شیخ شهاب الدین سهروردی (۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) مؤسس مکتب اشراقی در حکمت اسلامی یکی از فلاسفهی بزرگ جهان اسلام است. سهروردی مشهور به شیخ اشراق حکمت نوری را بنیان نهاد و روشهای نوئی را در فلسفه پایه گذاری کرد. دکتر قاسم پورحسن استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی تهران در گفتگوی اختصاصی از جایگاه حکمت اشراقی در دنیای مدرن میگوید.
شعار سال: ما از سالمرگ کانت به این سو در دنیای روشنگری زندگی میکنیم، رجوع به سنت میتواند زمینه ترمیم بنیادهای خرد جدید را فراهم کند.
مختصات مفهومی جغرافیای فکری دنیایی که امروز ما در آن زیست میکنیم چیست؟
دکتر قاسم پورحسن: شاید بتوانیم آغاز سدهی نوزدهم را متعلق به قلمرویی بدانیم که دوره جدید نام دارد. در این سده خردی پا به عرصه وجود نهاد که اساساً بر بنیادی متفاوت استوار بود. سنخ پرسشهایی که این خرد به تأمل و تفکر درباره آن میپرداخت متفاوت بود. آرمان خواهی کنار رفت و عینیت گرایی حاکم شد. خرد جدید معطوف به روشنگری است. من معتقدم ما از سال ۱۸۰۴ سال مرگ کانت به این سو، در دنیای روشنگری زندگی میکنیم. دورانی که ما به عنوان عصر روشنگری میشناسیم دو برهه داشته است. برهه نخست، برههای است که در آن، انقطاع از سنت رخ میدهد. این وضعیت تا پنجاه سال گذشته ادامه داشت. از دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به این سو، پرسشهایی شکل گرفت که ضرورت رجوع دوباره به سنتها و احیای سنتها را از نو مطرح ساخت. تصور من این است که ما در میانه دو وضعیت قرار داریم. تقدیس خرد جدید، از یک سو، و یأس از نابسندگی این خرد، از سوی دیگر. معتقد هستم که برای برونرفت از این وضعیت نیاز مبرم به توجه به سنتها داریم تا بنیادهای دنیای جدید را ترمیم کنیم.
بحرانهای انسانی در دنیای جدید زمینه را برای طرح دوباره سنت و معنویت مهیا کرد/ سنت وجهه هستی گونهای دارد که بدون بازجست آن، راه آینده را نمیتوانیم بیابیم/ التفات ما به سهروردی و ابن سینا از سنخ تفاخر، قوم مداری و برتری جویی نیست/ ابن سینا و سهروردی اندیشمندانی بی وطن هستند
چگونه میتوان در چنین دنیای جایی برای تفکر اشراقی و نوری باز کرد؟
دکتر قاسم پورحسن: از دهه سی قرن بیستم در غرب، حلقههای متفاوت فکری به وجود آمد. یکی از این حلقه ها، حلقه اورانوس با محوریت افکار فیلسوفانی همچون اوتو و کربن بود. این حلقهها خواهان التفات بنیادین به وجه معنوی انسان بودند. اوتو در کتاب “عرفان شرق و غرب”، به تفصیل از این حلقه در اروپا سخن گفته است. از زمانی که نیچه درباره بحران انسان اروپایی سخن گفت، مفاهیمی مانند ذوق، معنویت و عرفان بار دیگر در گفتمان فکری فلسفی اروپا از نو مطرح شد. سالها تلاش شده بود که دین از صحنه زندگی کنار رود و این به تعبیری، به ناخرسندیهایی در حیات بشر دامن زد. البته مطرح کردن نام کربن در ایران به عنوان کسی که آمد و ابن سینا و سهروردی را به ما شناساند، حرف درستی نیست. این مسأله رجوع به سنت و معنویت به ایران محدود نیست. سنخ تفکر بشر تغییر یافته است.
بحرانهایی که جنگهای خانمان برانداز جهانی در کل جهان به وجود آورد، گرایش جهانی به رهیافتهایی را دامن زد که ندای سنت و معنویت در آنها به گوش میرسد. معتقدم که در ایران به سنت از دو منظر میتوانیم نظر کنیم؛ نگاه اول این است که سنت، حاوی یک نگاه بنیادین به بشر و بشریت است؛ و حیث دوم یا منظر دوم این است که سنت بنیاد است. میراث ماست. سنت وجهه هستی گونهای دارد که بدون بازجست آن، راه آینده را نمیتوانیم پیدا کنیم. التفات به سهروردی از باب برتری جویی و قوم مداری نیست، بلکه بحث ما از سهروردی در اصل بحث از اندیشمندی است که به انسان میاندیشد و روی سخن اش با انسان بماهو انسان است. امروز در غرب، فیلسوفی همچون لویناس از غفلت از دیگری سخن میگوید. اوتو بحث غفلت از شرق را مطرح میسازد و میگوید که این غفلت در اصل به معنای غفلت از معنویت به عنوان وجهی بنیادین از وجود انسان است.
ما در این دوران به خرد نیاز داریم، ولی به همان میزان نیز به معنویت هم نیاز داریم. البته این نیاز باید قرین نگاهی بنیادین به هر دو مقوله خرد و معنویت باشد. دوای درد امروز ما احیای نسبت بنیادینی است که ما با سنت داریم. ابن سینا و سهروردی اندیشمندانی بی وطن هستند چرا که روی سخن آنها نه با انسان ایرانی که با کل بشریت است. توجه به معنویت و وجه آسمانی وجود آدمی به عنوان موجودی خردمند میتواند زمینهای باشد برای وصول به نگاهی جامعتر به انسان و حل بحرانهای موجود.
سهروردی معنای جامع تری از رهایی را برای کل بشریت بسط میدهد/ انسان در مرکز تأملات فلسفی سهروردی قرار دارد/ فارابی آغاز است، ابن سینا بنیاد است و سهروردی گسترش دهنده و بسط دهنده حکمت مشرقیه سینوی است
شیخ اشراق چه حرف رهایی بخشی برای دنیای جدید دارد؟
دکتر قاسم پورحسن: ما در مدتی طولانی تحت سیطره الهیات مسیحی وقتی از رهایی سخن میگفتیم، آن را به معنایی تنگ و محدود فهم میکردیم. اما رهایی در بستر حکمت مشرقیه معنایی جامعتر پیدا میکند و از آنِ کل بشریت میشود. شیخ اشراق و نیز ابن سینا، منظومه انسان شناسی دارند. آغاز تفکرشان، انسان است. یونانیان چنان که ارسطو در کتاب آلفای بزرگ متافیزیک به صورت تفصیلی بیان میکند، دلمشغول فوزیس در معنای طبیعت بودند نه فوزیس در معنای وجود. ابن سینا با انسان شروع میکند. اکهارت حق دارد به عنوان شاگرد آلبرتوس کبیر به تمجید از ابن سینا پرداخته و بگوید که ابن سینا به درستی در نمط هشتم اشارات بالاترین لذت را همانا لذت معنوی دانسته است. سهروردی شاگرد ابن سینا است؛ چه خودش این مسأله را قبول کند و چه رد کند. فارابی آغاز است، ابن سینا بنیاد است، سهروردی بسط دهنده حکمت مشرقیه سینوی است. رساله حی ابن یقضان، ابن سینا در عمل نشان میدهد که سرآغاز تفکر فلسفی او انسان است و او بر ضرورت توجه به انسان سخن میگوید. متفکرانی به مانند الجابری، اندیشه ابن سینا را به درستی درک نکرده اند.
ما سهروردی و ابن سینا را درست نخوانده ایم/ این دو فیلسوف از انسان سخن میگویند چیزی که در تفکر یونانیان مغفول مانده است/ اخلاق برای ابن سینا بنیاد فلسفه است/ سراسر فلسفه سهروردی نفس شناسی است
برخلاف تصور غالب، اخلاق برای ابن سینا، بنیاد فلسفه است. در شفا این مطلب را بیان میکند. سهروردی با انسان شروع میکند. تمام فلسفه سهروردی نفس شناسی است. حکیم در نظر سهروردی کسی است که با انسان نسبتی بنیادین برقرار کرده است و طبیعتاً برقراری چنین نسبتی باید مسبوق به توجه به تمام وجوه بنیادین بشر از جمله ذوق، شهود و اشراق باشد. ما سهروردی و ابن سینا را درست نخوانده ایم. ابن سینا را پیرو ارسطو میدانیم. این فهم درستی نیست. مقدمه حکمه الاشراق سهروردی را بخوانید. این مقدمه فهم بنیادین سهروردی از انسان را به درستی نشان میدهد. او میگویند که “هر جویندهای را سهمی است از نور”. حقیقت ذات بشر را در جویندگی میبیند. او انسان را در معنای حقیقی خود و با نظر به حقیقت اش محور تأملات فلسفی خود قرار قرار میدهد. سنخ حکمت اشراق سهروردی، انباشت دانش نیست بلکه این حکمت ممزوج نور است. او از تفکری سخن میگوید که بی وطنی سرشت آن است. این نوع تفکر را کسی پیشه خود میسازد که حکیم الهی باشد چه از خمیرمایه فیثاغوری و چه از خمیرمایه خسروانی. این نوع تقسیم بندیهای قبیلهای و قومی جایی در تفکر سهروردی ندارد بلکه او از تفکری انسانی در عالیترین مرتبه اش سخن میگوید.
ما از عنصر اخلاقی و انسانی تفکر فلسفی سهروردی غافلیم/ ما فقط بر این نکته تأکید داریم که سهروردی فیلسوفان مشائی را مورد نقد قرار داد بدون این که به اصالت فکری شیخ اشراق توجهی داشته باشیم
سهروردی به عنوان اندیشمندی بی وطن، بنیانگذار حکمت انسانی در معنای اصیل اش است. او فلسفه را با نگاهی قوم مدارانه به سبک هگل و هایدگر نمیبینید تا بخواهد بگوید که فلسفه از آنِ غرب است یا شرق. او دارد انسانی میاندیشد. همین اندیشه است که در حی ابن یقضان ابن سینا و مقدمه ابن طفیل بر آن هم مطرح میشود. فهمی بنیادین از سرشت و وجود بشر کما هو بشر. اگر دنیای امروز دنیای نقصان و دنیای بحران انسان است، سهروردی برای این بحران و نقصان پاسخی دارد. انسان را در قلب تفکرش مینشاند. طبیعتاً درک و فهم اصیل از انسان، با اتکاء به تفکر مقولاتی و مفهومی میسر نیست. اساساً حکیمی که میخواهد درمان در بشر جدید باشد با تفکر مقولاتی و مفهومی نمیتواند این درد را درمان کند. ما به حکیمی نیاز داریم که سخن اش از جنس سخن مولوی و شمس باشد و بشر در معنای اصیل اش محور آن باشد. من معتقدم که علامه جعفری با قرار دادن انسان در قلب روابط چهارگانه هستی شناختی بنیادین نشان داده است که متفکر بزرگی است و مسیر حکمت اسلامی را به درستی درک کرده است. در مورد علامه طباطبایی هم همین نظر را دارم. در بطن تفکر سهرودری یک عنصر اخلاقی و انسانی بسیار قوی وجود دارد. بی وجه نیست که او از زرتشت سخن میگوید و در دستگاه فرشته شناسی اش از تفکر خسروانی و فهلویون بهره میبرد. ما از این وجه تفکر سهروردی کاملاً غافل هستیم. تفکر اصیل فلسفی در نزد ابن سینا و سهروردی، انباشت خرد نیست بلکه انسانیترین و انضمامیترین فعالیت است.
تفکر اشراقی میتواند زمینه احیای نگاه اخلاقی به انسان شود/ سهروردی در تلاش برای سیطره اخلاق در دنیایی است که نظام قدرت بر آن سلطه دارد/ در دنیایی زندگی میکنیم که انسان از حیث انسان بودنش دیده نمیشود
کارکرد تفکر اشراقی در تحرک بیشتر سنت فلسفی مان در دنیای امروز چیست؟
دکتر قاسم پورحسن: در ابتدای پاسخ به این سؤال مهم میخواهم دو نکته کوتاه را بیان کنم. این که درخواست سهروردی از ملک ظاهر چه بود؟ سهروردی برای ملک ظاهر، از جامعه نورانی سخن میگوید نه از جامعه فاضله به سبک فارابی. دلیلش این است که جامعه در تاریکی و ظلمت کامل غرق شده است. در جامعه نورانی سهروردی، انسان محور است. طرح سیاسی شیخ اشراق در اصل یک طرح اخلاقی است. این طرح اخلاقی سهروردی و نیز عنصر اخلاقی ابن سینا در غرب مغفول ماند. ابن رشد به غلط ابن سینا را پیرو ارسطو دانست و از عدول ابن سینا از اصول ارسطویی سخن گفت. به این طریق این تفکر در میان ابن رشدیان لاتینی دچار تحریف شد و اساساً همین فهم غلط از ابن سینا است که باعث جدا پنداشته شدن تفکر سینوی و اشراقی شد. سهروردی به جای این که به سراغ صلاح الدین پدر ملک ظاهر برود ترجیح میدهد که طرح خود را به نزد ملک ظاهر ببرد. بحث بر سر موازنه دو نظام قدرت و اخلاق است. فوکو به ما گفته است که تمام مناسبات دنیای امروز را باید در ذیل سیطره نظام قدرت فهم کنیم. فارابی، ابن سینا و سهروردی به دنبال تغییر موازنه قدرت و اخلاق بودند.
امروز کشورهای مسلمان اتمیزه شده اند و به دیگری توجه ندارند/ بحران دنیای امروز بحران ثروت و رفاه نیست بلکه بحران اخلاقی است/ حکمت اشراقی سهروردی میتواند ما را از بحران اخلاقی موجود نجات دهد
امروز کشورهای دنیا و خصوصاً کشورهای اسلامی از بحران و نقصان اخلاقی رنج میبرند. حیث انسانی بشر در سلطه نظام قدرت است. انسان از حیث انسان بودنش دیده نمیشود. چرا مولوی مورد توجه است؟ چون انسان را در قلب تفکرش قرار داده است. فارابی و سهروردی پنهان نویس بودند و این پنهان نویسی یا به دلیل گرایش باطنی آنهاست یا از ترس. جامعه توانایی فهم تفکر آنها را نداشت. امروز ما در دنیایی زندگی میکنیم که بحران آن، بحران ثرورت و رفاه نیست بلکه بحران اخلاقی است. جوامع اسلامی اتمیزه شده اند و به دیگری نمیاندیشند. نسبت انسان مسلمان با اخلاق قطع شده است. دقیقاً همین درک بنیاد اخلاقی وجود انسان است که میتواند از مسیر تفکر اشراقی سهروردی تحقق پیدا کند. خواجه نصیر طوسی در اوج بحران حمله مغول به ایران، اخلاق ناصری را مینویسد چرا که باور داشت که بحران جامعه، بحران اخلاقی است. ما باید اخلاق را با تکیه بر حکمت و دانایی نجات دهیم. این اخلاق هم مبتنی بر سنت حکمی و معرفتی ما است و هم مبتنی بر سنتها و آیات قرآنی. اخلاقی که در کلام سهروردی و حکمت اشراقی او تجلی پیدا کرده است.
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از قاسم پور حسن، تاریخ انتشار: ۹مرداد ۱۴۰۰، ghpourhasan.ir