شعار سال: مهرداد خدیر- امروز 22 اسفند 1398، بیستمین سالگرد ترور سعید حجاریان، فعال و نظریهپرداز سیاسی است که اگرچه به سختی آسیب دید اما از آن ترور به هر حال و البته با مشقت فراوان، جان به در بُرد و به رغم مشکلات جدی در تکلم و حرکت، همچنان میاندیشد و مینویسد.
20 سال قبل و ساعت 10:20 روز یکشنبه 22 اسفند 1378 و در حالی که از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی خبری نبود، این خبر به سرعت در شهر پیچید و به خبر اول سیاسی ایران تبدیل شد: سعید حجاریان در خیابان بهشت (ضلع جنوبی پارک شهر تهران) ترور شده است.
او را در مقابل ساختمان شورای شهر ترور کردند. حجاریان در آن زمان اگرچه بیشتر به عنون مشاور سیاسی رییس جمهور (خاتمی) و مدیر روزنامۀ «صبح امروز» شهرت داشت اما «نایب رییس شورای شهر تهران» هم بود.
من در آن زمان سردبیر دو نشریه چاپی بودم: روزنامۀ «پیام آزادی» و «هفتهنامۀ امید جوان». هفته نامه روز قبل، روانۀ چاپ و توزیع شده و با تاریخ 22 اسفند 1378 بر پیشانی و روی دکه ها طبعاً بدون خبر ترور بود. چون آخرین شمارۀ سال بود، خبر و تحلیل دربارۀ ترور به نخستین شماره در سه هفته بعد و در سال 1379 موکول شد در حالی که احتمال جان به در بُردن او بسیار اندک تصور میشد.
روزنامه اما در شمارۀ بعد پر از خبرهای مربوط به ترور بود و به یاد دارم یکی از اولین تصاویر را خبرنگار- عکاس حرفهای و دوست خوبم- مجید سعیدی که حالا یکی از عکاسان مشهور و بینالمللی است- برای ما و به صورت اختصاصی آورد و در صفحۀ نخست منتشر شد.
به جز خبرگزاری جمهوری اسلامی و واحد مرکزی خبر، تنها خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) سه ماه قبل راه افتاده بود و از انواع و اقسام خبرگزاریها و سایتها که در طول 20 سال بعد راه افتادند هیچ خبری نبود و روزنامههای چاپی در اوج استقبال و البته جلب اعتماد قرار داشتند.
20 سال پس از ترور 22 اسفند 1378 برخی نکات گفته نشده یا کمتر گفته شده را از این قرار میتوان برشمرد:
1. روزنامۀ «صبح امروز» در آن روزبه صورت فوقالعاده و سه بار و مجموعاً در یک میلیون نسخه چاپ و توزیع شد و هیچ نسخهای از آن برگشت نخورد با تیتر: «شلیک به مغز متفکر اصلاحات». با معیارهای حرفهای امروز البته می توان از صفت «متفکر» صرف نظر کرد اما علیرضا علویتبار احتمالا در آن زمان تنها به جان حجاریان میاندیشیده نه کم کلمه و غیر توصیفی شدن تیتر.
در تاریخ مطبوعات ایران بالاترین تیراژ تا پیش از پیروزی انقلاب مربوط به 26 دی 1357 است: روزنامۀ اطلاعات با تیتر «شاه رفت».
ابوالحسن بنی صدر اولین رییس جمهوری ایران نیز مدعی است تیراژ روزنامۀ او (انقلاب اسلامی) در آخرین روزهای خرداد ماه 1360 و در آستانۀ برکناری او به 500 هزار نسخه رسیده بود.
با یک میلیون نسخۀ «صبح امروز» در 22 اسفند 1378 اما رکورد تازهای ثبت شد که با توجه به کاهش اقبال عمومی به روزنامههای کاغذی و گسترش انواع رسانهها و شبه رسانهها در فضای مجازی تکرار آن بسیار بعید است و این رکورد برای صبح امروز باقی میماند.
2. در روزنامۀ «پیام آزادی» و عصر همان 22 اسفند، منتظر موضع و واکنش رییس جمهوری بودیم که در سفر استان یزد به سر میبرد.
خبر که به آقای خاتمی رسید در شهرستان «میبد» بود و در سخنان خود به گونهای سخن گفت که انگار این ترور در ادامۀ ترورهای سال 60 است و کار امثال منافقین.
حال آن که پیدا بود این ترور از جنس دیگری است. به یاد تحلیل نادرست آقای هاشمی رفسنجانی از ترور استاد مطهری در اردیبهشت 1358 افتادم که در سخنرانی در حضور امام خمینی در مدرسۀ فیضیه به کمونیستها نسبت داد و همان جا حمیدرضا نقاشان محافظ ارشد امام در گوش ایشان گفت: درست نیست. کار اینها نیست و بعد با همکاری مرتضی الویری که فرقانی ها را می شناخت توانستند کشف شان کنند و البته به روی آقای هاشمی نیاوردند و خود او نیز جایی نگفته مبنای تحلیل چه بوده و چطور فرقان را نمی شناخته است. همان فرقان که دو ماه بعد خود او را هم ترور کردند.
خاتمی شب بعد به تهران بازگشت و یک راست به بیمارستان سینا رفت و گفت: سعید، مظلوم بود. فعل «بود» بیشتر مورد توجه قرار گرفت تا صفت «مظلوم» و این حس درگرفت که امید به زنده ماندن او بسیار کم است.
«در آن روزها من که از پیروزی اصلاح طلبان در مجلس ششم به شوق آمده بودم؛ برای تحلیل اوضاع سیاسی با سعید حجاریان تماس بیشتری داشتم. یک روز غروب که با سعید در خیابان ولی عصر نرسیده به سه راه فاطمی گرم گفتوگو بودیم، پیکان فرسودهاش بنزین تمام کرد.
دو نفری از ماشین پیاده شدیم که آن را تا پمپ بنزینی در همان نزدیکی هل دهیم. در طول مسیر متوجه شدم که حجاریان به طور نامتعارفی به اطراف خودش دقتی ندارد و فقط جلوی پایش را نگاه میکند. درست به خلاف من که معمولاً چشمانداز اطرافم را زیر نظر دارم و بیشتر چشم به دوردست میدوزم تا جلوی پایم.
از هنگامی که سعید وارد شورای شهر شده بود، من او را زیاد نمیدیدم و معمولاً هنگامی که برای دیدن علی رضایی به دفتر روزنامۀ صبح امروز میرفتم؛ فرصتی هم برای گفتوگو با او دست میداد. او بعضاً اصرار داشت که برای دیدنش به محل شورای شهر در خیابان بهشت بروم، اما آنجا از محل روزنامۀ همشهری دور و درعینحال نهادی رسمی بود و این دو مرا برای رفتن به آنجا ترغیب نمیکرد.
با این حال، پس از پر کردن باک پیکان در پمپ بنزین خیابان فاطمی، با هم قرار گذاشتیم که صبح روز ۲۲ اسفند در محل شورای شهر همدیگر را ببینیم. با این قرار که البته من آن را مشروط به حال و هوایم در آن روز کردم، از او جدا شدم و سمت خانه مان رفتم.
صبح ۲۲ اسفند من حسی برای ترک خانه در خود ندیدم و با به یاد آوردن شرط و شروطم با سعید، ترجیح دادم که به جای رفتن به خیابان بهشت، خود را برای عزیمت به سمت روزنامه آماده کنم.
هنوز خانه را ترک نکرده بودم که تلفن منزل به صدا درآمد. آن سوی خط نیلوفر قدیری از همکارانم در سرویس خارجی روزنامۀ همشهری بود که با صدایی گرفته گفت؛ گویا در مقابل شورای شهر به سعید حجاریان شلیک شده است!
با دلهره و دستپاچگی پرسیدم؛ یعنی چی؟ یعنی مشکلی براش پیش آمده؟ نیلوفر پاسخاش به گونهای بود که یعنی کار سعید تمام شده است. پای تلفن وا رفتم و مدت زمانی طول کشید تا حواسم را جمع و جور کنم. مهدیه که حالم را دید با ترس و وحشت پرسید چه خبر شده؟ گفتم؛ حجاریان را ترور کردند!
بیش از آن معطل نماندم و با عجله خودم را به روزنامه رساندم. نخستین خبری که در روزنامه شنیدم این بود که حجاریان در جریان ترور کشته نشده و به حال کما به بیمارستان سینا منتقل شده است.
این خبر مرا قدری آرام کرد؛ گرچه نگرانی همچنان پا برجا بود. وقتی جزئیات ماجرای ترور حجاریان را به نقل از رسانهها خواندم؛ پیش خود اندیشیدم که اگر صبح آن روز بر سر قرارم با او حاضر میشدم؛ چه بسا ممکن بود با دیدن تروریستها به او هشدار دهم! به نظرم آمد که اگر حجاریان اطرافاش را میپایید و صرفاً به جلوی پایش توجه نمیکرد؛ میتوانست از عملیات ترور جان سالم به در ببرد. با این حال، حضور من در آن ساعت در جلوی شورای شهر میتوانست برایم خطرآفرین هم باشد؛ البته نه از باب آنکه هدف مهاجمان قرار گیرم، بلکه بدان علت که متهم به شرکت در توطئۀ ترور او شوم!
از قضا احمد حکیمیپور عضو شورای شهر تهران به همین اتهام دستگیر شد. پس از دستگیری حکیمیپور، روزنامۀ رسالت درباره اقدام به خودکشی او در زندان به زعم خود هشدار هم داد! من این هشدار را خطرناک تلقی کردم و با نوشتن یادداشتی در ستون نقد روز همشهری دربارۀ سربهنیست کردن احتمالی حکیمیپور اظهار نگرانی کردم.
حکیمیپور پس از مدتی آزاد شد؛ اما روزنامۀ رسالت پس از آن با ذکر حروف نخست اسم و فامیل هدی صابر، رضا علیجانی، تقی رحمانی و من، چهار نفر ما را به دست داشتن در ترور حجاریان متهم کرد! این نوشته زمینۀ مناسبی برای شکایت از روزنامۀ رسالت ... برای ما چهار نفر فراهم کرد. این بود که به اتفاق هم به یکی از مراکز قضایی مراجعه کردیم و شکایتی را به ثبت رساندیم. »
8. ترور سعید حجاریان به دست یک جوان کم سن وسال از طیف نیروهای انقلابی و مدیریت یک روزنامه صریح اللهجه و نزدیکی به رییس جمهور اصلاح طلب و جان بردن از ترور به رغم تحمل مصایب آن چهار مؤلفه ای است که یادآور دکتر سید حسین فاطمی است.
دو گانه ها از این قرار: «محمد مصدق/ محمد خاتمی»، «حسین فاطمی/ سعید حجاریان»، «روزنامۀ باختر امروز/ روزنامۀ صبح امروز». « محمد مهدی عبد خدایی 19 ساله/ سعید عسگر 19 ساله». با این حال حجاریان به این تشبیه علاقه ای ندارد و مشخص نیست از سر تواضع است یا دوست نداشته به سرنوشت فاطمی دچار شود. چون فاطمی سه سال پس از ترور اعدام شد و حجاریان 20 سال پس از ترور همچنان زنده و در حال فعالیت فکری است.
همشهری اما دو هفته تعطیل کرد و این سنت رایج شد و از آن پس روزنامهها مثل محصلین به تعطیلات نوروزی می روند و اگر هم بخواهند منتشر شوند چاپخانهها و توزیع فعالیت نمیکنند. در نوروز 79 اما شماری از روزنامههای مستقل تصمیم گرفتند هر روز به نوبت منتشر شوند و با چاپخانه و توزیع نیز هماهنگ شد تا اگر اتفاقی افتاد جامعه در خلأ نباشد و میتوانید با امروز و انواع کانالهای تلگرامی و سایتهای امروز مقایسه کنید تا ببینید در این 20 سال چه تحول شگرفی در اطلاع رسانی رخ داده است.
یک روز هم سهم روزنامۀ ما (پیام آزادی) بود و من نیمۀ عید به تهران بازگشتم اما تنها دو نفر از تحریریه و دو نفر از بخش فنی آمده بودند! با این حال و به هر جان کندنی بود 8 صفحه منتشر کردیم تا به عهد خود وفا کرده باشیم.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت تحلیلی خبری عصر ایران، تاریخ 22 اسفند 98، کد مطلب: 718420: www.asriran.com