پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۷۶۰۲۱
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۸
در همه برنامه‌ريزي‌ها در ايران، خلاف ماهيت سرزمين، در آن دخل و تصرف كرده‌ايم. غلط‌هاي سرزمين را مي‌گيريم، اما نمي‌دانيم با غلط‌هاي مردم چه كنيم! مي‌گوييم مردم ما اصلا توسعه را نمي‌فهمند. چقدر موضوع امتناع از توسعه را در كشور نظريه‌پردازي كرديم؟ چه كسي باعث اين قضيه شد؟ من مقصر را معرفي مي‌كنم. مقصر اين جريان، نظام آموزشي در ايران است. نظام آموزشي در ايران به‌نحوي‌ بود كه كم‌كم ما مبتلا به اُتيسم شديم؛ اختلال عصبي و ژنتيكي‌ای كه ما را در خود فرورفته و ارتباط ما را با محيط بيرون قطع مي‌كند. ممكن است بتوانيم پيچيده‌ترين مسائل رياضي را حل كنيم، اما نمي‌توانيم چاي درست كنيم، زيرا اين كار، مستلزم آن است كه از خودمان بيرون بياييم. نظام آموزشي در ايران، مأموريت دارد كه ما را مبتلا به اُتيسم كند. شايد بپرسيد از كي؟ از كلاس اول دبستان تا پايان دانشگاه. اين بخشي از تحليل يکي از سخنرانان حاضر در پنل دوم همايش توسعه ايران، فرصت‌ها و چالش‌ها در دانشگاه علامه طباطبايي بود. متخصصان حاضر در اين پنل، چالش‌ها‌ و دلايل نتيجه‌نگرفتن برنامه‌هاي توسعه‌اي در ايران را از سه منظر بررسي کردند و در هرکدام از زمينه‌ها دلايل خود را براي رسيدن به وضع موجود توضيح دادند.

شعار سال: سيدمحمد بهشتي، رئيس سابق پژوهشگاه ميراث فرهنگي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري
در طول 40 سال گذشته در عرصه هنر و فرهنگ و حضور در ميراث فرهنگي، به دنبال يافتن پاسخ به اين دو پرسش بودم؛ يك، ايران كجاست؟ دو، ايراني كيست؟ از اين منظر قصد دارم به تجربه 70 سال برنامه‌ريزي توسعه در كشور بپردازم. معناي برنامه‌ريزي آن است كه هدفي مشخص شود و بهترين مسير و كوتاه‌ترين زمان رسيدن به آن را با كمترين منابع در نظر بگيريد و رو به سوي مقصد پيش برويد؛ البته اين تعبير از برنامه‌ريزي با اين پيش‌شرط است كه به آن اعتقاد داشته باشيد. يعني وقتي مي‌گويد به راست و چپ برويد، نگوييد چرا. چشم‌هايتان را ببنديد، نابينا شويد و خود را به برنامه بسپريد، آن موقع راحت‌تر و سريع‌تر به مقصد مي‌رسيد، زيرا اگر جابه‌جايي داشته باشيد، ممكن است با همين جابه‌جايي كوچك، به زمان رسيدن شما به مقصد افزوده شود.
مثالي تاريخي مي‌زنم. فرزند شاه‌شجاع، يكي از شاهان آل‌مظفر، قرار بود كه حاكم كرمان شود. يادداشتي براي پسرش مي‌نويسد كه مي‌خواست در آن، شهرهاي كرمان را معرفي كند. يك جمله درباره كرمان مي‌نويسد: «و اما قند، دروازه ايران است به هندوستان. بارانداز است. سه شهر در آن قطعه وجود دارد. شهرهاي بم، بردسير و سيرجان». مي‌گويد هر وقت ديدي بردسير و سيرجان آباد هستند و بم خراب، مطمئن باش كه آن دو شهر هم خراب مي‌شوند، اما اگر ديدي بم آباد است و آن دو شهر خراب، بدان آنها هم روزي آباد مي‌شوند. امروز از سازمان برنامه بپرسيد بم كجاست. يك مشت آمار با شاخص‌هاي مختلف در اختيار شما قرار مي‌دهد، درحالي‌كه حتما چند شهر ديگر در ايران هستند كه اعدادشان شبيه همان باشد، اما واقعا اين همه يكي هستند؟ در مقياس جهاني به اين موضوع بنگريد، احتمالا 200 شهر وجود دارند كه اعدادشان شبيه بم است، اما آنچه شاه‌شجاع مي‌گويد، فقط منحصر به بم است. جالب است تنها گروهي كه به حرف شاه‌شجاع توجه و به آن عمل كردند، قاچاقچيان مواد مخدر هستند. مواد مخدر از كجا مي‌آيد؟ از آنجايي كه شاه‌شجاع به آن هندوستان (افغانستان و پاكستان) مي‌گويد. در واقع بم، دروازه ايران است براي آن مواد مخدر. آنجا زمين گذاشته مي‌شود و از آنجا به سرتاسر كشور توزيع مي‌شود. به تعبيري، اين قاچاقچيان به شاه‌شجاع اعتقاد دارند، اما سازمان برنامه به شاه‌شجاع اعتقادي ندارد. سازمان برنامه ما، به «ويز» اعتقاد دارد، زيرا نمونه خارجي است. در طول 70 سال گذشته سازمان برنامه ما مبتني بر نمونه‌هاي بيروني و خارجي عمل كرده كه نقشه‌هاي آن، نقشه‌هاي خارجي است و منطبق با سرزمين ايران نيست. آن موقع تصور كرده‌اند كه آدم‌ها و سرزمين در ايران «اشتباه» است. نگاه كنيد به همه پروژه‌هايي كه در 70 سال اخير برنامه‌ريزي و اجرا شده است؛ غير از اين است كه در حال اصلاح سرزمين بوديم؟‌ مثالي مي‌زنم، ابرها هميشه در زاگرس در حال باريدن هستند و چهارمحال‌وبختياري هميشه استاني پر از آب بوده، اما زمين ندارد. اما در جبهه شرقي آن، در فلات ايران، زمين‌هايي است كه آب ندارد. خب، اين خيلي اشتباه است، برنامه‌ريزي مي‌‌كنيم و با تونل كوهرنگ، آب را به فلات ايران مي‌آوريم. به همين سادگي، غلطِ سرزمين را مي‌گيريم! پول نفت داريم كه به ما اجازه مي‌دهد سرزمين‌مان را غلط‌گيري كنيم! چه معنا دارد كه در يزد نتوانيم كارخانه فولاد داشته باشيم؟ از كوهرنگ آب مي‌آوريم و كارخانه فولاد مي‌زنيم. ممكن است مردم در شهرها درگير شوند؟ اشكالي ندارد، از خليج‌فارس آب مي‌آوريم.
در واقع در همه برنامه‌ريزي‌ها در ايران، خلاف ماهيت سرزمين، در آن دخل و تصرف كرده‌ايم. غلط‌هاي سرزمين را مي‌گيريم؛ اما نمي‌دانيم با غلط‌هاي مردم چه كنيم! مي‌گوييم مردم ما اصلا توسعه را نمي‌فهمند. چقدر موضوع امتناع از توسعه را در كشور نظريه‌پردازي كرديم؟ چه كسي باعث اين قضيه شد؟ من مقصر را معرفي مي‌كنم. مقصر اين جريان نظام آموزشي در ايران است. نظام آموزشي در ايران به‌ نحوي‌ بود كه كم‌كم ما مبتلا به اُتيسم شديم؛ اختلال عصبي و ژنتيكي كه ما را در خود فرورفته مي‌كند و ارتباط ما را با محيط بيرون قطع مي‌كند. ممكن است بتوانيم پيچيده‌ترين مسائل رياضي را حل كنيم؛ اما نمي‌توانيم چاي درست كنيم؛ زيرا اين كار مستلزم آن است كه از خودمان بيرون بياييم. نظام آموزشي در ايران مأموريت دارد كه ما را مبتلا به اُتيسم كند. شايد بپرسيد از چه زمانی؟ از كلاس اول دبستان تا پايان دانشگاه.
از لحاظ زمين‌شناسي سرزمين ايران، سرزمين پويا و بي‌قرار (ديناميك) است و اروپا يك سرزمين ايستا (استاتيك) است. در اروپا زلزله نداريد؛ اما در ايران داريد. در اروپا زمان سيل‌ها هم مشخص است و حجم آن هم؛ اما در ايران سيل‌ها نابهنگام است. اگر بخواهيد تهديدهاي زيستي ايران را دسته‌بندي كنيد، به گسل‌ها (مبناي زلزله) و مخروط‌افكنه‌ (مبناي سيل‌ها) مي‌رسيد. نقشه و اطلس آنها هم موجود است. وقتي اين اطلس را با پراكندگي جمعيت در ايران مقايسه مي‌كنيد، شاهد خواهيد بود كه كاملا بر هم منطبق هستند. هرجا خطرناك‌تر است، جمعيت بيشتري زندگي مي‌كنند. شايد بگوييم پدران ما ديوانه بودند؛ درصورتي‌كه فقط در آن مكان‌ها مي‌توان زندگي كرد و باقي مكان‌ها امكان زيست نداشتند و بايد از آنها چشم‌پوشي مي‌كرديم. در نقاط ملتهب سرزمين بي‌قرار، فاصله بسيار زيادي بين كمترين و بيشترين وجود دارد و بر همين مبنا نمي‌توانيد به ميانگين اكتفا كنيد. اين شرايط در كشوري مانند فرانسه برقرار نيست. يكي از مشكلاتي كه در ميراث فرهنگي براي بازسازي گنبد سلطانيه داشتيم، اين بود كه فاصله بين گرم‌ترين و سردترين شب سال، 85 درجه بود و بايد كاشي‌ای استفاده مي‌كرديم كه اين فاصله دما را تاب بياورد.
حالا شما نگاهي به آيين‌نامه طراحي ساختمان‌ها در برابر زلزله (استاندارد 2800 ايران) داشته باشيد، تمام آن مبتني بر ميانگين است. تمام ضوابط ساخت‌وساز در كشور مبتني بر ميانگين است. چرا ساز سرزمين ايران را براساس سرزمين‌هاي ايستا كوك كرديم؟ چون دچار بيماري اُتيسم هستيم. نمي‌بينيم كه محيط بيرون ما، محيط بسيار متغير و پويا است و به يك درياي توفاني شباهت دارد. تا زماني كه مبتلا به اُتيسم هستيم، ميزان اثرگذاري برنامه‌ريزي در كشور ما به 30 درصد هم نمي‌رسد. تا جايي پيش‌ خواهيم رفت كه اين سرزمين ما را از خود بيرون خواهد كرد.

قصه حضور زنان در فرايند توسعه ايران در هفت دهه
اطهره نژادي، معاونت برنامه‌ريزي و هماهنگي معاونت امور زنان و خانواده رياست‌جمهوري
اگر به برنامه‌هاي قبل از پيروزي انقلاب که مربوط به بازه زماني 1324 تا 1344 است، بازگرديم، متوجه مي‌شويم اين برنامه‌ها با تم اصلي اقتصاد بود و در هيچ‌کدام از آنها اثري از توسعه اجتماعي ديده نمي‌شد؛ بنابراين انتظاري هم نمي‌رفت نگاهي که امروز به مسئله جنسيت حساس است، در آن ديده شود. برنامه عمراني اول و دوم که هفت‌ساله بود، زمينه‌هاي اوليه‌اش در دوره پهلوي اول شکل گرفت و آغازي بر شکل‌گيري فرايند جدي برنامه‌ريزي در ايران بود؛ با نظمي که رضاشاه انتظار داشت در جامعه ايجاد شود و سعي مي‌کرد جامعه ايران را به سمت تحول‌خواهي مدنظر خود پيش ببرد. اينجا بحث توسعه به معناي هدف‌گذاري از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب به ‌معناي يک فرايند تدريجي مطرح نشد؛ بلکه به‌ معناي يک تحول در مقایسه با آنچه تاکنون بوده‌ايم، عنوان شد. در اين دوره هيچ صحبتي از مشارکت اجتماعي مطرح نبود؛ اما زنان در آموزش و اقتصاد عمومي پيشرفت خيلي خوبي داشتند و در زمان سلطنت رضاشاه فرصت‌هاي زيادي در حوزه اشتغال زنان در زمينه‌هاي پرستاري، آموزگاري و کار در کارخانه ايجاد شد و سياست رسمي حکومت هم اين بود که زنان خود را بايد با نظم جديد پهلوي تطبيق دهند، اينها کليدواژه‌هايي است که مي‌توان روي آن مطالعه کرد؛ اتفاقي که در اين زمان افتاد، اين بود که درِ مؤسسات آموزشي به‌ويژه دانشگاه تهران به روي زنان باز شد و بهره‌مندي زنان و مردان از اماکني مانند سينما، هتل‌ها و کافه‌ها يکسان بود و اگر تبعيضي اتفاق افتاد، مشمول جريمه‌هاي سنگين مي‌شد. در اين دوره انجمن‌هايي مانند انجمن زنان وطن‌خواه، انجمن 17 دي و انجمن شوراي زنان. اينها در همان 20 سال اول برنامه‌هاي عمراني تشکيل شد و بعدها در دوره محمدرضا پهلوي قوت گرفت. آن زمان شرايط جامعه اطلاعاتي امروز را نداشتيم و در قانون برنامه کشور با تم بسيار جدي اقتصادي مشارکت اجتماعي مطرح نبود؛ اما در سايه آن انجمن‌هايي از سوي زنان آن هم هم‌زمان با حرکت‌هاي جهاني تشکيل شده و در حال فعاليت بودند. به طور خاص در زمان رضاشاه زماني که قانون ممنوعيت حجاب را گذاشت، از منظر مشارکت، جامعه به دو دسته تقسيم شد؛ زنان مذهبي از فرايند مشارکت کنار گذاشته شدند. منهای ارزشيابي کار، اگر توسعه به سراغ يک گروه خاص برود، نتيجه معکوس مي‌گيرد. در برنامه‌هاي بعدي سعي شد به مؤلفه‌هاي اجتماعي پرداخته شود و در برنامه عمراني مربوط به 1341 تا 1351 قوت گرفت.
در سال 1343 بعد از مقاومت و تظاهرات زنان حق رأي به آنها داده شد. اما نوع مشارکت از نوع مداخله زنان از طبقات فرادست بود. انجمن زنان روزنامه‌نگار در سال 51 شکل گرفت، ادبيات توسعه جهان نيز در اين دوره، از اقتصاد به‌سوي مؤلفه‌هاي اجتماعي يک شيفت پارادايم را تجربه کرد. اوايل دهه 50 تمايل به صنعتي‌شدن اقتصاد بود و نسبت بودجه امور اجتماعي به امور عمراني بالا رفت. نزديک 40 درصد بودجه عمراني به فرايند اجتماعي تخصيص يافت. در برنامه اول توسعه بعد از انقلاب درباره زنان بحث آموزش و بهداشت مطرح شد؛ به‌ويژه درباره پوشش زنان تحت آموزش. اختصاص فضاي ورزشي با حفظ شئونات اسلامي براي زنان مطرح شد. فضاي مردانه بعد از انقلاب کمي خواست تعديل شود. بحث توانمندي زنان مطرح شد و از نظر من قوي‌ترين برنامه توسعه برنامه چهارم بعد از انقلاب بوده و در برنامه پنجم به‌شدت عقب‌گرد داشتيم. در برنامه ششم توسعه ظرفی قانوني تعريف شده که ارزيابي اثرات توسعه و جنسيت را بررسي مي‌کند. در اين زمينه با پيشرفته‌ترين کشور دنيا از منظر توسعه نيروي انساني برابري مي‌کنيم تا با اين پشتوانه شکاف جنسيتي پر شود.

مخالفان قسم‌خورده توسعه‌اند
حجت‌الله ميرزايي، اقتصاددان
در اقتصاد صنعتي مفهوم مهمي به نام يادگيري ضمن کار وجود دارد که يکي از عوامل بسيار مهم توسعه است و در هم‌جواري‌هاي صنعتي به‌خوبي اتفاق مي‌افتد ولي اين يادگيري در کشور ما در 70 سال گذشته با اختلالي جدي مواجه بوده است. به نظر مي‌رسد نه‌تنها اين اختلال وجود دارد بلکه به‌تدريج از دهه 40 به این‌سو، برنامه‌هاي ما از حيث ساختار، کيفيت و اثربخشي در توسعه ضعيف‌تر و ضعيف‌تر شده‌‌اند و با آنکه به‌تدريج زيرساخت‌هاي توسعه‌اي بهتر، جامعه تحصيل‌کرده‌تر، بنگاه‌هاي بيشتر و منابع خيلي خيلي بيشتري به دست آورده‌ايم اما دستاوردهاي ما به‌تدريج کمتر و کمتر شده است و به نظر من نيازمندیم که در آنچه انجام داده‌ايم، بازنگري کنيم. واقعيت اين است که خود برنامه‌ريزي هرگز به يک باور جدي تبديل نشد و همواره حتي اگر به مناسکي هم تبديل شد، در عمل با مخالفت‌ها و موانع جدي‌ای روبه‌رو بود. برنامه‌ها مخالفان جدي و قسم‌خورده‌اي دارند که مهم‌ترينشان صاحبان فرمان يا فرمانه بوده‌اند. کساني که رهنمودهاي خود را بر هر برنامه يا سازوکار از پيش تعيين‌شده ارجح مي‌دانستند و اساسا برنامه را يک مانع در برابر اجراي دستورات خود مي‌ديدند. در همه 70 سال گذشته اين وجود داشته و يکي از نوشته‌هاي طنزآلودي که اين وضعيت را توضيح مي‌دهد، کتاب برنامه‌ريزي و بودجه‌بندي در کشورهاي فقير اثر ويلداوسکي است و عجيب آنکه شايد اين کتاب کلا صد نسخه هم در ايران فروش نرفت که فکر مي‌کنم آن صد نسخه را هم من خريدم و به اطرافيان و دوستان هديه دادم. در اين کتاب تجربه بيش از 70 کشور در سه دهه گردآوري شده بود و سرنوشت شوم توسعه را در اين کشورها روايت کرده بود. در آن کتاب نويسنده به‌صراحت مي‌گفت برنامه‌ براي مقاومت در برابر مطالبات مناطق و بخش‌ها ابزار بسيار خوبي است اما امان از روزي که يک مقام بالادست تصميمي بگيرد؛ آن وقت ديگر هيچ برنامه‌اي جلودار او نخواهد بود. نورس مي‌گويد اگر مي‌خواهيم توسعه اتفاق بيفتد نبايد هيچ‌کس فراتر از قانون باشد و ما تجربه کرده‌ايم که در طول 70 سال گذشته افرادي توانسته‌‌اند فراتر از قانون تصميم بگيرند و عمل کنند. از سوي ديگر برنامه‌ها تجلي هدفمندي و عقلانيت هستند. هدفمندي و اينکه به کجا خواهيم رفت، در سپهر سياسي مشخص مي‌شود اما اين را که چگونه بايد رفت، بدنه کارشناسي تشخيص مي‌دهد. در سال‌هاي پس از انقلاب اين فاصله مخدوش شد و نمايندگان برنامه‌ريز شدند و اغلب برنامه‌ريزان مديران سياسي بودند که خواستند جاي کارشناسان بنشينند. شما تصور کنيد فردي با کسب چند هزار رأي بدون آنکه دانشي داشته باشد، براي پنج سال جامعه‌اي 80‌ميليوني سياست‌گذاري کند و با يک قيام و قعود سرنوشت کشور را مشخص کنند. بنابراين مديري که در تهران نشسته است، بدون آنکه شناختي از ويژگي‌ها و سازوکارهاي بخش‌هاي مختلف کشور داشته باشد، با يک شناخت بسيار اجمالي مي‌خواهد براي کل کشور نسخه واحدي بپيچد و مشخص است که نتيجه چنين رويکردي اين است که در طول چند دهه شکاف توسعه‌اي ما با جهان به‌تدريج افزايش پيدا کرده است و در سطح داخلي نيز اين شکاف بازتوليد شده و با نابرابري‌هاي زيادي در کشور روبه‌رو شده‌ايم. بااين‌حال اگر با نگاه حداقلي به برنامه‌هاي توسعه نگاه کنيم، ممکن است نمره قبولي بگيريم. با نگاه حداقلي نبايد از برنامه انتظار اين را که چه اتفاقي مي‌افتد، داشت بلکه مي‌توان انتظار داشت که چه اتفاقاتي نيفتد. براي مثال در برنامه توسعه از سدسازي جلوگيري کني يا بعضي از خواسته‌هاي خاص را در برنامه‌ها نياوري تا بتواني از برنامه انتظار اين را داشته باشي که چه اتفاقاتي نيفتد. از سوي ديگر همه اينها نيازمند حضور جدي جامعه مدني در فرايند توسعه است. در جامعه ما متأسفانه توسعه يک خواسته جدي و دغدغه مهم نيست و مردم ما درباره آن نمي‌خوانند و نمي‌دانند. بدون مشارکت اجتماعي نيز نمي‌توان اميدوار به موفقيت برنامه‌هاي توسعه بود.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 24 آذر 97، شماره: 3316



اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین