شعار سال: در ابتدای مصاحبهای که چندی قبل با پروازهمای داشتم نوشتم: «پرواز همای، صدا و کاراکتری متفاوت در بستر موسیقی ایرانی است و این مربوط به همه کاراکتر اوست، نه فقط فاشگویی شعرها و شکل خاص اجرا و صدای متفاوت او و گروهش.». واقعیت این است که مانده بودم چه بنویسم: «در بستر موسیقی اصیل ایرانی»، «در بستر موسیقی سنتی ایرانی»، «در بستر موسیقی امروز ایران» یا حتی «در بستر موسیقی پاپ ایران»؟ در نهایت چیزی را نوشتم که همه اینها هست و میتواند هیچ کدام نباشد. اینکه برایش تعریفی پیدا نمیکردم هم، کم کم در نزد خود من تبدیل شد به یک حس احترام برای «کسی که مثل هیچ کس نیست»، حتی اگر به قول آنها که میخواهند نفی اش کنند، آنچه میخواند در مقوله موسیقی پاپ باشد. خودش البته در پاسخ به سوالی که نمیدانم چه بود گفته بود: «من هرچیزی که بخواهم بگویم را همایگونه میگویم» و این چیزیست که کمتر کسی آن را رد میکند. خوب یا بد، همای به شیوه خودش میخواند و این شیوه خواندن عده زیادی از مردم را خوش آمده است اما منتقدان و روشنفکران…معلوم نیست.
اعتراف میکنم در مقدمه مصاحبهام، از ترس قضاوتها قضاوت نکردم و یک گزاره کلی نوشتم در توصیف آنچه پرواز را همای کرده است.
الان میخواهم ترس و تعارف را کنار بگذارم و بگویم که به نظرم، بسیاری از ما روزنامهنگاران و خبرنگاران، بدون آنکه خودمان بخواهیم یا حتی بدانیم، بر اساس ارتباط کاری یا عاطفی، تبدیل به نیروها برخی از آهنگسازان و خوانندگان شدهایم و سلیقههایمان را براساس سلیقهها، گفتهها و القایات آنها در جلسات خصوصی و حضوری تنطیم میکنیم و این بسیار عجیب، دردناک و خطرناک است. نسل بعد از ما که متاسفانه بیشتر و عمیقتر درگیر این ماجراست، چرا که اغلبشان از همان ابتدا روابط عمومی چند نفرند و مبلغان حقوق بگیر بعضیها. ممکن است همای در حوزه سلیقه من نباشد و حتی تن صدا و کاراکترش را دوست نداشته باشم، این ربطی به قضاوت من در قبال کاری که او میکند و نسبتش با هزاران هوادارش نیست. یکی از دوستان روزنامهنگارم می گوید فیک است. میگویم اصلش کیست؟ چیزی نمیگوید. با یکی از دوستان پیشکسوتم در ماشینم نشستهایم و آلبوم آخر همای را میشنویم که این روزها منتشر شده و بازهم مورد استقبال مخاطبان بسیاری قرار گرفته است. میپرسم ایراداتش را بگو. هنوز نشنیده بود. گوش میکند و میگوید: آنچه که من میخواهم بگویم در محدوده سلیقه است و آنچه در حوزه سلیقه میآید لزوما در حوزه نقد نیست.
همای یک شاعر و موزیسین از توده مردم است. آن چه را که میخواند عمیقا لمس و درک کرده است. خواستگاه اصلیاش کلام است و کلامش همهفهم. مفاهیمی مثل عقل، عشق، جنون، دیوانگی، می، یار،شراب و …در آثارش به شکلی قابل درک و تازه آمده است. بسیاری از آثارش به شکلی مستقیم مفاهیمی مثل ریاکاری را نقد و حتی شماتت میکنند، در آثارش به شکلی درکشدنی و مردمفهم از فقر میگوید، چندین اثر وطنپرستانه دارد، برای مادرچنان صادقانه و روستایی شعر گفته و آن را میخواند که باید در کنسرتش باشید و اشکهای شنوندگان را ببینید، رنج و سادگی روستایی نکته غالب آثار اوست و همینطور شماتت زاهدان ریایی. اینها معضلات تاریخی جامعه ایرانیست و او این را درک کرده است. خیلیهای دیگر هم درباره این معضلات خواندهاند اما اولا آنها اینها را نزیستهاند و دوم آنکه آثارشان و مجموعه رپرتوارشان یکدست و در راستای بیان این تاملات نیست. همای بر نوع خاصی از شعر عرفانی و اجتماعی تاکید کرده که حتی گاهی ایراداتی دارد اما به زبان و درک اکثریت مردم علاقمند به این مقولات بسیار نزدیک است؛ یک نوع عرفان اجتماعی پاپیولار اما نه سطحی. به این اسامیدقت کنید: اپرای «موسی و شبان»، آلبوم «خدا در روستای ماست»، آهنگ «کودکی بودم و دنبال خدا». نوعی صداقت و روانی سهرابگونه دارد با زبان و الگوهای کلاسیکتر. مثل ایدههای یک روستایی ساده دل اما دانا. مثل ایدههای شبانان پیر دنیا دیده. اینها همه توسط اغلب مردم درک میشود و هرکس دیگر هم که اینها را نه از روی صحنهسازی و بازی، که صادقانه بخواند، لاجرم بر دلهای مردم مینشیند. برای همین است که طبقه روشنفکری که به مقوله عرفان و اجتماع پیچیدهتر نگاه میکند، درک اقبال این همه سادگی را برنمیتابد و گاها موضع میگیرد. از شعرهای دیگران هم آنهایی را انتخاب میکند که انگارساخته خود اوست، مثل شعر «گفت دانایی که گرگی خیره سر/ هست پنهان در نهاد هر بشر» سروده زندهیاد فریدون مشیری که در همین کنسرت روز سه شنبه ۱۴ مهر در تالار وحدت میخواند و مردم به شدت استقبال میکنند. مثل شعرهایی که از استاد عزیزم محمدسلمانی یا پروین اعتصامی خوانده است. خودش را پیدا کرده و مخاطبانش را. او سبد مخاطبان خود را دارد. مخاطبانی که صداقت دیوانهوار روستاییاش را باور کردهاند.
آنچه دارد را هم، نه از پدر و عمو و پارتی و ارتباطاتش به دست آورده است و نه حتی یک صدای خدادادی شش دانگ دارد. یک پسر ساده روستایی و از طبقه پایین جامعه که در هیاهوی پایتخت هم روستایی و ساده دل ماند، سالها سخت کوشید، کارگری کرد، درس خواند و پیش استادان مختلف رفت و شعر، موسیقی و آواز آموخت. همه ما از سالها قبل بارها او را درجلسات جدی شعر دیدهایم و این روال را همین الان هم ادامه میدهد. عمیقا شعر معاصر و قدیم را پیگیری میکند اما کاملا به سبک قدیم نمینویسد و درک درستی از سلیقه مخاطبان امروز آثارش دارد، برای آنکه خود از همان طبقه و طایفه است. شیوه آواز و تصنیف خواندنش را با خلاقیت به دست آورده و این شیوه به شدت منطبق است بر ملودیهایی که اغلب خود میسازد. در شعرها و ملودیهایش، کلمات و موسیقی همدیگر را در آغوش گرفتهاند، حتی در بعضی از شعرهایی که گاها ضعف تالیف هم دارند. آنسامبلی که قبلا داشت، صدای خاصی داشت و او این صدای خاص را با ادات و سازهایی مثل کوزه و شکل خاص تحریر و ایجاد فراز و فرود و فریاد و سکوت در آواز و سازها به وجود آورده و برای خودش سبک ساخته. خودش میگوید: «من سبک خودم را آوردم ولو اینکه تکامل پیدا نکرده باشد. روزی که من سر زبانها افتادم، شاید تازهکار بودم و پراشتباه اما بهاین دلیل مورد لطف مردم قرار گرفتم که همای بودم نه کسی دیگر. ما خوانندگان خوبی داریم که خیلی خوب میخوانند اما نمیتوانند پایشان را از سنتها فراتر بگذارند. آنها میخواهند با عوضکردن شعر یا تکنیک نوآوری کنند. فکر میکنند، اگر شعری از سهراب یا ابتهاج یا شفیعیکدکنی یا… انتخاب و روی آن آهنگسازی کنند، این یعنی نوآوری… .». وقتی میپرسم « از نظر تو نوآوری چیست؟» میگوید: «نوآوری فرمول و تکنیکی نیست که آدم به کار ببرد. نوآوری در زمان و مکان خاص و شرایط اجتماعی آن زمان در یک هنرمند به وجود میآید. ذات درون هنرمند، بینشهایش، موقعیت اجتماعی، زمانی و دانشش با هم ترکیب میشود و اثری را ارائه میدهد که این اثر تازه است.» حتی پنجاه درصد این درک میتواند هر هنرمندی را در هر دورهای موفق کند. او برخلاف اغلب خوانندگان نهایت سعیاش را نکرد که کپی استادشجریان باشد که نه میتوانست و نه میخواست. قوی یا ضعیف، زیبا یا نازیبا، صداقشنگ یا بیصدا، خودش بود. خود خود همای. او آنقدر برندسازی را میشناخت و ذاتا یا تحقیقا بلد بود که میدانست هنرمند باید اسم آرتیستیک داشته باشد که راحت در دهان بچرخد و در ذهن بماند…
هرکس میتواند هر طور که دلش میخواهد فکر کند و من-به عنوان یک شنونده یا یک روزنامهنگار- فکر میکنم اینها که گفتم و میگویم همه ارزش است و اغلب مردم بیحب و بغض و علاقمند حسی هنر، این ارزشها را ارج مینهند و میفهمند. مهم نیست موسیقی همای درچه سبکیست: سنتی، کلاسیک، اصیل یا حتی پاپ است، مهم این است که در تنظیم همین آلبوم آخرش «در شب گیسوان تو»، سازها نی، سنتور، تار، کمانچه، عود، دف، تمبک، سه تار، دیوان، شورانگیز، بم سازاست(چهار ساز آخر را خودش نواخته) و حتی یک ساز غیر ایرانی و حتی یک ساز ایرانی شده مثل ویولن ندارد، اما موسیقیاش متفاوت و به سبک خود اوست نه تکههای به هم چسبیده و کولاژ شده ردیف دستگاهی ایران. او حتی ترانههایش را هم اغلب با زبان معیار غزل و مثنوی میگوید و حتی زبان شکسته ترانه را به کار نمیبرد اما مردم این ترانهها را زمزمه میکنند. این ارزش است. موسیقی او بر اساس موسیقی ایرانیست و البته به سبک و سیاق خود او، اما آنقدر اقبال عمومی دارد که طی یک روز شش سانس تالار وزارت کشور را میفروشد. این ارزش است حتی اگر آنچه میخواند به سلیقه ما نزدیک نباشد. اینکه او شبیه هیچ کس نمیخواند و نه خودش و نه موسیقیاش تقلید از کسی نیست یک ارزش است. اینکه یک صدای معمولی را آنقدر پرورش داده و تمرین کرده که تبدیل به یک صدای خوش پرطرفدار شده یک ارزش است. اینکه با ادات موسیقی و کلام ایرانی، موسیقی پاپیولار تولید کنی یک ارزش است.
اینکه…
پرواز همای بعد از چند سال در محاق توقیف بودن، بعد از لغو بیدلیل کنسرت شش سانسه تالار وزارت کشور، این ماه ، اول با آلبوم «در شب گیسوان تو» و بعد با کنسرت سه شنبه شب در تالار وزارت کشور به صحنه اول موسیقی کشور برگشته است. در همان اوایل کنسرت از همه کسانی که همه تلاششان را کردند که کنسرتش برگزار شود و همه کسانی که همه تلاششان را کردند که کنسرتش برگزار نشود تشکر میکند. میگویند برای برگزارنشدن کنسرتش تعدادی از موزیسینها همه تلاششان را کردهاند و من به عنوان یک خبرنگار این را باور میکنم. منصفانه و انسانی نیست اما شاید طبیعی باشد که هر کس بخواهد رقیبش را به هر طریقی از میدان به در کند. او یک رقیب جدی برای جدیهاست، هرچند در شرایطی که همه روح بزرگ داشته باشند، هیچ کس جای کس دیگری را تنگ نمیکند. او مخاطبان و طرفداران خودش را دارد، با این حال باید پذیرفت او یک رقیب جدیست. با اینکه میتوانست این کنسرت و حتی کنسرت تالار وزارت کشور را با یک آنسامبل جمع و جور قبلی اجرا کند اما یک ارکستر بزرگ جمع کرده و یک رهبر جوان اما توانا از ایتالیا آورده. انریکو جرولا که میگویند یک موزیسین نابغه ایتالیاییست و آنها که جستجوگرند میتوانند جستجو کنند و سابقهاش را در بیاورند، هرچند نیازی نیست و عملکرد این رهبر جوان ارکستر در همین کنسرت نشان از تواناییاش دارد. مخاطبانش برای دیدن همای آمدهاند نه این ارکستر بزرگ و چه بسا که با توجه به فراگیر نبودن علاقه به ارکسترهای بزرگ و علاقمندی بیشتر مردم ما به ارکسترهای محفلی، این بزرگ کردن ارکستر در درازمدت به ضررش تمام شود اما او که چندسال است در ایتالیا موسیقی میخواند، قول داده با مخاطبش صادق باشد و همواره آخرین دریافتهایش از موسیقی را با مخاطبش شریک میشود. ارکستری که خود او موسیقیاش را نوشته، شلوغ است اما شلوغ نمیکند. ارکستر به آرامی وارد و به آرامی در کنار کلمات لطیفیست که همای سروده و به نرمی میخواند. این همراهی در قطعهای که برای مادرش میخواند بسیار دلنشین و مثل یک لالایی برای مادر است: «پرنده نگاه من نشسته در حوالیات/ بهشت زیر پای آن نجابت شمالیات/ ….هنوز هم چو صبحهای کودکی نشستهام/ که چای را بنوشم از سماور ذغالیات…». درکش از حجم حضور کلمات و موسیقی در این قطعه عالیست. اندازه ی ادات تحریر و آواز به اندازهی لزوم و چه فرق میکند نام این موسیقی چیست؟ در کنار ارکستر بزرگ و در قلب آن، ارکستر اصلیاش هم هست و صدای تار و نی و تنبک به وضوح و با حضور موثر در ارکستری به این بزرگی شنیده میشود. او جای صدا و قدرت و اندازه آن را میشناسد و البته در این کنسرت معلوم میشود که در این مدت که نبوده، چقدر روی صدایش کار کرده است و این در نفسگیری، شکل ادای کلمات و نحوهی اجرا کاملا مشخص است. در یکی از قطعات حمیدرضا شعبانی را برای اجرای یک قطعه ایتالیایی دعوت میکند و او را به عنوان مربی و دوست خود معرفی میکند. بگذریم که جای اجرای این قطعه ایتالیایی و قطعه بعدی که دو نفره و با پیانونوازی انریکو جرولا اجرا کردند آنجا نبود و اصولا به یکدستی کنسرتش لطمه زد. همچنین بگذریم از یکی دو قطعه که میتوانست نباشد و کنسرت کمی جمع و جورتر باشد و بخش دوم از ریتم خارج نشود اما با همه این تفاسیر، این ارکستر و کنسرتش و کار و اجرای همای نشان داد که چه اندازه برای مخاطبش احترام قایل است و به فکر تکرار و درجا زدن نیست و حالاحالاها باید از او شنید. خدا کند که همچنان راه خود را برود و همچنان به فکر گسترش کارش و کارهای تازه بر همین بستر فکری باشد. خداکند حالا که در زمینه موسیقی علمیتر کار میکند، صداقت شبانانه روستاییاش را از دست ندهد. خدا کند در راهروهای مجوزگیری، جنبههای انتقادی اشعار و آهنگهایش از دست نرود و فاشگویی و بیپرده سخن گفتنش را از دست ندهد. خداکند به ریا کشانده نشود و همچنان خودش باشد. عارف قزوینی، شیدا و امیر جاهد و تنی چند دیگر(بدون قضاوت و مقایسه) خود شعر میگفتند و آهنگش را میساختند و میخواندند و ما حالا خنیاگردیگری داریم که در هر حال در گروه موسیقی اصیل ایرانی کار میکند و مخاظب فراگیر دارد. کسی که علیرغم آنکه موسیقی را آموخته و میآموزد، دلیل موفقیتش را درک مردم میداند. بعضیها میگویند همای بدون آن فاش گوییها خیلی زود تمام میشود. در همان مصاحبه از او پرسیده بودم: «فکر میکنید همای محافظهکار و محتاط هم به اندازه همای رها، جذاب است؟» گفت: … رمز موفقیت من-اگر موفقیتی داشتم- خلوص و سادگی من بود. معمولا هنرمندان میگویند همای به گونهای سرود که مورد توجه مردم قرار گیرد، نه، مردم فقط به شعر و موسیقی تو توجه نمیکنند، مردم چشمت را میبینند و رامت میشوند. مردم تحت تاثیر «آن» یک هنرمند قرار میگیرند….اول خدا برای من خواست و بعد از آن هنرم و سبکم موردتوجه قرار گرفت، چون سختی کشیدم، روح، روان، چشم و درونم را در شعرهایم دمیدم و اینها ناخودآگاه در قلب مردم نشست… من با چشمانم میخوانم نه با زبانم… فقط سوژهها دلیل جلب توجه مردم نیست، خیلیها اشعاری در این حالوهوا خواندهاند، چگونه بیانکردن این نگاه مهم است. مردم اول با خود هنرمند ارتباط برقرار میکنند؛ با چشم، با روح و با شخصیتش. هر خواننده باید چیزهایی را بخواند که از او میپذیرند…
این یادداشت دفاع و جانبداری از پرواز همای نیست، دفاع ازخلاقیت و جسارتیست که در موسیقی ما اکسیر است، دفاع از نوشتن و خواندن برای عامه مردمیست که سالهاست با موسیقی اصیل ایرانی(به معنای فراگیر آن) فاصله دارند. هرکس این شجاعت و ایده را داشته باشد قابل احترام است و این یادداشت، دفاع از ایدههای صادقانه یک موزیسین مردمی ایرانیست، تلاشی برای آشنایی با خدای روستای همای…
با اضافات و تلخیص برگرفته از وبسايت خبرگزاري اصلاح، تاریخ انتشار دوشنبه, 27 مهر 1394، كد مطلب: 6302: www.shomalema.com