پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۵۷۶۵۸
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۹
خشونت فضایی اعمال شده علیه ساکنان در حاشیه شهر‌ها و سکونتگاه‌های غیررسمی را از یک زاویه می‌توان در سه سطح تعریف کرد. میان این سه سطح رابطه‌ای سلسله مراتبی برقرار است به این شکل که هر سطح نسبت به سطح پیشین خشونت را در مقیاسی عمیق‌تر تعریف می‌کند و به زوایای نهفته‌تر و زیرین تری از مساله راه می‌برد. درست به همین دلیل لایه‌های عمیق‌تر مساله خشونت کمتر مورد توجه قرار گرفته مغفول مانده اند.

شعار سال:خشونت فضایی اعمال شده علیه ساکنان در حاشیه شهرها و سکونتگاه های غیررسمی را از یک زاویه می توان در سه سطح تعریف کرد. میان این سه سطح رابطه ای سلسله مراتبی برقرار است به این شکل که هر سطح نسبت به سطح پیشین خشونت را در مقیاسی عمیق تر تعریف می کند و به زوایای نهفته تر و زیرین تری از مساله راه می برد. درست به همین دلیل لایه های عمیق تر مساله خشونت کمتر مورد توجه قرار گرفته مغفول مانده اند.
 
خشونت سطح اول را «خشونت رسمی» می نامیم. خشونت لخت و برهنه ای که بر تن و بدن افراد وارد می شود. نمود این خشونت را در همان تصاویر حمله به یک سکونتگاه ها و آلونک های حاشیه شهر و تخریب خانه های فرودستان می بینیم. خشونت رسمی با بولدوزر و کلنگ و چماق همراه است و خود را در باتوم و گازهای اشک آور برای متفرق کردن ساکنان این خانه ها بازتاب می دهد. بنابراین خشونت رسمی خشونت عریانی است که با اتکا به ابزارهای کنترلی به بدن زنان و تن ساکنان به حاشیه رانده شده اعمال می شود.
 
خشونت سطح دوم را «خشونت کالبدی» می توان نامید. این خشونت، به اندازه خشونت سطح اول عریان نیست که رد خود را بر تن آدمی بر جای بگذارد. خشونت کالبدی نرم تر اما ویران کننده تر است و در شکلی از محروم کردن ساکنان شهر از امکانات و تسهیلات شهری ظهور و بروز می یابد. در این خشونت بخشی از ساکنان شهر از امکانات و تسهیلاتی که قرار بود به همه شهروندان تخصیص یابد، محروم می شوند. محروم شدن از امکانات آموزشی، خدمات بهداشتی و درمانی، تاسیسات زیربنایی و مساکن آبرومند به خودی خود رویه ای فاجعه آمیز و ناامیدکننده است. بدتر اما آنکه محرومیت از زیرساخت های شهری اجتماعی در واقع شرایط امکان تحرک اجتماعی و به طریق اولی شکوفایی فردی را ممتنع می کند. چرا که این امکانات و تسهیلات تنها نردبان تحرک اجتماعی و مفر فرد از بستر فقر است که حالا از او گرفته شده است. فرودستان تنها به اتکای امکانات آموزشی، خدمات درمانی و... می توانند زمینه شکوفایی خود را فراهم و خودشان را از آن محرومیت های تاریخی که گرفتارش بودند، خارج کنند. این سطح از خشونت علیه ساکنان حاشیه های شهر یا سکونتگاه های غیررسمی بیشتر دیده می شود. آنها از امکانات شهری مثل آموزش با کیفیت، خدمات درمانی و بهداشتی موثر، شبکه حمل و نقل پرسرعت و ارزان قیمت و مانند آن محروم می شوند. خشونت سطح دوم با محروم کردن فرودستان از زیرساخت های شهری، آنها را در «تله های فضایی» گرفتار می کند، تله ای که معنایی جز چرخه بی پایان فقر و بی پولی نیست.
 
خشونت سوم که به باور من از دو سطح دیگر عمیق تر و پنهان تر است، «خشونت شهری» است. برای توضیح این مفهوم نیازمند دو مقدمه هستیم. در مقدمه اول وام دار ایده لوئی ورث، یکی از بنیانگذاران جامعه شناسی شهری، هستم. به باور ورث ویژگی اصلی شهر «دگربودگی» یا ناهمگونی است. دگربودگی همان تنوع و تکثر شهری است. این کثرت در واقع شرط برسازنده شهریت و به یک معنا کیفیت وجودی شهر است. زندگی شهری معنا پیدا نمی کند مگر در پرتو تنوع و تکثری از انسان ها، زبان ها، رسوم، سبک های زندگی و باورها و ارزش های متنوع.
 
مقدمه دوم از نقد دو رویکرد انسان محور و کالبدمحور به شهر و فراروی این دو منشا می گیرد. رویکرد انسان محور شهر را چیزی نمی داند جز انسان های درون شهر. از این زاویه انسان اشرف مخلوقات است و ابر و باد و مه خورشید و فلک همه در خدمت اوست. رویکرد کالبدمحور شهر را چیزی نمی داند جز کالبد فیزیکی و پیکره جغرافیایی. از این منظر شهر همان خیابان ها و ساختمان ها و تاسیسات زیربنایی و امکانات شهر ی است.
 
برای نقد و فرارفتن از این دوگانه باید شهر را با درهم تنیدگی این دو بعد یعنی انسان و کالبد فیزیکی تعریف کنیم. در واقع شهر چیزی نیست جز پیوند این دو. شهر چیزی نیست جز تنیدن تار انسانی در پود شهری؛ زیستن در و به روی پیکره های فیزیکی و بنیان های مادی شهر. از این منظر شیوه زندگی شهری تنها در پیوند با این بنیان های زیرساختی معنا پیدا می کند. اما این بنیان های مادی زندگی یک ویژگی اساسی دارد و آن قسمی «فضای اشتراکی» است که برای ساکنان مهیا می کند. این فضای اشتراکی، مجموعه ای از روابط اجتماعی را پی ریزی می کند که درون آن زندگی معنا می شود. هر خیابان، بنا، مجسمه، سنگ فرش، تابلو و ساختمانی بخشی از تاریخ جمعی و حافظه مشترک ساکنان شهر است. ما از خلال این بنیان های مادی مشترک راه خود را در شهر پیدا می کنیم، خاطره جمعی می سازیم و هویت مشترک از زندگی در این محدوده جغرافیایی می یابیم. در سطح سوم خشونت یعنی خشونت شهری، این فضاهای مشترک زیر ضرب و بمباران قرار می گیرند. کسانی که به دلایلی به حاشیه شهرها یا سکونتگاه های غیررسمی پرتاب می شوند از چنین فضای مشترکی که شهر را معنا می کنند، اخراج می شوند. آنچه سطح سوم خشونت را عمیق تر می کند، بمباران این فضای اشتراکی و به بیان دیگر حمله به کیفیت وجودی شهر است. حاشیه نشینی این شبکه روابط اجتماعی را که بنیانگذار فضای اشتراکی است از دسترس انسان ها خارج می کند. خشونت شهری با حذف فضای مشترک، «دیگری ها» و «دیگربودگی» را ناپدید و ساکنان حاشیه شهرها و حلبی آبادها را از زندگی کنار مرکزنشینان محروم می کند. خشونت شهری از یک سو طبقات ممتاز را در مراکز شهری قرار می دهد و از سوی دیگر مطرودان را از مرکز اخراج می کند. بنابراین در خشونت شهری دربرگیرنده هر دو سطح پیشین هم هست؛ هم بدن آنها زیر ضرب باتوم و چرخ های بولدوزر قرار می گیرد و هم امکانات و زیرساخت های شهری از آنها دریغ می شود. اما از هر دوی اینها مهم تر اخراج شدن از امکان دسترسی به فضای اجتماعی مشترک است.
 
بر همین اساس مفهوم محرومیت نیز باید از نو صورتبندی شود. ادبیات غالب در مدیریت شهری، ساکنان حاشیه شهر را «محروم» می خواند، اما در تعریف این واژه، محرومیت به محروم بودن از تسهیلات شهری تقلیل داده می شود. در صورتی که محرومیت شهری عمیق تر و پنهان تر از این است و دربرگیرنده محرومیت از شبکه درهم تنیده شهری و روابط اجتماعی است، محرومیت از حافظه جمعی، خاطرات تاریخی و هویت مشترک است. محرومیت چیزی جز جدا شدن و حذف دیگربودگی ها از سطح شهر نیست. مطرودان شهری از این ویژگی شهر محروم شده اند. حاشیه نشینان نه فقط از تسهیلات و خدمات شهری، بلکه از «مرکزیت» حذف شده اند. این مرکزیت مولفه حیاتی حق به شهر است؛ حق بودن نه فقط در مرکز جغرافیایی بلکه در مرکز دانش و اطلاعات، در مرکز تصمیم گیری و در مرکز هنر و فرهنگ. حق به شهر، حق قرار گرفتن در مرکز روابط اجتماعی شهری یا «مرکزیت» است. مرکزیت نه به معنای جغرافیایی آن، بلکه مرکزیت زندگی شهری است که از ساکنان حاشیه شهرها سلب می شود و آنها را «محروم» می کند، این محرومیت فضایی فقط در سایه تسهیلات و خدمات تغییر نمی کند، چرا که حتی اگر تمام تسهیلات مرکز شهر را به حاشیه ها ببریم، همچنان تاریخ یک شهر، مجسمه و یادبودها، خاطرات جمعی و فضاهای اجتماعی آن غایب است. اینها را نمی توان با خدمات و زیرساخت های شهری در حاشیه احضار کرد. گوهر شهر، فضای اشتراکی برای بودن کنار دیگری هاست.
 
*ایمان واقفی (پژوهشگر شهری و مترجم)

 

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازپایگاه خبری مگیران  ، تاریخ انتشار:  5 آذر 1399، کدخبر: ، www.magiran.com،4118677

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین