شعار سال: بسیاری بر تولید محصولات کشاورزی تأکید محوری دارند این در حالی است که دست نامرئی تولید، بازاریابی است. تولیدکننده محصولات کشاورزی تمام دانش و تجربه حرفهای خود را بهعنوان مدیر مزرعه معطوف به تولید با کمیت و کیفیت حداکثری میکند و خیلی ارتباطی با فرایندهای پس از تولید ندارد چراکه معتقد است فرایند پس از تولید متولی و مدیر خود را دارد. تورستن وبلن در پاسخ به این سؤال که مصرف مهم است یا تولید؟ میگوید در اصل تولید، ولی متأسفانه مصرف. وبلن میگوید یکی از وظایف اقتصاددانها باید این باشد که نهادهای غیرمولد را شناسایی کنند و پس از آن با تنظیماتی نهادی، بهرهبرداری نهادی از فناوری را کاربردیتر کنند؛ لذا لازم است دولت این مسئله را موردتوجه قرار دهد.
تولیدکننده همواره از سهم پایین خود از قیمت پرداختی مصرفکننده نهایی محصولات کشاورزی ابراز نارضایتی دارد که در ادبیات بازاریابی این مسئله به مفهومی به نام حاشیه بازاریابی ربط داده میشود؛ اما سؤال این است حاشیه بازاریابی (Marketing margin) چیست؟ آیا حاشیه بازاریابی اساساً مفهومی بد و نامطلوب در زنجیره محسوب میشود؟ چرا مسئولین بخش و تولیدکنندگان کشاورزی از میزان حاشیه بازاریابی ناراضی هستند؟ آیا حاشیه بازاریابی واقعاً بالا است؟ چرا برخی معتقد به حذف دلالها و واسطهها از شبکه بازاریابی محصولات کشاورزی برای کاهش حاشیه بازاریابی هستند؟ اشکال اصلی در کدام بخش زنجیره تأمین کشاورزی است که به افزایش حاشیه بازاریابی منجر میشود؟ آیا امکان کاهش حاشیه بازاریابی وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است پس چرا اقدام عملیاتی برای کاهش حاشیه بازاریابی انجام نمیشود؟ متولی این موضوع در بخش کشاورزی کیست؟ آیا باید انقلابی نوین در عرصه بازاریابی رخ دهد تا حاشیه بازاریابی منطقی شود؟ آیا امکان کاهش حاشیه بازاریابی با ساختار موجود زنجیره تأمین وجود دارد؟ آیا برای کاهش حاشیه بازاریابی باید نوینسازی زنجیره بازاریابی را به سمت زنجیره مطلوب داشت و عنصر هوشمندسازی را در آن لحاظ کرد؟ آیا برای عملیاتیسازی پروژه کاهش حاشیه بازاریابی باید دلالها و واسطهها حذف شوند؟ در صورت حذف این عوامل از زنجیره، جایگزین مناسب برای آنها کداماند که کارکردهای آنها را در زنجیره داشته باشند؟ آیا باید مرکز کنترل هوشمند زنجیره تأمین کشاورزی شکل گیرد؟ آیا لازم است کشاورزی قراردادی نیز در این چارچوب عملیاتی شود؟ اقدامها و گامهای عملیاتی برای کاهش حاشیه بازاریابی محصولات کشاورزی به سمت حد مطلوب و مناسب آن کداماند؟ چه سازوکاری برای مدیریت حد مطلوب حاشیه بازاریابی لازم است شکل گیرد؟
بنابر تعریف، اختلاف قیمت خرید مصرفکننده نهایی و قیمت دریافتی تولیدکننده حاشیه بازاریابی نامیده میشود. حاشیه بازاریابی مفهومی است که هم در بازار نهادهها و هم بازار ستادههای کشاورزی موضوعیت دارد، اما بیشتر در ارتباط با ستادههای کشاورزی محل چالش شدیدتر است درحالیکه به لحاظ ماهیت تفاوتی بین دو بازار وجود ندارد، زیرا در هر دو بازار تولیدکننده و مصرفکننده نهایی وجود دارند و امروزه بهشدت از آن ابراز نارضایتی میکنند و از تأثیر آن بر میزان منافع خود دلنگران هستند.
در ارتباط با حاشیه بازاریابی نگاه سیاه (بد) و سفید (خوب) وجود ندارد، زیرا هر عاملی در زنجیره کارکردهای خود را داشته و خدماتی به حلقههای بعدی و درنهایت به مصرفکننده نهایی ارائه میدهد و باید سهم خود را از قیمت پرداختی مصرفکننده نهایی دریافت کند. آنچه در ارتباط با حاشیه بازاریابی مطرح است حد و میزان سهم است که مورد مناقشه جدی است تا جایی که در ارتباط با برخی از محصولات به بیش از ۷۰ درصد نیز میرسد و معمولاً دامنه آن بسته به نوع محصولات فسادپذیر و کمتر فسادپذیر و یا فسادناپذیر بین ۸۰-۱۰ درصد میباشد که غیرمنطقی است. بهبیاندیگر، سهمها باید با توجه به نوع و ماهیت محصول، منطقی و مبتنی بر انصاف در میزان و کیفیت ارائه خدمات و سود باشد. شاید یکی از دلایل وجود چنین حاشیههای بالا نبود زنجیره مطلوب در بازاررسانی محصولات کشاورزی و عدم ورود جدی در این عرصه برای قانونمندسازی سهم عوامل در زنجیره باشد که خود نشاندهنده خلأ قانونی ازیکطرف و از دیگر سوی، عدم اقدام عملیاتی نهادهای مسئول برای قانونمندسازی حاشیه بازاریابی بر اساس ارزیابیهای دقیق میدانی مبتنی بر تمام زنجیرههای شناساییشده و موجود برای محصولات کشاورزی باشد.
دلالها و واسطهها اساساً بد نبوده و در بازار محصولات کشاورزی دارای کارکردهای متنوع و مفیدی مانند جمعآوری محصولات اندک، تأمین مالی بازار و ... میباشند. حذف دلالها بر روی کاغذ ساده و شدنی است، اما در صحنه میدانی حداقل در کوتاهمدت و تا تعیین جایگزین ناشدنی و دشوار است و در صورت حذف اختلال جدی در بازاررسانی محصولات کشاورزی ایجاد میشود. بحث مهم در ارتباط با دلالها و واسطهها، سهم و درواقع نرخ حقالعملکاری آنها از قیمت پرداختی مصرفکننده نهایی است که باید متناسب با خدمات ارائهشده باشد.
برای کاهش حاشیه بازاریابی پیشنهادهای مختلفی ارائه میشود که در ادامه بهطور خلاصه به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود. بهعنوانمثال، استفاده از نظام بازاریابی مستقیم با شکلگیری بازارهای منطقهای محصولات کشاورزی در مناطق عمده و کانونی تولید محصولات کشاورزی میتواند نقش ویژهای در کاهش حاشیه بازاریابی و دسترسی مصرفکنندگان به کالاهای موردنیاز داشته باشد. علاوه بر آن، میتوان از نظام بازاریابی دیجیتال (مجازی) نیز در عرضه بازار محصولات کشاورزی استفاده کرد تا تمام قیمت پرداختی توسط مصرفکننده نهایی (منهای هزینههای حملونقل و بستهبندی) به تولیدکننده برسد. در این حوزه نیز شرکتهای دانشبنیان بازاریابی کشاورزی، اتحادیهها و تعاونیهای بازاریابی میتوانند یا خود بهطور مستقیم وارد این فضا شوند و یا زیرساختهای لازم را برای تولیدکنندگان محصولات کشاورزی فراهم آورند. ایجاد ارتباط با تولیدکنندگان کشاورزی (در مقیاس کوچک) بهعنوان کانون و حلقه اول تولید در چارچوب مشتریهای ثابت نیز اقدامی است که میتواند در کاهش حاشیه بازاریابی بسیار مؤثر باشد. این فرایند برای تولیدکنندگان و مصرفکنندگان بهویژه در حوزه دام و طیور و نیز محصولاتی مانند خشکبار، حبوبات، برنج و ... که در طول سال یکبار خریداری میشوند، بسیار اقتصادی خواهد بود. ایجاد بازار تولید (Production market-Road market) توسط تولیدکنندگان بزرگ برای خردهفروشی محصولات کشاورزی در کنار عمدهفروشی. این رویکرد برای مصرفکنندگان از بعد روستاگردی و اگروتوریسم و نیز خرید محصول از حلقه اول تولید منافع زیادی دارد و خود میتواند به توسعه روستاگردی و اگروتوریسم البته در کانونهای اصلی تولید محصولات کشاورزی منجر شود. سفارشدهی کوچکمقیاس برای تولید در چارچوب کشاورزی قراردادی بهگونهای که در ارتباط با محصولات مصرفی سالانه مثلاً برنج و حبوبات و ماهانه مانند گوشت سفید و قرمز (بهشرط تائید دامپزشک محلی) میتواند گام بسیار مهمی در ایجاد ارتباط مستقیم بین کشاورزان و مصرفکنندگان و کاهش حاشیه بازاریابی باشد.
اگرچه این پیشنهادت میتوانند راهگشا باشند، اما این پیشنهادها نمیتوانند نظام بازاریابی بزرگ محصولات کشاورزی را راهبری نمایند و در بلندمدت رضایت تمام ذینفعان را تأمین کند و همزمان اشتغال بازار کشاورزی را مدنظر قرار دهد. به همین دلیل باید نظام و ساختار بازاریابی مبتنی بر سازوکارهای منطقی و قانونمند را مدنظر قرار داد تا علاوه بر کاهش حاشیه بازاریابی، موضوع تنظیم بازار کشاورزی مبتنی بر رصد و پایش دائم و پویای عرضه و تقاضا در دو بازار نهاده و ستاده نیز مدنظر قرار گیرد. در این چارچوب، اقدامها و گامهای عملیاتی زیر باید موردتوجه متولیهای بخش کشاورزی قرار گیرد:
گام اول: شناسایی زنجیرههای تأمین محصولات کشاورزی
در گام اول لازم است زنجیرههای تأمین محصولات مختلف کشاورزی مورد شناسایی قرار گیرند و ارزیابی و تحلیل کارایی هرکدام از زنجیرههای موردنظر و کارکردهای حلقههای مختلف آن صورت گیرد تا مشخص شود اشکالها و نقایص در کدام بخشها و حلقهها است.
گام دوم: برنامهریزی ایجاد زنجیره مطلوب
پس از گام اول، برنامهریزی لازم برای شکلدهی زنجیره مطلوب که الزاماً به مفهوم کوتاه شدن طول زنجیره و یا حذف زنجیرههای دیگر نبوده و به مفهوم کارآمدسازی آن از ابعاد مختلف مانند کاهش هزینههای بازاریابی، کاهش حاشیه بازاریابی به معنی منطقیسازی آن و نهادسازی در آن است، باید انجام شود. در طراحی زنجیرههای جدید باید به موضوعاتی مانند نهادسازی، تأمین مالی، کوتاهسازی، هوشمندسازی، خدمات پشتیبان مانند بیمه، قراردادمحور کردن تولید، بازاریابی مستقیم، تعیین سهمهای هر عامل زنجیره، بازگرداندن بخشی از درآمدهای مازاد بر سهم تعیینشده ناشی از افزایش قیمت محصولات کشاورزی به کشاورزان و ... توجه جدی داشت تا زنجیره بتواند به تقویت انگیزه در کشاورزان منجر شود و بهاصطلاح منافع تمام حلقهها را موردتوجه قرار دهد. طراحی مطلوب زنجیره و ظاهرشده مزیتهای آن در گذر زمان بهطور خودکار به حذف زنجیرههای ناکارآمد منجر میشود و ضرورتی به استفاده از دستور و اجبار در حذف این زنجیرهها وجود ندارد.
در ارتباط با تعیین سهمهای عوامل در زنجیره مطلوب، میتوان برای هر یک از حلقههای مختلف زنجیره تأمین کشاورزی، یک دامنه سهم (مقدار مناسب حاشیه بازاریابی) ورای هزینههای خدمات بازاریابی مانند هزینه حملونقل، بستهبندی، درجهبندی و ... که اجزای لاینفک هزینههای بازاریابی هستند را مشخص کرد. این دامنه برای محصولات کشاورزی مختلف متفاوت بوده و بسته به حلقه زنجیره نیز متفاوت خواهد بود، اما باید مبتنی بر نوع و کیفیت خدمات قابلارائه باشد. در تعیین سهمها باید مشارکت عوامل مختلف درگیر در زنجیره و نهادهای موجود در بازار موردتوجه جدی باشد تا علاوه بر تعیین، عملیاتیسازی (دامنه) سهمها در میدان عمل امکانپذیر باشد و مقاومت منتج به ایجاد اختلال در روند عادی بازاریابی و بازاررسانی رخ ندهد. برای دستیابی به این مهم، استفاده از فنون مذاکره در چارچوب اقدام جمعی لازم و ضروری است. نکته مهم اینکه، به دلیل زمانبر بودن شناسایی زنجیرههای موجود برای محصولات کشاورزی و طراحی زنجیره مطلوب آنها، تا طراحی این زنجیرهها میتوان با تعیین سهمهای منصفانه و منطقی هر یک از عوامل بازاریابی و قانونمندسازی آن، بهبود اولیهای را در ساختارهای موجود زنجیرهها ایجاد کرد.
علاوه بر آن، تبیین نقش واسطهها و دلالها بهعنوان حلقههای لازم و ضروری نظام تأمین مالی پشتیبان زنجیره تأمین کشاورزی و برنامهریزی میانمدت برای ایجاد سازوکار و نظام جایگزین آنها با نهادهای شکلگرفته در بخش کشاورزی مانند اتحادیهها و تعاون روستایی و کشاورزی باید موردتوجه قرار گیرد، اما تا زمان مشخص شدن جایگزین و ساختار مدیریتی – عملیاتی آنها در زنجیره بازاریابی، باید دلالها و واسطهها در چارچوب سهمهای منطقی و منصفانه مبتنی بر نوع و کیفیت خدمات ارائه، کارکردهای خود را داشته باشند.
گام سوم: عملیاتیسازی زنجیرههای مطلوب محصولات کشاورزی
در این گام لازم است با مشارکت تمام ذینفعان بازار نهادهها و ستادههای کشاورزی، الگوی مطلوب طراحیشده در صحنه میدانی و واقعی مبتنی بر ساختار، سازوکارهای مدیریتی و سهمها عملیاتی شود تا ایرادات احتمالی و گرههای مختلف مورد ارزیابی و بازنگری قرار گیرد و در صورت نادیده گرفته شدن بخشهای پشتیبان، آنها مدنظر قرار گیرد تا بتواند ضمن هوشمندی لازم مدنظر، اتفاقهای مثبت را رقم بزند و سیاستگذار به اهداف مدنظر دستیابد.
امید اینکه این پیشنهاد بتواند با مشارکت همه صاحبنظران عرصه اقتصاد کشاورزی و مسئولین بخش کشاورزی و کلیه ذینفعان بازار کشاورزی با دقت بیشتر طراحی و در نهایت شکل عملیاتی پیدا کند تا تحول جدی در زنجیره تأمین کشاورزی رخ دهد.
برگرفته از فضای مجازی