سردار علی فضلی فرمان امام برای شکستن حصر آبادان را رجزخوانی دانست و گفت: یکی از دوستان رزمنده ما که از من سنش کمتر بود از من سؤال کرد که نکند اطلاعات و اخبار جبهه به امام نمیرسد و این جوری رجز میخواند. من گفتم سؤالی از شما دارم و پاسخ آن هم در همین سؤال هست. آیا فکر میکنی امام از خودش چیزی میگوید یا دارد قرآن و عترت را بیان میکند، لیکن ساده میگوید که ما بفهمیم؟ کمی فکر کرد و گفت همین طور است. امام از خودش چیزی نمیگوید.
شعار سال: سردار علی فضلی، نخستین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، از نخستین روزهای آغاز دفاع مقدس در اغلب عملیاتها حضور داشته و خاطرات جالبی از نفوذ کلام امام در قلب رزمندگان دفاع مقدس و تأثیر آن در پیروزیهای این رزمندگان و بعضا حل اختلافات میان آنها دارد.
همزمان با چهلمین سالروز دفاع مقدس و به مناسبت سالروز فرمان امام در ۱۴ آبان ماه سال ۱۳۵۹ برای شکستن حصر آبادان، در گفت و گویی با جانشین معاونت هماهنگ کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سعی کرده ایم این خاطرات را مرور کنیم؛ که شاه بیت این خاطرات رجزخوانی امام برای شکستن حصر آبادان است. البته نکات دیگری مثل دخالت نظامیان در امور سیاسی هم در این گفتگو مطرح شد.
بخشهایی از گفت و گوی خبرنگار جماران با سردار علی فضلی را در ادامه میخوانید. بخشهای دیگری از این مصاحبه نیز در آینده در جماران منتشر میشود:
سردار! به عنوان مقدمه برای ما بفرمایید که از چه سنّی و در چه عملیاتی وارد جبهه شدید؟
ما از سال ۵۷ عضو کمیتههای انقلاب اسلامی و اردیبهشت ۵۸ هم عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدیم. طبیعتا قبل از شروع جنگ در معرکهها و درگیریهایی که در خوزستان موضوع خلق عرب بود، و بعد در کردستان موضوع خلق کرد بود و دشمن بنا داشت از این فضاهای قومیتی سوء استفاده کند. قبل از آغاز جنگ در منطقه غرب کشور و پاسگاههای مرزی ما درگیری بود. ۶۳۶ مرتبه مرزهای ایران اسلامی توسط رژیم بعث عراق مورد تعدی و تجاوز قرار گرفت.
یعنی این تجاوزها قبل از ۳۱ شهریور ۵۹ بود؟
قبل از آغاز رسمی جنگ با ترورها و مین گذاری و عملیاتهای آتشباری که روی پاسگاههای مرزی ما انجام میدادند حدود یک هزار شهید تقدیم دین خدا شده بود و ما ماههای قبل از آغاز رسمی جنگ را در منطقه غرب کشور قصرشیرین، نفت شهر و سومار، به ویژه سومار بودیم. مقطعی بعد از آن به خوزستان آمدیم که در دارخوین و بعد هم آبادان بودیم و تا پایان جنگ خداوند روزی کرد در یگانهای مختلف و عملیاتهای مختلف حضور داشته باشیم.
چطور فرماندهی تیپ محمد رسول الله (ص) و بعد سپاه سیدالشهدا (ع) را بر عهده گرفتید؟
من قبل از آن در تیپ ۳۱ عاشورا، تیپ ۳۳ المهدی (عج) و تیپ ۲۵ کربلا بودم. نهایتا برای عملیات مسلم بن عقیل سال ۶۱ روزی ما شد که به تیپ حضرت رسول (ص) برویم و در محضر شهید همت و شهید رضا چراغی توفیق خدمت داشته باشیم. من جانشین تیپ بودم و به این بزرگواران کمک میکردم. البته آن موقع یک قرارگاه لشکری تشکیل شده بود که شهید همت فرمانده لشکر ظفر و شهید رضا چراغی هم فرمانده تیپ حضرت رسول (ص) شدند و من هم جانشین ایشان بودم و به ایشان کمک میکردم.
وقتی یگانهای سپاه توسعه وضعیت پیدا کرد، بعد از عملیات مسلم بن عقیل و قبل از والفجر مقدماتی تعدادی از تیپهای ما به لشکر ارتقاء پیدا کردند و از جمله آنها لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که من توفیق خادمی این لشکر را برای مدتی عهده دار بودم و برای والفجر مقدماتی و مقطعی بعد از والفجر مقدماتی در لشکر حضرت رسول (ص) توفیق خدمت به رزمندگان را پیدا کردم.
در واقع شما اولین فرمانده لشکر حضرت رسول (ص) بودید؟
بله؛ همین جور است.
ارتباط امام با رزمندهها «قلبی» بود.
چون شما از نزدیک با رزمندگان در ارتباط بوده اید، میخواهم در خصوص نسبت معنوی رزمندگان با امام برای ما صحبت کنید. خاطرات خودتان را از اثر کلام و رفتار امام روی رزمندگان برای ما بفرمایید.
امام برای ما یک اسطوره بود. به دلیل جایگاه رفیعی که امام و نایب آقا امام زمان (عج) دارند، برای ما یک آرزو بود که چگونه میتوانیم اطاعت مولایمان آقا صاحب الزمان (عج) را داشته باشیم. یقین و باور داشتیم و امروز هم همان باور را به ولایت فقیه و، ولی فقیه داریم؛ که آن روز امام در مسئولیت ولایت مطلقه فقیه در همه عرصهها و ابعاد رهبری میکرد. امام در قلب ما رزمندهها جا دارد. ارتباط رزمندهها با امام ارتباط قلبی است. امام قلبهای ما رزمندهها را تسخیر کرده بودند. چون خودشان ذوب در خدا بودند، کلام، منش و رفتارشان اثر میگذاشت و نافذ بود. امام همیشه کوتاه، اما پر مغز صحبت میفرمودند؛ لذا بیان سادهای داشتند که ما بفهمیم.
در حالی که عراقیها از شمال خرمشهر و رودخانه کارون عبور و جاده اهواز و آبادان را تصرف کردند و دارند به طرف جاده ماهشهر و آبادان پیش روی میکنند که تنها مسیر خشکی ورودی به آبادان را هم قطع کنند، فرمان نورانی امام را شنیدیم که فرمودند حصر آبادان باید شکسته شود. این بایدهای امام معنی دار بود و معلوم بود که حکمتهایی هم پشت آن قرار دارد.
ما در دارخوین خدمت برادر عزیزم سردار صفوی بودیم و عقبه ما گچساران بود و سردار دقیقی هم فرمانده ما بود. از ایشان اجازه خواستیم که امام فرموده اند باید محاصره آبادان شکسته شود و ما باید به آبادان برویم. ایشان موافقت کردند و به اهواز و پایگاه منتظران شهادت آمدیم. آنجا از شهرهای دیگر هم نیروهای زیادی آمده بودند. قرار شد که یک گردان ۲۷۰ نفره به آبادان برویم. ترکیب این گردان ۸۴ نفر نیروهای سردار دقیقی و ۵۰ نفر نیروهای شهید بزرگوار حاج یدالله کلهر از کرج و شهریار و غرب استان تهران بودند. ۵۰ رزمنده را سردار امیرعلی امیری از استان فارس آورده بودند. ۴۶ رزمنده را برادر امیر بزاززاده از دزفول آورده بودند. ۱۶ رزمنده را علی قاسمی از جزیره خارک آورده بودند. از جاهای دیگر هم بودند، ولی این مصادیق در ذهن من دقیق است.
تضعیف روحیه رزمندگان توسط بنی صدر
آن روز چند اتفاق افتاد و یکی پس از دیگری خبر سقوط شهرها میرسید. آقای بنی صدر به منطقه گلف آمدند و موجب تضعیف روحیه بچهها شد. در واقع ایشان حرفهایی را میزدند که در شأن رزمندهها نبود. به ما میگفتند شما نیروهای مردمی برای چه به جبهه آمده اید؟ شما دست و پاگیر ارتش شده اید. شما دانش نظامی و تجهیزات نظامی ندارید. اینها را میگفت برای اینکه اسلحه و مهمات به ما ندهند.
آن روز ظهر شهید بهشتی هم تشریف آوردند و بین دو نماز برای ما صحبت کردند.
این قضایا در آبادان اتفاق افتاد؟
در اهواز بودیم و میخواستیم برای آبادان برویم؛ هنوز عازم نشده بودیم. چون وسیله نقلیه و امکانات محدود بود و باید استاندار و سپاه و ارتش همه بسیج میشدند تا امکانات ترابری یک گردان را فراهم کنند و ما از اهواز ۱۶۰ کیلومتر تا ماهشهر و ۱۰۰ کیلومتر تا آبادان بیاییم.
رجزخوانی خوانی امام برای حزب بعث
ساعت دو بعداز ظهر شد و خبر رادیو اعلام کرد که امروز امام پیامی برای مردم دارند. چقدر خوب است که هرکسی کارش را خوب انجام بدهد. مجری با کفایت رادیو پیام دلنشین امام را قرائت کرد. «ما همچو سیلی خواهیم زد به صدام و حزب بعث عراق که دیگر بلند نشود از جای خودش.» (صحیفه امام، جلد ۱۳، صفحه ۲۷۶) الله اکبر. امام به کجا متصل است که این گونه رجز میخواند. دشمن دارد پیش روی میکند و شهرهای ما یکی پس از دیگری داشت سقوط میکرد. بستان، سوسنگرد و خرمشهر سقوط کرده بودند و حمیدیه، هویزه و اهواز در معرض سقوط بود. امام این گونه محکم میفرمایند حتما حکمتی دارد.
یکی از دوستان رزمنده ما که از من سنش کمتر بود از من سؤال کرد که نکند اطلاعات و اخبار جبهه به امام نمیرسد و این جوری رجز میخواند. من گفتم سؤالی از شما دارم و پاسخ آن هم در همین سؤال هست. آیا فکر میکنی امام از خودش چیزی میگوید یا دارد قرآن و عترت را بیان میکند، لیکن ساده میگوید که ما بفهمیم؟ کمی فکر کرد و گفت همین طور است. امام از خودش چیزی نمیگوید.
باور به بیان امام
ما باور داشتیم که این بیان امام با عقبه بسیار مستحکمی است و هیچ محل تردیدی نیست. در حالی که دشمن دارد پیش روی میکند امام عظیم الشأن ما میفرماید چنان سیلی به گوش صدام خواهیم زد که دیگر از جایش بلند نشود.
اخبار جبهه و جنگ به امام میرسید
یعنی شما این بحثهایی که میشود در خصوص اینکه اطلاعات درست یا کامل جبههها به امام داده نمیشد را قبول ندارید؟
خیر؛ قبول ندارم. چون دلیلی ندارد که اخبار جبهه و جنگ را به نایب امام زمان (عج) حتی کم و زیاد بگویند. درست است که امام آن موقع آقای بنی صدر را به عنوان فرمانده کل قوا هم منصوب کرده بودند، ولی اخبار جبهه و جنگ به امام میرسید.
ما یک وقتی سومار بودیم و مشاهدات ما از تردد و تحرک عراقیها زیاد بود. آنها میآمدند مین گذاری میکردند و ما هم آن طرف میرفتیم و مین گذاری میکردیم و ستون کشیهای عراقیها را میدیدیم. ما بارها به سمت شهر مندلی در رفت و آمد بودیم و تحرکات عراقیها را میدیدیم. برادران عزیز ژاندارمری هم در پاسگاهها مستقر بودند. لیکن تیپ یک لشکر ۸۱ ارتش هم در منطقه سومار، در فاصلهای با مرز، گسترش پیدا کرده بود.
برادران حرفهای ما را خیلی نمیپذیرفتند و وقتی به آنها مراجعه میکردیم میفرمودند که ما هیچ شواهد و قرائنی را نمیبینیم دال بر اینکه حادثه بزرگی رخ خواهد داد. ما جنگ ندیده بودیم، ولی برداشتمان این بود که حوادثی در راه است و این ستون کشیها بی حکمت نیست.
چگونگی اطلاع امام از تحرکات نظامی عراق در آغاز جنگ
برادر عزیز ما آقای محمدعلی عبادی، فرمانده سپاه سومار و اهل نفت شهر است و من هم جانشین ایشان و فرمانده عملیات سپاه در آنجا بودم. تعدادی از برادران گچساران هستیم و تعدادی از برادران خرم آباد هم آمدند. برادر عبادی بومی منطقه است و قلم روانی هم دارد. شاید سه یا چهار روز قبل از ۳۱ شهریور، یک گزارش چند صفحهای از مشاهدات، تحلیل و برآوردهایمان نوشتیم و به همراه برادر عبادی به تهران آمدیم.
آن روز مرحوم حاج حسین آقای پروین مسئول حفاظت بیت مکرم حضرت امام بودند. به واسطه ایشان و رفاقتی که با ایشان داشتیم امکان هماهنگی و رساندن این نامه میسر شد و ما نامه را به جماران آوردیم تا به دفتر امام تقدیم کنیم. اتفاقا همان روز هم شهید رجایی برای دیدن امام آمده بودند و مستقیم نامه را به ایشان دادیم. رونوشتی از نامه را برای آقایان بنی صدر، شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، آیت الله هاشمی رفسنجانی، مرحوم آقای منتظری، آقا مرتضی رضایی (فرمانده وقت سپاه) و شهید تیمسار فلاحی تقدیم کردیم.
شاید گزارشهای دیگری هم آمده باشد. به ویژه بعد از عزل بنی صدر که امام عظیم الشأن ما مستقیم فرماندهی کل قوا را عهده دار هستند همه گزارشها مستقیم میآید و ما بارها در توفیق دیدار حضرت امام اشراف ایشان به موضوعات جبهه را مشاهده میکردیم و امام نکات کلیدی را میفرمودند. مثلا یک وقتی در سال ۶۴ سالروز ولادت آقا علی بن موسی الرضا (ع) بود و فرماندهان سپاه با امام دیدار داشتیم. من صف سوم یا چهارم نشسته بودم. در آن مقطع عملیات عمدهای در جبهه نداشتیم و عملیاتهای محدود داشتیم. ظفرها، قدس ها، عاشوراها را داشتیم.
برادر محسن گزارشی را خدمت امام ارائه کردند و بعد امام بیاناتی را داشتند که چند جمله از آن دقیقا در ذهن من حک هست و مابقی در صحیفه و اسناد قابل دسترسی است. امام فرمودند: «[رزمندگان]به نبرد بی امان خود و مقاومت تا سقوط صدامیان ادامه دهند؛ و با وحدت و انسجام کامل در صفوفی به هم پیوسته امان را از آنان سلب نمایند؛ و خدای ناکرده غرور از پیروزیها باعث سستی در تکلیف یا بی دقتی در برنامهها نگردد». (صحیفه امام، جلد ۲۰، صفحه ۳۳)
نباید به دشمن امان بدهیم
این بیان صریح نایب امام زمان (عج) برای عملیات تاکتیکی است یا یک راهبرد پیش روی همه سپاه اسلام است؟ این راهبرد امروز هم کاملا برای ما روشنگر و راهگشای ادامه مسیر است که به دشمن امان ندهیم. اینها بیانات صریح امام است. اگر امام دشمن را برای ما تفسیر میکند که دیوانهای سنگی به چاه انداخته است (رجوع کنید به صحیفه امام، جلد ۱۶، صفحه ۸۸) یعنی هیمنه دشمن را در اذهان آحاد مردم میریزد. این هم حکمتی دارد. درون خود این دهها عملیات روانی نهفته است. از طرف دیگر ذوق، استعداد و اشراف امام را نشان میدهد.
نتیجه میگیریم این ارتباط قلبی است و امام قلبها را تسخیر کرده است. من یادم نمیرود که عملیات بیت المقدس در تیپ المهدی (عج) خدمت میکردیم. پیش روی کرده بودیم و آرام آرام به شهر نزدیک میشدیم. فاصله ۲۵ کیلومتری خرمشهر ما اردوگاه داشتیم. چون از آنجا گامها را کوتاهتر بر میداشتیم تا به خرمشهر برسیم. یک بار برای سرکشی آمدم و دیدم گردان شهید مهدی شهرپسند که از شهدای کرجی ما است، سر و صدا دارند و کسی را تشویق میکنند. رفتم دیدم بچهها دارند کشتی میگیرند و شهید شهرپسند که فرمانده گردان است خودش یک طرف قرار دارد و با یکی از رزمندهها دارند کشتی میگیرند. ما را دیدند خجالت کشیدند و قطع کردند. گفتم آقا مهدی چرا قطع کردید؟ ادامه بدهید. من هم خودم کشتی گیر هستم و هم کشتی گیران و ورزشکاران را دوست دارم. ایشان چند دقیقهای ادامه دادند و مسابقه تمام شد و با هم بیرون آمدیم.
نفوذ کلام امام در قلب رزمندگان
بیرون چادر ایشان فرمود که میدانی امام قلب همه ما را تسخیر کرده است؟ ما با چند واسطه از امام وقتی ساعت دو نصف شب به رزمندهها بیدار باش میزنیم و اجازه نمیدهیم شب را تا صبح بخوابند. اینها سنین مختلف جوان و نوجوان و میانسال دارند. خدا میداند که این ترکیب رزمندهها یک بار هم به ما اعتراض نمیکند که شب تا صبح ما را بیدار نگه میدارید و راهپیمایی و تمرین نظامی میکنید. گفت ما اصلا برای آماده سازی تلاش زیادی نمیکنیم. اینها فقط ما را حلقه وصل با امام میدانند و اطاعت ما را میکنند. ما چند سطح و رده با امام فاصله داریم، ولی انقدر کلام امام نافذ است که اطاعت ما را هم به شایستگی انجام میدهند.
سردار در یکی از فیلمهای موجود از ملاقاتهای شما با امام، رزمندهها شما را روی دوش به داخل حسینیه جماران میبرند. علتش این بود که شما واسطه دیدار با امام بوده اید؟
همین جور است. توصیف این عزیزان رزمنده کار سختی است. ما به دفعات عشق ورزی بچهها با امام را میدیدیم. وقتی در اردوگاهها و حوالی عملیاتها برای صحبت با رزمندهها میآمدیم محبتشان را به نحوی میرساندند. شاید فیلمهایی هم گرفته شده باشد، ولی خیلی جاها اصلا امکان ثبت و تصویربرداری نبود. گاهی بچهها ما را مورد محبت قرار میدادند. یک صحنه هم در جماران اتفاق افتاده که بچهها روی دوش میگیرند که در واقع سپاسگزاری آنها را میرساند از اینکه روزی آنها شده دیدار با امام را داشته باشند.
حاج احمد آقا حلقه وصل رزمندگان و امام بودند
امیدوارم فردای قیامت ما شرمنده امام، همسر بزرگوار امام، فرزندان دلبند امام، شهید آقا مصطفی و حاج احمد آقا نباشیم. حاج احمد آقا حلقه وصل بودند و برای این دیدارها بیشترین زحمت را میکشیدند. مرحوم آیت الله توسلی، برادر عزیزمان حاج آقای انصاری و حاج آقای آشتیانی زحمت هماهنگی برای این دیدارها را تقبل میکردند و من صمیمانه از آنها قدرشناسی و قدردانی و به روح بلند خاندان عظیم الشأن امام هم سلام و درود خدا را ارزانی میکنم.
ما در خاطرهها داریم که امام توزیع یک روزنامه را در جبههها ممنوع کرده بود. همچنین اخیرا رسانههای خارجی یک فایل صوتی از جلسه سپاه تهران با آقای محسن رضایی منتشر کرده اند. ضمن بیان خاطراتی در این خصوص، برای ما بفرمایید که مسائل سیاسی چقدر در جبههها مطرح بود؟
رزمندهها وقوف به مسائل سیاسی را تکلیف و وظیفه خودشان میدانستند. اما ما رزمندگان دخالت در مسائل سیاسی را بنا بر فرموده امام برای خودمان نهی کرده بودیم و در واقع مسائل و خطوط سیاسی در جبهه جایگاه جدی ندارد؛ که فرض کنید مثلا آنجا افراد در دسته بندیهای سیاسی قرار گرفته باشند. رزمندهها برای خدا و معامله با خدا آمدند و هرگز در ذهنشان جانبداری از اشخاص، گروهها و جناحها مطرح نبود.
روزنامهای که گفتید را یادم نمیآید. اگر چیزی در اسناد هست که مستندا باید به آن ورود پیدا کرد که من بی خبر هستم.
ما هرگز در سیاست دخالت نمیکنیم
به نظر شما در مقطع فعلی سال ۹۹ رویکرد نیروهای نظامی به مسائل سیاسی باید چطور باشد؟ آیا انتقاداتی که در این زمینه میشود را قبول دارید؟
رویکرد سیاسی فرق نکرده است. آگاهی ما نسبت به مسائل سیاسی افزایش پیدا کرده و تسلط و اشراف به مسائل سیاسی در داخل و خارج از کشور وظیفه و تکلیف است. اما شاید نکته شما دخالت سیاسی باشد. ما هرگز در سیاست دخالت نمیکنیم. چون امام عظیم الشأن ما نهی کرده اند و نایب امام زمان، مقام معظم رهبری هم ما را منع کرده اند در مسائل سیاسی ورود پیدا نمیکنیم و بنای ورود نداریم. چون ما متعلق به هیچ گروه، جناح و حزبی نیستیم و متعلق به مردم، اصل نظام و ولایت هستیم. بنابر این باید مراقبت کنیم که خدای ناکرده کسی از این فرآیند سوء استفاده نکند؛ ان شاء الله.
شعار سال با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از جماران،تاریخ انتشار:20آبان1399،کدخبر:1480046،www.jamaran.news