شعار سال: در روزگاری که بخشهایی از گفتمان اصلاحات دچار افراطهایی شد که به ورطه تظاهر به دلباختگی به غرب و «تقدس زدایی از همه مقدسات» تا سر حد چاپ مواضعی از قبیل تجویز راهپیمایی علیه خدا و... در مطبوعات خود پیش رفت و در اجرای مردم سالاری نیز چنان ضعیف ظاهر شد که در اتفاقی شاذ، شورای شهر اصلاحطلب تهران که با رأی مستقیم مردم انتخاب شده بودند، به دست دولت اصلاحات منحل شد؛ اصطلاح «اصولگرایی» رایج گردید و به گروهی اطلاق شد که با تکیه بر خودباوری و نفی دلباختگی به غرب، با شعارهایی همچون زنده کردن آرمانهای انقلاب اسلامی، مطالبه نفی اشرافیت، مبارزه با فساد، اجرای عدالت و... دستاوردهای قابل توجهی در سپهر سیاسی کشور داشتند. اگرچه این گروه، در نفی تفکر جناح حاکم موجودیت یافت و از عناصر جناح راست و چپ سابق شکل گرفت، اما جناح دوم خرداد هم در رویکردی ایجابی تشکیل نشد و رشته مودت آن ها، نه به «ناطق نوری» در انتخابات 76 بود.
واقعیت امروز پایان کارآمدی آن تقسیمبندی است. بخشهایی از هر دوی این جناحها در گذر زمان، تغییرات بنیادین در اندیشه خود داشتهاند و از یکدیگر فاصله گرفتهاند. کارنامه رفتاری بازیگران عرصه سیاست نیز، خود موجب تغییر دسته بندیها شده است. با همه این احوال، همچنان شاهد دوقطبی کاذب اصولگرا – اصلاحطلب هستیم که آثار منفی این تضاد انتخاباتی و در پی آن تبدیل کردن فضای رقابت عقلانی به هیجانات دیو و دلبرسازی از نامزدها هستیم.
به نظر میرسد در چهلمین سال انقلاب اسلامی، باید به سوی یک اصلاح در شیوه رقابتهای انتخاباتی پیش رفت، امری که با اصلاح قانون احزاب گامهایی به سوی آن برداشته شده است و در صورت اصلاح قانون انتخابات متناسب با این ضرورت، میتوان به بهبود روند مبارزات انتخاباتی امید بست. به گمان بنده، اصلیترین رکن این تغییر، محوریت احزاب به جای جناحها باید باشد.
جناحهایی که با تعاریفی کلی و بدون آنکه ارکان گفتمان آن ها تبیین شود؛ شکل گرفته است و حتی در مفصلبندی و غیریت خویش دچار نقصان گفتمانی هستند. دو قطبی شدن انتخاباتهای اخیر به یکی از چالشهای کیفیت مردم سالاری تبدیل شد، اتفاقی که دور از انتظار نبوده و نیست. طبیعی است که هرگاه انتخابات رنگ سیاه و سفید گرفت و احساسات با روشهای فریب تبلیغاتی اوج گرفت، از عقلانیت فاصله خواهیم گرفت.
در مقابل چند قطبی شدن نظام انتخابات موجب کاهش هیجانات کاذب شده و فضا را به سوی مطالبات واقعی از نامزدها پیش میبرد. پرهیز از دوقطبیسازی کاذب خواستهای بود که رهبر معظم انقلاب چندین بار مطرح کردند و حتی پس از انتخابات 96 نیز آن را مطالبه کردند. منویات رهبری از اصول اولیه اصولگرایان است و برای راستین بودن این شعار، باید فضای انتخاباتی را به این سو هدایت کرد و فضای انتخابات آتی را چند وجهی کرد. برای این مهم، شاید آنچه اولویت امروز است، تجدیدنظر در اصول مقدماتی گامهای آتی است. از آن جمله میتوان به اجرایی شدن سیاستهای کلی انتخابات که 24 مهرماه سال 95 ابلاغ شد اشاره کرد که تا پیش از این به بهانه کم بودن فرصت برخی از بندهای مهم آن در انتخابات 96 مسکوت ماند. به نظر میرسد این قصور را باید درانتخابات 98 جبران کرد و بهصورت صد درصدی اجرای این سیاستها را شاهد بود.
یکی از پیشنهادات برای اصلاح قانون انتخابات - به نحوی که نمایندگی ملت واقعیتر شود- دیدن نقش احزاب در این مناسبات است؛ در نمونهای نزدیک، این موضوع در انتخابات پارلمانی عراق مورد دقت نظر قرار گرفت و با الگوگیری از قانون سانت لیگو و تغییر قانون انتخابات، موجب شد انتخابات به جای ائتلافهای بزرگ دارای اختلافات درونی بسیار، چند وجهی شده، احزاب جای آن ائتلافها – که در انتخاباتهای گذشته موجب آسیبهای پساانتخاباتی شد - را بگیرند. طبیعتاً اصلاح قانون در ایران نیازمند توجه به الزامات بومی آن است و نمیتوان نسخه کشور دیگری را تکرار کرد، اما اگر الگویی شبیه به نمایندگی تناسبی جایگزین الگوی اکثریتی فعلی شود، هم موجب شنیده شدن صدای اقلیتهای سیاسی موجود در جامعه شده و هم موجب گسترش مشارکت بهدلیل حضور احزاب کوچکتر و جذب آرای خاموش در برابر احزاب بزرگ خواهد شد. این امر به «عدالت انتخاباتی» که در سیاستهای کلی انتخابات بدان تأکید شده نیز نزدیکتر خواهد بود.
البته ورود به این عرصه، نیازمند تقویت احزاب است. امروز فقدان جایگاه مناسب تحزب اسلامی و کار تشکیلاتی حلقهای مفقوده در روند مردم سالاری دینی ما است. شهید بهشتی که الگوی تحزب اسلامی نامیده میشود، از دهه چهل کار تشکیلاتی منظم را شروع کرد و کاربرگهای مطالعاتی در حوزههای حزبی مؤتلفه به مدیریت وی در دهه چهل پیرامون «حکومت اسلامی» موجود است که با کاری جمعی و انضباطی مثال زدنی به تولید اندیشه برای پس از سرنگونی رژیم شاه پرداخته بود. او در حزب جمهوری اسلامی شرط تشکل اسلامی را «پاسدار ارزشها و نه پاسدار خود بودن»؛ «آسانکننده خودسازی و نه به سرگرمی سیاسی و لهو تبدیل شدن» و «به درد مردم خوردن و نه باری بردوش جامعه و لغو بودن» میدانست. چنین افعال تشکیلاتی در میان احزاب امروز کمتر به چشم میخورد و اغلب گروههای موسوم به «حزب» فاقد ساختار نظاممندی برای تولید برنامه، تشریک مساعی برای ساختن کشور و جهان اسلام، ارتباط با بدنه و تعامل مردمی هستند.
رویکرد تشکیلاتی شهید بهشتی متکی به پاسخگویی به اعتماد انتخاباتی مردم بود. نه آنکه با یک «تکرار» تبلیغاتی افراد فاقد پیشینه و آموزش کافی بر مسند نشینند و کسی پاسخگوی هزینههای حاصل از این فهرستهای انتخاباتی نباشد. اگر احزابی واقعی و نه فصلی و انتخاباتی با سلایق مختلف در عرصه کشور فعال شوند، میتوانند رقابتهای انتخاباتی را به جای سوار شدن بر احساسات، به رویههایی همچون جزوه «مواضع ما» متکی سازند و برنامههای خود برای وعدههای انتخاباتی را ارائه دهند؛ مردم سالاری به حقیقت خود نزدیکتر خواهد شد و اقلیتی مترف نخواهند توانست با نقاب دموکراسی، ابتدا در یک جناح بر موج سوار شوند و سپس در انتخابات با مدیریت احساسات خود را به جای اکثریت جا بزنند.
بر این اساس معتقدم باید ساختار اصلاحطلبی و اصولگرایی را فراموش کنیم، بر اساس تشکیل احزاب موجود یا احزاب جدید رقابتها را شکل داده و همه بازیگران قدرت خود را مقید بدانند طبق قانون احزاب جدید فعالیت کنند. احزابی که برای خود چهار مأموریت قائل باشند؛ کادر سازی، تدوین برنامه برای اداره کشور، ارتباط مستمر و دراز مدت با مردم و مهمتر از همه شفافیت مواضع و پاسخگویی.
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 20 مرداد 97، کد مطلب: 477691، www.iran-newspaper.com