شعارسال: یک جامعه شناس معتقد است: جامعه ایران در میانه بحرانهای متعدد، تشنه اعتمادسازی است. شفافیت داده، و بهویژه تکیه بر نظرسنجیهای علمی، میتواند نخستین گام برای بازسازی این اعتماد باشد. بدون آن، هر تصمیمی چیزی جز حرکت در تاریکی نخواهد بود.
محمد آقاسی جامعه شناس در یادداشتی با عنوان”پارادوکس دادهها در ایران” نوشت: در ابتدای دهه ۸۰ که دانشجوی کارشناسی جامعهشناسی بودم، برای پیدا کردن یک داده ثبتی، مثل مشخصات جمعیت شناختی یک استان، باید کتابخانه را و بعد یک گزارش مفصل را زیر و رو میکردیم. از گزارشهای نگرشی و نظرسنجی که تقریبا خبری نبود. هرچند از آن سالها، کم و بیش با انتشار دادهها در خبرگزاریها و روزنامهها روبهرو بودیم.
با وارد شدن اینترنت به زندگی روزمره، کمکم، با جست و جوی در آن امکان دسترسی به منابع فارسی پیدا شد و طی دو دهه گذشته به حدی رسیده که کمتر کسی به یاد میآورد که در اوایل وارد شدن اینترنت به ایران، منابع فارسی تحت وب تا چه میزان اندک بود.
اما وضعیت داده، به دادههای ثبتی و یا نگرشی ختم نمیشود. در سالهای اخیر، ایران به یکی از دادهخیزترین جوامع منطقه تبدیل شده است. به عنوان نمونه، هر تراکنش بانکی، هر تماس تلفنی، هر جابهجایی در شهر و هر کلیک در شبکههای اجتماعی ردی از ما برجای میگذارد. حتی تعداد نانهای خریداری شده توسط یک فرد، یک محله و یا یک شهر، قابل شمارش شده است.
فقط کافی است اندکی توجه نماییم که حجم این دادهها سرسامآور است و اگر کنار هم قرار گیرند، میتوانند تصویری دقیق از وضعیت جامعه ارائه دهند. اما برای من این پرسش بنیادین به وجود میآید: چرا با این همه داده، هنوز «دانش اجتماعی» نداریم؟
این همان چیزی است که میتوان آن را پارادوکس داده در ایران نامید. ما دادههای انبوه داریم، در جلسات مختلف و متعدد بارها از تعبیر بزرگدادهها (Big Data) استفاده میشود، اما خروجی نه برای سیاستگذار و نه برای مردم، نداشته است؛ و یا قابل اعتماد و قابل استفاده نیست. دلیل چیست؟ البته باید یه شبکه دلایل این سوال پرداخت، اما در این یادداشت به صورت مختصر بدان پرداخته میشود.
در جهان امروز، هیچ سیاستگذاریای بدون داده معتبر امکانپذیر نیست. همانطور که پزشک بدون آزمایش دقیق حاضر به تجویز دارو نمیشود، یک سیاستگذار نیز نمیتواند بدون سنجش افکار عمومی و واقعیتهای اجتماعی، برای جامعه نسخهای بپیچد. اما مسئله فقط داشتن داده نیست؛ بلکه شفافیت و قابلیت اعتماد آن دادههاست.
بخشی از ماجرای داده در ایران به «انحصار داده» بازمیگردد. دادهها در اختیار نهادهایی است که نه به شفافیت پایبندند و نه به اشتراکگذاری. بخش دیگر به نبود چارچوبهای علمی برای تحلیل این دادهها مربوط میشود. داده خام، بدون روششناسی علمی، فقط انبوهی عدد است که میتواند به همان اندازه گمراهکننده باشد که قرار بوده راهگشا باشد. اینجاست که دادهها، تبدیل به یافتهها نمیشود.
نتیجه آن است که سیاستگذار ایرانی، با وجود دسترسی به انبوه داده، همچنان تصمیمهای کلیدی را بدون توجه به واقعیت اجتماعی و بر اساس حدس و گمان میگیرد. بدتر از آن، دادهها اغلب در خدمت توجیه تصمیمهای گرفتهشده به کار میروند، نه برای فهم واقعیت اجتماعی. این وضعیت بهتدریج شکاف میان «داده موجود» و «دانش مورد نیاز» را عمیقتر میکند.
این وضعیت دو پیامد جدی دارد: نخست، افزایش هزینههای تصمیمگیری و تکرار خطاها؛ دوم، کاهش اعتماد عمومی به سیاستگذار. وقتی مردم احساس کنند نظرات و خواستههایشان هرگز بهدرستی سنجیده نمیشود، فاصلهشان با حاکمیت روزبهروز بیشتر خواهد شد.
این یعنی پارادوکس داده در ایران فقط یک مساله تکنیکی نیست؛ بُعد اجتماعی و سیاسی دارد. مردمی که میدانند زندگی روزمرهشان ریزبهریز ثبت میشود، اما هیچ نشانی از این دادهها در سیاست عمومی نمیبینند، بهطور طبیعی دچار حس بیاعتمادی و بیقدرتی میشوند. دادهای که میتوانست ابزار گفتوگو و اعتماد باشد، بدل به نشانهای از کنترل و انحصار میشود. آن هم کنترلی که در واقع وجود ندارد.
شاید مهمترین پرسش امروز ما این باشد: چگونه میتوان دادههای انبوه را از سطح «ابزاری» به سطح ارتقای «سرمایه اجتماعی» تغییر داد؟ پاسخ این پرسش بدون شفافیت، استقلال نهادی و تعهد علمی ممکن نیست. تنها در این صورت است که دادههای انباشته در سرورهای مختلف، به دانشی بدل میشوند که چراغی برای سیاستگذاری روشن کند، نه پردهای دیگر برای تاریکی تصمیمگیری.
امروز بیش از هر زمان دیگر به این شفافیت نیاز داریم. جامعه ایران در میانه بحرانهای متعدد، تشنه اعتمادسازی است. شفافیت داده، و بهویژه تکیه بر نظرسنجیهای علمی، میتواند نخستین گام برای بازسازی این اعتماد باشد. بدون آن، هر تصمیمی چیزی جز حرکت در تاریکی نخواهد بود.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از شفقنا، 11مهر1404، 2132991، fa.shafaqna.com