پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
شنبه ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 27
کد خبر: ۱۹۴۹۲۷
تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۳
۴ سال چقدر خجسته قاشق‌ها را گذاشته بودم در دهانم و بچه‌های که قاشقشان را شسته بودند مسخره کرده بودم. دلم خواست توبه کنم و به اندازه ۴ سال دهانم را بشویم.

شعارسال: ۴سال چقدر خجسته قاشق‌ها را گذاشته بودم در دهانم و بچه‌های که قاشقشان را شسته بودند مسخره کرده بودم. دلم خواست توبه کنم و به اندازه ۴ سال دهانم را بشویم.

وقتی کسی از واژه‌ سلف استفاده می‌کند در ضمیر من یک بمب می‌ترکد. در واقع به طور هم زمان ملغمه‌ای از حواس، دست در دست هم یک توپ خاطره که هم بو دارد هم شکل و قیافه هم مزه و هم جنس را می‌اندازد توی کانال بازیابی حافظه‌ بلند مدت و از قضا آنقدر سایز توپش بزرگ است که معمولا در حین پردازش در گلوی کانال گیر می‌کند و طول می‌کشد تا خاطره‌ی بازیابی شده را هضم و جذب کنم و هنوز که هنوز است بعدش یک چای می‌خورم که این خاطره را بشورد و ببرد.


نه اینکه لزوما فکر کنید مثلا یک بار که غذا ماکارونی بوده - از آن ماکارونی‌های آبکش شده‌ در رب و پیاز و سویا هم زده شده که فقر مخلفاتش آدم را یاد ویتنام می‌اندازد- من لابه لای رشته‌های بلندش یک تار موی مجعد که مربوط به همسر آشپز بوده - ودم در وقتی داشته با محبت می‌گفته «موفق باشی عزیزم» روی پیرهنش جا مانده- پیدا کرده باشم! یا فکر کنید من از ان آدم‌های حساسی هستم که تا نبینم چیزی چطور پخته شده نتوانم بخورمش و یا فکر کنید من هر بار که از پله‌های منتهی به سلف پایین رفته ام استاده ام و لحظه‌ای لعنت فرستاده ام که: اه بازم غذای سلف! نه! من هیچ وقت در حین خوردن غذای دانشگاه دچار مشکل نشده ام و خوب است بدانید که خیلی هم سپاسگذار بوده ام که دولت دارد مفت و مسلم دانشجوی خودش را در شهر غریب سیر می‌کند. حالا به هر صورت که باشد! بلکه این توپ خاطره بزرگ و هضم نشدنی حاصل یک پروسه‌ی زمانبر شش ساله بوده و عناصر تشکیل دهنده اش آجر به آجر و سر صبر روی هم چیده شده است.


اولش این است که در بدو ورود به دانشگاه و بعد از وضع حمل پر فشار کنکور، برخی اندام‌های حیاتی ام را از دست داده بودم. فی المثل چشم، بصل النخاع، ستون فقرات، لایه‌های چربی بین بافت‌های عضلانی و از همه مهم‌تر و هلاک کننده‌تر جداره داخلی معده دستگاه هاضمه که در اثر استرس زیاد و ترشح غیر نرمال اسید معده به جای اینکه مثل حوله حمام کلفت باشد و جذب کننده به نازکی و بی کفایتی پارچه حریر شده بود و به همین علت تقریب هر ده روز یک بار بدون اینکه تهمتی به سلامت غذای سلف بزنم میرفتم درمانگاه نزدیک دانشکده - که انگار پردیس دانشکده ما باشد بس که همه‌ی بچه‌ها آنجا بودند- دست آخر ضربه اول را منشی دکتور درمانگاه زد و پرسید شما هم دانشجوی همین دانشگاه سر خیابونی؟ گفتم آره چطور. گفت: این داشگاهتون چی میده به شما که همتون همیشه مریضید؟ در واقع تهمت را او زد و الا من عمرا به سلف مشکوک نمی‌شدم و همیشه ایراد را در خودم می‌دیدم.


دومش این است که برخی افزودنی‌های مجاز که با هدف مشخصی به غذای دانشجویان اضافه می‌شود، علاوه بر تاثیراتی که مد نظر مسئولین عالی رتبه دانشگاه است، تاثیر و تاثیرات دیگری هم دارد که با وجود اینکه مد نظر مسئولین عالی رتبه نیست، اما اجتناب ناپذیر است و وقتی بعد از دوسال تحصیلات عالیه در خانه پر خاشگری کردم مادرم ضربه دوم را زد و گفت: اینا همش به خاطر همون افزودنی‌های مجازه که تو غذا‌های دانشگاه بتون می‌دن و الا تو که اینجوری نبودی!

سومش این است که، یک روز خوش و خرم نشسته بودیم در سالن غذا خوری و داشتیم قیمه می‌خوردیم با سیب زمینی خلالی. من آن موقع در آشپزی هر را از بر تشخیص نمی‌دادم برای همین پرسیدم: گوشت اینا چطور اینقدر مربعی و ریشه ریشه ست که انگار حبه قند کارخونه باشه، اما گوشت خورشتای مامانمو باید از تو خورشت جمع کنیم بس که وارفته ست؟ و در جواب شنیدم: عزیزم گوشتی که مامانت میریزه تو غذا گوشت گرم گوسفندیه! پرسیدم مگه این چیه؟


گفت: این گوشت وارداتی یخ زده‌ گاومیشه! من که در کنکور فقط اندام‌های حیاتی ام آسیب ندیده بود؛ بلکه مهارت‌های زیستی ام نیز تحت الشعاع بود، تشخیص ندادم که کدامیک بهتر است و حتی شان اجتماعی گاومیش را خیلی بالاتر از منزلت اجتماعی گوسفند دیدم، اما از ترکیب لغت‌های یخ زده و وارداتی و گاومیش حال غریبی به من دست داد. حال رقتی که آدم وقت دیدن شیر در باغ وحش دارد. گاومیش آزاد و وحشی سرزمین‌های دور اینطور قطعه قطعه مثل حبه قند کارخانه‌ای وسط آن همه لپه و سیب زمینی در خورشت من چه میکرد؟ و خدا را شاهد می‌گیرم این حس تا آخرین روز تحصیل وجدانم را رها نکرد.


از دلیل چهارم و پنجم و ششم تا نهم می‌گذرم و یک دلیل دیگر می‌گویم که بشود ده تا، چون دلایل همیشه یا باید سه تا باشند یا هزار و یکی و یا رند باشد تا تاثیر بگذارد.


دلیل دهم این بود که در تمام دوره کارشناسی ما ژتون را می‌گرفتیم رو به روی یک دستگاه و بعد یک دست که دستکش لاتکس تمیز داشت یک سینی غذا را هل می‌داد روی میز استیل و ما بر می‌داشتیم و ساز و کار هم خیل صنعتی و تمیز به نظر می‌رسید و به قول مادر بزرگم دلم گوارا بود. برجکم در اولین روز ورود به دوره ارشد فرو ریخت.


آنجا خبری از پنجره و دستکش لاتکس نبود. ایستادم جلوی یک میز استیل بلند و سرتاسری که مرز میان ما و پشت صحنه بود و تمام صحنه را با چشم خودم دیدم. تمام صحنه را. مردی که سر ظرف‌های بزرگ برنج ایستاده بود، مدام عرق می‌ریخت، از کجا؟ از سر دماغش! به همین برکت!


درست به فاصله دو متر آن طرف‌تر از میز گروه خدمات به اشد وجه مشغول به نظافت! یک جعبه‌ی بزرگ پلاستیکی پر از قاشق و چنگال در سه مرحله رفت توی آب جوش و کف و بعد آب جوش خالی و دوباره آب جوش خالی و تمام. آماده برای استفاده مجدد! اینجا دیگر باید بگویم به همین سوی چراغ!


من چهار سال چقدر خجسته قاشق‌ها را گذاشته بودم در دهانم و بچه‌های که قاشقشان را شسته بودند مسخره کرده بودم. دلم خواست توبه کنم و به اندازه چهارسال دهانم را بشویم. هرچند باز هم این باعث نشد از غذای سلف صرف نظر کنم. فقط ژئوپولتیک‌ترین استراتژی که اتخاذ کردم این بود که قاشقو چنگالم را با آب آب سرد کن دوباره بشورم و یک میل مانده به ته ظرف از غذا دست بکشم به این فکر نکنم که در مایعات مثل سوپ و خورشت آلودگی‌ها سیالند و قابلیت شیوع دارند.


همه‌ اتفاقات که یک باره آدم را تحت تاثیر قرار نمی‌دهند تا آدم بگوید دوران به قبل و بعد از آن تقسیم شد. بعضی‌ها هم اینطور آرام و عمیق تصویر می‌سازند و حالا که دیگر آشپزی را یاد گرفته‌ام بهتر و بیشتر می‌توانم راجع به تصویری که درست شده قضاوت کنم.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری دانشجو، تاریخ انتشار21 اسفند 97، کدخبر: 751755،snn.ir

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین