شعار سال: روز گذشته پنجم خردادماه مراسم چهلمین روز درگذشت دکتر عماد افروغ برگزار شد. افروغ که بود و چه کرد که تحمل درگذشتش برایمان سخت و دردناک است. افروغ نخبه ریاضیای بود که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی برای مفید و مؤثرتر بودن قدم به علوم انسانی و رشته جامعه شناسی گذاشت. جامعه شناسی بود که فیلسوف شد. فیلسوفی بود که سیاستمدار شد. سیاستمداری بود که حکیم الهی شد. آیا واقعا این امتیازات و ویژگیهای این بزرگمرد است، مسلما خیر؟!
عماد افروغ که در میان خانواده و فامیل به سعید مشهور بود، در جوانی و بعد از گرفتن دیپلم ریاضی برای ادامه تحصیل در رشته ریاضی وارد دانشگاه سالفورد انگلستان شد. با وجود اینکه نخبه ریاضی انتخاب شد و میتوانست در این رشته ادامه تحصیل دهد در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی، تشخیص داد که اگر وارد رشته جامعه شناسی شود میتواند برای انقلاب و مردم مفیدتر باشد.
در ایام تعطیلات دانشگاه خود را به هر طریق ممکن به لبنان رساند تا در آموزشهای نظامی شرکت کند، تا اگر انقلاب اسلامی به درگیری و جنگ داخلی کشیده شد بتواند نقشهای مهمی ایفا کند.
در سال ۱۳۵۹ در دفاع از دانشجویان مسلمان که به دفاع از انقلاب اسلامی در آمریکا تظاهراتی کرده بودند و پلیس آمریکا آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده بود، به همراهی دیگر دانشجویان مسلمان و ایرانی در انگلیس در جلوی سفارت آمریکا تجمع، تظاهرات و تحصن کردند و پلیس آنها را دستگیر و زندانی کرد که ۴۵ روز زندانی بود و ۱۷ روز از این زمان اعتصاب غذا داشت، چندین بار دادگاهی شد و سرانجام همه دانشجویان از انگلستان اخراج شدند. (افروغ به دلیل اینکه زبان انگلیسی شان از بقیه دانشجویان بهتر بود سخنگوی آن گروه بود.)
مجبور شد برای ادامه تحصیل به ایران برگردد با وجود اینکه از وزارتخانههای امور خارجه و فرهنگ و ارشاد اسلامی و ... درخواست استخدام و شغل مناسب داشت، اما برای ادامه تحصیل به زادگاه خود برگشت و وارد دانشگاه شیراز شد، اما، چون کمتر به استاد نیاز داشت برای آموزش دانش آموزان بدون دریافت حقوق به یکی از مناطق محروم استان سیستان و بلوچستان و چابهار رفت. در همان دوران بین شیراز و چابهار و قم در رفت و آمد بود، چون برای تحصیل علوم حوزوی به حوزه علمیه قم هم میرفت. همزمان با دفاع مقدس، در بیشتر عملیاتها شرکت کرده بود.
در همان دوران سخت و مشغله فراوان با سادگی تمام ازدواج کرد و با وجود اینکه میتوانست از سهمیههای رزمندگان و ... برای ادامه تحصیلات استفاده کند از این کارها امتناع کرد و بعد از گرفتن مدرک کارشناسی ارشد جامعه شناسی به همراه خانواده برای تحصیل در مقطع دکترا وارد دانشگاه تربیت مدرس شد و در سال در سال ۱۳۷۳ به عنوان دانشجوی نمونه کشور در مقطع دکتری شناخته شد.
مدارج علمی را طی کرد و موفقیتهای زیادی داشت، اما برای افروغ علم بالذات دارای ارزش بود و سعی نکرد در مدارک و مدارج علمی متوقف شود، راه حل را خروج از دانشگاه و حضور در فضای روشنفکری میدید. نماینده مجلس شورای اسلامی شد و طنین نقدهای شجاعانه اش همچنان شهره عام و خاص است. او همچون اسلافش آیت الله مدرس، شجاع و روشن بین و بصیر بود، فریفته دنیا و زرق و برق آن نشد. صاحبان قدرت و زر و زور هیچ وقت نتوانستند افروغ را با خود همراه کنند. او هرگز مردم را به قدرت نفروخت. هر چه را که حق تشخیص میداد با صلابت و استواریای مثال زدنی بیان میکرد و از بیان حقیقت، جز از خدا از هیچ کس و قدرتی نمیترسید.
افروغ منادی آزادی و عدالت و حق و حقیقت بود، او عاشق انقلاب اسلامی و آرمانهای آن و بنیانگذارش بود، همواره سعی میکرد با نقدهایش انقلاب را در مسیر اصلی اهداف و آرمانهایش نگه دارد و اگر خطایی میدید، برایش فرقی نمیکرد چه کسی، در چه مقامی این خطا را مرتکب شده است، با صراحت و بدون مصلحت سنجیهای بی مورد و بدون اینکه از کسی واهمهای داشته باشد، آنچه را که حق میدانست و تشخیص میداد با شور و حرارت بیان میکرد. نقد قدرت انگار وظیفه و نقشی بود که احساس میکرد، انگار خداوند این تکلیف را بر او نهاده بود، فشارها بر او به حدی رسید که غسل شهادت کرد و آماده بود تا در راه حق به شهادت برسد، اما دست از آرمان و هدفش برنداشت. وظیفه و نقش روشنفکری خود را در ادامه راه انبیاء میدید. مخالفان او اگر لکه سیاهی در کارنامه زندگی علمی، سیاسی و ... او میدیدند مسلما آن را رسانهای میکردند تا او را از ادامه کارش باز دارند، اما افروغ آنچنان زندگی کرد که حتی نقطه تاریکی در زندگی اش نبود.
شاگرد مستقیم استاد افروغ نبودم، اما همواره خود را شاگردش میدانستم، اگرچه دانشجو بودن افروغ خود افتخار بزرگی است. از این ابرمرد درسهای بسیاری میتوانست آموخت از درس و بحث جامعه شناسی تا درسها و مرام و سبک زندگی.
مردی که علی رغم اینکه در دوران طولانی از زندگی اش، مدیر بود و سمتهای مهمی داشت خصوصا اینکه چهار سال نماینده مجلس بود، اما به نهایت ساده زیست بود و اهل فخر و زرق و برق دنیا نبود.
افروغ، دفتر و دستک نداشت، منشی و تایپست و مسئول دفتر و ... نداشت، خودش پاسخگوی تلفن هایش بود. در زمانی هم که مدیر نبود و سمتی نداشت، در منزلش به روی همه باز بود. نه خانه تجملاتی داشت و نه خودش اهل این چیزها بود، با صفا و صمیمیت و با سادگی از همه مهمانهایش پذیرایی میکرد برای او فرقی نداشت مهمانش که باشد. هر کسی که تصورش را بکنید تا مردم عادی و ... فرقی برایش نداشت. با همه با راستی و درستی حرف میزد.
افروغ، راننده و خدمتکار و مستخدم و ... نداشت، خریدهای خانه اش را با خانواده اش انجام میداد. در میان مردم بود، خودش برای انجام کارهایش اقدام کرد. همه مراحل تایپ و ویراستاری و ... کتابهایش را خودش انجام میداد. تنها بود و از دانشجویان و ... هیچ سوء استفادهای نکرد.
وقتی رویداد سیاسی، اجتماعی و ... رخ میداد، زودتر از همه مطلب خود را تهیه و آماده میکرد و حتی منتظر نمیماند تا خبرنگاران با او تماس بگیرند تا بتواند حرف و سخنش را به گوش مردم برساند.
بیش از ده سال کارهای مهم روزانه و چکیده کتابهای مورد مطالعه اش را مینوشت. کتاب بالینی اش قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه بود؛ و در دل آنها به دنبال گمشده اش بود.
اندیشمندان غربی خصوصا جامعه شناسان، فیلسوفان، روشهای پژوهشی و مکاتب علمی و سیاسی را خوب میدانست، حتی بهتر از اندیشمندان معاصر، اما همانند جامعه شناسانی نبود که پشت سر هم به فوکو، هابرماس، لکان، بدیو، آگامبن، ژیژک، مکتب فرانکفورت و ... ارجاع دهد و آنها را منابع علمی خود بداند. اصطلاحات خاص خودش را داشت که در میان جامعه شناسان دیگر رواجی ندارد. او از ملاصدرا میگفت. از نهج البلاغه و مولوی میگفت. آبشخورش قرآن و روایات بود. به امام علی (ع) و امام حسین (ع) عشق میورزید و همه هم و غم اش این بود که قبل از مرگ درباره این دو امام همام مطلبی بنویسد.
جامعه شناسی بود که افتخارش این است که در ایام محرم برای امام حسین (ع) نوحه سرایی میکند. در میان مردم روستای لفور سخنرانی میکرد. دانشمندی بود که افتخارش این است برای مردم عادی صحبت میکند و در پاسخ به منتقدان میگفت آنها بهتر حرفهایم را میفهمند.
مقبولیت عام و خاص داشت، سخنان او حجت بود، همه میدانستند افروغ عادل و حق جو است. به همین خاطر در رسانهها جایگاه خاصی داشت، به تلویزیون دعوت میشد و فقط برنامههای زنده را قبول میکرد تا حرفهایش تقطیع نشود، با جسارتی مثال زدنی و با شجاعتی رسالت گونه، ساختارهای قدرت و ثروت را نقد و برای دفاع از مردم هر کاری انجام میداد.
نظریه پردازی میکرد و تولید علم داشت، این گونه نبود که حرفهای دیگران را تکرار کند. دغدغه هایش را از لابه لای کتابها، سخنرانیها و مقالات و مصاحبه هایش میتوان دید، او هرگز آزادگی خود را نفروخت و مردم را تنها نگذاشت، همه توانش برپایی عدالت و حق و رساندن آگاهی و آزادی به مردم بود.
همواره با خدا بود و همه چیزهایی که داشت اعم از تولیدات فکری و اندیشهای و ... را از فضل خداوند میدانست. آن طور زندگی کرد که عقیده داشت و آن طور که فکر میکرد راه حق است. نظر و عملش با هم تفاوتی نداشت.
افروغ غصه مردم را میخورد و در این راه چه ناراحتیها که تحمل نکرد. همین حالات او را بیمار کرد و در نهایت از میان ما رفت. او خودش ناراحت نبود و در این بیماری، سیر و سلوک عجیبی را طی کرد، تا حدی که میگفت دوست ندارم خوب شوم، به بهای اینکه حالی که الان دارم از من گرفته شود. او مرگ را نه پوسیدن و از بین رفتن بلکه لقای الهی میدید و بارها گفته بود که من آماده ام که بروم. حال ما مانده ایم با دنیای بی افروغ؛ در زمانهای که به او نیاز مبرم داشتیم. باید غصه خودمان را بخوریم که سالهای بی فروغ افروغ را چطور میتوانیم تحمل کنیم.
افروغ را میتوان شناخت، حتی با جمله کوتاهی که بر روی سنگ قبرش به همان صورت دست خط اش نوشته است. آری میتوان او را با همین جمله هم شناخت: «معبودا، سپاس تو را که در طول عمرم، همواره خود را به من نشان دادی و نام و یادت ذکر زبان و قلبم بود. در این زندگی، خوب زیستم، هرچه قرار بود و تو به من الهام کردی نوشتم و با توفیقات تو نانوشتهای ندارم. در کمال رضایت و سبّح کنان به سویت پر میکشم. به همین امید به سویت پرواز میکنم: و تو شکارچی لحظهها هستی، باشد که در زندگی ما نیز لحظاتی برای شکار وجود داشته باشد.»
به جرأت میتوان گفت که افروغ تا سالها، جانشینی ندارد، باید سالها بل سدهها صبر کرد تا مادر گیتی، درّی، چون او بپرورد.
*سید حسین امامی؛ پژوهشگر مهمان مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه و مدرس دانشگاه
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از جامعه خبری تحلیلی الف، تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۴۰۲، کدخبر: ۴۰۲۰۳۰۶۰۳۴، www.alef.ir