شعار سال : تبلور این خصیصههای مدیریتی در شخصیت یکی از مسئولین عالیرتبه جمهوری اسلامی در دهه ۶۰، موجب شد تا بعد از گذشت سالها، از شهید رجایی به عنوان یک مدیر کارآمد یاد شود. به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی «[شهید رجایی و شهید باهنر]در همان مدت کوتاه مسئولیتشان، طوری عمل کردند که از خودشان برای ما الگو باقی گذاشتند» و «حقیقتاً با تلاش سختی که کردند، با تحملی که به خرج دادند و با تمسکی که به عقیده و ایمان خودشان در عمل ورزیدند، موجب شدند که ما امروز بتوانیم برای تعریف مدل مورد نظر خودمان، اسم و یاد اینها را مطرح کنیم.»
شهید رجائی در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی، در قزوین متولد شد. پدر بزرگوار او مرحوم کربلائی عبدالصمد در بازار به شغل علاقبندی (تکمه فروشی و وسایل خرازی) روزگار میگذرانید و از اعضای ثابت انجمن منتظرین امام زمان (ع) قزوین به شمار میرفت. کربلائی عبدالصمد با همیاری دوستان دیگر بازاری خود که عموماً از افراد متدین و متعهد بودند با پرداخت مبالغ مختصری به دوام جلسات و بقای این انجمن کمک میکردند.
نقش این انجمن در دورانی که روسها در قزوین حضور داشتند و افکار غیر مذهبی و مارکسیستی خود را در بین جوانان ترویج مینمودند در جهت مصونیت از آسیبپذیری جوانان قزوین بسیار حساس بود. مرحوم کربلائی عبدالصمد در چنان مرحلهای از تدین قرار داشت که رژیم پهلوی (اول) را رژیمی غاصب و معامله با مأموران دولت پهلوی را حرام میدانست مثلاً اگر ناچار میشد جنسی را به مأمور دولت بفروشد وجه آن را با بقیه پولهای خود مخلوط نمیکرد بلکه در جایی مستقل نگه میداشت تا در مصارفی مانند پرداخت عوارض و مالیات... آن را به خود دولت برگرداند.
شهید رجائی در سن ۴ سالگی از نعمت داشتن پدر محروم شد با نظارت دائی و مساعدت برادر بزرگ خود دوران حساس طفولیت را سپری کرد. از همان آغاز با علاقه و استعدادی که از خود نشان میداد به همراه برادر بزرگ خود در جلسات و هیئتهای مذهبی عزاداری نوجوانان محلی که در آن زندگی میکرد، شرکت میکرد. در ایام عزاداری سالار شهیدان بارها دیده میشد این نوجوان کم سن و سال با جثه لاغر و ضعیفی که داشت در پیشاپیش صفوف نمازگزاران میایستد و به مردمی که به خوبی پدر او را میشناختند خطاب میکند که مردم من محمد یتیم هستم و پس از آنکه حال و هوای مجلس را دگرگون میکرد دفترچه کوچک نوحه خود را در میآورد و برای مردم نوحه میخواند.
از همان آغاز خصوصیات منحصر بفردی که در او دیده میشد، شخصیتی قابل توجه را در اذهان برای وی در آینده ترسیم مینمود.
دوران نوجوانی
دوران نوجوانی و جوانی شهید رجائی آکنده از نکات جالب است. به رغم آنکه محیط رشد وی یک محیط مذهبی بود، اما در میان هم سن و سالهای او رفتار ناپسند شیوع فراوان داشت و محمدعلی جدا از آنکه در هیچ یک از اعمال و رفتار ناپسند همسالان خود مشارکت نکرد، بلکه تلاش نمود با فراهم کردن وسایل ورزش باستانی، توجه آنها را به ورزش معطوف نماید.
اوقات فراغت او به درس و مطالعه میگذشت، به نحوی که اهتمام او به مطالعه دروس زبانزد اعضای فامیل بود. بارها دیده میشد در محافل گرم و صمیمی خانوادگی کتاب درسی خود را میگشود و بیاعتنا به حوادث اطراف خود که معمولاً برای یک نوجوان جذاب است، مشغول مطالعه یا انجام تکالیف درسی خود میگردید.
شهید رجائی برخی دیگر از اوقات فراغت خود را به زیارت امامزاده شاهزاده حسین و دیگر بقاع متبرکه قزوین اختصاص میداد. وی با درآمد مختصری که از بازار بدست میآورد در روزهای جمعه دوچرخهای کرایه میکرد و با هم سن سالهای خویشاوند خود از صبح تا بعدازظهر به تفریح و زیارت میپرداخت.
مهاجرت به تهران
سختی معیشتی که خانواده به شدت با آن درگیر بود باعث شد برادر بزرگ شهید رجایی به تهران عزیمت نماید و برادر کوچک و مادر خود را در قزوین نگه دارد. در سال ۱۳۲۶ که محمدعلی چهارده ساله بود تصمیم گرفت برای ادامه کار در بازار به تهران عزیمت کند. او با مادرش به تهران آمد و در منزلی که برادرش اجاره کرده بود ساکن شد.
پس از استقرار با کمک و راهنمایی برادرش به شاگردی در بازار تهران پردخت. ابتدا در یک مغازه آهن فروشی و سپس بلورفروشی کار میکرد و با در آمدی که داشت به همراه مادرش گذران زندگی مینمود. وی همزمان با کار در بازار به ادامه تحصیلات خود که بطور موقت رها کرده بود پرداخت. شهید رجائی در بازجوئیهای خود از این دوران به تشریح سخن گفته است:
«شبها به جلسات قرآن میرفتم. در چهاردهسالگی یا پانزده سالگی به دبستان ملی حمدیه (گذرقلی) کلاس شبانه جامعه تعلیمات اسلامی رفتم.»
دوران دست فروشی شهید رجایی در همین سال هاست که وی با یکی از دوستان و بستگان نزدیک خود به نام محمد شیروانی به صورت مشارکتی اقدام به خرید ظروفی از جنس روی، نظیر کتری، قابلمه و بادیههای آلومینیومی و فروش آنها در محلات و خیابانهای جنوب شهر نمود و تلاش کرد با درآمدهای حاصله از آن زندگی خود و مادرش را اداره کند.
ورود به نیروی هوایی (۱۳۲۸)
شهیدرجائی در این ایام با مشورت برادر و یکی از نزدیکان خود، تصمیم گرفت به نیروی هوایی وارد شود. چون با مدرک ششم ابتدایی میتوانست به صورت پیمانی به استخدام نیروی هوایی درآید.
او از این رهگذر میتوانست با حقوقی که دریافت میکرد هم تغییری در سطح زندگی خود و مادرش ایجاد نماید و هم این فرصت را مییافت که در این دوران ۵ ساله به صورت شبانه به تحصیلات خود ادامه دهد و در آخرین سال خدمت پیمانی به دریافت دیپلم ریاضی دبیرستان آذر نائل شود.
دوران ۵ سالهای (۱۳۳۳، ۱۳۲۸) که شهید رجایی به عنوان یک درجه دار در نیروی هوائی ارتش خدمت میکرد مصادف بود با شکلگیری نهضت مقاومت ملی ومبارزات مردم مسلمان ایران به رهبری آیت الله ابوالقاسم کاشانی و جریان نهضت ملی شدن نفت که دکتر محمد مصدق سکاندار آن بود و نیز فعالیت مستمر و ترورهای انقلابی فدائیان اسلام که منجر به دستگیری و محاکمه و شهادت آنان گردید.
در این ایام شهید رجائی به طور مستمر در مسجد هدایت که در جلسات سخنرانی آن، شخصیتهای دینی سخنرانی میکردند و کسانی مانند دکتر یداللهسحابی، مهندس مهدی بازرگان و دیگر سران نهضت مقاومت ملی به عنوان شنونده در جلسات تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی حضور داشتند شرکت داشت و از همین رهگذر بود که در سطح بالاتری از جریانات سیاسی وارد گردید.
ورود به عرصه معلمی ۱۳۳۳
شهید رجائی پس از انصراف از خدمت در ارتش با تأثیر پذیری از سخنان آیتالله طالقانی که شغل معلمی را رسالت انیباء میدانست، به حرفه آموزگاری روی آورد و به صورت آموزگار پیمانی به شهرستان بیجار رفت و به تدریس انگلیسی پرداخت. تابستان دو سال بعد (۱۳۳۵) در کنکور شرکت کرد و در دانشسرای عالی، دانشکده علوم و دانشکده پست و تلگراف قبول شد که تحصیل را در دانشسرای عالی ادامه داد.
وی در ایام نوروز سال سوم تحصیل در دانشکده علوم به همراه سایر دانشجویان برای گردش علمی به شهرهای آبادان و خرمشهر و اهواز رفت و از مناطق و تأسیسات نفتی بازدید نمود. دوستانی که با وی دراین سفر بودهاند میگویند: او در هر فرصت ممکن سعی میکرد به روشن نمودن ذهن و فکر دانشجویان کمک کند. از جمله یکبار به یکی از دانشجویان که روی یک لوله حاوی نفت نشسته بود گفت:
«شما در برابر میلیونها بشکهای که از زیر پایتان توسط این لولهها به خارج میرود فقط این حق را دارید که روی این لوله بنشینید! و به لیرههایی که به انگلستان میرود نگاه کنید.»
شهید رجائی در سال ۱۳۳۸ این دوران سه ساله را با موفقیت پشت سر گذرانید و، چون طبق معمول میبایست خدمت تدریس خود را در شهرستان ادامه دهد به ملایر و پس از آن به خوانسار رفت.
اولین دستگیری قزوین ۱۳۴۲
شهید رجایی سه روز از هفته را در قزوین تدریس موظفی داشت. دراین رفت و آمد وی عامل توزیع و انتشار اعلامیههای نهضت آزادی در سطح شهر قزوین بود.
وی آنگونه که در بازجوئیهای خود گفته است در ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۴۲ پس از آنکه در قزوین از اتوبوس پیاده و عازم دبیرستان بود، دستگیر و به زندان شهربانی قزوین منتقل گردید.
این دوران ۴۸ روز طول کشید و او پس از سپردن تعهد مبنی بر عدم همکاری با نهضت طی دو مرحله محاکمه آزاد گردید و مانند گذشته به تدریس در دبیرستان کمال و قزوین ادامه داد.
به تدریج به دلیل اختلاف سلیقهای که با مسؤلین دبیرستان در روش اداره دبیرستان پیدا کرد، از دبیرستان کمال کناره گرفت و در دبیرستانهای دیگری نظیر پهلوی، سخن، قدس، میرداماد، به تدریس پرداخت.
تشکیل مؤسسه فرهنگی و امدادر فاهشهید رجائی پس از کنارهگیری از دبیرستان کمال با کمک و همیاری آیتالله هاشمی رفسنجانی، شهید دکتر باهنر، بقایای هیئت مؤتلفه و جمعی از تجار متدین، موسسه خیریه رفاه و تعاون را بنیان نهاد.
ظاهر این مؤسسه تلاش برای رفع محرومیت از فقرا و مستمندان جامعه بود، ولی در باطن ضمن انجام امور فرهنگی و تربیت نسل جوان با پوشش مؤسسه که دو باب واحد آموزشی دبستان و دبیرستان را تحت پوشش خود داشت به خانوادههای زندانیان سیاسی که دچار تنگناهای مالی بودند رسیدگی مینمود. شهید رجائی و باهنر به اعتبار این که در آموزش و پرورش سابقه آموزشی و اجرایی داشتند به جلسات اولیه موسسه دعوت و مسؤلیت اداره مدرسه به آنان واگذار گردید.
مؤسسه رفاه با برخورداری از کمکهای جانبی افراد متدین و نیز اولیاء دانشآموزان به تدریج توسعه یافت. پس از بازگشت شهید بهشتی از آلمان در سال ۱۳۴۹ از ایشان برای تدریس و سخنرانی در مدرسه رفاه دعوت به عمل آمد که با استقبال وی از این دعوت مؤسسه توانست به کمک سخنرانیهایی که ایشان مینمود، تا حد قابل توجهی بر مشکلات مادی خود فائق آید.
شهید رجایی علاوه بر اداره دبیرستان که ریاست آن را بر عهده پرواندخت بازرگان همسر محمد حنیف نژاد نهاده بودند در جهت آموزش کادر مدرسه و نمایش فیلم و برنامهریزی دعوت از سخنرانان مذهبی در مراسم و مناسبتهای مختلف تلاش فراوان مینمود.
فعالیت در شرکت انتشاردر سال ۱۳۴۹ به منظور ترویج و نشر معارف اسلامی شرکت انتشار تأسیس شد که شهید رجایی به عنوان یک عضور علیالبدل در جلسات هیئت مدیره آن حضور مییافت این شرکت تا سال ۱۳۵۲ به فعالیت خود ادامه داد.
سفر به فرانسه و سوریه (سال ۱۳۵۰)شهید رجایی پس از آزادی از زندان (مرحله اول) آنگونه که خود پس از انقلاب میگفت به ساماندهی بقایای هیئت مؤتلفه که به دلیل زندانی شدن تعدادی از عناصر اصلی آن کاملاً از هم متفرق شده بودند پرداخت:
«به کمک دکتر باهنر و آقای جلالالدین فارسی این گروه را جمع کردیم و به صورت تشکیلات مخفی اداره میکردیم و هر کداممان یک اسم مستعار داشتیم.»
شهید رجائی به مدد روابط خوبی که با اقشار مختلف از جمله فرهنگیان و بازاریان برقرار میکرد توانست در جمعآوری کمکهای مالی آنان به منظور رسیدگی به خانوادههای زندانیان سیاسی و تأمین هزینههای چاپ و نشر اعلامیهها و ... شبکه گستردهای را به صورت مخفیانه سازماندهی کند.
با عزیمت آقای جلالالدین فارسی به سوریه، شهید رجائی با نام مستعار محمد امین مبالغی را از طریق فرانسه یا افرادی که در بیروت تحصیل میکردند، برای او ارسال مینمود. در سال ۱۳۵۰ برای تهیه گزارشی از وضعیت و کارهای انجام شده در این کشورها عازم فرانسه شد.
وی برای عدم ایجاد حساسیت ساواک مستقیماً به سوریه نرفت بلکه با سفر به فرانسه که با فریب ساواک همراه بود، اعلام کرد به یک سفر توریستی میرود. وی در فرانسه گزارشی از شبکه مبارزین مسلمان در فرانسه و اروپا نیز تهیه نمود و پس از یک اقامت ۱۷ روزه از طریق ترکیه به سوریه رفت و از مراکزی که نیروهای مسلمان در آنجا آموزش نظامی و جنگ مسلحانه میدیدند بازدید نمود و مجدداً از طریق ترکیه به ایران بازگشت.
در آستانه انقلابشهید بزرگوار رجایی، پس از آزادی از زندان نه تنها دست از فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود نکشید، بلکه بر شدت و دامنه این مبارزات افزود.
با اوجگیری مبارزه، با آشنایی و ارتباطی که با یاران امام داشت، فعالیت خود را در کمیته استقبال از امام خمینی ادامه داد. در جلساتی که در مورد محل استقرار حضرت امام بحث و تبادل نظر میگردید نقش عمدهای در معرفی و انتخاب نهایی مدرسه رفاه داشت. وقتی بعضی نقاط دیگری را مطرح کردند که نسبت به مدرسه رفاه از امکانات رفاهی و وسعت بیشتر و بهتری برخوردار بود و میگفتند بهتر است امام در جائی مستقر بشوند که در شأن ایشان باشد، آقای رجایی اظهار میداشت مدرسه رفاه متعلق به خود امام است و طرفداران او این مدرسه را به اسم ایشان ساختهاند و بهترین ویژگی آن است که اگر امام به آن تشریف بیاورند و در آن مستقر بشوند نمیگویند امام در منزل فلانی مستقر شده است. این استدلال مورد تصویب دیگران قرار گرفت، اما به دلیل وسعت محدود مدرسه رفاه نسبت به مدرسه علوی طی بازدیدی به کسانی که در صدد تدارک و آماده سازی مدرسه رفاه بودند اعلام کرد که تصمیم کمیته استقبال عوض شده و امام به مدرسه علوی تشریف خواهند برد.
در این ایام با اینکه عضو اصلی تشکیلات نیمه مخفی مدرسه رفاه بود که بمنزله ستاد انقلاب تلقی میشد، اما با تواضع خاصی به هر کار ممکن دست میزد و این اعمال را خدمت به انقلاب میدانست و به بزرگی و کوچکی کارها اهمیتی نمیداد. بعضی از همرزمان او که آماده اشارهای از وی در جهت انجام کاری بودند، وقتی او را جارو به دست در حال تمیز کردن حیاط مدرسه رفاه میدیدند با اصرار میخواستند این کار را به آنها واگذار نماید، ولی ایشان نمیپذیرفت و مدرسه را برای ورود امام آب و جارو میکرد.
شهید رجائی با مسؤلیتی که در رابطه با تبلیغات و راهپیماییها بر عهده گرفت، منزل خود و یکی از منازل مطمئن همسایه را به محل نوشتن پلاکاردهای راهپیمایی تبدیل کرد.
هنگامی که امام اعلام کردند مردم به حکومت نظامی اعلام شده از سوی رژیم شاه توجهی نکنند، شهید رجائی با سازمان دهی سریع جوانان انقلابی به دو دسته، از آنها خواست به مناطق شمال و جنوب شهر بروند و به مردم اعلام کنند حکومت نظامی به دستور امام شکسته شده و به مقررات آن نباید توجه کرد.
با اوج گیری مبارزه که پایگاههای رژیم دسته دسته به تسخیر مردم درآمده و اسلحههای آنها توسط مردم به مدرسه رفاه حمل میشد، شهید رجائی مسؤلیت نگهداری از آنها را بر عهده گرفت، ایشان با این که هنوز حکومت نظامی قدرتی داشت، چون این احتمال میرفت که رژیم قصد حمله به مدرسه را داشته باشد، عدهای از افراد مسلح را که از یزد برای محافظت از امام به تهران آمده بودند در منازل اطراف جا داد.
با دستگیری سران رژیم توسط مردم و انتقال آنها به مدرسه رفاه مسؤلیت خطیر دیگری بر عهده شهید رجائی افتاد. ایشان به کمک بعضی از همرزمان دوران زندان، مسؤلیت نگهداری و بازجویی از سران رژیم و ساواک شاه را بر عهده گرفت. وی با اینکه بعضی از این فرماندهان و مسؤلان را میشناخت، اما به کسانی که مسؤلیت نگهداری از آنها را در زیر زمین مدرسه رفاه بر عهده داشتند اکیداً توصیه میکرد با آنها در نهایت محبت رفتار کنند و اجازه دهند تکلیف آنان را دادگاههای انقلاب معین نمایند.
بعد از اعلام تشکیل دولت موقت از سوی حضرت امام، مرحوم مهندس بازرگان عده دار مسؤلیت نخست وزیری گردید و دکتر شکوهی را که از اعضای نهضت آزادی ایران بود به عنوان وزیر آموزش و پرورش معین کرد. شهید رجائی به همراه شهیدان باهنر و سید کاظم موسوی نقش بسیار فعال و تعیین کنندهای در اداره امور این وزارت بر عهده داشتند. در این میان نقش شهید رجائی از دیگران مشخصتر و برجستهتر بود تا جایی که میتوان گفت نقش اصلی در تغییر اوضاع وزارت آموزش و پرورش از شکل قبل به یک شکل جدید انقلابی با برخورداری از اختیاراتی که از آقای شکوهی گرفته بود بر عهده او بود.
در این دوران شهید رجائی با مسؤلیت مشاور وزیر، اصلاحات اولیه و متناسب با شرایط اولیه انقلاب نظیر پاکسازی عناصر رژیم و عوامل ساواک و گروههای الحادی و... را با دقت و سرعت خاصی انجام داد.
پس از استعفای آقای شکوهی از وزارت آموزش و پرورش، شهید رجائی بعنوان کفیل وزارتخانه و سپس بعنوان وزیر آموزش و پرورش به خدمات صادقانه و انقلابی خویش ادامه داد. تأسیس نهاد امور تربیتی و تقویت مراکز تربیت معلم از مهمترین اقدامات شهید رجائی در این دوران محسوب میشود.
همزمان با انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی که حزب جمهوری اسلامی اسامی تعدادی از عناصر مؤمن و با سابقه در امر مبارزه را به عنوان نامزد نمایندگان مجلس از شهرهای مختلف ارائه و انتشار داد، شهید رجائی در لیست حزب در تهران قرار گرفت که پس از اعلام نتایج آراء با ۰۱۲/۲۰۹/۱ رأی به مجلس شورای اسلامی راه یافت.
پس از گذشت شش ماه از مسؤلیت نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و پس از انتخاب بنیصدر به عنوان اولین رئیسجمهور نظام اسلامی به دلیل آن که مجلس شورای اسلامی نامزدهای معرفی شده از طرف او برای پست نخستوزیری را واجد صلاحیتهای اسلامی و انقلابی نمیدانست، کار اختلاف بنیصدر با مجلس بالا گرفت. بعد از نهیب امام که چرا کار متوقف شده است، بنیصدر به مجلس شورای اسلامی پیشنهاد تشکیل هیئت ۵ نفرهای را از میان نمایندگان مطرح نمود تا مجلس پس از بررسی و مشورت فردی را که واجد شرایط نخستوزیری میداند به او معرفی نماید، مجلس نیز با این پیشنهاد موفقت کرد. بعد از حذف آیتالله هاشمی رفسنجانی و مقام معظم رهبری از این ترکیب به دلیل حزبی بودن، بنیصدر با این که سه نفر بعدی را هم عضو حزب جمهوری اسلامی میدانست آن را پذیرفت.
پس از بررسیهای طولانی، نظر هیئت سه نفره به اتفاق آرا بر این قرار گرفت که شهید رجایی شایستگی تصدی مسؤلیت خطیر نخستوزیری را دارد. پس از اعلام نظر هیئت به مجلس، مجلس شورای اسلامی نیز با اتفاق آرا بر این انتخاب تأکید و آن را به بنی صدر اعلام نمود.
بنی صدر در برابر این انتخاب ابتدا بنای مخالفت گذاشت و نظر هئیت سه نفره را بشدت رد نمود، ولی وقتی احساس کرد در مقابل مجلس کاری نمیتواند از پیش ببرد به ناچار با این پیشنهاد موافقت نمود. اما در هر فرصت ممکن از تضعیف شخصیت شهید رجائی در افکار عمومی با به کارگیری تعابیر و القاب زشت و ناپسند خودداری نمیکرد. در برابر این جسارتها و اهانتهای بنیصدر به عنوان رئیس جمهور، شهید رجائی با توجه به حساسیت جو موجود، تمامی این تلخیها و اهانتها را در کمال صبر و بردباری و متانت، تحمل و در مواقع لزوم با ارائه استدلالهای محکم و منطقی به ایرادات مکرر بنیصدر پاسخ میداد.
هر چند در این کشاکش، تمام اهتمام شهید رجائی این بود که اختلافات بنی صدر با نیروهای حزب اللهی که وی سمبل و نمادی از آنها به عنوان نخستوزیر بود، به میان مردم کشیده نشود، تا مبادا از این رهگذر غبار غم و نگرانی بر قلب و رخسار حضرت امام بنشیند، اما از سوی دیگر بنیصدر به رغم حساسیت اوضاع مملکت که از نمونههای آن شروع رسمی دولت شهید رجائی در اولین روز جنگ بود، هیچگونه نرمش، کوتاهی و تسامحی از خود نشان نمیداد، تا جایی که وقتی برای هدایت امر جنگ که مهمترین مسئله کشور بود به جبهه میرفت کوچکترین اطلاعی به شهید رجائی نداد تا او را در این مسئله همراهی و مساعدت نماید. این در حالی بود که پس از رئیس جمهور عملاً تمام امور جنگ بر عهده نخستوزیر بود.
شهید رجائی با تعهدی که در قبال اسلام، انقلاب و امام و مردم داشت به رغم مشکلات فراوانی که فرا روی دولت نوپای او بود، همواره جنگ را در رأس مسائل مینگریست و لحظهای از رسیدگی به امور رزمندگان و مهاجرین جنگی که بر اثر حملات ددمنشانه زمینی و هوایی دشمن بعثی از شهرهای خود به شهرهای دیگری پناه برده بودند، غفلت نمینمود. در این شرایط حساس که دولت او با جدیترین بحرانهای اقتصادی و سیاسی و کارشکنیهای لیبرالها و منافقین مواجه بود، وی با آرامش روحی و صلابت و اعتماد به نفس خاصی به رفع مشکلات همت میگماشت.
سرانجام کارشکنی های بنی صدر و اختلاف آفرینی او کار را به جایی رسانید که بنا به توصیه حضرت امام، مجلس شورای اسلامی مسئله عدم کفایت سیاسی او را با توجه به اخباری که دال بر تسلیح منافقین توسط او بود به بحث گذاشت و با رأی مثبت به آن بنیصدر از ریاست جمهوری عزل گردید.
پس از عزل بنی صدر از مسند ریاست جمهوری که قبل از آن حضرت امام نیز منصب فرماندهی کل قوا را که به او تفویض کرده بودند از وی باز ستاندند، کشور در حالی مهیای دومین انتخابات ریاست جمهوری میگردید که اثر تلخ این حادثه که در نخستین سالهای پیروزی برای نظام نوپای اسلام روی داد در کام دوستان و یاران انقلاب و ملت شریف و انقلابی ایران باقی مانده بود.
دومین انتخابات ریاست جمهوری زمینهای فراهم آورد تا لیاقت، کاردانی و تعهد شهید رجائی پس از آن دوران تلخ حاکمیت نفاق و لیبرالیزم بر کشور، بیش از پیش آشکار گردد.
با اصرار و تأکید جناحهای خط امام و معتقدان به ولایت، شهید رجائی در این انتخابات شرکت نمود و با رأی خیره کننده مردم شریف ایران که نشانه محبوبیت وی به رغم دوران محدود نخستوزیریش بود، دومین ریئس جمهور ایران اسلامی گردید. شیرینی خاطره مراسم تحلیف او در حضور امام در ۱۱ مرداد سال ۱۳۶۰ که به هنگام دریافت حکم ریاست جمهوری در برابر مرشد و مراد خود زانو به زمین زد، هیچگاه از ذهن ملت شریف ایران محو نخواهد شد.
شهید رجائی در دوران کوتاه ۲۹ روزه ریاست جمهوری خود که شهید دکتر باهنر را به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی و پس از تصویب مجلس در کنار خود داشت، با تشکیل کابینهای انقلابی و جوان در صدد برآمد مشکلات ناشی از شرایط جنگی، بحرانهای اقتصادی، اشتغال، تورم و... که بیشتر آنها به دلیل مصروف شدن وقت مسؤلین در اختلاف با بنیصدر لاینحل مانده بود را مرتفع نماید.
وی با شور و شوق و تعهد زایدالوصفی در بیشتر جلسات و کمیسیونهایی که لزومی به شرکت در آنها نبود، حضور مییافت تا به سهم خود در رفع مشکلات و اتخاذ تصمیمات مدبرانه و تعجیل در اجرای اصول نقش خود را ایفا نماید.
سرانجام هنگامی که این عزیز گرانقدر در یکی از کمیسیونها و جلسات شورای امنیت ملی شرکت داشت، به واسطه بمبگذاری یکی از عوامل نفاق که در نخستوزیری نفوذ کرده بود، به همراه یار دیرین خود شهید دکتر باهنر و تیمسار دستجردی رئیس شهربانی کل کشور به ملکوت اعلی پیوست و نام خود را در تاریخ مبارزات مردم مسلمان ایران جاودانه ساخت.
اسوه اخلاق حسنه و صفات عالی
شهید محمدعلی رجائی به شهادت تمام کسانی که از دوران جوانی با وی مباشرت و معاشرت داشته اند، یک انسان خود ساخته و برخوردار از سجایای عالی بود.
مشی ساده زیستی او در دوران قبل و بعد از انقلاب زبانزد خاص و عام است. وی یکی از بهترین معلمین ریاضی تهران بود که از جمله یک بار به عنوان معلم نمونه به مراسمی فراخوانده شد تا از دست وزیر وقت فرهنگ (فرخ رو پارسا) مدال تقدیر بگیرد، ولی در آن مراسم حضور نیافت. تسلط و تبحر فوق العاده او در تدریس ریاضی باعث شد که او جهت تدریس در مراکز مختلف دعوت بشود، که با برخورداری از این آوازه میتوانست با کلاسهای خصوصی و یا اضافه کار، تغییر جدی در زندگی خود ایجاد کند. اما مصلحت را در آن میدید که بجز اوقات موظفی بقیه ساعات فراغتش را صرف مبارزه و ارشاد جوانان با پیگیری امور فرهنگی و سیاسی بنماید.
بسیار کم غذا میخورد و در زندگی به حداقلها اکتفا میکرد و این در حالی بود که همواره مبالغی از حقوقش را یا صرف مبارزه میکرد و یا به دوستان و همکاران و بستگان نزدیک خود که از تنگناهای مالی و معیشتی آنها با خبر بود کمک مینمود. دوستان و شاگردان او سالها وی را با یک کت و شلوار قهوهای رنگ ساده میدیدند. ثبات و سادگی پوشش او مانند متانت، صفا و تواضعی که در رفتار از خود نشان میداد، برای همه آموزنده بود. پیش ازانقلاب و پس از آن هرگز بر سفرههای چرب و شیرین ننشست و اگر به ضرورت ناچار میشد، جز از یک غذا استفاده نمینمود. وی حتی هنگامی که به مهمانی بستگان خود میرفت نیز همین رویه را دنبال مینمود و در مهمانیهایی که میداد نیز اصل سادگی و پرهیز از تشریفات را رعایت میکرد، به گونهای که دیگران از او درس سادگی و زهد میآموختند.
در عرصه تدریس به عنوان یک معلم دلسوز تمام توان و تسلط و تجربه و ابتکارات خود را به کار میگرفت و در کنار تدریس، شاگردانی را که به آینده آنها بسیار امیدوار بود، با مفاهیم دینی و سیاسی آشنا میساخت. وی به عنوان پدری مهربان، برخی از اوقات فراغت خود را بدون دریافت کمترین حقوقی صرف تدریس فوقالعاده دانشآموزانی که در درس او ضعیف بودند، اختصاص میداد.
در عرصه مبارزه هیچگاه دچار غرور و بی احتیاطی نشد و هرگز فعالیت و مبارزه خود را منحصر به همکاری با یک گروه و جمعیت و سازمان نکرد.
کم سخن میگفت و بیشتر تأمل میکرد و در موقع اظهار نظر بسیار سنجیده و پخته مطالب خویش را بیان مینمود.
در عرصه مبارزه با اینکه با اغلب گروههای مبارز مخفی و نیمه مخفی و علنی همکاری داشت، اما کمترین اثر و نشانهای از فعالیتهای خود که موجب حساسیت ساواک و شبکههای ارتباطی امنیتی آن بشود باقی نگذاشت.
به اسلام عزیز به عنوان محور و مدار و میزان تمامی عملکردها و فعالیتها و تلاشها میاندیشید و هر کس و هر فکر و عمل را جز در ارتباط با این میزان نمیشناخت.
میزان دوری و نزدیکی او در رفتارها و رابطه شخصی، خانوادگی و سیاسیاش جز بر اساس اصل اسلام مداری و باور و عمل به ارزشهای انقلابی استقرار نبود.
از مال دنیا ثروتی نیاندوخت و خانه ساده و محقر او حتی در دوران نخست وزیری و ریاست جمهوری به همان وضع ساده دوران معلمیاش در سالهای پیش از انقلاب باقی ماند.
در منزل او حتی در تابستان اثری از کولر و وسایل خنک کننده دیده نمیشد. به رغم اصرار دوستان و همکاران هیچگاه حاضر نشد در استفاده از وسایل رفاهی که از سوی تعاوینها در اختیار مردم قرار داده میشد برای خود امتیازی قائل گشته و بهرهای از آن را نصیب خود سازد.
پس از مرحوم آیتالله طالقانی که آشنایی با او را به عنوان سرآغاز تحول و بیداری در ذهن و زندگی خود میدید. به امام عشق میورزید و خود را مقلد کوچک آن مرجع و زعیم و رهبر عزیز میدانست.
از اعتماد به نفس عجیبی برخوردار بود. در گفتار بسیار منطقی بود و بر نظرات خود که بر مبنای تفکر و تعقل و استدلال ارائه میشد پافشاری و در برابر استدلالهای منطقی دیگران خاضع و خاشع میگردید.
رفتاری توأم با متانت و ادب داشت. پس از پیروزی انقلاب هرگز از مرز اعتدال خارج نگردید و کسانی را که در آن دوران پر تلاطم با آنها در مبارزه مشارکت داشت فراموش نکرد.
هر چند هرگز در عدول از خط امام که آنان مثل او بدان نمیاندیشیدند، ذرهای تغییر موضع نداد و همچنان امام و دفاع از جمهوری اسلامی را سرلوحه و محور فعالیتهای سیاسی خویش قرار داد.
به نقش روحانیت راستین و آگاه در مبارزه و بیداری نسل جوان همچون استاد شهید مطهری، شهید دکتر باهنر که از دوستان قدیمی او بود و نیز شهید مظلوم دکتر بهشتی اعتقادی راسخ داشت و به خصوص در بعد نظم و تدبیر امور مبارزه و زندگی خویش آن چنانکه در زندان به همرزمان خود میگفت، از شهیدبهشتی بهرهای وافر برده بود.
دوران کوتاه مدیریت او در وزارت آموزش و پرورش و پس از آن در مسند نخست وزیری و ریاست جمهوری یادآور مدیریتی درخشان با تکیه بر اصول و ارزشهای اسلامی و انقلابی بود. وی در این دوران کوتاه هرگز حقیقت را فدای مصلحت نکرد و بر اجرای قانون و عمل به ضوابط و پرهیز از روابط و خویشاوندگرایی در امور اصرار ورزید. همان سادگی و زهد قبل از انقلاب نیز در عرصه مدیریت وی با کمترین تغییر، آشکار و هویدا بود.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از قلم سرخ، تاریخ انتشار: ۴ شهریور، ۱۳۹۹، کدخبر: qalamesorkh.ir/ ۴۴۹