شعار سال: اتفاقی که در یکی از برنامههای گفتوگومحور سیما رخ داد و باعث شد مسعود فراستی، منتقد سینما، استودیو زنده تلویزیونی را ترک کند، از همان لحظه وقوع واکنشهای متعددی را در سطح جامعه به وجود آورد. این اتفاق اخیرا بارها در تلویزیون رخ داده که نمونهاش برخورد زننده داور برنامه «دستپخت» و به دنبالش مجری و تهیهکننده آن با یکی از شرکتکنندگان در مسابقه آشپزی بود. تکرار چندباره این دست اتفاقات زننده که روحیه مردم ایران را بهشدت آزرده کردهاند، نشان میدهد که اولا بهطور کل ما در جامعهمان با بحرانهای روانشناختی مواجهیم و ثانیا تلویزیون ایران هیچ توجهی به سلامت اخلاقی و روانی برنامهسازان، مجریان و نویسندگانش ندارد. اما آنچه در برنامه «من و شما» بین فراستی و مجری جوان آن رخ داد، یک مورد جزئیتر را هم به چشم میآورد. حالا دو نوع جهانبینی وجود دارد که رودرروی هم قرار گرفتهاند. رویارویی خوی روابطعمومی و صفت منتقدانه، نهفقط در سینما بلکه در کلیت مجموعه کار رسانهای و از آن هم فراتر در مشی زندگی و جهانبینی اجتماعی است. حالا که چند روزی از آن اتفاق گذشته و غبار معرکه تا حدی خوابیده است، میشود بدون تقلیل این صفکشی عمیق به درگیری لفظی یک مجری و میهمانش، آن را واکاوی کرد و به ریشههای بحثی که قدیمیتر از اینهاست و اتفاق رخ داده در «من و شما» صرفا یک نمود و برون داد آن بوده پرداخت. چه اینکه این اتفاق، این رویارویی و حتی میشود گفت این خصم، باز هم به شکلهای دیگر و در محملهای دیگر تکرار خواهد شد و بدون تعارف باید گفت صحنه فکری و فرهنگی کشور لااقل در یک زمان واحد، جای یکی از این دو نوع جهانبینی است و آنها ذاتا نفی همدیگر آفریده شدهاند. بعد از مرور تحلیلی آنچه در «من و شما» رخ داد، برای فهم بهتر آن باید به بازتعریف واژههایی پرداخت که بهرغم ظاهر یکسانشان، در این دو نوع جهانبینی، معانی متفاوتی پیدا میکنند.
باز تعریف واژههای تمرین شده
مردم ایران
۱- یکی از اصلیترین واژههایی که تعریف آن دچار تحریف شده واژه «مردم ایران» است. وقتی ۶۸ درصد از کل فروش سینمای ایران مربوط به تنها سه پردیس شمال شهر تهران میشود، مشخص است که آمارهای فروش فیلمها نمیتوانند مستندی برای اثبات اقبال مردم نسبت به یک رویکرد هنری یا عدم اقبال آن ها از رویکردی دیگر باشد. به عبارت سادهتر وقتی کسی گفت که فلان فیلم در سال گذشته پرفروشترین اثر سینمایی ایران بود و نتیجه گرفت که مردم ایران این نوع فیلمها را دوست دارند، بلافاصله باید پرسید کدام مردم؟ چند استان ایران اصلا سالن سینما ندارند و همه آنهایی هم که دارند روی هم به زحمت ۲۰درصد از فروش فیلمها را به خودشان اختصاص دادهاند. کاملا واضح است که چنین وضعی به دلیل علاقه نداشتن مردم شهرستانها به فیلم دیدن ایجاد نشده است، بلکه آنها عامدانه حذف شدهاند. مفهوم «مردم ایران» را نمیشود با «مردم تهران» مساوی گرفت. به علاوه، در تهران مقداری کمتر از ۹۰درصد فروش فیلمها به سه پردیس شمال شهر محدود میشود. فیلمهای سینمای ما از انواع آثار روشنفکریاش گرفته تا گیشهایها و آثار اصطلاحا تجاری و سرگرمیساز، همه مطابق طبع و پسند همان کسانی ساخته شدهاند که در آن مناطق پایتخت زندگی میکنند یا به چنان سالنهایی دسترسی دارند. مدافعان وضع موجود در اولین گام باید از این استناد فریبکارانه خلع سلاح شوند و نتوانند مطالبات طیف و طبقه خودشان را بهعنوان معادلی برای کل جامعه ایران جا بزنند.
مردم جهان
۲- یکی دیگر از واژههایی که باید تعریف آن از تحریف رایج بیرون بیاید، «مردم جهان» است. تجربه سریالهایی مثل «یوسف پیامبر» یا «مختارنامه» در منطقه خاورمیانه و شبهقاره هند نشان داد که ظرفیتهای واقعی سینمای ایران در چه نقاطی و نزد چه نوع مخاطبانی قرار دارند. گذشته از اظهارنظرهای جنجالی مرحوم سلحشور که در بعضی موارد به هیچوجه قابل دفاع نبود و حتی گذشته از تمام ضعفهایی که در سریالسازی او وجود داشت، «یوسف پیامبر» در همین منطقه توانست ۲۰۰ میلیون نفر مخاطب داشته باشد. اما هیچکدام از کسانی که یک جایزه فرعی در جشنوارهای فرنگی را به مثابه جهانی شدن سینمای ایران میگیرند، مرحوم سلحشور را باعث جهانی شدن سینمای ایران ندانستند. میشود پرسید چطور دو هزار مخاطبی که در سینمای یک جشنواره اروپایی، به تماشای فیلم ایرانی نشستهاند نشانه جهانی شدن سینمای ایران هستند اما ۲۰۰ میلیون مخاطب منطقهای نشانه جهانی شدن سینمای ایران نیستند؟
آیا عبارت مردم جهان فقط شامل اروپاییها و آمریکاییها میشود؟ غربگرایی جریانی است که واژه «مردم جهان» را هم مانند واژه «مردم ایران» تحریف و مصادره به مطلوب کرده که از خصوصیات بارز و برسازنده بافت هویتی این جریان است؛ اما لااقل نباید اجازه داد که آن ها پشت واژههایی غیر از آنچه واقعا هستند، مخفی شوند. آن ها باید صراحتا در عباراتشان بگویند «غربیها که دوستشان داریم و الگوی ما هستند...» نه اینکه بگویند «مردم جهان».
ابتذال
۳- مبتذل یعنی چیزی که به هر نحوی قصد انکار واقعیتهای تلخ موجود در جامعه را دارد و افراد را به جای متوجه بودن به آن مسائل، به سرخوشی و فراموشی وادار میکند. همزمان با مراسم فرش قرمز «هزارپا» که پرخرجترین افتتاحیه فیلم در تاریخ سینمای ایران بود، مردم جنوب کشور در تب بیآبی میسوختند و اخبار اعتراضاتشان در رسانهها پیچیده بود. ابوالحسن داوودی در گفتوگو با «فرهیختگان» راجعبه اینکه چرا در چنین شرایط اقتصادی و اجتماعی حادی که کشور به آن مبتلاست، فیلمی تا این حد خنثی و سرخوشانه و نسبت به مسائل دور و بر بیتفاوت ساخته است، گفت؛ «وقتی نمیتوانی برای مردم کاری بکنی، بهشان قرص فراموشی بده» گذشته از اینکه گم شدن معنای واقعی عبارت ابتذال، ریشه در تعریف مفاهیمی مثل «مردم ایران» دارد. داوودی پاسخی در این خصوص نداشت که جنوبی تشنه و گرمازدهای که ذرات معلق غبار را تنفس میکند، چطور ممکن است با دیدن «هزارپا» دوساعت مشکلاتش را فراموش کند؟ آیا او میتواند با تماشای «هزارپا» از یاد ببرد که تشنه است یا آیا مشکل تنفسیاش حل خواهد شد؟ کارگرانی که چند ماه است حقوق نگرفتهاند، بازنشستگانی که از صندوق ذخیره ادارهشان اختلاس شده، مالباختگان موسسات مالی متعدد که داروندارشان تاراج شده، مستاجرانی که طی یک سال دو برابر شدن اجارهبها را بیاینکه چیزی به درآمدشان اضافه شود، میبینند و خلاصه تمام آنهایی که معنای واقعی «مردم ایران» را تشکیل میدهند، آیا اصلا امکان دارد که با دیدن «هزارپا» دو ساعت مشکلاتشان را فراموش کنند؟ فیلمی مثل «هزارپا» تلاش یک طبقه بخصوص است برای ندیدن واقعیتهای تلخ اطرافش. شاید افراد آن طبقه با حضور دو ساعته در سالن سینما بخواهند فراموش کنند که وقتی صبح در منزلشان باز میشود، کسی را در سطل زباله مشغول جمع کردن پلاستیک میبینند و شب که به منزل بر میگردند باز هم همین است. این یعنی ابتذال، یعنی تلاش برای مخفی نگهداشتن واقعیتهای تلخ. این تعریف از ابتذال بسیار قدیمی و جا افتاده است اما در ایران این روزها، به عمد فراموش میشود. ابتذال فقط در کمدی و بهطور کل به فیلمهای تجاری و گیشهای محدود نمیشود. آثاری که حتی تلخ هستند اما جبری؛ و به آنها لقب سینمای روشنفکری داده شده هم میتوانند در دایره همین تعریف قرار بگیرند و با این وصف، مشخص است که سینمای ایران را سر تا پا ابتذال برداشته است.
موج دوم فیلمفارسی
سالهای اول دهه 70 را «سالهای کشف عشق» لقب دادهاند و فیلمهای دختر پسری از همانجا بود که کمکم به راه افتادند. از سال ۱۳۷۶ به این طرف آزادیهای جدیدی که در سینما به وجود آمد، غیر از دامن زدن به مضامین سیاسی و شبهسیاسی، باعث به راه افتادن موج آثار دختر پسری در سینمای ایران هم شد. مضامین سیاسی در نهایت جذابیت اولیهشان را برای سینماگران و مخاطبان از دست دادند و البته آنها هم کمکم به ورطه کلیشه و تکرار و ابتذال افتادند اما از طرفی ضعیف شدن این کفه ترازو باعث شد که سالهای ۸۲ و ۸۳ به سالهای اوج ابتذال سینمای ایران در دوره اصلاحات و شدت پیدا کردن روند تولید آثار سخیف دختر پسری تبدیل بشوند. البته ریشه این وضعیت به چند سال قبل و حتی وزارت ارشاد دولت قبل بر میگشت.
مجید مجیدی که در ۱۶ آذر ماه سال ۱۳۷۸ به مناسبت روز دانشجو در دانشگاه علامه صحبت میکرد، در بخشی از صحبتهایش گفت: «یکی از گلههای من به آقای خاتمی هم همین مساله بود، چراکه بهرغم علاقهای که به شخصیت ایشان دارم، باید بگویم که در دوره ایشان هم علیرغم فضای آزادی که وجود داشت، چیزی جز ابتذال نصیب سینمای ما نشد.» سیفالله داد که در چهار سال اول اصلاحات معاون سینمایی وزارت ارشاد بود، در پاسخ به مجیدی نوشت: «تاکنون هیچ یک از مخالفان حرفهای سینمای دوران اصلاحات اعلام نکردهاند حاصل آن دوران فقط ابتذال بوده است؛ حداکثر مدعی شدهاند از تعداد فیلمهای ارزشی کاسته شده و تعدادی فیلم مبتذل هم ساخته شده است.»
«شاخه گلی برای عروس» که در سال ۱۳۸۳ ساخته شد و پای کمدینهای 90 شبی تلویزیون را به سینما باز کرد، شاخصترین نمونه در این میان است. این فیلم درنوع خود به این جهت اهمیت داشت که نقطه عطفی بین سینمای دختر پسری و سینمای کمدی فارسی در ایران به حساب میآمد. قدرتالله صلحمیرزایی پس از این فیلم تا سال ۸۸ در سینما ماند و بعد به تلویزیون رفت.
شروع دومینوی سقوط
یکی دوسال بعد از پایان دولت اصلاحات، موج جدیدی از ابتذال در سینمای ایران به راه افتاد که نگرانیها در این خصوص را بهشدت جدیتر کرد. رقابت دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا بر سر به دست آوردن این افتخار که کدامیک آزادیهای بیشتری به هنرمندان دادهاند، بیاینکه درواقع گشایش گفتمانی بهخصوصی ایجاد کرده باشد، ابتذال را هرچه بیشتر گسترش داد. «چارچنگولی» محصول سال ۱۳۸۷ به معنای واقعی کلمه شروع دومینویی بود که امیدهای فیلمسازی ایران را در ذهن ناظران ساقط کرد. سعید سهیلی که فیلمسازیاش را با اثری نفسگیر و ماندگار مثل «مردی شبیه باران» شروع کرده بود، در ادامه شاخه گلی برای عروس، یک کمدی سرتاپا شکلک با شوخیهای لوث و جلف ساخت که برای جلب نظر از مخاطبان، در آن دو چهره طنزهای شبانه استفاده شده بود. البته حضور چهرههای طنز 90 شبی در سینما از این به بعد کمکم تاثیر خودش را از دست داد اما نوع فیلمسازیها تغییر چندانی نکرد و سطح ابتذال جابهجا نشد.
خداحافظ سینما
«پوپک و مش ماشاالله» یادآور تیتر بزرگ یکی از روزنامههای صبح ایران در سال ۱۳۸۹ است که نوشته بود «خداحافظ سینما» فرزاد موتمن پیش از این فیلم با «شبهای روشن»، یکی از آثار کالت سینمای روشنفکری را ساخته بود و اتفاقا این فیلم را طیفهای فکری مختلف ستوده بودند، اما «پوپک و مش ماشاالله» نشانهای از این بود که جریان به راه افتاده در سینمای ایران که ابتذال را به مرز غیرقابل تحمل آن میرساند، به هیچکدام از نامهای محترم سینمای ایران رحم نخواهد کرد و بعد از سعید سهیلی، اعتبار کارنامه فرزاد موتمن را هم بلعید و در ادامه با خیلیهای دیگر هم چنین کرد.
موج جدید فیلم فارسی
«من سالوادور نیستم» رضا عطاران ، لوکیشن آمریکای لاتین را داشت و همینطور ماجرای یک سفر تفریحی و خانوادگی و ملاقات با فوتبالیستی معروف از برزیل که البته هنگام تماشای فیلم مشخص میشد
بر خلاف پوسترها، حضور او در خود فیلم از دو دقیقه هم کمتر است. این فیلم که منوچهر هادی کارگردان آن بود، در سال ۱۳۹۴ اکران شد و با فروش گیشهای بالایش نسبت به فیلمهای دیگر، آغازگر موج دوم فیلمفارسیهای پس از انقلاب شد. «من سالوادور نیستم» را شاید بتوان در اوج ابتذال، جزء نمونه فیلمهای ایرانی دانست که تبلیغاتشان یک چیز را نشان میدهد و خودشان چیز دیگری هستند.
در صحنه انتهایی این فیلم رضا عطاران در حال خواندن حدیثی از امام صادق(ع) است که توپ فوتبال یکی از بچههای مدرسه به سر او میخورد و حرفش قطع میشود. بدون شک کارگردان نمیخواست با مقدسات مردم شوخی کند اما سطح کار او به قدری سخیف بود که در سالن سینما خواندن حدیث امام صادق(ع) در آن موقعیت نامناسب باعث خنده حضار شد و برعکس خوردن توپ به سر عطاران که قرار بود آنها را بخنداند، باعث شد به علت قطع شدن خواندن حدیث، سکوتی مبهم در صندلیها ایجاد شود.
پرفروش، پرمتلک
«گشت دو» یا «گشت ارشاد دو» دنبالهای بر کمدی جنجالی و پرفروش «گشت ارشاد» است که در سال ۱۳۹۰ ساخته شده بود و بهرغم سطحی بودن خیلی از شوخیهایش لااقل شروع و پایان مشخصی داشت و پیام بخصوصی را دنبال میکرد اما «گشت دو» مثل مجموعه شوخیهای توئیتری و تلگرامی بود و هرچه قصه جلوتر میرفت به جای ایجاد انسجام و پیدا شدن یک نخ تسبیح، گسستگیهای آن بیشتر میشدند. «گشت دو» ژست زدن حرفهای مهم سیاسی اجتماعی را میگرفت اما چیزی بیشتر از چند متلک محتاطانه و بیخطر به تعدادی از مسائل روز جامعه نبود و جدا از اینکه سعید سهیلی نمیدانست میخواهد چه فیلمی بسازد و قصه را به کجا ببرد، این تظاهر نادرست به زدن حرفهای مهم سیاسی، خیلی آزاردهندهتر بود. «گشت دو» بعد از «من سالوادور نیستم» و «سلام بمبئی» جای پای کمدیهای مبتذل را در گیشههای سینمای ایران محکمتر کرد و به این جریان رسمیت جدی داد.
ابتذال در تولید مشترک
سینمای تولید مشترک در ایران آنقدر خالی از معنا و برنامه باقی ماند که شکل جدیدی مبتنیبر سود و منفعت در گیشههای داخلی بر فضای سینمای ایران حاکم شد. اینکه بازیگرهای چهره را به کشورهایی مثل برزیل، هندوستان، ارمنستان و حتی آمریکا میبرند تا فیلمی کمدی با چند بازیگر خارجی بسازند. اولین بار سازندگان فیلم سینمایی «ردکارپت» با بازی رضا عطاران توانستند، بهعنوان یک پروژه ارزان و البته پرفروش، گیشه موفقی را از آن خود کنند و همین شیوه «ردکارپتی» فیلم ساختن بعدها الگویی شد تا فیلمهای دیگری همچون «سلام بمبئی» در سینمای هندوستان، شکل مبتذلی از تولید مشترک را راهی پرده سینماهای ایران کنند. سلام بمبئی که در نگارش فیلمنامه بدترین الگوبرداری را از آثار فیلمسازی سالهای دور سینما داشته و حتی منطق روایی معمول را هم لحاظ نکرده است توانست در گیشه فروش خوبی را از آن خود کند. فروشی که روش جدید فیلمسازی را برای سرمایهگذاران سینمای ایران هم لو داد تا روی این خط حرکت کنند. اینکه بدون هیچ منطق روایی، تیم فیلمسازی را راهی خارج از مرزهای ایران کنند و با آوردن چند بازیگر زن خارجی که محدودیت بازیگران زن ایرانی را ندارند، اثری بیکارکرد را تحویل مخاطب بدهی.
«مصادره»، «لسآنجلس تهران» و «من سالوادور نیستم» ازجمله نمونههای مشهور دیگری هستند که به همین شکل نازل از تولید مشترک در کشورهای دیگر تولید شدند. به هر حال این شکل جدید تولید فیلم در فضایی خارج از مرزهای ایران، چندصباحی میتواند مخاطبان سینمارو را به سینما بیاورد و بعد از اینکه بازیگران دستچندم خارجی بر پرده سینماهای ایران به تکرار افتادند، این شیوه فیلمسازی هم بعد از مدتی منسوخ خواهد شد.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه فرهیختگان، تاریخ انتشار 15 آذر 97، کد مطلب: 158043، www.farhikhtegandaily.com