شعارسال: محمدعلي سپانلو شاعر، نویسنده، مترجم، منتقد ادبی، استاد دانشگاه، ٢٩ آبان ١٣١٩ خورشيدي در شهر محبوبش تهران خيابان ري به دنيا آمد. او در سال ۱۳۲۶ به دبستان کسایی رفت و سپس به خاطر جابهجایی خانهشان تحصیلات را در دبستان ادب و سپس در دبستان نراقی پیگیری کرد. در دبستان ادب با احمدرضا احمدی همشاگردی بود. پس از تحصيلات دوره ابتدايي دوره اول دبيرستان را در مدرسه رازي و دوره دوم دبيرستان (از سال دهم به بعد) را در دارالفنون گذراند؛ دبیرستانی که در آن زمان افرادی چون داریوش آشوری، بهرام بیضایی، احمدرضا احمدی، نادر ابراهیمی و عباس پهلوان در کلاسهای مختلف مشغول درس خواندن بودند. در همان سالها بود که در مسابقه داستاننویسی مجله سخن شرکت کرد و داستانش به نام دشت پندار در آن مجله چاپ شد.
هنوز در دارالفنون مشغول تحصیل بود که داستانی تاریخی به نام "نیزه پارسی" را تحت تأثیر پاورقیهای مستعان و مسرور نوشت و با هزینه شخصی چاپ و منتشر کرد که توفیقی کسب نکرد. سپانلو هیچ گاه این کتاب را در کارنامه و کتابهای رسمی خویش ثبت نکرد. آن گاه به دانشكده حقوق راه يافت. با ورود به دانشگاه علیرغم اینکه به هیچ یک از احزاب و گروههای سیاسی نپیوست ولی در متن جریانهای سیاسی و جنبش دانشجویی آن زمان قرار داشت و در تحصنها و راهپیماییها شرکت میکرد و در برخی از مراسم شعر میخواند. در آن سالها سپانلو مطالبی برای مجله اطلاعات جوانان مینوشت و همچنین کتابی را به نام "پچپچهای در ظلمت" را از فرانسه به فارسی ترجمه کرد که به صورت پاورقی در روزنامه چاپ شد. پس از گرفتن مدرک ليسانس از دانشگاه تهران و اتمام خدمت وظيفه در اول مهر ماه ١٣٤٤ با شاعر و نويسنده جوان پرتو نوریعلاء، خواهر اسماعيل نوريعلاء ازدواج كرد و بعدها از او صاحب دو فرزند به نامهاي سندباد و شهرزاد سپانلو (خواننده موسيقي پاپ) شد. پرتو نوریعلاء در سال ۱۳۶۴برای همیشه از سپانلو جدا شد و با فرزندانش به آمریکا رفت.
وي هيچ گاه به كارهاي دولتي نپرداخت. تنها در سالهاي آغازين پيروزي انقلاب مدتي در دانشكدهها ادبيات فارسي، مكتبهاي ادبي و تاريخ ايران تدريس كرد. سپانلو در سال ۱۳۴۳ به همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوریعلاء، مهرداد صمدی، احمدرضا احمدی، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری "گروه طُرفه" را بنیاد نهادند.
*آشنايي با شعر سپانلو در بررسی مجموعههای اوليه وی
*آهِ بيابانِ شاعرِ تهران
محمدعلي سپانلو در اصفهان زماني كه مشغول به خدمت سربازي بود با هسته اصلی جُنگ اصفهان یعنی محمد حقوقی، هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی و احمد میرعلایی آشنا شد و در محافلشان شرکت کرد و شعرهایش را خواند. در همان زمان بود که در سال ١٣٤٢ نخستين مجموعه شعر خود را با نام "آه، بيابان" منتشر كرد. با مطالعه اين مجموعه شعر به نظر نميرسد كه محمدعلي سپانلو تحت تاثير اشعار منوچهر شيباني شروع به سرودن شعر كرده باشد. او آشكارا با تاثيرپذيري از نيما وارد حوزه شعر نو شد ولي زبان سپانلو به لحاظ زيباييشناسي ادامه منطقي زبان منوچهر شيباني بود. «از خصوصيات بارز شعرهاي شيباني كه از امتيازات او محسوب ميشود وارد كردن بيمحاباي كلمات معمولي و روزمرهاي چون پيستون، سينما، دنده، ناودان، بقچه، اوساكار، دودكش و... در شعر است كه ظاهراً به سبب غيرشاعرانه بودنشان كمتر كسي جرأت اجازه ورود به شعرشان ميداد. اگرچه بسياري از اين كلمات در شعر او كاركردي شاعرانه نمييابند و با همين بار معمولي خبررساني و نثري و بدون هيچ تركيب تازه و كنايهآميز و ايهامدار وارد نظم ميشوند(٣).»
"آه، بيابان" اميد زيادي در حوزههايي از هواداران شعر نو برانگيخت و مهمترين علت زبان ضد رمانتيک و غيرسمبوليستي او بود كه از چندي پيش شاعران جوان گِرد اين دو محور در برابر شعر دهه 30 صفآرايي كرده بودند و نخستين نمونهاش نيز كتاب طرح از احمدرضا احمدي بود. بدين خاطر نيز بود كه پابرجاترين و مصممترين مدافعان شعر سپانلو همان مدافعان شعر موج نو بودهاند.
احمدرضا احمدي در مصاحبهاي با محمدعلي سپانلو پيش از انتشار "آه، بيابان" ميگويد: «حرف سپانلو مال خودش است. او ستادِ فكرش را مازندران يا تبريز و يا كافههاي تهران قرار نداده است. آقاي آزاد در مقالهشان اشاره به اين كرده بودند كه شعر سپانلو تحت تاثير شعر فرنگي است. به نظر من ميراث شعر فارسي را بيش از هر چيزي ميتوان در شعر سپانلو ديد. قُرصي و جريان عجيبتري در شعر او هست. اين جريان عادي نيست. جرياني مذاب و داغ است. آدميزاد يادِ خاقاني و شعراي ديگرِ كلاسيک فارسي ميافتد(٤).»
و وقتي كه اسماعيل نوريعلاء مطرحترين مروج و مُبَلّغ موج نو و پابرجاترين مدافع شعر سپانلو به موارد متعددي از اغلاط دستوري و تصويري در شعر سپانلو اشاره ميكند، مهرداد صمدي مفسر موثر موج نو در دهه 40 ميگويد: «اصلا غلط دستوري توي شعر خيلي كم اهميت است. مخصوصاً وقتي شعر خوب باشد(٥).»
يا احمدرضا احمدي در جايي ديگر در خصوص سپانلو گفته بود: «من از حالا تاثير سپانلو را در شعراي معاصر ميبينم.» و حرمتي بدين پايه به شاعر جوان ـ سپانلو ـ پيش از انتشار كتابي از وي فقط از اميدي بود كه شاعران موج نویي به او بسته بودند.
*منظومه بلند «خاک»
"خاک" دومين مجموعه شعر محمدعلي سپانلو است كه در سال ١٣٤٤ منتشر شد. سپانلو كه با اولين مجموعهاش "آه، بيابان" اميد زيادي را برانگيخته بود باعث شد كه "خاک" در معرض نقد و نظر بيشتري قرار بگيريد. اشعار ضد سانتيمنتاليستي و ضد سمبوليستي سپانلو مطابق با معيارهاي سركشانه زيباييشناختيِ نوجويان دهه 40 بود و منتقدان اگر ايرادي داشتند عموماً بر لحن ناهموار و خشن و ضعف تاليف اشعار او بود.
هواداران شعر سپانلو (به دلايلي كه پيشتر ذكر شد) عمدتاً از مدافعان موج نو بودهاند تا جايي كه يكي از چهرههاي شاخص موج نو ـ يدالله رويايي ـ منظومه "خاک" را "حماسه خاک" ناميد. منتقدان ديدگاههاي ديگر اما اگر هم توافقي با شعر سپانلو داشتند توافقي مشروط بود. بر مجموعه "خاک" نقدهاي فراواني نوشته شد كه عموماً مثبت نبود. محمد حقوقي نقد دراز دامني در جُنگ اصفهان نوشته و "خاک" را بحر طويلي دانسته بود كه پر است از:
١. لغتهاي مغلوط عربي كه بيدليل در كنار واژههاي سره پارسي نشسته.
٢. سطور بيمعنايي چون (از ثغوب روح در ابعاد) و (در عقيم انتهاي ژرف مشكوک).
٣. غلطهاي فاحش وزني.
٤. تاثيرپذيريهاي نازل از شاعران داخلي و خارجي.
و سرانجام گفته بود: «شعري را كه به جاي هر كلمهاش صدها كلمه مترادف ديگر بتوان گذاشت اين شعر شعر نيست و مع التاسف "خاک" مشمول همين نكته است(٦).»
ظاهراً تنها نقد رسمي مكتوب تاييدآميز از يدالله رويايي بوده است كه بيشتر به اين میماند كه آن يادداشت بلند در واقع نقدي است بر نقد دكتر رضا براهني كه بر "خاک" نوشته بود. قسمتهايي از نقد رويايي بدين قرار است: «دهليزي و هفتخواني است كه معمارياش از تصوير و صدا است و به سفارش سپانلو ساخته شده است و به فصول سه گانه زندگي تعلق دارد؛ كودكي، جواني و پيري... اثر سپانلو ميخواهد در گذشته تمام تمدنها سير كند و از اين رو از سنتهايي مشروب ميشود كه نه ادبياند و نه شاعرانه؛ فهرستي است از ثروتهاي زميني و يادگارهاي بشري، بازگويي سريع از عرفهاي اجتماعي و رسوم مذهبي، ياداشتي از خاطراتي ناقص و واقعيتهايي دور... زباني ارایه شده است كه مستعد كمال است. با اين زبان ميتوان تاريکترين گوشههاي روح را بيان كرد و بزرگترين حوادث تاريخي را نقاشي نمود و ليريسم و حماسه را در كنار هم نشاند: «زبان واژههاي دست نخورده و مهجور و يا محجور(٧).»
فرامرز خبيري (آيدين آغداشلو) نيز نقدي بر "خاک" نوشته بود كه در شماره ٦ نشريه "انديشه و هنر" ارديبهشت ١٣٤٤ چاپ شد(٨).
*"رگبارها"، پس از "خاک" و "آه، بيابان"
بعد از "آه، بيابان" و "خاک" "رگبارها" سومين مجموعه اشعار سپانلو بود كه در سال ١٣٤٦ منتشر شد. پيشتر در خصوص شعر سپانلو و نظرات مختلف راجع به آن سخن گفته اينک شعری از مجموعه اخير ميخوانيم:
ديدهبانی
مه خاكستريِ تابستان
كوههاي وطنم را
به سحرگاهان در رويا ميپيچد
و درون مه
كاميونها در باد، در جاده، در تبخير...
ميهن من قللي خاموش است
خفته بر منظري از بُردِ نگهتان بيرون،
باز گوييد حديثي را
كه به پايان كتابِ مه ميخوانديد
اي شما ديدهوران در مهِ راكد مدفون!
مه خاكستريِ روز كبود
كوههاي وطنم را خفته بر گستره فصل بزرگ
پاسداري نگران بود
و اكنون ساعت ٥ صبح
ديدهبانان در مه ميپويند
و ستونهاي بلند نور
ـ راههاي ابدي در خورشيد ـ
هله، سرشار ز فرسايش ارابه است (٩).
*مستندی درباره شاعر تهران
آرش سنجابی دربارهٔ محمدعلی سپانلو مستندي 90 دقيقهاي را ساخته كه در آن چهرههایی مانند مسعود کیمیایی، آیدین آغداشلو، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، علی باباچاهی، جواد مجابی، ناصر تقوایی دربارهٔ زندگی و آثار سپانلو نظرشان را بیان میکنند. اين مستند "نام تمام مردگان يحيي است" نام دارد.
*جوايز و افتخارات
١٣٨٢- شوالیه شعر فرانسه (شوالیه نخل آکادمیک، پيش از سپانلو ايرانياني چون رضا سيد حسيني و پس از او احمد كاميابي مسک به اين نشان رسيدهاند).
۱۳۸۳ - جایزه شعر ماکس ژاکوب فرانسه
*وداع حسرت ياران را بر جای میگذارد
محمدعلی سپانلو چند سالی از سرطان ریه رنج میبرد. وی از روز سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ در پی ناراحتی ریوی و تنفسی در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان سجاد تهران بستری ميشود. سرانجام خالق مجموعه اشعار "آه، بیابان"، "خاک"، "رگبارها"، "پیادهروها"، "سندباد غایب"، "هجوم"، "نبض وطنم را میگیرم"، "خانم زمان"، "ساعت امید"، "خیابانها"، "بیابانها"، "فیروزه در غبار"، "پاییز در بزرگراه"، "ژالیزیانا"، "تبعید در وطن"، "قایقسواری در تهران" و "زمستان بلاتکلیفِ ما" بعد از گذشت شش روز شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در سن ۷۵ سالگی بر اثر عارضه ریوی و تنفسی در بیمارستان سجاد تهران درميگذرد.
مراسم تشییع جنازه سپانلو در روز پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ در خانه هنرمندان تهران انجام و پیکرش در قطعه نامآوران بهشت زهرای تهران به خاک سپرده ميشود.
از عبث
از شهر بيخيال شما، ديري
من سخت سوختهام...
از شهر بيخيال شما درهاي بسته...
ديوارهاي گرد گرفته...
من سخت سوختهام، ولي از بعدِ اين اميد
نفرت دميد در قفسي، مرغكي پريد.
اينم هواست:
در خلوت سپيده دمي مرطوب
از راه سينههاي تهي ـ بار خويش را
بربندم از ديار عزيزان سفر كنم.
در ايستگاه مقصد بيبازگشت خويش،
ديگر هواي قطره اشكي
يا دستمال روشن يادي
بر من، وداع حسرت ياران را
برجا نميگذارد.
زين دشتهاي سوخته ميخواهم
ديگر سفر بگيرم.
همراه باد ولگرد
چون باد پربگيرم.
تا خاطرات يافته پرواز پنجره
با من به قعر خلوت هر گرمسير،
يك لحظه چون تبي هيجاني،
لرزان، نواي يافته خواند.
اي لحظه كبود
نفرين من به قافله سالارت
نفرين من به قافله سالار لحظهها؛
هرگز شما سپيده آوار نيستيد
ديگر بايستيد! (١٠)
*پانويسها:
١.مصرعي از شعري با نام "آبان" سروده اميد صباغنو.
٢.سپانلو. محمدعلي، "آه بيابان" ـ تهران:طرفه،١٣٤٢
٣.لنگرودي.شمس، "تاريخ تحليلي شعر نو"، جلد نخست، صفحه ٢٨٣
٤.محمدعلي سپانلو، "گفتوگو"، جُنگ طرفه، شماره اول، تيرماه ١٣٤٢
٥.همان
٦.محمد حقوقي، درباره "خاک" از محمدعلي سپانلو، جُنگ اصفهان، تابستان ١٣٤٤
٧.يدالله رويايي، "خاک" از محمدعلي سپانلو، انتقاد كتاب، سال ٣، شماره ٤، آذر و دي ١٣٤٤
٨.فرامرز خبيري، يادداشتي بر "خاک"، انديشه و هنر، شماره ٦، ارديبهشت ١٣٤٤
٩.سپانلو محمدعلي، "رگبارها"- ديدهباني - تهران: طرفه ١٣٤٦
١٠.سپانلو. محمدعلي، "آه، بيابان، -از عبث -
تهران: طرفه،١٣٤٢
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری ایسنا ، تاریخ نشرخبر : 30 آبان 1394 کد مطلب : 948-23580-5، khouzestan.isna.ir