پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۳۵۴۱۳
تاریخ انتشار : ۰۴ مهر ۱۳۹۸ - ۲۳:۴۹
بیش از سه دهه از شکست حصر آبادان ( 5 مهر ماه 1360) می گذرد و آثار ناشی از جنگ تحمیلی وهمچنین نا کارآمدی نظام اداری و اجرایی در طول این سال ها خسارت های سنگینی به لحاظ اقتصادی و اجتماعی به این شهر وارد ساخته است هرچند از سوی دولت ها در دوره های مختلف برای بازسازی آبادان اقدامات و تلاش هایی صورت گرفته اما آن گونه که انتظار می رفت اقدامات و زیر ساخت های مورد نیاز تأمین نشده است .

شعار سال: سیامک زندرضوی جامعه شناس و استاد دانشگاه معتقد است این مسائل و مشکلات موجب تهدید سرمایه های اجتماعی در این شهرشده بود. اودر ادامه می گوید در شرایط حاضر بازسازی اجتماعی می تواند مناطق جنگی همچون شهر آبادان و ....را به لحاظ اجتماعی و اقتصادی احیا کند. با او درباره تأثیر بازسازی اجتماعی در تغییر و تحول و بازسازی مناطق جنگی گفت و گویی انجام دادیم که می خوانید:

به‌عنوان پژوهشگر حوزه بازسازی اجتماعی بفرمایید که مفهوم بازسازی اجتماعی به چه معنایی است و تفاوت آن با بازسازی فیزیکی در چیست؟
درمواردی پس از یک حادثه طبیعی مانند سیل یا زلزله یا یک حادثه انسان‌ساخت مانند جنگ پدیده‌ای از نوع فاجعه انسانی اتفاق می‌افتد و در پی آن مفهوم بازسازی اجتماعی معنا پیدا می‌کند.
مهم‌ترین موضوعی که دولت‌ها بعد از حادثه به آن می‌پردازند، بازسازی فیزیکی است؛ به این معنی که تلاش می‌کنند ساختمان‌ها، جاده‌ها و پل‌ها را به حالت اول بازگردانند.اما از نظر دانش اجتماعی وقتی بازسازی فیزیکی می‌تواند مفید و مؤثر باشد که همزمان بازسازی اجتماعی را نیز مورد توجه قرار دهیم. پس از چنین حوادثی، ما شاهد انواع گسست‌های اجتماعی هستیم که اولین نمود آن مرگ نزدیکان و عزیزان یا به‌عبارتی شکسته شدن و از میان رفتن حلقه‌هایی از شبکه‌های خویشاوندی است. نمود دیگر پیامد جابه‌جایی جمعیتی در محله‌ها و نقاط زندگی‌ شهروندان است. با این دو پدیده و پیامدهای ناگزیر آن درتعاملات اجتماعی نیاز به بازسازی اجتماعی به وجود می‌آید.
بنابراین در بازسازی اجتماعی حداقل دو سطح وجود دارد؛ یک، روابط خویشاوندی؛ دو، روابط درون اجتماعات محلی و محله‌ای. اجتماع محله‌ای همان روابط چهره به چهره همسایگان است.اجتماع محلی هم هر نوع اجتماع وتشکل‌های رسمی وغیررسمی است که افراد به دلایلی غیر از خویشاوندی با یکدیگر مرتبط هستند و اهداف مشترکی را با روابط عمدتاً چهره به چهره پی می‌گیرند. مانند گروه‌های همکاران، گروه‌های صنفی، حرفه‌ای، ورزشی، که این آخری برای کودکان هم صادق است.
بازسازی اجتماعی در این دو سطح چطور صورت می‌گیرد و چرا این بازسازی بعد از حادثه ضرورت دارد؟
سطح اول بازسازی اجتماعی درترمیم روابط خویشاوندی، حلقه‌های شکسته شده بسرعت و به‌صورت خودجوش ترمیم می‌شود، به‌عبارتی بعد از حادثه‌ای مانند جنگ، سیل یا زلزله، اگر فرد عضوی از خانواده‌اش را از دست بدهد، معمولاً زنجیر روابط خویشاوندی بلافاصله برای او جایگزینی فراهم می‌کند. به‌عنوان مثال اگر دایی فرد ازدست برود، معمولاً دایی پدر یا مادر او به‌عنوان جایگزین شفابخش این حلقه را ترمیم می‌کند که از اول هم هردو دایی بوده‌اند، در نتیجه پیوندها و شبکه خویشاوندی دوباره خودشان را درشکلی تازه برقرار می‌کنند. مگر اینکه افرادی از این حلقه در جابه‌جایی‌های بزرگ انسانی جدا بشوند و نتوانند در این بازسازی عمدتاً متکی به روابط چهره به چهره حاضر شوند. از ویژگی خودجوش بودن این بازسازی می‌توان نتیجه گرفت که این بازسازی‌ها با سرعت بالایی در روزها، هفته‌ها و ماه‌های اول اتفاق می‌افتد و این روابط ترمیم‌کننده شکل می‌گیردو شدت و چگالی روابط به دوره قبل از حادثه نزدیک می‌شود.
در سطح دوم که شامل ارتباطات محله‌ای _ محلی و روابط بیرون خانواده می‌شود، پس از حادثه وضعیت عادی تعاملات در اجتماعات بهم می‌ریزد، که بیشتر متکی به مکان (محل نشست ها) هم بوده است.فضای باشگاه، سالن اجتماعات، دفتر صنف ومانند آن، در این سطح افراد نیاز به حمایت‌هایی دارند. درسطح محله‌های مسکونی به‌عنوان مثال پس از زلزله دیوارها فرومی ریزد واعضای خانواده باهمه مسائل‌شان که حالا چندبرابر شده است به کوچه‌ها، خیابان‌ها و فضاهای خارج از خانه پرتاب می‌شوند، اولین معضل مکان‌یابی برای اسکان اضطراری عموماً در چادرها است. در این وضعیت، کار مادران دارای کودکان خردسال بسیار زیاد می‌شود زیرا همزمان که باید با زنان دیگر تصمیماتی برای اداره محیط‌شان بگیرند، مثل نحوه دسترسی به آب، دفع زباله، جابه‌جایی وسیله و غیره، نگه‌داری از کودکان تبدیل به مسأله می‌شود. فضای بیرون از چادرها بر خلاف خانه خطرناک تراست و همیشه احساس نگرانی برای فرزندان آرامش آنان را تهدید می‌کند. در این شرایط برای بازسازی اجتماعی، یعنی همراهی با زنان محله برای مدیریت بهتر وضعیت، باید از بیرون کمک شود تا همه کودکان در فضای امنی نگهداری شوند و همزمان شادی، بازی و اوقات مفرحی نیز داشته باشند، تا کودکان بتوانند تفاوت‌هایی را که حادثه ومحیط‌شان برای آنان رقم زده، بهتر تحمل کنند. بنابراین اولین مداخله بیرونی وضروری ازنوع حمایت‌ برای بازسازی اجتماعی، فراهم کردن فضاهای «دوستدار کودک» است که می‌تواند به شکل چادرهایی در یک محله باشد تا افراد توانا وداوطلب که درگیر حادثه نبوده‌اند و آسیب ندیدند، ورود کرده واین فضاهای دوستدار کودک را مدیریت کنند.
حمایت از کودکان درشرایط دشوار در فضاهای محله‌ای لایه اول مداخله دربازسازی اجتماعی است. در این صورت خانم‌ها فراغتی پیدا می‌کنند که به مدیریت اوضاع خود وکمک به همسایگان بپردازندلایه دوم مداخله اجتماعی دربازسازی اجتماعی فراهم کردن فضا وامکانات برای نشست‌های شهروندان درمحله است تابتوانند به امر برنامه‌ریزی، مدیریت، اجرا وارزیابی مسائل بپردازند. مثل اینکه جمع‌آوری زباله چگونه انجام شود تا محیط ما سالم‌تر شود. رسیدگی به اوضاع جدید تنها در صورتی ممکن است که زنان در لایه اول تمام روز مشغول نگه‌داری از فرزندانشان نباشند تا وارد فرآیند بهبود زندگی درسطح محله شوند. تشکیل وپایداری لایه دوم مشروط به این است که ما قبل از حادثه، شاید ازهمین امروز، این امکان را به اجتماعات محله تعاملی (تعدادی از خانواده‌ها که کودکان‌شان دریک فضا بازی می‌کنند وبه این مناسبت اعضای بزرگسال خانواده هم درتعاملی حداقلی قرار می‌گیرند) داده باشیم که آنان بتوانند باهم گفت‌و‌گو کنند و در دورهمی‌هایشان حل و فصل مسائل محله‌ای‌شان را تمرین کرده باشند. اگر این تمرین وجود داشته باشد، بعد از حادثه کمک خواهد کرد تا مسائل بهداشتی محیط تا بازسازی فیزیکی بهتر مدیریت شود. لایحه تأسیس سازمان‌های اجتماع محور وسازمان‌های مردم نهاد 10 سال است که در وزارت کشوردرحال اصلاح است و هنوز قانونی دراین عرصه نداریم. بنابراین برای بازسازی اجتماعی در سطوح محله‌ای گریزی از مداخله بیرونی نیست یعنی ضروری است که این مداخله انجام بشود. ازآن جمله حل‌وفصل مسائل است که به بازسازی روانی، که ظاهراً اقدامی انفرادی است هم کمک می‌کند و ضرورت دارد این بخش پیش از حوادث در درون اجتماعات محلی تمرین شودو نیازمند حمایت قانونی از انواع تشکل‌های اجتماع محور ومردم مدار است. به طور خلاصه، بازسازی اجتماعی در سطح خویشاوندی، نیاز به مداخله بیرونی ندارد اما سطح دوم نیاز به دخالت بیرونی و بسترهای پیشینی دارد.
این مداخله بیرونی شامل چه کسانی و چه نهادهایی است، منظور دولت، جامعه محلی و NGOها است؟ و این مداخلات باید به چه نحوی باشند؟
پاسخ شما را از تجربه مستقیم خود در زلزله بم می‌‌دهم.پس اززلزله سال ۱۳۸۲ نزدیک به سه سال به اتفاق همسرم در آنجا حضورمستمر داشتم و از نزدیک پدیده‌های اجتماعی رادیده بانی کردیم. در واقع تجربه مداخله بیرونی در مقیاسی اجتماعی اولین بار در کشور ما در زلزله بم امکان پذیرشد. دولت در آن شرایط اجازه داد که سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی وارد شوند و کمک کنند. اولین پروتکل‌های این سازمان‌ها نیز حمایت از کودکان در سطوح مختلف بود. به‌عنوان مثالNGOهایی بودند که کارشان در آغوش گرفتن کودکان بازمانده از زلزله و ارائه خدمات ساده‌ای که یک مادر می‌تواند انجام دهد مثل نگه‌داری از کودکان در محیط امن بود. پروتکل دومی که بسیاری از این NGO‌ها اجرا کردند، برپا کردن محیط‌های دوستدار کودک بود. پروتکل سوم کمک به وارد کردن زنان به عرصه تصمیم‌سازی برای حل و فصل مسائل محله‌ای‌شان بود. این پروتکل‌ها در سطح جهانی شناخته شده است اما جامعه ما با آن آشنا نبود؛ مثلاً در زلزله رودبار و منجیل هیچ NGO داخلی یا خارجی ورود نکرد چون در آن دوره پروتکل کشور ما پس از حوادث طبیعی که به فاجعه انسانی ختم می‌شد امنیتی کردن فضا بود. در دوره زلزله بم این پروتکل امنیتی تاحدودی کمرنگ شده بود و این باعث شد آثار واقعی بازسازی اجتماعی در محله‌های بم دیده‌شود. حتی امروز هم ایده اساسی حاکمیت پس از وقوع حوادث، امنیتی کردن فضا و بعد ورود به بازسازی فیزیکی است.به‌عنوان مثال در مورد بم، ایده اولیه این بود که همه آسیب دیدگان از زلزله وارد اردوگاه‌های خارج از شهر شوند و نیروهای بازسازی از جمله بنیادمسکن، شهر را بازسازی کنند و سپس جمعیت به خانه‌هایشان برگردند. این نگاه بازسازی فیزیکی ازنوع توسعه از بالابه پایین است و قرار بود اجرا شود چنانکه بلافاصله برای ساخت اردوگاه با وزارت دفاع و نهادهای نظامی که توانایی ساخت اردوگاه‌های موقت را داشتند، قرارداد بستند. در صورتی که این امر مورد قبول شهروندان بم نبود و دو ماه بعد از زلزله اعتراضی در شهر بم شکل گرفت و روند این بازسازی فیزیکی از بالا منهای بازسازی اجتماعی، مورد پرسش واعتراض قرار گرفت. از طرف دیگر، مسئولان آن دوره این پیام را دریافت کردند که بازسازی امکان پذیر نیست مگر اینکه صدای شهروندان شنیده شود و در محله‌های خودشان و ترجیحاً در محل استقرار قبلی‌شان ساکن شوند. در نتیجه تئوری خارج کردن مردم و بازسازی فیزیکی از بالا بدون مشارکت شهروندان به بن‌بست رسید و شکل تازه‌ای به خود گرفت.
با این حال از این تجربه زلزله بم بخوبی استفاده نشد و همچنان در زلزله کرمانشاه و سرپل ذهاب هم این ماجرا را دیدم که نگاه بازسازی فیزیکی از بالا قدرتمند است. نمود آن در اولین جمعه بعد از زلزله دیده شد که بنیاد مسکن و قرارگاه خاتم برای اسکان موقت درمناطق روستایی قراردادامضا کردند. در حالی که تجربه بم این بود که شهروندان زلزله‌زده را در اموربازسازی ازلحظه اول دخالت بدهید و کار را به خودشان بسپارید و NGO‌ها مسائل مداخله بیرونی را انجام دهند تا فضاهای دوستدار کودک و فضاهای مناسب حضور زنان را آماده کنند. وقتی این بازسازی اجتماعی منع می‌‌شود، شما با دشواری‌های ادامه‌داری مواجه می‌شوید. متأسفانه این نگاه بازسازی اجتماعی هنوز در ایران فهم نشده است.
باتوجه به مشاهدات شما، نتیجه اقدامات و مداخلات بیرونی در حادثه بم چه بود؟
اولین سؤال ستاد بحران این بود که NGO‌ها چه برنامه‌ای دارند و چقدر با خود بودجه دارند. در واقع، همه تلاش مدیریت بحران آن دوره این بود که بودجه‌ها را به سمت بازسازی فیزیکی ببرد و بودجه‌های آنان را به خانه‌سازی از نوع الگویی که بنیاد مسکن پیشنهاد داشت، تبدیل کنند. بنیاد مسکن پیشنهاد خانه‌های با اسکلت فلزی با پیچ و مهره‌ای را داد که مقاوم‌اند اما با فضای اجتماعی و اقلیم سازگار نیست و از طرفی امکان اضافه کردن به آن وجود ندارد یعنی اگر پدری بخواهد برای فرزندش اتاقی اضافه کند، نقشه آن خانه قادر به پاسخگویی و اضافه شدن نیست. چنانکه این موضوع مورد اعتراض مردم قرار گرفت و ستاد بازسازی مجبور شد تا با کمک مشاورهایی ازسطح کشور، نظر مردم را درباره خانه‌هایشان بگیردوبه درجه‌ای لحاظ کند. بدین نحو، مردم در الگوهای مسکن خودشان به درجه‌ای مشارکت کردند اما از آنجایی که قدرت و بودجه در اختیار دولت بود و نماینده دولت در بازسازی فیزیکی بنیاد مسکن بود، سعی‌کردعمدتاً الگوی خودش را اجرایی کند. اقدامات مداخلات بیرونی در زلزله بم را می‌توانم چنین ارزیابی کنم، با حمایت وتلاش خستگی‌ناپذیر شورای شهر بم درآن زمان بویژه رئیس فرهیخته آن دکتر اسماعیلی به درجه‌ای که افراد از اردوگاه‌ رفتن خودداری کردند و به درجه‌ای که نهادهای غیردولتی بین‌المللی و نهادهای غیردولتی ایرانی مقاومت کردند تا بودجه‌ها و برنامه‌هایشان به بازسازی فیزیکی تبدیل نشود، آنها توانستند که به بهبود شرایط کودکان و بهبود شرایط زنان برای مداخله در وضعیت‌شان، کمک کنند وحداقل شرایط بازسازی اجتماعی را درمحله‌هایی فراهم کنند اما چون این برنامه در ایران شناخته شده نبود وحتی امروزهم اطلاع از آن بسیار کم است، ما با مقاومت‌های جدی مواجه بوده و خواهیم بود که کل بحران را به بازسازی فیزیکی تقلیل ‌دهند.
گام‌های اساسی در بازسازی اجتماعی چه مواردی است؟
گام اول این است که بعد از حادثه‌ای طبیعی یا انسان ساخت، مطلقاً نباید فضا را امنیتی کرد. مهم‌ترین خطر برای بازسازی اجتماعی امنیتی کردن فضا است وحتی به بازسازی فیزیکی هم آسیب می‌زند، که همان ‌گسترش فساد و ندانم کاری و حیف ومیل بودجه‌هایی است که به بازسازی اختصاص می‌یابد. زیرا شهروندان از جریان تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی عقب رانده می‌شوند. گام دوم این است که اجازه داده شود همه NGOهای صاحب تجربه و متخصصی که در جهان و ایران هستند، با تجربه و دانش‌ متکی به تخصص خودشان به مسأله ورود کنند. به‌عنوان مثال اگر NGO به زنان کمک می‌کند، به بم آمده است، بودجه‌اش را نگیرید و وادارش نکنید که بودجه‌اش را در خانه‌سازی صرف کند تا کار اصلی‌اش یعنی توانمندسازی زنان در پرانتز قرار گیرد. گام سوم این است، که ازهمین امروز درهمه جا امکان تشکیل سازمان‌های اجتماع محور فراهم شود و نگاه امنیتی از این فعالیت‌های توانمند ساز برداشته شود‌.
گام چهارم این است، که اجازه گردش اطلاعات کاملاً به روز و آزاد فراهم شود واسناد و پژوهش‌های موجود درآرشیوهای ادارات مختلف دراین عرصه منتشر شود. اسناد وپژوهش‌ها معمولاً طبقه‌بندی و محرمانه می‌شود و سال‌ها در آرشیو می‌ماند و متأسفانه نسل امروز هیچ امکانی پیدا نمی‌کند که از تجربه‌ها و اشتباهات بیاموزد. ما با محرمانه کردن صرفاً فرصت تجربه‌آموزی را از دست می‌دهیم.
باتوجه به موضوع بازسازی مناطق جنگی و آبادان، بفرمایید که چه خلأهایی در طی این سی سال بعد از جنگ در بازسازی این مناطق وجود دارد؟
به احتمال بسیار، مطالعات چندان دقیقی در این زمینه وجود ندارد، لااقل من پژوهشی ندیده‌ام و اگر هم مطالعه‌ محرمانه شده باشد، فاجعه‌ای بدتر از انجام نشدن آن مطالعات است. یعنی دستگاه‌های دولتی مرتبط مطالعاتی را درعرصه بازسازی اجتماعی انجام داده باشند ولی بعد از سی سال هنور منتشر نشده باشد،که این وحشتناک خواهد بود.
درست است که موضوع بازسازی اجتماعی در آن زمان بخوبی شناخته شده نبود اما می‌توان باتوجه به تجربه‌های مشابه، فرضیه ‌هایی را درمورد شهر آبادان مطرح کرد. اولین موضوع این است که به نظر می‌آید در کشور ما شهرهایی که شهروندان آن بسیار به شهر خود مفتخر باشندزیاد نیستند.اما شهر تهران و شهر آبادان، دو شهر شاخص در تاریخ شهرنشینی ایران است و همه سکنه شهر حتی اگر تازه ساکن آنجا شده بودند، خودشان را مفتخر می‌دانستند که ما آبادانی هستیم یا تهرانی هستیم. در تاریخ کشور ما از دوره ملی شدن صنعت نفت تا زمان انقلاب 57 این حقیقت در مورد آبادان وجود داشته است که شهری با شاخصه‌های مهم شهرنشینی چون زیرساخت‌های شهری و فضاهای اجتماعی شهری مثل سینما، تئاتر، پارک، زندگی‌های شادمانه شبانه و غیره به تجربه دوستانم در شهر آبادان مثال زدنی بود.
اما بعد از جنگ، واقعیت به شکل دیگری شد که من می‌توانم این سؤالات را مطرح کنم:
آیا سرمایه‌گذاری شایسته‌ای که باید برای بازسازی زیرساخت‌های آبادان می‌شد، در اختیار آن شهر قرار گرفت؟ آیا بودجه‌های آن با شفافیت هزینه شده است؟
پاسخ موقت من منفی است و من احتمال می‌دهم که در ملاحظات حکومت و دولت‌های آن دوره، برگشت شهر آبادان به قبل از جنگ در برنامه‌ها و اولویت‌هایشان نبود. هنوز برای من این موضوع مبهم است، هنوز هیچ سند و مدرکی در این باره منتشر نشده است که چرا شهر به شکل سابق خود برنگشت. به نظرم اراده‌ای نبود تا زیرساخت‌های شهری را به وضعیت قبلی‌اش برگردانند و جذابیت‌های شهر را که ایجاد احساس تعلق می‌کرد بازسازی کنند تا جمعیت بسیار زیادی که از آنجا رفتند بازگردند. اینکه این سیاست درستی نبوده، الان زمانی است که باید برگردیم و پرونده‌ها را باز کنیم تا کسانی که دست اندرکار بودند به روشنی صحبت کنند که چرا این بازسازی، چه به لحاظ فیزیکی و چه اجتماعی انجام نشده است. در جوامع امروزی بعد از سی سال همه اسناد ازحالت محرمانه خارج و منتشر می‌شوند تا امکان نقد و بررسی باشد تا اشتباهات تکرار نشوند اما در نبود دسترسی به اسناد دوران جنگ خطر تکرار اشتباهات همیشه برای ایران وجود دارد.
به‌نظر شما آیا امکان بازسازی اجتماعی بعد از گذران زمان و با یک فاصله‌ای بعد از جنگ امکان‌پذیر است؟
به مفهوم بازسازی اجتماعی، امکان‌پذیر نیست زیرا که روابط اجتماعی در برهه‌ای از زمان گسسته می‌شود. خویشاوندی بلافاصله وارد ترمیم و وصل کردن حلقه‌های خویشاوندی قدیم‌تر به جدیدتر می‌شود. بخش اجتماعات محله‌ای هم که متکی بر تجربه زنده درزمان و حافظه جمعی فی الحال است، همه می‌توانند تاریخ شفاهی محیط و محله‌هایشان را به اشتراک بگذارند اما وقتی که سی سال از حادثه می‌گذرد، این تاریخ شفاهی مشمول مرور زمان خواهد شد و در واقع یک نسل در آن تاریخ مشارکت ندارد. باتوجه به تعریف بازسازی اجتماعی، امکان بازگشت و بازسازی در این شرایط وجود ندارد اما به معنای دیگری این امکان وجود دارد تا کسانی که هنوز به محله و شهر خود تعلق دارند، روابط‌شان درآن شهر به درجه‌ای وجود دارد و هنوز عده‌ای ازخویشاوندان ساکن‌اند، اگر انگیزه‌های واقعی ایجاد شود و محیط به لحاظ شهری قابل قبول‌تر وجذاب‌تر شود. حتماً ما موج بازگشت افرادی از مهاجران را شدید‌تر از قبل خواهیم داشت. آنها ممکن است از نسل‌های دوم و سوم ساکنان قبلی شهر باشند اما به‌دلیل تعلقات محلی و خویشاوندی می‌توانند به آنجا برگردند و شهر را رونق بیشتری بدهند.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری ایران آنلاین ، تاریخ انتشار 3 مهر 98، کد خبر: 503023، www.ion.ir

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین