شعار سال: مهندسان نظام آموزشی در ایران موفق به تکثیر گونهای نادر از نوجوانان شدهاند که با سازههای تستی عجین میشوند و رشد مییابند و هنگامی که این موجودات تکثیرشده به محیط وصفشده تخیلی با عنوان دانشگاه وارد میشوند، موجوداتی منفعل و راکد هستند که تحت تأثیر آمایه ذهنی متولیان آموزشی، ادامه حیات میدهند.
زنجیرهسازی پدیده کنکور که همانا اشغال فکری نوجوانان ایرانی است، با اتلاف وقت و گذران بهترین زمان حیات آنان همراه شده است. نوجوانان ایرانی چه تحت تعلیم صحیح قرار گرفته باشند و چه تعلیم ناصحیح، هنگام نزدیکی به کنکور دچار تنشها و فشارهای روانی میشوند و حتی یک دانشآموز متوسط یا حتی ضعیف در دوران تحصیل خود نیز کافی است دو ماه مداوم اطلاعات را حفظ کند تا رتبه بالا کسب کند. هری هارلو زمانی که نظریه فراشناخت را مطرح کرد، از شرایط نظام آموزشی ایران اطلاعات چندانی در دست نداشت و نمیدانست که فراگیران نظام آموزشی ما، سه سطح فراشناختی برنامهریزی، کنترل و ارزشیابی را در گنجینه شناخت خود ندارند و فقط با تمرین و تکرار طوطیوار آشنا هستند که اگر تستهای کنکور سالهای پیشین را هم در دست داشته باشند، میتوانند در یک دانشگاه تحصیل کنند، صرف متصفشدن به صفت دانشجویی و این موجودات تکثیرشده کسانی هستند که در سربرگ امتحاناتشان برای ما لیسانس را با ص مینویسند و سپاسگزار را با ذ.
کنکور در ایران، نوجوانان ما را مبتلا به نوعی سندرم کرده است، سندرمی که ریشه آن نقصان در کروموزومهای بومی و سازههای تجویزشده متولیان آموزشی است. نام این سندرم، الف تا دال است. سیر فکری فراگیران بین این چهار حرف ابجد خلاصه شده است و بر عنصر حافظهمحوربودن تأکید میکند. حافظهمحوربودن سؤالات آزمون، تحمیل فشار و استرس به داوطلبان و خانوادههای آنها شیوهای منسوخ و مردود است؛ اما پس از سالهای دراز به علت پذیرش تثبیت عملکردی، همچنان از این شیوه مردود استفاده میشود. مادام در دروسی مانند نظام آموزش فنیوحرفهای از قانون سودآوری آموزشی سخن به میان آورده میشود که کیفیت در چرخه آموزش، سود دوچندان به نظام آموزشی بازمیگرداند؛ اما در عمل کمّیت را مرجع میدانیم و پذیرش در کنکور تنها براساس رتبه در رشتههای مختلف و نه براساس توانمندی و استعداد فراگیران صورت میگیرد.
آسیب کنکور زمانی به وضوح آشکار میشود که چهار ساعت یکجانشینی، سرنوشت نوجوانان را رقم میزند؛ نه خلاقیت، کارایی و سطح فراگیری ایشان. به بیانی مهارتآموزی و انسانپروری در طیف آموزشی مغفول مانده است و مهارت آموزشی که باید کانون انحصاری توجه نظام آموزشی باشد، به قهقرا رفته است. با این شیوه کمّی، انسانهایی را شبیه به یکدیگر تولید کردهایم که در 18سالگی در کنج عزلت مینشینند و انزوا را میپذیرند تا رتبه برتر شوند و از مهارتهای تفکر مانند استدلالکردن، تولید اندیشه پژوهش و حل مسئله محروم میشوند.
نکته حائز اهمیت دیگر، شناسایینکردن استعدادهای فراگیران است؛ بهویژه از سوی والدین. آمال و آرزوی همه والدین، پزشکشدن فرزندان است و به اجبار به دلیل اینکه آگاهی لازم را ندارند، فشار زیادی برای یادگیری بیشتر به فرزندشان وارد میکنند که ابتدا رشته علوم تجربی را انتخاب کنند و سپس حتما در کنکور پزشکی پذیرش شوند؛ درصورتیکه فرد اگر توانایی یادگیری مناسبی نداشته باشد یا حتی علاقهمند به چنین رشتهای نباشد، خود را در رؤیایی صادقه، متخصص قلبی میپندارد که از سر ناآگاهی و بیرغبتی دریچه میترال قلب انسانها را کامل مسدود کرده است. اینگونه پزشکشدن حقیقتا مخرب است. نظام آموزشی به هوش باش که جان انسانها در دست توست!
اگر برخی صاحبنظران آموزشی، الگوی بانکداری آموزشی را مورد نقد قرار دادهاند، نظام آموزشی ما بانکی کارا ندارد که حتی قرار باشد مورد نقد قرار بگیرد. شرکتکنندگان در کنکور ضمن اینکه چند سال یا چند ماه، هم خود و هم خانواده را تحت فشار قرار دادهاند، هنگامی که در اولویتهای اصلی خود پذیرفته میشوند، احساس مطلوبی دارند؛ اما افرادی که در اولویتهای آخر خود قبول میشوند، این افراد علاقهمندی به رشتهای را که در آن پذیرش شدهاند، ندارند و این مسئله پیامدهای ناخوشایندی را به دنبال خواهد داشت. فشارهای واردشده از سمت اولیای مدرسه و والدین و اجتناب از شکست در فراگیران، آنان را به انسانهایی مسامحهکار تبدیل میکند که اعتمادبهنفس ندارند؛ چراکه خود را بازنده میدان مسابقهای میدانند که دوپینگ آموزشی در آن مجاز است. این دوپینگها همان سهمیههایی هستند که رتبهها را از میلیون به هزار و از هزار به صد میرسانند. نظام آموزشی به هوش باش که عدالت آموزشی باید اجرا شود.
با وجود اینهمه فشار و نگرانی برای آیندهای نامعلوم، دانشآموزان در دوران تحصیل، لذتی از آموزشدیدن و درسخواندن نمیبرند. پرورش انسانهایی که سرنوشتشان به تستزدن وابسته شده است، بهراستی به چه میزان اینگونه آموزش تستزنی در کنکور آینده آنان را میسازد؟
در فضایی که امروزه نقش مؤثری از فارغالتحصیلان دانشگاهی در حوزههای پژوهشی، کارکردی و علمی نمیبینیم، نسنجیدن نیاز جامعه تنها موجب نابودی فراگیران نمیشود؛ بلکه گریبانگیر خود جامعه نیز میشود؛ چراکه جامعه چیزی غیر از این انسانها نیست. سرگرمکردن نوجوانان به پدیده خودساخته و بومی کنکور، آنان را به افسردگانی تبدیل میکند که هنجارشکنی میکنند و ارزشها را زیر پا میگذارند و حتی زمانی این موضوع اپیدمی میشود؛ به این شکل که شاید بعدها در کنار پدیده جوانی یا پیری جمعیت از پدیده دیگری با عنوان افسردگی جمعیت هم یاد شود؛ بنابراین بهتر است به جای برپایی همایشهای مختلف تطبیقی، به تجربیات دنیا مراجعه کنیم و از مدلهای موفق در کشورهای پیشرفته در این زمینه استفاده کنیم. نوجوانانمان را از زندگی نباتی خارج کنیم و به آنها حق زندگی انسانی ببخشیم. مهارتهای اساسی و کارا را به آنان آموزش دهیم. از مقایسهکردن آنان بپرهیزیم. انسانهای جامعه را بهعنوان سرمایه بنگریم؛ نه کالایی که در ظاهر باکیفیت است؛ اما موجب ضرر و زیان به خود تولیدکننده میشود.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق ، تاریخ انتشار 17 تیر 97، کدمطلب: 190938، www.sharghdaily.ir