شعار سال: مسکن همواره يکي از مهمترين دغدغههاي بشري در طول تاريخ چندين هزارسالهاش بوده است. شايد بتوان نخستين مسکن بشري را به نوعي از غارهاي دانست که انسان اوليه براي آنکه از گزند رخدادهاي طبيعي و حيوانات درنده در امان باشد، به آن ها پناه برد و هرچه جلوتر آمد، با فزوني دانش و تجربههايش به ساخت مسکنهاي امروزي که ميتوانند بسياري از نيازهاي بشري را تأمين کنند، نائل آمد. هرچه دانش ساخت مسکن و معماري توسعه يافت، در کنار آن توجه به تعريف و شناخت مسکن مطلوب نيز دچار دگرگونيهاي فراواني شد. «مسکن» ديگر تنها يک چهارديواري براي درامانماندن از گزندهاي طبيعي نيست، بلکه تعريفي جامعتر دارد و به ديگر نيازهاي انساني نيز توجه ميکند. در همين ارتباط دکتر اسماعيل شيعه، استاد تمام شهرسازي دانشگاه علم و صنعت، معتقد است: «مسکن يعني محل آرامش، محل پرورانيدن فرزندان در خانواده، آموزش، ارتباط با محيط اطراف و اُنس با طبيعت».
جايگاه برنامهريزي مسکن شهري در طرحهاي جامع و تفصيلي چيست؟
مسکن از جمله نيازهاي اساسي انسانهاست که ايجاب ميکند در طرحهاي جامع و تفصيلي شهري به عنوان محور مدنظر قرار گيرد؛ چراکه رفاه اجتماعي و آسايش جمعيت همه در گرو «مسکن» تعريف و شکل ميگيرند. درواقع ميتوان شهرسازي مطلوب را تأمين نيازهاي جمعيت ساکن در يک شهر قلمداد کرد. انسانها نيازهايي از جمله اُنس با طبيعت، دسترسي به فضاي باز، خدمات مطلوب اجتماعي، تفرجگاههاي مناسب و سالم و... دارند که همه اين موارد از ضروريات احداث خانهها بهشمار ميروند. از طرفي برخي مسائل از جمله آلودگي هوا نيز ميتوانند زندگي افراد را دچار مشکل کنند که بايد در ساخت مسکن و برنامههاي شهري مدنظر قرار گيرند. در حقيقت گزارههاي کلاني مانند فرهنگ، خانواده، خطرات زيستي و... بايد امر مغلوب در ساخت مسکن بهشمار روند و از طرفي شرايط مورد نياز براي کار، زندگي و رفاه اجتماعي در يک محله مورد توجه باشد. شهر بايد به گونهاي طراحي و ساخته شود که انسانها بتوانند در فضاي آن با طبيعت اطراف خود ارتباط برقرار کنند. درعينحال مسکن بايد در ارتباط با حوادث غيرمترقبهاي مانند آتشسوزي، سيل، زلزله و مسائلي از اين دست، برخوردار از ايمنيهاي لازم باشد. از همين رو، جايگاه و مفهوم «مسکن» در طرحهاي جامع و تفصيلي باتوجه به گسترهاي که براي «مسکن» گفته شد، بايد فراگير بوده و تنها به ساختار ظاهري شهرها اکتفا نشود. اين به آن معناست که محور شهرسازي براي مسکن، تنها ساختمانها و حالتهاي کالبدي آن نيست، بلکه آنچه کالبد را به وجود ميآورد؛ يعني شرايط فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، تاريخي و... بايد به عنوان زمينه شکلدهي به شهرها و ساخت خانهها مورد توجه قرار گيرد. درعينحال در طرحهاي جامع و تفصيلي بايد زيرساختهاي لازم شهري مانند فاضلاب، شبکههاي برق، تلفن و... مورد توجه جدي واقع شوند؛ چراکه دوام هر شهر به ميزان منابع موجود در آن نسبت به جمعيتي که در آن سکونت دارند مورد ارزيابي قرار ميگيرد. جلوگيري از اشرافيگري، آلودگيهاي صوتي و هوا، ناهنجاريهايي که مسکن و زيست در مسکن را تحتالشعاع قرار ميدهد، همه بايد در طرحهاي تفصيلي مورد توجه قرار گيرند. جايگاه مسکن در طرحهاي تفصيلي و جامع شهري، به معناي تابعيت همه گزارههاي موجود در شهر با محوريت «مسکن» است. اگر امروز از تجارت به عنوان يکي از امور مهم ياد کرده و مراکز اداري و تجاري عظيم برپا ميکنيم، نبايد از ياد ببريم که همه اين امور تنها و تنها براي انسانهايي صورت ميگيرد که بناست در واحدهايي به نام مسکن سکونت کنند.
به نظر شما نگاه به «مسکن» بايد نگاهي متمرکز و مبتني بر تأمين رفاه و سرپناه عمومي باشد يا بايد آن را به بخش خصوصي سپرده و به کالايي مصرفي تبديل کرد؟
من تنها گزارهاي که نميتوانم از مسکن استخراج کنم، مسکن به مفهوم يک کالاي مصرفي است. مسکن هرگز کالا نبوده و حتي به فرمايش بزرگان فرهنگي و مذهبي مانند امام جعفرصادق(ع) با هزينه حاصل از مسکن، جز مسکن نبايد خريد. مسکن کالا نيست، بلکه يک سرپناه است. با نگاهي به تاريخ درخواهيم يافت که يکي از مهمترين نيازهاي بشر پس از تأمين غذا، فراهمآوردن سرپناه بوده است. درعينحال از مسکن به عنوان يکي از نخستين اختراعات و ابتکارات بشر هم نام برده ميشود. مسکن محور زيست در شهر است و از همين روست که بايد انسانمحور باشد. بايد در شهرسازي و برنامههاي شهري تأمل کرد که انسانهايي که قرار است در اين شهرها زندگي کنند، چه نيازهايي دارند تا بر مبناي آن نيازها، اقدام به تأسيس شهر و ساخت مسکن کرد؛ يعني نحوه زيست مردم در شهرها بايد هدايتگر نوع مسکني باشد که قرار است در آنها سکونت گزينند که اگر به تاريخ اين مرزوبوم نگاهي بيندازيم درخواهيم يافت اين مقوله بهخوبي در شهرسازيهاي گذشته ما ايرانيان رعايت شده است. در شرايط کنوني که مردم روحيات و نظرات متفاوتي نسبت به نوع زندگيکردن دارند و در گروههاي مختلف اجتماعي به فعاليت ميپردازند، نميتوان مسئوليت خطير و مهم ساخت مسکن و شهرها را به بخش خصوصي واگذار کرد که حيات اجتماعي انسانها برايشان در اولويت آخر قرار دارد. هرچند ممکن است شرايط بهگونهاي باشد که به دليل نياز عددي و کمّي، مجبور شويم انسانها را در واحدهاي مسکوني که صرفا به عنوان خوابگاههايي براي شب را بهصبحرساندن تلقي ميشوند، سکونت دهيم؛ اما اين سرپناهها بههيچوجه مسکن ناميده نميشوند. اگر به ديگر کشورهاي جهان هم نگاه کنيم، در آنها نيز چنين مکانهاي کوچک و قوطيمانندي که افراد کمبضاعت در آنها به سر ميبرند، مسکن ناميده نميشوند. مسکن يعني محل آرامش، محل پرورانيدن فرزندان در خانواده، آموزش ارتباط با محيط اطراف و همشهريان و آموزش اُنس با طبيعت که همگي در قالب مسکن شکل ميگيرند. براي همين نميتوان زيست انسان را در اختيار بسازبفروشهايي قرار داد که نگاهشان به مسکن نگاهي سودمحور و تجاري است. زماني که بخواهيم رفاه يک جامعه سالم را بررسي کنيم، نخستين گزاره مورد توجه «مسکن» خواهد بود. به همين خاطر بخش خصوصي به دليل آنکه سود را در اولويت فعاليتهاي خود قرار ميدهد، نميتواند در پرداختن به اين مقوله موفق عمل کند. مسکن بايد به گونهاي احداث شود که خانواده بتواند در نهايت آسايش و با فراغبال، اساس زندگي روزمره سالم خود را در کنار فرزندانش و شکلگيري فرهنگ سالم محلهاي به وجود آورد. دليل اين مهم نيز در اين امر نهفته است که خانواده محور سلوک در شهر است و بايد محوريت تمام انديشهها و فعاليتهاي بشري قرار گيرد. نبايد اين نکته مهم را فراموش کرد که صرفِ ساخت يک خانه به معناي ساخت يک مسکن نيست، بلکه خيابانها، معابر، مدارس، مراکز مذهبي، تفريحي، تجاري و... ضرورتهاي مورد نيازياند که يک خانه را به يک مسکن در معناي حقيقي آن تبديل ميکنند.
برنامهريزي در حوزه مسکن شهري چگونه ميتواند در توسعه پايدار شهري مؤثر واقع شود؟
توسعه مفهومي کيفي دارد و به معناي تحولي است که در متن يک جامعه رخ ميدهد. توسعه پايدار نيز به زيست پايدار شهري گفته ميشود. درواقع زيست پايدار شهري به نوعي از زيست بشري گفته ميشود که در کنار طبيعت، يک اجتماع سالم با رعايت حقوق فردي و اجتماعي، حاکميت قانون، آموزش سالم، بهداشت، رفاه و سرپناه مناسب در آن شکل گرفته باشد. اينجاست که ديگر نميتوان طبيعت را فداي چهار مترمربع قيمت زمين مسکوني کرد تا تراکم بيشتري فروخت. اگرچه توسعه پايدار شهري در اين زمينهها يدطولايي دارد. در ارتباط با توسعه پايدار علاوه بر موارد ذکرشده، نهتنها در «شهر» که بايد در «محله» نيز موارد ذکرشده ديده شود. براي نمونه اگر خدايي ناکرده فردي در يک محله دچار بيماري شود، بايد مراکزي که بتوانند به او خدمات مورد نياز را ارائه دهند، وجود داشته باشند. از طرفي برنامهريزيها بايد بهگونهاي صورت گيرد که بهترين اراضي شهر در اختيار ساخت مسکن قرار گيرد. اين اراضي بايد بدون آلودگيهاي محيطي اعم از صدا، هوا، خاک و آب باشند. نبايد فراموش کنيم مساکني که در سطح شهرها ايجاد ميشوند، زمينه تربيت نسلهاي آينده را فراهم ميآورند و به همين خاطر بايد شهرها و مسکنهاي داخل آنها بهگونهاي طراحي و ساخته شوند که نسل آينده با آرامش و متکي به خود رشد يابد. يکي از ضرورتهاي امروز جامعه ايراني، ايستادن در برابر تجارت مسکن است. بايد محيطهاي مسکوني در شهرها ايجاد شوند که از هر نظر مطلوب جامعه و انسانهاي داخل آن باشد. از همين روست که نميتوانيم «تراکم» را به عنوان يک مقوله براي مسکن سالم که بتواند توسعه پايدار شهري را به همراه داشته باشد، در نظر بگيريم.
امروزه در کلانشهرهايي مانند تهران با معضل بافتهاي فرسوده مواجه هستیم. به نظر شما چگونه ميتوان علاوه بر احيا و بازسازي بافتهاي فرسوده، از تخريب فضاي تاريخي و فرهنگي شکلگرفته در اين بافتها جلوگيري کرد؟
نخستين نکتهاي که در اينجا بايد به آن اشاره کنم، اين است که هرچند در ادبيات رايج و حتي اداري و ساختاري شهرهايي مانند تهران را کلانشهر ميناميم؛ اما از منظر شهرسازي به شهرهايي مانند تهران، «شهر بزرگ» يا «مادرشهر» گفته ميشود. «کلانشهر» مترادف با «مگالوپليس» است که مجموعهاي از «مادرشهر»ها را در خود جاي ميدهد. در ارتباط با پرسشي که مطرح کرديد، ابتدا بايد پرسيد بافت فرسوده چيست؟ آيا ساختماني که بافت آن قديمي ميشود، بافت فرسوده است؟ چنين تعريفي از نظر متخصصان شهرسازي قابل قبول نيست. بافت فرسوده به بافتي گفته ميشود که از نظر عملکردي فرسوده باشد. به عبارت ديگر بافتهايي فرسوده قلمداد ميشوند که از برخي امکانات ضروري و مورد نياز ساکنانش محروم باشند. به همين خاطر بهتر است در بافتهايي که از نظر عملکردي دچار مشکل نيستند؛ اما بافت ساختمانهايش قديمي شده، بهجاي آنکه اقدام به تخريب و از نو ساختن آنها کنيم، با رعايت سلسلهاي از ضوابط خاص به بهسازي آنها پرداخته و درعينحال قدمت تاريخي و فرهنگي بافت مربوطه را حفظ كنيم. در ارتباط با چنين بافتهايي، حفظ اصالتها در حجم و اندازه ساختمانها، نمادها و فرهنگها همگي از اهميت فراواني برخوردارند. براي نمونه در شهر «ورونا» با احيای يک خيابان به عنوان محل تفريح جمعيت ساکن در شهر، ضمن احيای بافت فرسوده محلهاي، بافتهايي را که در کنار آن قرار گرفتهاند نيز با يک افزايش تراکم متناسب احيا کردهاند. در نمونهاي ديگر پس از بازسازيهاي جنگ جهاني دوم با ايجاد سلسله پيادهروهاي عريضوطويلي، بناهاي تخريبشده مانند کليساها يا فضاهاي قديمي را در آنها حفظ کردهاند. در ايران هم ميتوان به اصفهان که نمونههاي خوبي در آن کار شده است، اشاره کرد. نکته جالب اين است که در برخي کشورها حتي قيمت سکونت در بناهاي قديمي بهمراتب بيش از واحدهاي مسکوني جديد است. در مجموع بايد در هر برنامهاي براي احيای بافتهاي فرسوده توجه شود که بافتهاي فرسوده داراي چه مشخصههايي هستند؟ و چگونه ميتوان آنها را با حفظ شرايط فرهنگي، اجتماعي و تاريخي به دوران امروز و نيازهايي که در سطح محلههاي شهري مطرح است، سوق داد. هر اقدامي که قرار است در شهر از نظر عمراني و آباداني اجرائي شود، بايد تأييدات شهرسازي را به همراه داشته باشد. اگر اين اقدامات انجام نشود، بعدها مشکلاتي که به وقوع ميپيوندند، اگرچه نتيجه شهرسازي دارد؛ اما با دانش شهرسازي مرتبط نخواهد بود. نمونه بارز آن را ميتوان در ساخت ايستگاههاي مترو شاهد بود که بدون توجه به موقعيتي که دارند، احداث شدهاند؛ در حالي که در شهرهاي مختلف دنيا ايستگاههاي مترو را در فضاهاي باز و جايي که پارکينگ کافي دارد، ميسازند. از منظر شهرسازي ايستگاههاي مترو بايد در مکانهايي احداث شوند که با شبکههاي راه اصلي مانند بزرگراهها ارتباطي نداشته باشند. اين در حالي است که در تهران ايستگاههاي مترو عموما در کنار خيابانها و بزرگراههاي اصلي ساخته شدهاند؛ مسئلهاي که هم براي محيطهاي مسکوني ايجاد مزاحمت ميکند و هم موجب ميشود تا افراد غريبه به محلههاي اطراف آن دسترسي پيدا کنند. هر جامعهاي که ميخواهد هويت خود را بيان کند، هم ميتواند از طريق کتابها به بيان آن بپردازد و هم از طريق حفظ فضاهاي تاريخي و بناهاي فرهنگي تجليگر هويت خود باشد. اگر محلهاي معنايي براي ادامه زيست خود نداشته باشد، بايد آن را صرفا يک خوابگاه عمومي دانست.
با توجه به افزايش جمعيت تهران، به نظر شما فروش تراکم چگونه و در چه مواردي ميتواند کارگشا باشد و اساسا چه راهکارهاي ديگري براي پوشش جمعيت رو به رشد کلانشهر تهران ميتوان در نظر گرفت؟
تراکم زماني به وجود ميآيد که جمعيت متقاضي مسکن و کار به شهرهاي متمرکز ميآيد و قيمت زمين را بالا ميبرد. مسئلهاي که باعث بههمريختن نظام عرضه و تقاضا شده و افزايش تراکم يکي از راهکارهاي زودهنگام و البته نامناسب حل آن خواهد بود؛ اما بايد چه کرد که اين تراکمها ايجاد نشود؟ نخستين نکتهاي که ابتدا بايد به آن توجه داشت، اين است که در برنامههاي توسعهاي کشور که از سال ١٣٢٧ به اين سو آغاز شدهاند، توجه چنداني به منطقهنگري نشده است. نبايد فراموش کنيم که تعديل سکونت در نقاط مختلف کشور، برنامهريزي منطقهاي ميخواهد. زماني که ساختار مديريتي کشور در فقدان برنامهريزيهاي منطقهاي به سر ميبرد، خودبهخود با مشکل زيست انسانها در شهرها مواجه خواهد شد. براي نمونه، اگر اعتدال جمعيتی در کشور برقرار باشد، قيمت مسکن بالا نميرود و نيازي به ساخت آپارتمانهاي بلندمرتبه نخواهد بود. ساختمانهاي بلند بيشتر براي بناها و فعاليتهاي تجاري يا اداري شکل ميگيرند و زيستن در آنها مورد تأييد دانش شهرسازي نيست. مباحث مختلفي در اين ارتباط از سوي انديشمندان شهرسازي صورت گرفته، از جمله آنکه فشار هوا در ارتفاعات بالاتر روي جسم انسانها تأثير منفي برجاي ميگذارد و... . از طرفي، نکتهاي که بايد به آن توجه کرد، اين است که در کشورهايي مانند ايران، از نظر فرهنگي و تاريخي مردم وابسته به بناهاي مستقل و خانهباغها هستند؛ در نتيجه فروش تراکم زاييده فقدان برنامهريزي منطقهاي است. تنها شرايطي که ميتوان از فروش تراکم استفاده کرد، شرايطي است که در آن به ميزان تراکم در نظر گرفتهشده به متناسببودن ظرفيت زيرساختها، امنيت شهري و منابع موجود نيز توجه شود. البته لازم به ذکر است که در اين ارتباط در حدود سالهاي ٦٤ به اين سو، تدابيري انديشيده شده بود که براي نمونه ايجاد شهرهاي جديد از جمله پرديس، پرند، هشتگرد و... براي جلوگيري از تراکمفروشي در شهرهاي متمرکز در نظر گرفته شده بود که متأسفانه به دليل ناکارآمدي مديران چنين برنامههايي به درستي اجرائي نشدند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه شرق، تاریخ انتشار 28 بهمن 96، کد مطلب: 11836، www.sharghdaily.ir