شعارسال: هدف از این یادداشت مذمت انجام کار نیست، چرا که در حال حاضر فعالین رسانهای زیادی، به مقدار مکفی از طیفهای متفاوت، نسبت به این پدیده عکس العمل نشان داده اند، هدف از این یادداشت بررسی چرایی انجام چنین پروژههایی ست که به صورت مداوم در سراسر کشور در حال اجراست و از قضا این یک مورد بواسطهی رسانهای شدن به چشم آمده است. به همین دلیل در یادداشت حاضر سعی شده، افراد درگیر در اجرای این پروژه را تقسیم بندی کرده و از زاویه دید آنها به پروژه نگاه کنیم شاید بتوانیم دلایل اجرای چنین پروژهای را درک کنیم، چراکه یک نگاه به بازخوردها نشان میدهد قبل از اینکه تاثیر مثبت یا منفی صورت پذیرفته باشد، مخاطب در بهت چرایی اجرای چنین پروژهای در این روزگار وانفسا فرو رفته است.
۱_ از زاویه دید فرماندهان سپاه:
لازم به ذکر است در شرح وظایف بخش فرهنگی و روابط عمومی تمام نیروهای مسلح سراسر جهان، بخشی برای ایجاد انگیزهی مردم برای پیوستن به کادر نیروهای نظامی وجود دارد پس اینکه به عنوان مثال ارتش آمریکا سالانه میلیونها دلار هزینهی ساخت فیلمهای مهیج در هالیوود میکند یا ستاد یادوارهی شهدا و یا بنیاد حفظ آثار و. بودجههای فرهنگی برای چنین پروژههایی دارند بدیهی ست، چون هر ملتی بطور مداوم نیاز به نیروهای مسلح برای دفاع از حقوقش دارد.
از طرفی دیگر نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ذاتاً و ماهیتاً نهادی نظامی_ ایدئولوژیک است بصورتی که اگر باورها و اعتقادات را از آن بگیری دیگر وجود خارجی ندارد (میشود همان ارتش) پس کاملاً بدیهی ست که کسانی که میخواهند به عضویت کادر سپاه پاسداران در بیایند باید اعتقادات کاملی به مبانی دینی و حتی سیاسی مد نظر این سازمان داشته باشند، سادهتر بگویم شهروند معمولی که در مدرسه و دانشگاه عضو بسیج نبوده و احیاناً در خانه ماهواره دارند و احتمالاً شیطنتهایی هم داشته، به احتمال زیاد، از پس گزینش استخدام در این سازمان بر نمیآید.
جمع بندی میشود آنکه بخش فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای تکمیل کادرش نیاز به پرورش نیرو دارد و جزو وظایفش است. پس پرداختن به مسائل اعتقادی در کنار جبهه و جنگ لازمهی سیاستهای این سازمان است.
۲_زاویه دید هنرمندانی که در این پروژهها همکاری میکنند:
چه بپسندیم یا نه، بزرگترین شاهکارهای هنری جهان سفارشی بوده اند کلیسا و نهادهای مذهبی، پادشاهان و اشراف، همواره با سفارش اثر به هنرمند، در کنار تامین مالی هزینههای تولید باعث زنده ماندن شخص هنرمند و نمردنش از شدت گرسنگی هم شدهاند، فلذا اینگونه پروژهها مخصوصاً در شهرستانها جزو معدود راههای کسب درآمد برای هنرمندان است (که اتفاقاً همه هم توفیق این همکاریها را بدست نمیآورند).
جمع بندی اینکه هنرمندان و هنروران حاضر در اینگونه پروژهها مانند همان رانندهی لودری که چاه ویل جهنم حفر میکند صرفاً دارند شغلشان را انجام میدهند حال اینکه تاثیر منفی دارند و یا بی تاثیرند و هنر خلق نمیکنند ریشه در جای دیگری دارد.
۳_زاویه دید برنامهریزان و مشاوران پروژه:
چیزی حدود ۱۰۰ سال است که کشور و گردانندگان آن درگیر توسعهی سختافزاری هستند چراکه یک ساختمان را بلدیم بسازیم و به هر کس نشان بدهیم اگر کور نباشد میبیند و کسی نمیتواند کتمانش کند، اما مقولات فرهنگی به هیچ وجه به عینیت در نمیآیند و فقط تاثیراتشان حس میشود آنهم در طولانی مدت، به همین دلیل است که ما مثلا از سالها قبل ساختمان بورس داشتیم، اما بورس به معنای واقعی کلمه هنوز هم نداریم.
وانگهی خود را به جای مشاوران و برنامهریزان بگذارید، نیاز است طرحی اجرا شود که اهداف نرم افزاری را از طریق ساخت سختافزار ایجاد کند، میشود چیزی شبیه ایجاد لذت از خوردن غذای خوشمزه با ساخت قابلمه، امکان پذیر نیست. اینکه داشتن قابلمه لازمهی پخت غذاست حقیقت دارد، اما به چیزهای مهم دیگری هم نیاز است.
پس مشاوران و برنامهریزان مجبورند نهایت خلاقیت را بخرج دهند که خب بدیهی ست که بضاعتشان همین بوده که امروز مشاهده میشود.
جمع بندی اینکه تمام این اقشار فقط دارند وظایفی که بر عهده دارند را با تمام تلاش ارائه میدهند اینکه نتیجه در جهت عکس است دلیل دیگری دارد که در این مقال نمیگنجد و قطعاً متخصصین امر کاملاً بدان واقف هستند که اصطلاح ناترازی را وارد ادبیات سیاسی کردهاند، این ناترازیها در نقطه نقطه مراکز تصمیمی از بخشهای کوچک و شهرستانها تا مراکز حساس استراتژیک قابل مشاهده است و امیدواریم ارادهای برای تغییر و حرکت به سوی تراز و تعادل وجود داشته باشد.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از حکایت گیلان، تاریخ انتشار: 7خرداد1404، کدخبر:23058، hekayatgilan.ir