شعار سال: عبدالکریم غنیپور مدیرعامل شرکت تعاونی زیلوبافان میبد به بنر بزرگی از رهبری اشاره میکند و زیلوی زیر پا و پشتیهای طرح زیلوی ایشان. تابلویی که حالا بعد از ثبت جهانی زیلوی میبد در بنرهای شهری هم زیاد به چشم میخورد. بافندگان سالخورده زیلو در کارگاه بزرگ شرکت تعاونی در سکوت مشغول کار هستند و صدای پنجه زدن به نخهای پنبهای در سوله پیچیده است.
زیلوی میبد یکی از قدیمیترین دستبافتههای ایرانی است که با رنگ و نخ طبیعی تولید میشود. کافی است سری به موزه زیلو در کاروانسرای میبد بزنید تا قدیمیترین زیلو را به تاریخ 808 هجری قمری ببینید و با طرحهای مختلف این دست بافته آشنا شوید. نقوشی که از خطوط ساده طبیعت کویری شهر بیرون آمده. به این دست بافته به علت سازگاری با محیط «فرش سلامت» هم میگویند. اما این صنعت قدیمی و زیبا که امروزه بیش از 200 نفر در میبد مشغول به آن هستند مثل بیشتر صنایع دستی با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. مشکلاتی که ثبت جهانی هم تأثیری روی آنها نگذاشته است.
سیدرضا سیدحسینی در طول دار زیلو راه میرود و با دقت گلوله نخ رنگی را
بین دو دیواره نخی پود پرت میکند. «کمونه» را پایین می کشد و «پنجه آهنی» را فرود
میآورد. او که 53 سال از زندگی را پای دار زیلو گذرانده با خنده میگوید: «روزی 15 کیلومتر پای همین دار راه میروم.»
سیدرضا از پسری هفت ساله میگوید که در روستای فیروزآباد به جای رفتن به مدرسه
تمام کودکی را پای این هنر گذاشت و حالا مردی 60 ساله است که رنگ و نخ بخشی از
وجودش شده: «یادم هست این
کار را از برادرم یاد گرفتم که داشت ازدواج میکرد و از خانه میرفت. پدرم به او
گفت قبل از رفتن زیلوبافی را به سیدرضا یاد بده تا منبع درآمد ما باشد.»
پدرش چاه کن بود و آن روزها یکی از مشاغل پر درآمد همین زیلوبافی بود.
او از روزهایی میگوید که کار سختتر از این بود که با دستگاه برقی کار کنند و
نقشه را به کامپیوتر بدهند: «الان روزی شش تا هفت ساعت کار میکنیم و اندازه بافت
پول میگیریم. درواقع ساعت دست خودمان است. گاهی
پنجشنبه میآیم و گاهی جمعه، فرقی نمیکند برای ما.»
او با لهجه شیرینش از 50 طرح مختص زیلوی میبد مانند زلفک، پرته توره،
صبر، زنجیر، بافتک و هشتپر... میگوید و از نگرانی برای آینده این هنر: «متأسفانه
دیگر هیچ جوانی رغبتی برای این کار ندارد. حتی بچههای من هم دنبال مشاغل دیگری
رفتند. کار سختی است و بیمه هم تعلق نمیگیرد. نمیدانم اگر نسل ما نباشد چه کسی
این کار را ادامه میدهد؟ زمان ما باید از کودکی کار میکردیم اما حالا اینطوری
نیست و بچهها کمتر سراغ صنایع دستی میآیند.»
ماشاءالله حفیظی با ریش و موی یکدست سفید، پشت دار زیلو مشغول پنجه زدن
است. او که برای سرگرمی و گذران وقت کنار هم محلیها و دوستان قدیمی به سوله آمده
میگوید: «من هم از چهار سالگی این کار را یاد گرفتم. میخواستیم مدرسه برویم
پدرمان نمیگذاشت. میگفت پول ندارم خرجت کنم باید کار کنی خرجت را دربیاوری. روزی
20 سانت میبافتم، میرفتم مدرسه و دوباره بعد از ظهر برمیگشتم و تا شب کار میکردم.
الآن بچههای من نمیدانند پنجه چی هست؟»
پیرمردهای کارگاه مشغول کار هستند؛ نخ میاندازند و پنجه میزنند. فتحالله
برجسته هنوز رویداری به سبک قدیم کار میکند. میروم کنارش میایستم و از او میخواهم
تا اجازه دهد دسته چوبی کمونه را بکشم. سفت و سخت است و زور زیادی میخواهد تا جای
نخها تغییر کند و در دل هم بافته شود. پنجه را دستم میدهد تا روی زیلو پنجه
بکشم. خودش آنقدر راحت و سبک این کار را میکند که تعجب میکنم.
فتحالله 60 ساله است با صورتی خسته و چشمانی غم زده. آن طور که میگوید
از 15سالگی زیلو بافته و تا 30 سالگی ادامه داده اما بیرونقی کار باعث شده سال ها
دست از کار بکشد و برود سراغ بنایی تا وقتی پایش شکسته و خانه نشین شده و برای
امرار معاش دوباره برگشته به خانه اول: «لااقل اینجا
ارباب بالای سرم نیست و توی سایه کار میکنم. هرچقدر هم توان داشته باشم کار میکنم
و همانقدر هم مزد میگیرم. ماهی تقریباً یک تا یک و نیم میلیون تومان میگیرم اما
دیگر گذشت روزگار جوانی که روزی یک زیلو میبافتم. دیگر دست و پایم آن زور گذشته
را ندارد اما مجبورم کار کنم.»
او از آماده سازی و چله کشی قبل از کار میگوید، از اینکه باید 500
بار فاصله 50متری بین دو ستون را که نخ به آن وصل است بروند و بیایند و بعد نخ را
بالای دار نصب کنند. کارهای سخت و دسته جمعی که قبل از برپا شدن دار باید کرد.
قربانعلی سقایی هم مردی 71 ساله است اما با تمام توان مشغول کار کردن.
سال ها در نانوایی کار کرده و بازنشسته شده و دوباره آمده سر کاری که از هفت سالگی
انجام میداده. «من از سال 91 اینجا هستم. سال های جوانی کارم همین بود. اما وقتی
فرش ماشینی روی کار آمد زیلو از رونق افتاد و ما هم رفتیم دنبال سوپری و نانوایی و
الآن چند سالی است که دوباره برگشتهام اما نگران آینده هستم. بچههای من هیچکدام
این کار را بلد نیستند و علاقهای هم ندارند. واقعاً معلوم نیست بعد از ما سرنوشت
زیلو چه میشود؟ اگر جوانان را بیمه بکنند شاید استقبال از این کاربیشتر بشود.»
عبدالکریم غنیپور با صورتی مهربان در دفتر نشسته و مشغول حساب و کتاب
و رسیدگی به فاکتورهای فروش است. مشتریها کم وبیش در رفت و آمد هستند و عبدالکریم
با حوصله و صداقت خاصی که در صحبت کردن دارد مشغول فروش کیلویی زیلو به مشتریها.
آن طور که میگوید این شرکت تعاونی از سال 51 دایر شده و آن روزها 600 بافنده
مشغول به کار داشته که حالا تعدادشان به 60 نفر رسیده که بعضیها بهصورت خانگی و
10 نفری هم در خود سوله کار میکنند: «55 نفر از 60 بافنده
تعاونی پیرمرد هستند و جوانان دیگر سراغ این شغل نمیآیند. البته تازگیها با برقی
شدن دستگاهها، زنهایی که قبلاً فرشباف بودهاند هم کم و بیش وارد کار شدهاند.»
او نیز به نبود بیمه مناسب برای جوانان اشاره میکند و اینکه تا چه
اندازه روی بیرغبتی آنها تأثیر گذاشته: «تا سال قبل کارگر زیلو بافی را بیمه نمیکردند
و جزو قالیبافان محسوب میشدند. هربار هم تأکید میشد که سالی دوهزار نفر را بیمه
میکنند و برای بقیه دیگر بودجهای نمیماند و الآن هم که دیگر قطع شده و میگویند
باید بیمه عشایری و روستایی شوید.»
او گران شدن ماده اولیه را از جمله مشکلات جدی کار میداند: «قیمت نخ
سه برابر شده؛ اول سال 97 کیلویی هشت هزار تومان بود و الآن شده کیلویی 28 هزار
تومان. رنگ کیلویی 15 هزار تومان بود و الآن شده 26 هزار
تومان. مردم با اینکه دوست دارند اما دیگر نمیتوانند بخرند. درکل قیمت تمام شده
70 درصد بالا رفته. چند بار فکر کردیم این زمین را که دو میلیاردی میارزد بفروشیم
و کارگاه را جمع کنیم چون واقعاً سود فروش زمین بیشتر است. البته این را هم بگویم
که اخیراً یک وام 500 میلیونی برای تولید کنندهها تصویب کردهاند که اگر بدهند
خیلی خوب است.»
او به تأثیر استفاده از زیلو در زمان حیات امام خمینی(ره) در جماران و
همین طور تأثیر استفاده رهبری از این دست بافته ایرانی در شناخته شدن آن و بالا
رفتن تعداد خریداران اشاره میکند و با لذت دست روی زیلوهای کوچک روی میز میکشد و
می گوید: «من که از 15 سالگی در این کار هستم، هنوز نتوانستهام یک زیلوی کهنه از
کسی بخرم و تا حالا زیلویی گوشه خیابان ندیدهام چون اصلاً خرابی ندارد و هرچه پا
بخورد و شسته شود نرمتر و مقاومتر میشود.»
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار23 اردیبهشت 98، شماره: 7058