پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۵۵۱۶۵
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۵۹
فلسفه منحصر به مابعدالطبیعۀ ارسطوییان نیست. فلسفه می‌تواند با شمس پیوندی فکری داشته باشد، از این حیث که فلسفه هیچ‌گاه از پرسندگی و جویندگی حقیقت به ستوه نمی‌آید و هرگز از اندیشندگی و تفکر و فراروی به دل آفتابِ معنا سیر نمی‌شود.
شعار سال: این عنوان که در بادی امر قدری عجیب و غریب می‌نماید شاید توجه کسی را برنیانگیزد، اما اگر به دنباله آن نیز نگریسته شود احتمالا از غرابت آن قدری کاسته گردد. شمس تبریزی را شاید بتوان یگانه اعجوبۀ همۀ دوران‌های تاریخ ایران به شمار آورد که نظیرش در ساحت معنی و معرفت و عرفان و تصوف تاکنون دیده نشده است.

دربارۀ عنوان این یادداشت خواهند گفت شمس را در مقام شوریده‌سری بی‌دل و عاشق پیشه‌ای بی‌قرار و سرمست با فلسفه و تفکر فلسفی چه کار؟! زیرا در نظر شمس و پیروان او تفکر فلسفی محدود کردن نظر و چشم‌انداز‌های شناخت و تنگ کردن هستی و آفاق آن به مرز‌های عقل کرانمند و متناهی بشر است، در حالی که اهل عرفان هیچ حدودی برای نظر کردن و وجود نامتناهی حق قائل نیستند.

خواهند پرسید شمس الحق تبریزی را با فلسفه چه کار، زیرا که خورشید عالمتاب را به هیچ ستاره و سیاره‌ای نیاز نیست، چرا که خورشید عالمتاب را به هیچ دلیل و برهان و فلسفه‌ای حاجت نیست، زیرا " یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست/ هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست".

شمس می‌تابد، چون می‌تابد، روشنایی می‌بخشد، چون می‌بخشد، حرارت می‌دهد، چون می‌دهد. وجود شمس‌الدین تبریزی دقیقا همانند هستی خورشید است: "بی علت و بی رشوت"، انس و عشق و محبت و شناخت و حقیقت را عطا می‌کند. شمس فقط مولانا نساخته بلکه صد هزاران، چون مولانا به یاری دست غایب او به اوج معرفت و عرفان رسیده‌اند. نیز خواهند پرسید فلسفه را با شمس چه کار، ظاهر قضیه حاکی از آن است که آن دو کاری با یکدیگر ندارند، اما فلسفه هم بر خلاف آنچه شمس از آموزه‌های فلسفی دورۀ اسلامی دیده و دریافته، بسی فراختر از مابعدالطبیعۀ متعاطیان آن دوره است.

فلسفه منحصر به مابعدالطبیعۀ ارسطوییان نیست. فلسفه می‌تواند با شمس پیوندی فکری داشته باشد، از این حیث که فلسفه هیچ‌گاه از پرسندگی و جویندگی حقیقت به ستوه نمی‌آید و هرگز از اندیشندگی و تفکر و فراروی به دل آفتابِ معنا سیر نمی‌شود.
 
شمس و فلسفه؛ عرفان عاشقانه/عرفان خائفانه، و مدارا

شمس در زمرۀ آن دسته از عارفان تاریخ ماست که به کلی عاری از جمود و تحجّر و جزمیّت و قشریّت بوده‌اند. شمس در عداد آن گروه از عارفان تاریخ ماست که سعّۀ صدر و مدارا و تسامح و آزادگی و بزرگواری و لطافت را در خود جمع کرده بودند، و چنین بزرگانی همواره فلسفه و اصحاب آن را به گونه‌ای تحمل کرده‌اند؛ بنابراین شاید بتوان گفت که فلسفه و شمس از این حیث که هر دو نستوه و پایان‌ناپذیر و دریا صفت‌اند، مشترک‌اند. در حقیقت، عرفان عاشقانۀ شمس تبریزی - که شمس مبدع و مبتکر آن نبود بلکه پیدایی‌اش به سده‌های دیرینه باز می‌گشت- آغوشی گشوده به روی همۀ اندیشه‌ها و مکتب‌ها و نحله‌های فلسفی و عرفانی داشت.

این عرفان عاشقانه، برخلاف عرفان زاهدانه و خائفانۀ غزالی و هم مسلکان او، این استعداد را داشت که فرهنگ و تمدن دورۀ اسلامی را بارورتر و تناورتر از آنچه هست، بسازد. عرفان زاهدانه و خائفانۀ غزالی و امثال او در اصل و اساس با هر گونه فکر و فرهنگ و فلسفه و آزاداندیشی و خلاقیّت و استقلال‌جویی ضدیّت و خصومت داشت. اما عرفان عاشقانۀ شمس تبریزی نمی‌توانست با توسل به نیروی تفسیق و تکفیرِ فیلسوفان برای خود تقدّس و تقرّب کاذب دست و پا کند. زیرا عرفان شمس تبریزی عرفانی ناب و اصیل است. این عرفان گشوده‌تر و پذیراتر و وسیع‌تر و ژرف‌تر از آن بود که مانع حرکت و رشد تفکر فلسفی گردد. عرفان کثرت انگار (پلورالیست) شمس تبریزی می‌توانست خود را با هر عقیده و سلیقه و رای و نظری وفق دهد بی آنکه تسلیم آن شود، یا، مطابق آن باشد.

محمد زارع شیرین کنی

پایگاه تحلیلی خبری شعار سال برگرفته از فضای مجازی
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین