مدت کوتاه تعداد کتابها به بیش از 4 هزار جلد رسید و این یعنی اینکه مردم هنوز هم عاشق مطالعه و زندگی با کتاب هستند. خیلی از مشتریهای کافه، کتابهایی را که مطالعه کردهاند به کافه ما هدیه میدهند و ما هر بار تعدادی از این کتابها را در کتابخانه قرار میدهیم تا مشتریها برای مطالعه امانت بگیرند.»
رمانهای جذاب، کتابهای نایاب
مصطفی از محبوبیت برخی از کتابها میگوید و این که برخی از کتابهای نایاب در کافه کتاب آنها پیدا میشود: «کافه کتاب ما چهار قفسه دارد و رمان، فلسفه، شعر، نمایشنامه و همین طور کتابهای دانشگاهی در هر قفسه آن قرار میگیرد و معمولاً رمانها بیشترین مشتری را دارند و برخی از رمانها هم درخواست کننده بیشتری از بقیه دارد. معمولاً اگر مشتری، کتاب مورد علاقهاش را پیدا نکند عنوان کتاب را به ما میگوید و در اولین فرصت آن را تهیه میکنیم. هر جلد کتاب هم برای سه ماه امانت داده میشود و مشتریها که اکثر آنها هم جوان هستند فقط نام و شماره تماس را در دفتر کافه مینویسند و اگر بعد از سه ماه کتاب برنگردد، به آنها پیامک میزنیم. هدف این است که کتاب برگردد و دوباره در چرخه قرار بگیرد تا افراد بیشتری آن را مطالعه کنند. استقبال جوانها در این مدت باعث دلگرمی ما شده، طوری که بسیاری از آنها وقتی امانت را برمیگردانند چند جلد کتاب هم به کافه کتاب هدیه میدهند و حتی گاهی کتاب نو میخرند و هدیه میکنند. در این مدت تعدادی از هنرمندان هم به جمع مشتریهای کافه کتاب اضافه شدند و حتی برخی ما را برای انتخاب کتاب راهنمایی هم میکنند.»
محمدرضا در ادامه حرفهای مصطفی از درخواستهای زیاد مردم برای حضور کافه کتاب در محله آنها میگوید: «ما سعی میکنیم از جنوب شهر تا بالای شهر در نقاط مختلف حاضر باشیم و هرجا که ما را دعوت کنند و شرایط آنجا از جمله برقرسانی مناسب باشد، یعنی به ما برق بدهند حتماً آنجا خواهیم رفت. ما سعی کردهایم قید زمان و مکان را برای علاقهمندان به مطالعه حذف کنیم تا بهانهها برای مطالعه نکردن کمتر شود. ولی اگر بخواهم صادقانه حرف بزنم توقع این همه استقبال را نداشتیم. هر روز از نقاط مختلف تهران ما را دعوت میکنند تا کافه را آنجا برپا کنیم و هر روز هم به تعداد کتابهای کتابخانه اضافه میشود.
ما سعی میکنیم جوانان را به مطالعه کتاب تشویق کنیم و در این راه با شهر کتاب و دانشگاههای مختلف همکاری میکنیم. 70 درصد مشتریهای ما خانمها هستند و این نشان از این دارد که خانمها بیشتر اهل مطالعه هستند. خانوادهها هم سعی میکنند در هدیه دادن کتاب مشارکت داشته باشند. در این مدت بارها با صحنههای جالبی مواجه شدهایم. یک روز مرد میانسالی گفت به مسجد میروم و بعد از نماز برمیگردم باهم جایی برویم. نیم ساعت بعد برگشت و ما را به خانهاش دعوت کرد؛ خانهای با یک کتابخانه بزرگ. کتابهای زیادی کنار هم ردیف شده بودند و به ما اجازه داد به انتخاب خودمان هر چند جلد کتاب میخواهیم برای کافه برداریم. من و مصطفی هم 60 جلد کتاب انتخاب کردیم و آن را به کتابخانه کافه اضافه کردیم. این بهترین هدیهای بود که در این 10 ماه از مردم گرفتهایم.
فضای واقعی، فضای مجازی
اینکه چرا سرانه مطالعه در بین مردم بخصوص نسل جوان کاهش پیدا کرده بحثی است که خیلی از صاحبنظران و کارشناسان از زوایای مختلف به آن پرداختهاند اما مصطفی و محمدرضا نظر دیگری دارند. آنها معتقدند فضای مجازی بیشتر از فضای واقعی که در آن زندگی میکنیم برای نسل جوان باورپذیر شده و از طرف دیگر سیستم غلط آموزشی باعث شده که دانشآموزان به مطالعه کتابی به جز کتب درسی فکر نکنند. مصطفی میگوید: «سالها قبل اگر در مترو و یا اتوبوس کسی را در حال مطالعه کتاب میدیدم، امروز خبری از این افراد نیست. در اتوبوس و مترو همه سرها به جای کتاب توی گوشی موبایل است و اغلب مشغول سرک کشیدن به شبکههای مجازی و یا بازی هستند. اما کتاب ما را با فضای واقعی آشنا میکند و ما تلاش میکنیم به سهم خودمان برای آشتی دادن دوباره جوانها با کتاب و مطالعه تلاش کنیم.»
محمدرضا هم با بیان اینکه ایرانیها زمانی در دنیا به هوش و ذکاوت و مطالعه معروف بودند، میگوید: «متأسفانه ما خیلی سطحینگر شدهایم و در کودکی کسی به ما کتاب خواندن را نیاموخته و عملاً کتاب غیردرسی از سبد خانوارها حذف شده. ما تلاش میکنیم به هر نقطهای از شهر و یا مکانی که برای برپایی کافه کتاب میرویم بر اساس مخاطب آن منطقه کتاب در کتابخانه کافه قرار دهیم. اگر بیشترین مخاطب ما نوجوانها باشند کتابهای مناسب سن آنها را ارائه میکنیم و اگر دانشجو باشند کتابهای دانشگاهی.»
هر بار وقتی استقبال نوجوانان و جوانان را میبینیم بیشتر انگیزه پیدا میکنیم. به طور مثال چند بار وقتی کنار فرهنگسراها کافه را برپا کردیم با وجود آنکه در فرهنگسراها کتابخانه وجود دارد اما استقبال از کافه کتاب به اندازهای بود که در کمتر از یک ساعت همه کتابهای رمان به امانت گرفته شد و ما مجبور شدیم برای درخواستهای کتاب نام آنها را بنویسیم تا در زمان بعد این کتابها را تهیه و به دست مشتریها برسانیم. با وجود گسترش فضای مجازی و عادت کردن مردم به خواندن متنهایی که شاید ارزش زیادی ندارند، هنوز هم مردم تشنه مطالعه کتاب هستند و این را من و مصطفی با همه وجود درک کردهایم. وقتی میبینیم که یک جوان هم سن و سال ما با چه علاقهای از کتابهایی که خوانده است میگوید و تعدادی از آنها را نیز به کافه هدیه میکند انگیزه بیشتری برای ادامه کار پیدا میکنیم. ما در مرحله بعد میخواهیم با راهاندازی سامانهای کتابها را به شکل اینترنتی هم در اختیار علاقهمندان قرار بدهیم. یعنی کسانی که فرصت آمدن و امانت گرفتن کتاب را ندارند میتوانند کتاب مورد علاقهشان را در سایت بخوانند و اگر مناسب بود آن را به دیگران نیز معرفی کنند. مقدمات این کار را فراهم کردهایم و در آینده نزدیک آن را راهاندازی خواهیم کرد.
خیلی از مردم وقتی با کافه کتاب روبهرو میشوند علاوه بر امانت گرفتن کتاب عکسی هم به یادگار میگیرند و همین عکسها باعث آشنایی بیشتر مردم با این کافه شده است. به نوعی میتوان گفت فضای مجازی به معرفی این کافه کمک کرده است و وقتی به یک محله جدید میرویم متوجه میشویم که خیلی از اهالی محل با این کافه آشنایی دارند.
گنجینه سیار، چای مجانی
کیسه پارچهای حاوی چند جلد کتاب را محکم در دستانش گرفته و بسرعت از آن سوی خیابان به طرف کافه کتاب میآید. محمدرضا به دختر جوان اشاره میکند و میگوید یکی از مشتریهای ثابت کافه کتاب است که تاکنون بیش از 50 جلد کتاب هدیه کرده. سوده سمیعی دختر 32 سالهای که بیش از هزار جلد کتاب خوانده و معتقد است اگر یک روز مطالعه نکند، زندگیاش از مدار عادی خارج میشود، از طریق اینستاگرام با کافه کتاب آشنا شده و معتقد است این بهترین ایده برای علاقهمند کردن نسل جوان به مطالعه کتاب است: «از کودکی علاقه زیادی به مطالعه کتاب پیدا کردم و این علاقه همچنان ادامه دارد و اگر یک روز کتاب نخوانم ریتم زندگیام بهم میخورد. تا قبل از آشنایی با کافه کتاب خیلی از کتابهایی را که خوانده بودم به کتابخانه حسینیه ارشاد هدیه میکردم اما افراد زیادی هستند که به این کتابخانه کتاب هدیه میدهند و بعد از آشنایی با کافه کتاب تصمیم گرفتم کتابهایم را به اینجا هدیه کنم.
بیشتر کتابهایی که هدیه دادهام رمان و چند جلد کتاب روانشناسی است و هر بار هم میهمان کافه به صرف چای و قهوه هستم. این ایده بسیار خوبی است و همیشه جوانها از ایدههای جدید استقبال میکنند. از دیدگاه من وقتی کسی کتاب میخواند با زندگی افراد مختلفی آشنا میشود و میتواند از آنها در زندگیاش استفاده کند. بهترین کتابهایی که به کافه کتاب هدیه دادهام رمانهای رویا پیرزاد و فریبا وفی رماننویسان معاصر است و امیدوارم یک روز مطالعه کتاب به یکی از عادتهای هر روز زندگی ما تبدیل شود.
مبینا سعی میکند همچنان که قهوهاش را مینوشد، کتابی هم بین کتابهای کافه برای امانت گرفتن پیدا کند. او که علاقه زیادی به داستانهای انگلیسی دارد، میگوید: «وقتی برای اولین بار این کافه را دیدم تعجب کردم. برخلاف خیلی از کافهها که تبلیغ وای فای رایگان و غذاهای رنگارنگ و فست فود میکنند، این کافه کتاب امانت میدهد و تشویق میکند که همه مطالعه کنند. همین نوآوری باعث شد من هم جذب شوم و مدتها است که یکی از مشتریهای ثابت این کافه هستم. من روحیه هنری دارم و عاشق چنین حرکتهایی توسط همسن و سالهای خودم هستم. اینجا بدون اینکه چیزی از کسی بگیرند، به او کتاب میدهند و این خیلی تأثیرگذار است. متأسفانه در کودکیمان جز چند کتاب قصه که برای ما میخوانند، دیگر خبری از کتاب نیست و در مراحل رشد یک کودک تا به سن نوجوانی کتاب کمترین نقش را دارد. به نظرم اینکه یک کتابخانه سیار در نزدیکترین فاصله تا محل زندگی یا کار، شما را به خواندن کتاب تشویق کند خیلی جالب است و من هم سعی میکنم تا جایی که بتوانم، به این گنجینه سیار کتاب هدیه بدهم.»
با خودم فکر میکنم سری به کتابخانهام بزنم شاید من هم کتابی برای هدیه پیدا کردم و به کافه کتاب آوردم. اینکه فکر کنی کتابی را که خواندهای چند نفر دیگر هم میخوانند، شادی بزرگی است.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران تاریخ انتشار 14 آبان 97، کدمطلب: 488508، www.iran-newspaper.com