شعارسال: در زندگی حرفهایی هست و رازهایی هست که یک زن دوست دارد فقط به شوهرش بگوید. غصههایی هست که با تکیه روی شانه شوهر پایان مییابد. گاهی مردی را میخواهد که برایش ناز کند، قهر کند، آشتی کند، اما هیولای جنگ تمام این فرصت های قشنگ را از همسران شهیدان ربوده است.
این عکس، زن جوانی را نشان میدهد که در هنگام بازگشت آزادگان، آخرین امیدهای او در حال از دست رفتن است. فکر میکرد آخرین اسیری که بر میگردد لابد همسر اوست، اما غمگین است بسان همان مادری که آخرین سرباز بازگشته از جنگ فرزند او نیست.
من در زندگی با اشک و آه بیگانه نبوده ام، اما برای این عکس بارها گریسته اند. به چشم هایش نگاه کنید و التماس پنهانی که در نگاه اوست.
عکس کوچکی از شوهرش را به همه بازماندگان از اردوگاههای عراق نشان میدهد تا شاید، ردی و اثری از او داشته باشند.
احتمالا همسر او هم یکی از هزاران رزمنده و سربازی است که از آنها اثری و خبری نمانده است.
میخواهم به گوشهای از درد و رنج و تنهایی آنها در سالهای زندگی پس از شهادت شوهرانشان اشاره کنم که یقین دارم حجم آن اندوه از درک و وصف بنده هم فراتر است.
اکنون بیش از سه دهه از پایان جنگ ایران و عراق میگذرد. پدران و مادران بسیاری از شهدا، دیگر در قید حیات نیستند. همانطور که چند روز پیش، پدر شهید افراسیابی بدرود حیات گفت. خواهران و براردان و فرزندان شهدا نیز با زخمی عمیق بر روح و جان، به هر حال درگیر زندگی خودشان هستند و در این میان میماند همسران شهدایی که بیش از ۳۰ سال است که تنها زیسته و در خفا گریسته اند.
آنها هم روزی مثل همه دختران دم بخت آرزو داشتند که شوهر کنند، صاحب فرزند شوند و زیر سایه همسرشان آرامش بگیرند و خوشبخت شوند. اما با تیری، ترکشی و آتشی که دیگران برافروختند در یک لحظه تمام این آرزوها دود میشود. آن زن جوان در ابتدای زندگی میشود همسر شهید و مسئولیت و باری که بعد از این باید تنهایی به دوش بکشد و غمی که باید از فرزندان پنهان کند.
او به مانند همه زنان شوهر از دست داده، به یک معنا بیوه است و در تمام سختیهای زندگی یک زن بیوه در جامعه ایران شریک است. از طرفی مادر فرزندان بی پدر است که هر روز و شب و نیمه شب بهانهای دارند و دلتنگیهایی که باید آرامشان کرد.
همسر شهید از سویی، یک زن جوان است. همسر ۹۰ درصد از شهدای جنگ در هنگام شهادت همسرشان کمتر از ۳۰ سال سن داشتند. ازدواج مجدد کردن در این سن و با وجود فرزندان شهید، مشکلاتی دارد و ازدواج نکردن هم مصائب بیشتر. خلاصه به هر سویی که برود دیگر این زندگی برای او، زندگی نمیشود.
در زندگی حرفهایی هست و رازهایی هست که یک زن دوست دارد فقط به شوهرش بگوید. غصههایی هست که با تکیه روی شانه شوهر پایان مییابد. گاهی مردی را میخواهد که برایش ناز کند، قهر کند، آشتی کند، اما هیولای جنگ تمام این فرصت های قشنگ را از همسران شهیدان ربوده است. آنها مانده اند و جامعه گرفتاری که هر کس درگیر خودش است و گاه که فرصت مییابند به جای پرسش از صاحبان قدرت، از همسر و فرزند و پدر و مادر شهید میخواهند که پاسخگوی شرایط سیاسی و اقتصادی امروز کشور باشند! این هم غمی بر آن غمهاست.
این روزها هم که تقریبا اغلب فرزندان شهدا ازدواج کرده اند و پی زندگی خودشان رفته اند، برای همسر شهید، تازه میشود آغاز تنهایی دوباره. تنهایی با موههایی که سفید شده است، چشمانی کم سو، دستان لرزان و استخوانهایی که تیر میکشد. او میماند و عینک تار و قوطیهای قرص و خاطرات روزهایی که گذشت و حسرتی که بر دل نشست و یک عمر دلدادگی و سرگردانی…
شعارسال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از کارخانه دار، تاریخ انتشار: 25مرداد1403، کدخبر:-، www.karkhanedar.com