شعار سال: ابوالقاسم فردوسی طوسی متولد طوس در خراسان، شاعر حماسهسرای ایرانی و سراینده شاهنامه، حماسه ملی ایران، است. برخی فردوسی را بزرگترین سراینده پارسیگو دانستهاند که از شهرت جهانی برخوردار است. فردوسی را حکیم سخن گویند.

پژوهشگران سرودن شاهنامه را برپایه شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند. تنها سرودهای که روشن شده از اوست، خود شاهنامه است. شاهنامه پرآوازهترین سروده فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی است. فردوسی شاهنامه را سه سال پیش از برتختنشستن محمود، بهپایان برد و در ۲۵ اسفند سال ۳۸۸ شمسی برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م، در هفتاد و یک سالگی، تحریر دوم را به انجام رساند.
فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و همزمان با جنبش استقلالخواهی و هویتطلبی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشه ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همه آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهرهگیری از آن سرمایه، توانست مطالب خود را چنین درخشان بپردازد. در نگاهی کلی درباره دانش و آموختههای فردوسی میتوان گفت او زبان عربی میدانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. او پهلویخوانی را بهطور روان و پیشرفته نمیدانست، اما بهگونه مقدماتی مفهوم آن را دریافت میکرد. بههرروی، در شاهنامه هیچ نشانهای درباره پهلویدانی او نیست.
در پیشگفتار بایسنقری نام فردوسی با حکیم همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد. فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند دادهاست. از شاهنامه بر میآید که فردوسی از آیینهای ایران باستان مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا اثر پذیرفته، هرچند برخی پژوهشگران سرچشمه این اثرپذیریها را منابع کار فردوسی میدانند، که او به آنها بسیار وفادار بودهاست. همچنین، وی بهسبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیینهای باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنه این آگاهیها افزود، بهگونهایکه این دانستهها، جهانبینی شعری او را بنیان ریخت. آنچه که فردوسی به آن میپرداخت، جدای از جنبه شعری، دانشورانه نیز بود؛ او افسانه ننوشت. فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایه تمام خوبیها میداند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر باز میشناسد و از این راه به نیکبختی این جهان و رستگاری آن جهان میرسد.
فردوسی با ریزبینی، منابع خود که بیشترینِ آنها شاهنامه ابومنصوری بود را بررسی میکرد. او توانست از میان انبوه دانستههایی که در دسترس داشت، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.
فردوسی از همان روزگار کودکی، بیننده کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پابهپای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد. لازار بر این باور است که دوری خراسان و فرارود از خلافت بغداد و وجود فرمانرواییهای ایرانی، که در عمل مستقل از خلافت بودند، دلیل پیدایش ادب پارسی در خاور ایران و محدود بودن بالندگی آن تا اواخر سده چهارم ه. ق به این سرزمینها بود. این فرمانروایان ایرانی و بهویژه امیران سامانی در اندیشه گسترش ادب ملی و میهنی بودند، اما نمیتوان این اندیشه و خواسته را انگیزه بنیادین دانست، چرا که این خواسته را جنبش همگانیِ ریشهدار در شرایط اجتماعی بهوجود آورد. برخلاف ناحیههای فارس و جبال - که نزدیکتر به بغداد و بیشتر زیر نفوذ فرهنگ عرب بودند - در خاور ایران، طبقه دهقانان هنوز وجود داشت و دستنخورده به جامانده بود و فرهنگ عرب در زندگی آنان اثری کوچک داشت؛ و گمان میرود آنان پیدایش و بالندگی شعری را پشتیبانی کردند، که از هر دو ویژگی ترکیبهای شعر عربی رسمی و آیینهای ایرانی نگهداریشده در سرودههای مردمی و نیمهمردمی بهره داشت. دلیل دیگر این موضوع این بود که هنوز ادبیات پارسی میانه در سده سوم هجری در فارس کاربرد داشت و موبدان زرتشتی از آن بهره میبردند و از همین رو - برخلاف خاور ایران که زبان دری یکهتازی میکرد - میدانی برای پیدایش زبانی نوین در غرب ایران نبود. همچنین در شرق کاربرد و شناخت عربی گستره کمتری داشت و زبان ادبی هم، چنان توانی نداشت که از پیدایش زبان نوین جلوگیری کند. آیین مزدیسنا در این ناحیه چندان ریشه نداشت. فرهنگ ایرانی در قالب روایتها و سرودههای شفاهی فراوانی به زبان دری وجود داشت. اما این فرهنگ نیمهمردمی - که در برابر فرهنگ طبقه اشرافِ اثر گرفته از عرب بود - نیاز به آثاری برتر داشت تا در کنار فرهنگ عربگرا قرار گیرد. شعر حماسی در ادب پارسی، در برابر شعر غنایی جای داشت؛ گونهای از شعر کامل ایرانی و نشانگر پیوستگی ادبیات پیش و پس از اسلام بود. درونمایههای پیوندی مانند بینش اخلاقی، پند و اندرز برپایه خرد، ناپایداری این جهانی این پیوستگی را برقرار میکرد. اثرگذاری اسلام بر این درونمایهها بسیار کم بود و ریشههای ایرانی آنها کهن و ژرف بودند. حتی برخی درونمایههای شعر غنایی، چون وصف طبیعت ریشه در ادب پیش از اسلام داشتند. این موضوع هنگامی اهمیت مییابد که به محدودبودن گستره شعر پارسی به شرق ایران در آن روزگار نگریسته شود. زبردستی سرایندگان و توانایی آنان در بیان مضمونهای نو و رسایی سخن آنان از دیگر موارد این دوران است. از ویژگیهای دیگر این روزگار، فزونی شعر است. شمار بیتهایی را که برای رودکی آوردهاند، به گزارشی یک میلیون و سیصدهزار و به گزارشی قابل قبولتر، یکصدهزار بیت بوده و شاهنامه را هم شصتهزار بیت گزارش کردهاند. برای دیگر شاعران این دوران نیز چنین بود. از سوی دیگر، علت ازمیانرفتن بیشتر سرودههای این روزگار یکی کهنبودن زبان و ترکیبهای آن و ناآشنا بودن آنها برای مردم در دورانهای پسین، و دیگر یورش پیاپی قومهای همسایه خاوری ایران به فرارود و خراسان و نابودی کتابها و کتابخانههای فراوانی در این یورشهاست. دیگر ویژگیهای شعر پارسی در این روزگار، سادگی و روانی سخن و اندیشه، دگرگونی وزنهای شعر و تکامل آنها در سنجش با سده سوم هجری و تازهبودن مضمونها و اندیشههاست.
از زندگانی فردوسی تا پیش از سرایش شاهنامه آگاهی چندانی در دست نیست. تنها اینکه پسر او در سال ۳۵۹ ه. ق زاده شده، پس فردوسی باید پیش از ۳۵۸ ه. ق ازدواج کردهباشد. از همسر فردوسی چیزی دانسته نیست. پژوهشگرانی، چون حبیب یغمایی، محمدتقی بهار و ذبیحالله صفا، زنی را که در آغاز داستان «بیژن و منیژه» نام برده شده، همسر فردوسی دانستهاند. اگر این گمان درست باشد، احتمالاً او زنی فرهیخته بوده، که توانایی چنگنوازی داشتهاست و مانند خود فردوسی از خانوادهای دهقاننژاد بوده و از آنچه که در این خانوادهها به دختران آموزش داده میشده، بهره داشتهاست. پسر فردوسی در سال ۳۹۶ ه. ق در ۳۷ سالگی و زمانی که فردوسی ۶۷ ساله بوده، درگذشت. فردوسی از پیشیگرفتن پسر بر پدر گله کرده و از خداوند خواستار آمرزش فرزندش میشود. به گزارش نظامی عروضی، از فردوسی تنها یک دختر بهجای ماند و فردوسی پاداش شاهنامه را برای کابین او میخواست. پس از مرگ فردوسی دختر پاداش را نپذیرفت و آن پاداش برای بهبود کاروانسرای چاهه خرج شد.

از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شدهباشد، میتوان داستانهای «چند پادشاهی نخست در شاهنامه و «بیژن و منیژه»، «رستم و اسفندیار»، «رستم و سهراب»، «داستان اکوان دیو» و «داستان سیاوش» را نام برد.
جدای از بیتهایی که خود فردوسی از سرودههای دقیقی دانسته، تنها سرودهای که روشن شده از اوست، خود شاهنامه است.
شاهنامه پرآوازهترین سروده فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات فارسی است. فردوسی هنگامی سرودن شاهنامه را آغاز کرد که زبان پارسی دری تواناییهای بایسته را برای بیان موضوعهای گوناگون یافته، اما هنوز در سراسر سرزمینهای پارسیزبان بهگونهای یکدست و یکسان درنیامدهبود؛ و در لهجه هر شهر و ناحیه واژهها و تعبیرهای ویژه وجود داشت، و گردآورندگان کتاب مسالک و ممالک به برخی نکتهها در این زمینه اشاره کردهاند. او سرانجام شاهنامه را در سال ۳۸۴ ه. ق، سه سال پیش از برتختنشستن محمود، بهپایان رساند. این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به شانزده سال دیگر در پرمایهتر و پیراسته کردن آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. روشن است که در ویرایش نخستین، ستایش محمود نبود و بهگمان ستایش منصور بن ابومنصور، بیش از آنچه که اکنون هست، بوده و چهبسا که ویرایش نخست به نام امیرک منصور بودهباشد. فردوسی در سال ۳۹۴ ه. ق در شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود پیشکش کند، و ازاینرو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد. او در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دومشاهنامه در ۲۵ اسفند سال ۴۰۰ ه. ق برابر با ۸ مارس ۱۰۱۰ م در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
همی زیر بیت اندرآرم فلک!
سرش سبز و جان و دلش شاد باد!
سخن باشد از آشکار و نهان.
ستایش وُرا در فزایش بود!
همیشه به کام دلش کارکرد!
چراغ عجم، آفتاب عرب!
به ماه سپندارمذ روز اِرد.
به نام جهانداور کردگار!
چو سال اندرآمد به هفتادویک
تن شاهمحمود آباد باد!
چُنانش ستایم که تا در جهان
مرا از بزرگان ستایش بود!
که جاوید باد آن خردمندمرد
همش رای و هم دانش و هم نسب
سرآمد کنون قصّه یزدگرد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار
برپایه اشارههای نظامی عروضی و فریدالدین عطار، زمان کلی سرودن شاهنامه ۲۵ سال بودهاست. در هجونامه در سه جای سخن از سی سال است و یک بار سی و پنج سال گفته میشود. اگر آغاز کار شاهنامه ۳۶۷ ه. ق و سال پایان آن ۴۰۰ ه. ق پنداشته شود، در ازای سرایش شاهنامه به سی و سه سال میرسد. برپایه دیدگاه جلال خالقی مطلق، با نگرش به زمان سرایش «بیژن و منیژه» و همچنین بازنگری شاهنامه پس از سال ۴۰۰ ه. ق، فردوسی ۳۵ سال از عمر خویش را بر سر سرایش شاهنامه گذاشتهاست.
فردوسی شش نفر را در شاهنامه ستودهاست: نخست منصور بن ابومنصور محمد فرزند حکمران طوس در آغاز سرایش شاهنامه، دوم سلطان محمود، سوم ابوالعباس اسفراینی وزیر محمود، چهارم نصر بن سبک تکین برادر کوچکتر محمود و سپهسالار خراسان، پنجم ارسلان جاذب والی طوس و ششم حُییّ بن قتیبه عامل خراج طوس. از میان این کسان، فردوسی منصور را مردی بخشنده و جوانمرد و وفادار مینمایاند و او را گرامی میدارد.
سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در منابع کهن نیامدهاست. نخستین نوشتهای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده در پیشگفتار شاهنامه بایسنقری است که سال ۴۱۶ ه. ق را آوردهاست. این دیباچه که امروزه بیپایه بودن نوشتارهای آن آشکار گردیده، از منبع دیگری یاد نکردهاست. تذکرهنویسان پسین، همین تاریخ را بازگو کردهاند. حمدالله مستوفی و فصیح خوافی نیز همین رأی را دارند.
چنانکه مشهور است، واعظ شهر بهدلیل شیعه بودن فردوسی، از خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری کرد و ناچار او را در باغ خودش درون شهر تابران طوس، نزدیک به دروازه شرقی رزان بهخاک سپردند. آرامگاه او زیارتگاه اهل دانش و معرفت بود و با آنکه بارها آن را با خاک یکسان کردند، از نو ساخته میشد. خبری نه چندان درست ساختن اولین بنا بر گور فردوسی را به سپهدار طوس در زمان فردوسی، یعنی ارسلان جاذب نسبت داده، که یاد او در دیباچه شاهنامه آمدهاست. آرامگاه فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به فرمانِ رضاشاه بازسازی شد.
فردوسی بهراستی خداپرست و یکتاپرست است و این باور بنیادین خود را درباره همه پهلوانان خود، حتی درباره اسکندر که در کتاب او یک نفر ترسا خوانده میشود، نیز شامل میدارد. درهرحال بههیچروی نمیتوان نشانهای یافت که برپایه آن بتوان فردوسی را متعصب مذهبی نامید. بااینحال، در برخی جاهای دیگر فردوسی بهطور قطع و یقین خود را مسلمان قلمداد میکند. اما از سویی باید در نظر داشت که بدون چنین اقراری او متهم به رویگرداندن از اسلام و در نتیجه محکوم به اعدام میشد. چنین بهنظر میرسد که او نسبت به علی بن ابیطالب تمایل و دوستی شدیدی داشته؛ که با توجه به اینکه در زمان سلطان محمود تشیع متهم و مظنون بود، پس اینگونه گفتار و رفتار فردوسی نیازمند علتهای بیرونی مانند جلب توجه سلطان نبودهاست.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت شایان طرح