قم در گذشته محل تلاقی و ضرب اندیشهها بود و یا للعجب که در چه دورۀ پارادوکسیکالی به سر میبردیم! اگرچه آشوبناک بود، اما روح و حیات داشت که این، لازمه یک انقلاب معرفتی رو به رشد است. بدینسان اکنون که به فضای فکری کنونی و پیشرو مینگریم، همچنان نمادی از همان آشوبهای فکری، اما با رنگوبوی متفاوتی، به چشم میآید.
شعار سال: حجتالاسلام والمسلمین سیدحسین حسینی، استاد حوزه و دانشگاه، یادداشتی را تحت عنوان «آشوب فکری؛ کثرت یا وحدت؟!» در اختیار ایکنا قرار داده است. در متن این یادداشت آمده است.
در سالهای تحصیلات حوزوی، همواره «چهارراه بیمارستانِ» شهر مقدّس قم برای نگارنده، یا مقصد حرکت بود یا مبدأ حرکت؛ یعنی یا از خانه به سمت این چهارراه (برای درس و بحث) میرفتم یا بالعکس. اما این همۀ ماجرا نبود چه اینکه، چهارراه بیمارستان دهۀ ۶۰ و ۷۰ حوزۀ علمیۀ قم، مظهر چهارراه فکری آن زمان نیز بود.
در ادامه، موارد و نمونههایی از چنین تلاطم اندیشهای را برشمرده تا زمینه برای نتیجهگیری فراهم شود. این سرفصلهای کلّی تنها بخشی از شرایط فکری و فضای اندیشهورزی حوزۀ آن زمان را ترسیم میکند که در جای خود میتواند تفصیل یابد:
یکسوی آن، کلهپزی و سوی دیگر، بوستان کتاب.
یک طرف، آکادمی سیدمنیر و یک طرف، مدرسۀ شیخ ناصر و موسسۀ شیخ جعفر.
از یک سو موسسۀ در راه حق و در سوی دیگر کتابفروشی کیان.
یک طرف مسجد سلماسی و یک طرف موسسۀ امام رضا (ع).
در سویی عبادوزی عربپور و در سوی دیگر کلانتری۱۹.
یک طرف مدرسۀ حجتیه و یک طرف بیت شیخ احمد.
در سویی کوچۀ مرعشی و درسوی دیگر کوچۀ شریعتمداری.
یک طرف درس عرفان علامه و یک طرف درس ولایت فقیه آیتالله.
در سویی پدران چپ نوگرا و در سوی دیگر پدران راست افراطی.
یک طرف مدرسۀ حقانی و یک طرف مدرسۀ گلپایگانی.
در سویی صف کوپن نان مرجع تقلید و در سوی دیگر دفترچه بیمه خدمات مرکز درمانی حوزه.
یک طرف درس اخلاق سازمانی راستی و یک طرف درس اخلاق خانوداه مظاهری.
در سویی دفتر مراجع فقه سنتی و در سوی دیگر دفتر مرجع فقه پویا و دفتر مرجع فقه گویا.
یک طرف آثار دارالتبلیغ اسلامی و یک طرف دفتر تبلیغات اسلامی.
در سویی تجدید چاپ کتاب سبز اصول فلسفه و روش رئالیسم و در سوی دیگر کتاب آبی فلسفۀ اصول روش تنظیم.
یک طرف تفسیر نمونه و یک طرف تفسیر الفرقان.
در سویی نانوایی سنگکی و در سوی دیگر دفتر جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
یک طرف حلقۀ درس تفسیر مثنوی سروش و یک طرف حلقۀ درس تفسیر قرآن ضد مثنوی.
در سویی بانک ملی و ملت و در سوی دیگر موسسه قرض الحسنه حضرت زهرا (س).
یک طرف «العبد» و یک طرف «آیه الله فی الارضین».
در سویی حسینیه شهدا و در سوی دیگر حسینیه صفائیه.
یک طرف جلسات درس مبانی پرستش و عرفان اجتماعی و یک طرف درس مسجد فاطمیه.
در سویی مدافعان اسلام سیاسی و در سوی دیگر مدافعان اسلام رحمانی.
یک طرف دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و یک طرف دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی.
در سویی شعارهای جمعیت نماز جمعه بر علیه تهاجم فرهنگی و در سوی دیگر مقالۀ «هجوم فرهنگی و دفاع فرهنگی» روزنامه رسالت؛ (ر. ک: حسینی، سید حسین، ۱۳۹۹، انقلاب تمدنی و نظریهپردازیهای علمی، قم، انتشارات تمدن نوین اسلامی).
یک طرف دکۀ روزنامه انقلاب اسلامی و یک طرف روزنامۀ جمهوری اسلامی.
در سویی اثرات حکیم اُنسی هایدگری و در سوی دیگر آثار فیلسوف دانش و ارزش پاپری.
یک طرف مجلۀ مکتب اسلام و یک طرف مجلۀ کیهان فرهنگی.
در سویی حلقۀ فلسفی ولایت مطلقه و در سوی دیگر حلقههای فقهی ولایت مقیّده.
یک طرف طبیب علفی و حجامت و یک طرف آقازادههای دکتر و سازمان انتقال خون ایران.
در سویی پیادهروی روزانۀ علامه حسنزاده تا حرم مطهر و در سوی دیگر اسکورت ماشین بعضی مقامات روحانی.
یک طرف فیلسوف شفاهی و یک طرف فیلسوف کتبی.
در سویی دفتر انتشارات صدرا و در سوی دیگر دفتر انتشارات صراط.
یک طرف سبد چایی مُدرّس افغانی بر فراز منبر و جوکهای درس مغنی اللبیب و در سوی دیگر درس اخلاق آقای مشکینی.
در سویی زیرزمین نوارخانۀ دروس اصالت ربط و ولایت و در سوی دیگر زیرزمین نوارخانۀ دروس اصالت وجود و ماهیت؛
یک طرف اتوبوس اعزام طلاب به جبهه و یک طرف درس ساعت ۵ صبح پس از اذان حرم.
در سویی طلاب نواری و در سوی دیگر طلاب تقریری.
یک طرف فروش حماسۀ حسینی مطهری و یک طرف حسین وارث آدم شریعتی و شهید جاوید صالحی.
در سویی کتاب نیمه مخفی شناختِ مجاهدین خلق و در سوی دیگر انتشار کتاب سه جلدی آموزش عقایدِ مصباح.
یک طرف ترویج ترجمه قرآن الهی قمشهای و یک طرف ترجمه فولادوند.
در سویی فروش نوار هشت کتاب و در سوی دیگر دکلمۀ کفشهای مکاشفه.
یک طرف رسالۀ علمیه و یک طرف رسالۀ عملیه.
در سویی کتاب حکومت جهانی اصحاب سید منیر و در سوی دیگر نسخۀ فتوکپی کتاب حکمت و حکومت شیخ مهدی.
یک طرف توصیۀ استادِ اقتصاد به مطالعۀ اقتصادنا و یک طرف تبلیغ کتاب اقتصاد توحیدی.
در سویی انتظار ترجمه مجلدات تفسیر المیزان بنیاد علامه و در سوی دیگر تفسیر کشف الاسرار میبدی امیرکبیر.
یک طرف حلقۀ زمزمۀ طلاب بر سر اظهارات علامه طباطبایی دربارۀ انقلاب و یک طرف پیشبینیهای آیتالله بهاالدینی.
در سویی دروس بدایه و نهایه و شرح منظومه در سوی دیگر دروس فلسفه روش.
یک طرف اعلامیههای اجاره خانه و یک طرف اعلامیههای بانوان شهیده.
در سویی قفسههای کتب شعر نو و کهن کتابفروشی و در سوی دیگر قفسههای شروح متعدد اللمعه الدمشقیه.
یک طرف کوچه پدر معنوی حزب خلق مسلمان و یک طرف کوچۀ پدران تئوری حکومت اسلامی.
در سویی کتب سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و در سویی جزوات سازمان مجاهدین خلق ایران.
یک طرف سَبک جدید کتاب رسالۀ نوین پزشکی و یک طرف سبک سنّتی لایتغیر رسالههای مراجع.
در سویی سخنرانیهای مکرر مراسم وحدت حوزه و دانشگاه و در سوی دیگر نخستین مقاله پژوهشی مجله علمی دانشگاه شیراز با عنوان «مدخلی بر تلفیق اسلامی»؛ (ر. ک: حسینی، سید حسین، ۱۳۹۹، روش- مساله- نقد، تهران، انتشارات نقدفرهنگ).
یک طرف میزبانی «پدر پاک» و یک طرف مشایعت دیدار پدران پاک با یکدیگر؛ (در این باره ر. ک: مقدمه کتاب از علم دینی تا توسعه فرهنگی در کرسیهای نظریهپردازی، ۱۳۹۷، تهران، انتشارات جامعه شناسان)؛ و ....
در یک کلام، قم آن روزها محل تلاقی و ضرب اندیشهها و مجمع تضادها بود و یا للعجب که در چه دورۀ پارادوکسیکالی به سر میبردیم! اگرچه آشوبناک بود، اما روح و حیات داشت که این، لازمه یک انقلاب معرفتی رو به رشد است.
بدینسان اکنون که به فضای فکری کنونی و پیشرو مینگریم، همچنان نمادی از همان آشوبهای فکری با رنگوبوی متفاوتی، اما به چشم میآید؛ علاوه بر اینکه در پارهای موارد، اختلافات، بیشتر و نقاط اشتراک نیز کمتر شده است.
اگرچه همیشه ظهور و بروز اختلاف و آشوب فکری، نماد شور و حرکت و زنده بودن فضای فکری یک جامعۀ متکثر است، اما این امر با آسیبهایی نیز همراه است؛ چرا که جدای از چالشهای فکری در حوزۀ اندیشه، تبعات و لوازم سیاسی و اجتماعی به دنبال خواهد داشت.
حال پرسش این است که تا کجا میتوان یا باید به دامنۀ اختلاف آراء فکری در جامعۀ علمی بها داد و پیش رفت؟ آیا جامعۀ علمی ما هم اکنون نیز در چنین تلاطمهای اندیشهای به سر میبرد؟ و اصولاً تا کجا میتوان به جریان اختلافات فکری دامن زد و آیا این امر نشان از حیات یک جامعه دارد یا خیر؟
میدانیم که نمیتوان برای حوزۀ اندیشه، حدّ و مرز و محدودیتی پذیرفت، اما در چنین شرایطی آیا میتوان از دل این اختلافات فکری درازدامن، به نظریههای جامع و مشترک برای رفع نیازهای اجتماعی دست یافت؟ آن هم نظریههای جامعی با ویژگیهای کاملاً علمی و نوآورانه که مبنای عمل نظام اجتماعی و ساختارهای مورد نیاز جامعۀ امروز ما قرار گیرد؟
گاه، مشربهای فکری موجود به قدری با یکدیگر فاصله دارند که تصور وحدت نظر یا جستوجوی نقاط مشترک بین آنها را، بسیار سخت و نامحتمل میکند. تنها چند نمونه زنده امروزی را مطرح خواهم کرد تا روشن شود فاصلۀ آراء تا چه حد از یکدیگر دور و دچار شکاف عظیم است.
مثال اول در زمینه مطالعات سیاسی است که از یک طرف عدهای معتقدند انقلاب اسلامی ایران بر اساس عقلانیت صدرایی در بستر حکمت متعالیه شکل گرفته است و اتفاقاً تفکر مقابل آن معتقد است این انقلاب بر مدار عقلانیت مدرن پیش رفته است.
مثال دوم در باب نظریه ولایت فقیه است؛ گروهی میگویند شأن و ماهیت علوم انسانی و اجتماعی و حتی علوم طبیعی این است که به عنوان ابزار بسط ید ولیّ فقیه محسوب شده و امر ولایت مطلقه نه تنها یک اصل کلامی و مذهبی و دینی که یک اصل فلسفی است و کل عالم بر مدار تصرف و ارادۀ ولیّ مافوق و تبعیت ولیّ مادون میچرخد و لذا هستی چیزی جز امر تولیّ و ولایت در نظام فاعلیت نیست. این دیدگاه را مقایسه کنید با اعتقاد پارهای که گفتهاند اگر اصل ولایت فقیه را بپذیریم، این اصل، مقیّد به قوانین اساسی و مدنی است و سپس، مطلقه بودن آن را نفی کرده و از ولایت شورایی فقیهان سخن دارند.
مثال سوم در حوزۀ مطالعات علم دینی است؛ دیدگاهی که علم دینی را ناممکن و نامعقول و دست نایافتنی دانسته و پژوهش در این باره را هدر دادن سرمایههای علمی میداند و دیدگاهی در آنسو که علم دینی را نهتنها یک ضرورت میداند، بلکه معتقد است در سالهای پس از انقلاب، به آن نیز دست یافتهایم و از معادلههای کشف روابط ریاضی اسلامی سخن میگویند و البته مثالهای بسیار دیگری از تفاوتها و اختلافات فکری وجود دارد و به چشم میآید.
این نکته قابل توجه است که اگر نظریه «ژان هرش» را در بررسی سیر تاریخ فلسفه نپذیریم که میگفت در دورههای شک و انتقاد دامنهگستر، نظریههای گسترده و فراگیر یا دستگاههای فلسفی بزرگ به وجود نمیآیند (ر. ک: هرش، ژان، ۱۳۹۵، شگفتیهای فلسفه، ترجمه عباس باقری، تهران، نشر نی، ص۱۸۵)، اما تردیدی نیست که در زمانۀ آشوبهای فکری و تشتت و تلاطم بیش از حد، طبیعتاً نمیتوان انتظار تولید یا سرزدن نظریههای جامع و مورد اتفاق نسبی برای حل چالشهای مبنایی و بنیادین جامعۀ زمانۀ امروز را داشت، چرا که برای جامعهپردازی، محتاج چنین نظریههای جامعی هستیم؛ آن هم در مسایل بسیار مورد ابتلاء مانند: الگوی عدالت، پیشرفت، سبک زندگی، مردم سالاری دینی، دینداری اجتماعی، مسایل اقتصادی و غیره.
بدین ترتیب چه باید کرد تا به سمت و سوی اشتراک فکری پیش رویم و زمینه برای طرح و تولید نظریههای علمی جامع و مورد وفاق نسبی فراهم آید؟ شاید فعلاً راهی جز گفتگوهای علمی چند جانبه نباشد، چرا که در بسیاری از موارد، بیاطلاعی از دیدگاه دیگران و یا فهم نادرست از سخن مقابل و در لاک خود فرو رفتن اکثر مشربهای فکری موجود، یکی از مهمترین این علتهاست.
هر آینه این راه حل، وابسته به فهم و تعهد به اجرای آداب گفتوگوی علمی است که بایستی از شرایط و مولفههای اصلی آن، بیشتر سخن گفت.