پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۷۰۸۳۳
تاریخ انتشار : ۰۱ آذر ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۵
«قاچاق كتاب»1عنوانِ دعواي مطروحه اخير در حوزه فرهنگ و نشر ما است. طرفين دعوا در بدو امر دستفروشان يا بساطي‌ها و افستي‌هاي كتاب‌اند، و ناشران. اما هرچه در ماهيتِ دعوا دقيق‌تر شويم اصحاب دعوا آشكارتر مي‌شوند. غائله اخير مدعيان بسيار دارد كه بر سر مفاهيم و مصاديقِ دعوا اختلاف دارند. ناشران به طرفيتِ اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، دستفروشان يا افستي‌ها يا ناشرانِ غيرقانوني و بدون مجوز را قاچاقچي يا سارقِ كتاب مي‌خوانند. حال آن‌كه برخي باور دارند عمده كتاب‌هايي كه افست يا ريسوگراف مي‌شوند، بدون مجوز يا بلاصاحب‌اند ، و كتاب‌هاي مجوزدار سهمِ ناچيزي در بساطِ دستفروشان ‌دارند.

شعار سال: جمعي از ناشران با همراهي اتحاديه ناشران و كتابفروشان، و اتحاديه نيز با امضاي تفاهم‌نامه با وزرات ارشاد، برای مقابله با تکثیر غیرقانونی کتاب، يك‌صدا خواهانِ برچيده‌شدن بساطِ بساطي‌هاي كتاب شده‌اند و به‌طرز روش‌مند اين ماجرا را دنبال مي‌كنند. گذر انقلاب، درست مقابلِ كتابفروشي‌ها و دفاتر برخي ناشران دانه‌درشت، محل اجتماع دستفروشاني است كه در بساط‌شان همه‌جور كتاب، از مجوزدار تا بدون مجوز، از سياست و ادبيات و هنر و اقتصاد تا رمان‌هاي عامه‌پسند و كتاب‌هاي پرفروش هست با اين داعيه كه كتاب‌ها اينجا به‌دور از هرگونه سانسور به‌دست مخاطب مي‌رسد، كه طبعا در اين آشفته‌بازار فريب‌هايي هم در كار است و آن دسته از ناشراني از اين ترفندها بيشتر آسيب مي‌بينند كه تأليفات يا ترجمه‌هايي از بزرگان ادبيات معاصر را منتشر مي‌كنند. همين‌جا درنگ كنيم و به سابقه دور و درازِ دستفروشي و بساط‌كردنِ كتاب نقبي بزنيم تا به‌جاي گفتن از معلول‌ها و نابودي‌شان، سراغ از علت ماجرا بگيريم. تمركز ما اينجا بر پس‌زمينه‌اي است كه كار را به اينجا كشانده است با تأكيد بر اينكه بخشي از نيروي كار موجود در چرخه توزيع و انتشارِ بدون مجوز كتاب، همان دستفروشان كتاب‌اند كه هر اهلِ كتاب يا عابري كه گذرش به راسته انقلاب افتاده باشد با آنان برخورد داشته، نَه كارتل‌ها و باندهاي سازمان‌يافته توليد و توزيع كتابِ بدون مجوز كه در شمارگان بسيار آثار مولفانِ درگذشته و بازماندگان‌شان و نيز زندگان را بي‌خبر چاپ مي‌كنند و آثار نويسندگان و مترجماني را كه ترك وطن كرده‌اند يا وارثاني پاي كار ندارند، ميراث و ماترك خود مي‌دانند و پاسخگوي هيچ احدي هم نيستند! در عين‌حال، به‌قولِ يكي از مترجمانِ مطرح ما، مدرنیته به‌صورت قاچاق به بسياري از كشورها وارد شده است. «دن‌کیشوت» را هم در دل همین قاچاق کالا، در چلیک‌های شراب قاچاق می‌کردند و نيز اندیشه‌های روسو و ديدرو و ولتر را. مملکت ما هم از اين ماجرا بر كنار نبوده. نخستين آثار روشنگرانه از راه قاچاق وارد ايران شدند. ناظم‌الاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان» می‌نویسد، ما محفلی کوچک و مخفی داشتیم که در آن سفرنامه ابراهیم‌بیک را می‌خواندیم تا چه‌رسد به نوشته‌های میرزا‌فتحعلی آخوندزاده و میرزا‌آقاخان کرمانی و ديگران. ماجراي انتشار مطرح‌ترين اثر ادبيات مدرن ما، «بوف كور» هم كه حكايت‌ها دارد. هدایت، «بوف کور» را در فرنگ مي‌نويسد و به‌خاطر اينكه در ایرانِ دوران رضاشاه امکان چاپ نداشته، آن را در هند در پنجاه نسخه منتشر مي‌كند. هدايت دو سال پيش‌تر براي نوشتن «وغ‌وغ ساهاب» ممنوع‌القلم شده بود. هدايت «وغ‌وغ ساهاب» را با مسعود فرزاد در همان ايامي نوشت كه با گروه رَبعه متشكل از بزرگ علوی، مسعود فرزاد و مجتبی مینوی مراوده داشت و براي نوشتنِ آن و به‌موجب شکایت علی‌اصغر حکمت، وزیر وقت نظمیه تهران تا پای میز محاکمه نیز رفته و مورد بازجویی قرار گرفت و سرانجام، از او تعهد کتبی گرفتند که دیگر مطلبی چاپ نکند.بگذريم.
از روزگاري كه هزاران تن از بيكاران شهري خاصه در تهران دريافتند كه ناگزيرند با وضعيت بيكاري خود كنار بيايند و نَه جنبش بيكاران و نَه تلاش‌هاي دولت در بهبود وضعيت بيكاري راه به جايي نبردند، پديده دستفروشي در شهر به‌عنوان استراتژي فردي بيكاران پديد آمد. بازار سياه كه تا حد بسيار از كنترل بوروكراتيك دولتي خارج بود، تنها پناه و زمينه كار اين افراد شد. آصف بيات در كتاب «سياست‌هاي خياباني»2 در بخش «شورشيان خيابان: سياست‌هاي دستفروشي»، با آمار و ارقام و ارجاع به تحقيقات ميداني و مطبوعات، پديداريِ دستفروشي را در انواع مدل چرخداري و دَكه‌داري برمي‌رسد و نشان مي‌دهد كه در مناقشه قدرتمندان و صاحبان ثروت با دستفروشاني كه اماكن عمومي را تسخير كردند، دولت به‌انحاء مختلف براي برقراري نظم جانبِ تجار و صاحبان سرمايه را گرفته، «چراكه هم قدرت و هم منفعت هر دو مورد تعرض قرار گرفته بودند.» با اينكه پيشينه دستفروشيِ كتاب، تاريخي به درازاي چاپ كتاب دارد اما از چهار دهه پيش به اين طرف، به هيأت تازه‌اي درآمده كه آصف بيات آن را «دستفروشي سياسي» مي‌خواند. تا آنجاكه در دو سال نخست انقلاب تا ميانه دهه شصت، چشم‌گيرترين نوعِ دستفروشي بوده است. «تحصيلكرده‌هاي جواني كه اكثرا هواداران گروه‌هاي سياسي بودند، كالاهاي فرهنگي چون كتاب، روزنامه و نوار كاست را به مشتريان عرضه مي‌كردند.» اگر اين پديده را تا امروز امتداد بدهيم خواهيم ديد كه پديده زودگذر «دستفروشي سياسي»، بعدها با پاگرفتنِ دستگاه مميزي كتاب وجه ديگري پيدا كرد و از يك فعاليت سياسيِ خياباني به امري براي گذران معيشت بدل شد و هرچه رفت، خودْ به بدنه‌اي فربه تبديل شد كه در وجهِ غالبش در «صنعت فرهنگ‌سازي» ادغام شد. گرچه هنوز هم آثار جامانده از نشر، از نويسندگان مطرح و جريان‌ساز و آوانگارد هم‌چون نعلبنديان و مفيد و هرمز شهدادي و بهمن شعله‌ور و اميرشاهي و پارسي‌پور و تقوايي و برخي از آثار چوبك و هدايت و ساعدي و گلستان و كسروي و احمد محمود و شاملو و مسكوب و ديگران تنها در بساطي‌هاي راسته انقلاب موجود است و به‌ همين‌ خاطر مي‌توان آن را امتدادِ «سياست‌هاي دستفروشي» و مفهوم «دستفروشي سياسي» دانست كه فضاي ديگري را باز مي‌كند و در حقيقت خرده‌فرهنگ خياباني را مي‌سازد و تصورِ مسلط از «نظم» را برهم مي‌زند. آنچه ديويد هاروي نيز از آن به «حق به شهر»3 تعبير مي‌كند و بسيار فراتر از آزادي فردي در دسترسي به امكانات شهري است. «حق به شهر حقِ تغييردادن خودمان از طريق تغييردادن شهر است.»
با اين مقدمات مي‌توان ادعا كرد كه اين‌دست رويارويي‌ها كه يك پايِ هميشگي‌اش نهادهاي دولتي به‌عنوان ناظم شهر هستند و يك طرف منتفعان از پاك‌سازيِ شهر، تاريخي است و با عناوين متعدد ازجمله سدمعبر و پاك‌سازي خيابان و زيباسازي در هر دوره به‌نوعي بروز كرده است و نوعِ شهروندمدار آن به‌روايت آصف بيات، در زمستان 1371 اتفاق افتاد در دوران تصدي كرباسچي بر شهرداري كه با جايگزيني برنامه «ادغام» به‌جاي «رويارويي»، دستفروشان از متهمان شهر به مزاحمان ترفيع درجه گرفتند و در قالب بازارهاي سنتي سازماندهي شدند تا نَه ديگر نظم شهر را مختل كنند و نَه حذف، بلكه ادغام شوند. نقطه‌اشتراك تمام اين ماجراي تاريخي «نظم» است و تعاريف متفاوت از آن. از همين‌جا مي‌توان پاي نظم بازار را پيش كشيد و از مفهومِ «انباشت سرمايه سخن» گفت كه شايد علتِ اصلي بلواي اخير باشد.
«امروزه كار هنر اين است كه بي‌نظمي را به نظم تبديل كند». اين ‌جمله تئودور آدورنوِ فيلسوف دستمايه ايده پل كانتورِ نويسنده است كه از «نظم خودجوش»4 در فرهنگ سخن مي‌گويد كه پيش‌تر مكتب اتريشي‌ها در اقتصاد بنيان گذاشتند. او كه از مدافعان سرسختِ نظام سرمايه‌داري است، اعتقاد دارد نزدِ مكتب اتريش كنشگرِ اقتصادي صاحب خلاقيت است پس نوعي هنرمند به‌شمار مي‌رود. در اين تلقي، تاجر و هنرمند در آزادي و فرديت‌محوري همخوان‌، و در ايجاد نظمِ خودجوش بي‌نياز از دخالت امر بيروني‌اند. ماجرا البته به انطباق تاجر و نويسنده ختم نمي‌شود. كانتور پا را فراتر مي‌گذارد و به خاستگاه رمان؛ قرن نوزدهم بازمي‌گردد كه به‌زعم او هنر تجاري بوده و نويسندگاني هم‌چون ديكنز و داستايفسكي تاجران فرهنگي بوده‌اند كه به‌خواست مخاطبان و اقتضاي بازار كتاب توجه داشتند، تنها با اين ادعا كه اين نويسندگان براي امرارمعاش مي‌نوشتند. نظم خودجوشي كه كانتور از آن مي‌گويد و تبارش به ايده دست نامرئي بازارِ آدام اسميت مي‌رسد، درست خلافِ نظمي است كه آدورنو در آثار مختلف خود خاصه در مقاله «صنعت فرهنگ‌سازي»‌5 از آن سخن گفته و آن را كار هنر مي‌داند. آدورنو باور دارد، نظمی که صنعت فرهنگ بر انسان­ها تحمیل می‌­کند، همواره همان وضعیت موجود است و حتا اگر این وضع موجود کامیابی بسیار گذرایی را تضمین کند، فريبي ناپيدا در خود دارد. ازقضا آدورنو صنعت فرهنگ‌سازي را به‌مثابه نوعي كيش عامه‌پسند مي‌داند كه وعده فراهم‌ساختنِ‌ معياري براي خواست‌ها و تمايلات انسان‌ها را مي‌دهد به‌منظور به‌نظم درآوردن دنياي پرآشوبي كه ماحصلِ «صنعت فرهنگ‌سازي» است و گويا كل جهان ساخته شده تا از غربال آن گذر كند. فرهنگْ كالايي تناقض‌آميز است و آن‌طور كه از مقاله موصوف برمي‌آيد چنان‌ تابعِ قانون مبادله شده كه ديگر مبادله نمي‌شود. با اين وصف، انگيزه‌ها ديگر آشكارا اقتصادي‌اند. نظمي كه كانتور مي‌خواهد برمبناي نظام بازارِ آزاد در فرهنگ پياده كند همان نظمي است كه در صنعت فرهنگ‌سازي وعده داده مي‌شود و در اين ميانه هركس به منابع ثروت و قدرت دسترسي بيشتر دارد، بازار را به انحصار خود درمي‌آورد. برگرديم به بحثِ قاچاق يا توزيع غيرقانونيِ كتاب، كه مصداق همين نظمِ خودجوش در فرهنگ است و از اين‌رو كه در دوران اخير، پديده بازار آزاد مورد ترديد اساسي است و ايده نظم بازار به انحصار تن داده، اعلام حاكميت نظم بر فرهنگ نيز به‌خاطر نسبتِ وثيقش با بازار و منفعت، به انحصار منجر مي‌شود. گيرم اين انحصار مربوط به ناشران قانوني باشد كه همصدا با ارشاد در كار كنترل انتشار و انتظام كتاب‌اند.
حلقه مفقوده بحث اما، طبق روال معمول چند دهه اخير، نويسندگان و مترجمان مستقل‌ از بازارند. هرچند به‌بركتِ شكوفايي نشر در دهه‌هاي هشتاد و نَود، پديده‌هايی همچون كارشناس نشر و دبير مجموعه در نشر ما چنان پا گرفت كه در غالب موارد، نويسندگان در آن مستحيل شدند و خود به قالب يكي از پيچ‌ومهره‌هاي مهمِ چرخه نشر درآمدند كه با مطبوعات، مجلات، روابط‌عمومي و «تبليغات» -آنچه آدورنو حيات سرمايه‌داري و صنعت فرهنگ‌سازي را منوط به آن مي‌داند- كارِ اين چرخه را شتاب بخشيدند و به انباشت سرمايه دامن زدند. از طرفي، در غيابِ سنديكا يا اتحاديه‌اي كارآمد براي نويسندگان كه به‌طور مختار و علني، بدون هرگونه بگيروببند و زدوبند، بتواند مطالبات و خواست‌هاي صنفي را پيگيري كند، اتحاديه و سنديكاهايي فضا را پُر مي‌كنند كه امكان فعاليت مختار و در جهتِ دموكراسي را ندارند و به‌جاي رقابت به انحصار و درخودماندگي دچارند. از اين‌رو در غياب هرگونه اتحاديه و سنديكا و انجمن صنفي كارآمد و به‌روز، سرمايه، بازار را در دست مي‌گيرد و هيچ‌چيز در اين چرخه اخلال نمي‌كند تا ماشينِ سرمايه با شُل‌شدن پيچ و مهره‌اي دست‌كم چندصباحي از كار بيفتد و اهل فرهنگ را به چاره‌انديشي وادارد. ‌
انباشت سرمايه، مسئله مبتلابه ديگري است كه معادلات نشر را برهم زده و جدالي جمعي ساخته است. هاروي در ادامه مفهومِ «حق به شهر» از «توسعه» سخن به‌ميان مي‌آورد و از مازادي كه از كسي يا جايي بركشيده مي‌شود در حالي كه كنترلِ توزيع در دست شمار اندكي قرار دارد. اين وضعيت به‌گمان هاروي تحت نظام سرمايه‌داري ادامه پيدا مي‌كند. سرمايه‌دار بايد بتواند توليد اضافي ايجاد كند تا ارزش اضافي به‌وجود بياورد و آن نيز به‌نوبه خود بايد دوباره به چرخه سرمايه برگردد و سرمايه‌گذاري شود تا ارزش اضافي بيشتر پديد آورد. منطق سرمایه‌ تمام وجوهِ زندگی اجتماعی را به مستعمره خود بدل كرده و تابعیت نیروی کار از سرمایه نيز مدام بیشتر می‌شود. فرهنگ نيز از اين منطق در امان نمانده و باید زير سيطره قواعد بازار قرار بگيرد. «نياز دائمي به يافتن زمينه‌هاي سودآورِ توليد و جذب مازاد سرمايه سياست سرمايه‌داري را شكل مي‌دهد. اين امر هم‌چنين سرمايه‌دار را با موانعي در مسير توسعه پيوسته و بي‌مشكل مواجه مي‌سازد». از همين‌جاست كه سرمايه‌دار بايد قوانين زمخت و بي‌تعارف رقابت را به‌كار بگيرد و نيز زمان كارگشت سرمايه را كوتاه‌تر كند كه در فعاليت فرهنگي به‌خاطر معافيت‌هاي مالياتي سد مقررات هم برداشته شده و اين مسير كوتاه‌تر هم است. حال اگر سرمايه‌دارانِ نشر شامل ناشران و باندهاي توزيع غيرقانونيِ كتاب، هريك از اين موانع بر سر راه گذر نكنند، انباشت سرمايه متوقف مي‌شود و آنان را با بحران كسادي و ركود، چه‌بسا نابودي سرمايه مواجه مي‌كند. وگرنه اينكه نشر ايران به‌دليل چاپ و انتشار كتاب‌هاي بدون مجوز، در شرفِ فروپاشي است چندان قرين به واقعيت نيست. چه آنكه قراين و امارات - گشايش شعبات نشرها در لوكس‌ترين پاساژها و محلات فرادست شهري- از اين افول خبر نمي‌دهد. مگر وضعيت فراگير تحريم اقتصادي را -كه شامل كاغذ هم مي‌شود- تعميم دهيم به نشر و به اين نتيجه برسيم كه چرخه انباشت سرمايه دچار مانعِ بزرگي شده است. براي رفعِ مانع اخير به‌سبك ديگر كنشگران عرصه تجارت، بايد راه دورزدني جست و آن پاك‌سازي راسته انقلاب از كساني است كه برخي از آنها خودْ در كار انباشت سرمايه‌اند و برخي ديگر، تنها دستفروشاني كه از راهِ فروختن كتاب‌هاي دست دوم و كتاب‌هاي بدون مجوز نان درمي‌آورند. به این‌ترتیب دركِ ضلع ديگر ماجرا هم ممكن مي‌شود: قدرتي كه دولت اعمال می‌کند براي نظم‌بخشيدن، كه شاملِ تضمين گردش و انباشت سرمایه مي‌شود. دلیل وجودی دولت‌ها شايد، تضمین همین کارکرد است و اينجاست كه شكل‌گيريِ تفاهم‌نامه نهاد متولي كتاب با اتحاديه ناشران و بحثِ راه‌انداختن «پليس كتاب» معنا مي‌شود و نيز سيستم تازه اخذ مجوز كه بناست از سال ديگر جاي بوروكراسي موجود را بگيرد و هنوز از چندوچون آن خبر چنداني در دست نيست و طرفه آنكه اين خبر در ميان انبوه اخبار «قاچاق كتاب» گم شده است.
دست‌آخر، محوريت تمام ايده‌هاي ما كه مي‌كوشد فضا را از جهات مختلف ترسيم كند و بر سايه‌روشن‌هاي بلواي اخير از زواياي ديگر نور بتاباند، پديده سانسور است كه چنان وخيم و متورم شده كه تمام وجوهِ فرهنگ و نشر ما را در بر گرفته. شايد از اين‌روست كه حسن روحاني در تبليغات انتخاباتي خود نوبت به فرهنگ كه مي‌رسد، تنها سياستِ فرهنگي خود را لغو يا برداشتن سانسور مي‌خواند كه البته بعد از روي كار آمدنش به طرح «خودتنظيمي»؛ همان سپردن سانسور به ناشران، تخفيف يافت و آن‌هم با مخالفت‌ِ ناشران به سرانجام نرسيد. اگر سانسور پيش از چاپ و اخذِ مجوز پخش نبود شايد مي‌شد با پديده دستفروشي و بساط‌كردنِ كتاب مواجهه منطقي و سرراست‌تري داشت، اما در اوضاع موجود هرگونه اقدام در جهت به‌نظم‌درآوردنِ عرصه كتاب، به حذف بخشي از فرهنگ مكتوب ما منجر خواهد شد كه مانند حفره‌اي خالي در فرهنگ، به‌طرزي كاذب پر خواهد شد. سرآخر اين دريغ مي‌ماند كه چنان جمع و عزم و اراده‌اي براي مسئله بنيادينِ لغو سانسور صرف نشد، كه از رئيس‌دولت تا ناشر و نويسنده مستقل، يك‌صدا آن را مانعي بر سر راه آزادي بيان و انديشه مي‌دانند. حتا اگر اين مطالبه هم مانند بخشي ديگر از مطالبات در دولت تدبير و اميد به‌تعويق مي‌افتاد يا جامه عمل نمي‌پوشيد، شايد با طنين آن مانند «ما نويسنده‌ايم» تا سال‌هاي سال، اميد به تغيير در عرصه فرهنگ برجا مي‌ماند.
1
. «قاچاق كتاب» عنوانِ نشست اتحادیه ناشران و کتابفروشان است كه آن را تكثير كتاب‌هاي غيرقانوني خوانده‌اند.
2
. «سياست‌هاي خياباني» جنبش تهي‌دستان در ايران، آصف بيات، ترجمه سيد اسدالله نبوي چاشمي، نشر پرديس دانش
3
. كتاب «حق به شهر» ريشه‌هاي شهري بحران‌هاي مالي، ديويد هاروي و اندري مري‌فيلد، ترجمه خسرو كلانتري، نشر مهرويستا
4
. «ادبيات و اقتصاد آزادي» نظم خودجوش فرهنگ، پل كانتور و استفن كاكس، ترجمه سلما رضوان‌جو، نشر دنياي اقتصاد
5
. مقاله «صنعت فرهنگ‌سازی: روشنگری به‌مثابه فریب توده‌ای» از کتاب «مسائل نظری فرهنگ»، ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو، ترجمه مراد فرهادپور، ارغنونِ 18

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 30 آبان 97، شماره: 3297


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین