شعارسال:اینجا سمنان، ظهر یک روز گرم تابستانی. در دمای 47 درجه سانتیگراد که آفتاب بر مدار آسمان خودنمایی میکند، با همکارمان راهی آدرس محل سکونت مادر و دختری شدیم که زندگی مساعدی ندارند؛ آنطور که شنیدیم، حوالی میدان تیرانداز سمنان و در مخروبههای بازار بزرگ سکونت دارند.
بقال سر خیابان، دالان مخوفی را نشانمان میدهد که باید از آن عبور میکردیم تا به محل سکونت این مادر و دختر میرسیدیم.
یک کوچه باریک و قدیمی با دیوارهای بلند که هر لحظه بیم فروریختن آن میرود؛ ترکهای بزرگی روی دیوارها و خانهخرابههای این مسیر پنجه کشیده است.
دیوارهایی که گویا بین فروپاشیدن و پابرجا ماندن بلاتکلیف بودهاند؛ اما هر چه هست، چهره شهر و ورودی بازار را زشت و گرفته میکند.
حکایت سالها زندگی دردناک
به چند قدمی محل مذکور که رسیدیم، دختری نوجوان چند بطری خالی آب را با رمقی که در وجودش نبود، با خود یدک میکشید.
موهای سپید و صورت رنگپریده دخترک از سالها زندگی دردناک حکایت داشت؛ سن و سالش پشت سفیدی مو و زردی چهرهاش گم شده بود؛ اما هر چه بود، کمتر از 20 سال را نشان میداد.
متوجه نگاهم به بطریهای آب که شد، بدون اینکه پرسش و پاسخی رد و بدل شود، خودش گفت: آب مصرفی روزانهشان را از داخل بازار به منزل حمل و روزی چند بار این مسیر را تا وسط بازار طی میکند.
گرهای به روسری چروک و رنگ و رو رفتهاش زد و با نیمنگاهی که به ما داشت، مادرش را صدا زد و از حضور ما آگاهش کرد؛ بعید به نظر میرسید صدای ضعیفش به مادرش رسیده باشد.
چند خانه خرابه، کنار هم
چند خانه خرابه کنار هم تحمل حضور این مکان را سختتر میکرد. از یکی از دالانها، پسر جوانی سرک کشید و همانطور که کیسههای گونی کاغذ را مرتب و از دور براندازمان میکرد، با انگشت محل سکونت پیرزن را نشانمان داد.
رنگ و روی هر کدامشان گرفتهتر از دیگری بود و البته هر لحظه ترس را در وجودمان حس میکردیم!
بعد از طی پلههای بلند و گذر از بوی نامطبوعی که به مشام میرسید، به یک سکوی عجیب رسیدیم که پر از زباله و کارتن و کاغذ بود.
پیرزن به محض دیدن ما به حضورمان معترض شد و گلایه از اینکه این آمد و شدها بیفایده است و برایش آب و نان نمیشود و شکمش را سیر نمیکند!
اول گویا ترسیده بود؛ مانع حضورمان شد اما با هر ترفندی که بود، وارد خانهاش شدیم؛ خانه که چه عرض کنیم، خرابهای با هزار سوراخ تو در تو که هر سوراخش با یک تکه لباس و پارچه پوشانده شد و با ظاهری زشت و دلگیر و سیاه، چهاردیواری ناخوشایندی را ترسیم میکرد.
دیوارها سیاه و محیط آلوده!
جو اتاق خفهکننده بود و نازیبا. حرارت فضای داخلی قابل تحمل نبود. انگار هر لحظه شعله و دمای عجیب بر صورتت نهیب میزند.
دیوارها سیاه و محیط آلوده! اصلاً این محل سکونت برازنده یک انسان و مخلوق خداوند با هر رنگ و نژاد و تابعیت و درگیر با هر معضلی نیست! اما واقعیت این است که در این چهاردیواری زشت و دلگیر و خطرناک که هر لحظه بیم فروریختنش میرود، چند انسان زندگی میکنند!
از پیرزن خواستم خودش را معرفی کند و بگوید اهل کجاست؟ با همان لحن معترض از حضورمان گفت: «بیبی گل مهربانی» و اصالتاً زابلی هستم؛ سه فرزند دارم و همسرم 15 سال پیش به رحمت خدا رفته است.
دغدغه شکمهای گرسنه
خواستم از اوضاع زندگیاش توضیح بیشتری دهد که بغضش شکست و دغدغه شکم گرسنه خود و دخترکش را رو کرد.
میگفت: کمتر پیش میآید غذا بخوریم و اغلب اوقات گرسنهایم. همچنین از پرسه زدن در زبالهها گفت که کمتر چیزی گیرشان میآید، چون «دست زیاد شده است»!!
نداشتههای پیرزن به یک سرپناه امن و نان و آب خلاصه نمیشود؛ نه از سرویس بهداشتی در آن حوالی خبری بود، نه مکان استحمام و نظافت!
بیبی گل نگران آینده دخترش هم بود که با 16 سال سن شناسنامه هم ندارد. از پسرانش گویا ناامید بود که هر بار از جواب دادن دربارهشان طفره میرفت!
فعلاً به اینجا دلخوشیم!
پیرزن نگران این بود که شهرداری سمنان عزمش را برای تعیین تکلیف این مخروبهها که بهاصطلاح حکم سقف بالای سرشان را دارد، جزم کند و این مکان را هم از دست بدهند.
میگفت: شهرداری تا این لحظه به ما اجازه سکونت داده است و فعلاً به اینجا دلخوشیم!
به هر جا نگاه میکنی، فقر و فلاکت از جایجای این چهاردیواری سرک میکشد؛ واضح است که مادر و دختر در زندگی خاصی دستوپا میزنند که نیازمند رسیدگی نهادهای حمایتی است.
گل بیبی و دخترش، نمونهای از زندگی ناامن معدود انسانهایی هستند که در پستوی شهر جا خوش کردهاند و قطعاً محیطهای مشابه این مخروبه که در شهر سمنان هم کم به چشم نمیخورد، مأمن افراد معتادی است که آلوده به مواد مخدر و انواع بزهها هستند و باید برای آن فکری شود.
نهادهایی که نیستند
حالا نوبت پای کار آمدن نهادهای اثرگذار و حمایتی همچون بهزیستی، کمیته امداد، شهرداری، فرمانداری و استانداری سمنان است تا هرچه زودتر برای حل بخشی از مشکلات این خانواده، آستین بالا بزنند.
شعار سال ،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری
فارس،تاریخ انتشار5مرداد 98،کدخبر: 13980505000628،www.farsnews.com