پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۰۰۱۲۶
تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۰
تهرانی‌ها و شمالی‌ها نظرات متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند.

شعار سال: در یک تعامل چند دهه‌ای، حالا به نظر می‌رسد تقابلی ریشه‌دار در حال پا گرفتن است.

۱. تهرانی‌ها

زنگ تعطیلات نوروزی که به صدا درآید، یا به عبارتی توپ تحویل سال جدید که در می‌شود، جاده‌ها پر از ماشین می‌شود. همه هوای شمال می‌کنند و تهرانی‌ها هم که از رانندگی و در جاده بودن دل خوشی ندارند، به سبب نزدیکی، معمولاً جاده‌های کوهستانی و سرسبز مازندران را انتخاب می‌کنند. جاده‌هایی که راندن در آن‌ها و اطراق‌های گاه به گاه، خودش یکی از اهداف گشت و گذار شده است. تهرانی‌های خوشگذران بسامد سفرهای سالانه‌شان به مازندران از مردم دیگر استان‌ها بالاتر است. در سال چندین و چند بار سر ماشین‌هایشان را به سمت شمال می‌چرخانند و تهران را با شلوغی و آلودگی‌اش رها کرده و دود ماشین‌هایشان را حواله آسمان استانی دیگر که فاصلة چندانی با تهران ندارد، می‌کنند.

این نوع گردشگری را باید بیشتر در میان قشرهای میانی تهرانی‌ها جست‌وجو کرد. سرمایه‌دارها و اعضای طبقات متوسط رو به بالا وضعیت دیگری دارند؛ اینها می‌گویند ما اصلاً در روزهای تعطیل به مازندران نمی‌رویم! آن‌ها روزهایی که باقی همشهریانشان در ترافیک‌های عریض و طویل جاده‌های شمال گیر کرده‌اند، ترجیح می‌دهند سوار هواپیما باشند و سفرهای بین‌کشوری را تجربه کنند، نه بین‌استانی. این‌ها عموماً ویلادارانی هستند که شغلشان آزاد است و آقابالاسری هم ندارند و می‌توانند در روزهای غیرتعطیل راهی مازندران شوند، درست زمانی که دیگران سر کار هستند.

به هر حال، پولدار یا بی‌پول، تهرانی‌ها خیلی به شمال رفتن علاقه دارند. جان به جانشان کنی، هر سال به‌کرات سر از چالوس و نور و محمودآباد و بابلسر و فرویدون‌کنار و رشت و ماسال و ماسوله و لاهیجان و لنگرود و چه و چه درمی‌آورند و کلی هم در سفرهایشان خاطره می‌سازند. تقریباً هیچ تهرانی‌ای نیست که به شمال نرفته باشد، مگر آن‌هایی که هیچ جا نمی‌روند؛ ندارند که بروند! آن‌چه را هم که دارند، خرج گرسنگی می‌شود و خیلی بعید است فکر سفر و تفریح به سرشان بزند، آخرش هم در فقر و نداری می‌میرند، بدون آن‌که بدانند فلان برند در بابلسر شعبه دارد یا محمودآباد! اما تهرانی‌هایی که سالانه حدود ۲۰ میلیون سفر را فقط به استان مازندران رقم می‌زنند، این چیزها را خوب می‌دانند.




بخش اول گزارش پیش رو نتیجه مواجهه عریان با برخی از همین تهرانی‌هاست. حرف‌های بی‌پرده‌شان اشتراکات زیادی با هم دارد و تصویرهای مشترکی را در ذهن می‌سازد که برای ایرانی‌ها چندان ناآشنا نیست. علی‌رغم این‌که حرف‌ها کاملاً قابل فهم است، دغدغه‌ها را هم روشن می‌کند. تلاش این گزارش ارائة حرف‌های عریان تهرانی‌هایی است که رفت و آمد به شمال در تعطیلات نوروز و تعطیلات گاه به گاه در طول سال، بخشی از وجودشان شده و چشم‌پوشی از آن، برایشان غیرممکن شده است؛ درست چیزی مانند یک نیاز غریزی!

در بخش دوم این گزارش به سعی کردیم صدای مازندرانی‌ها باشیم و پاسخ‌های آنها را به برخی از ادعاهای تهرانی‌ها بازتاب دهیم. تصور گزارشگر این بود که با این شیوه شاید بهتر بتوان بر عنصر «تقابل من با دیگری» انگشت گذاشت.

از تمایل تهرانی‌ها به مازندران سواستفاده می‌شود!

«بیتا» ۳۱ ساله است و لیسانس دارد. می‌گوید کل تعطیلات عید را معمولاً در مازندران می‌گذراند و در طول سال هم حدود چهار یا پنج بار به این استان سرسبز سفر می‌کند و چند روزی در آن‌جا می‌ماند. بیتا که خود را «عاشق طبیعت زیبای شمال» معرفی می‌کند، معتقد است که یکی از دلایل اصلی تمایل تهرانی‌ها به سفر کردن به مازندران این است که سفر راحتی خواهند داشت؛ مازندران به تهران نزدیک است و زیباترین جاده‌های کشور را دارد. او می‌گوید: «اما در سال‌های اخیر، دیگر مازندران برای تهرانی‌ها عادی شده و سفر کردن به آن‌جا تبدیل به نوعی عادت شده است. بیشتر تهرانی‌ها که وضعیت مالی خوبی دارند، در آن‌جا ویلا خریده‌اند و هر وقت فرصتی دست می‌دهد برای تفریح به آن‌جا می‌روند.»

از بیتا درباره رفتار مازندرانی‌ها با مسافران تهرانی می‌پرسم و پاسخ می‌دهد: «مازندرانی‌ها از تمایل تهرانی‌ها به سفر به آن‌جا سوءاستفاده می‌کنند و قیمت اجناس یا کرایه ویلاها و سوئیت‌ها را بالا می‌برند و این اصلاً خوشایند نیست». بیتا می‌گوید: «حدود ۶۰ درصد از مسافرت‌های قشر جوان تهرانی به استان مازندران بر مبنای خوشگذرانی‌هایی است که با دوستانشان دارند. دخترها با دوست‌پسرها و پسرها با دوست‌دخترانشان به آن‌جا می‌روند و در آن‌جا راحت هستند.»

«مازندرانی‌ها از تمایل تهرانی‌ها به سفر به آن‌جا سوءاستفاده می‌کنند و قیمت اجناس یا کرایه ویلاها و سوئیت‌ها را بالا می‌برند و این اصلاً خوشایند نیست»

«مُصعب» ۳۴ ساله است و در سال چندین بار به همراه خانواده‌اش به شمال و عموماً مازندران سفر می‌کند. می‌گوید بیشتر در ایام تعطیل به آن‌جا می‌روند و بین چهار تا هشت روز در ویلاهای دوستان یا اقوامشان اقامت می‌کنند. او بر عنصر «دورهمی» در مازندران دست می‌گذارد و می‌گوید «تهرانی‌ها معمولاً برای شکل دادن به دورهمی‌ها به آن‌جا می‌روند». می‌پرسم مگر در تهران نمی‌توان دور هم جمع شد یا در استان‌های دیگر؟ می‌خندند و می‌گوید دروهمی‌های آن‌جا فرق دارد!

مصعب بر گران‌فروشی مازندرانی‌ها در مواجهه با تهرانی‌ها انگشت می‌گذارد و به این امر اعتراض می‌کند: «ما همیشه سعی می‌کنیم کلید ویلاهای دوستان یا اقوام را بگیریم، چون در ایام تعطیلات و بویژه تعطیلات نوروزی، کرایه‌ها را خیلی بالا می‌برند. گاهی در ایام تعطیل خانه‌ها را شبی یک میلیون تومان هم اجاره می‌دهند. درحالی‌که، در ایام غیرتعطیل همان خانه‌ها شبی ۳۰۰ یا ۴۰۰ تومان اجاره می‌رود. حتی هتل‌ها هم همین‌طور است، درحالی‌که باید نرخ هتل‌ها ثابت باشد!»

او ادامه می‌دهد: «در ایامی که تهرانی‌ها زیاد به مازندران می‌روند، مثل تعطیلات عید، گران‌فروشی مازندرانی‌ها بیداد می‌کند. مثلاً آب معدنی ۱۰۰۰ تومانی را ۴,۰۰۰ هزار تومان می‌فروشند، یا مثلاً یک بسته زغال ۱۰ هزار تومانی را خود من نزدیک ۲۰ هزار تومان خریدم. همین مسئله باعث شده که بیشتر تهرانی‌ها وقتی می‌خواهند به آن‌جا بروند، همة وسایل مورد نیازشان را بار ماشین کنند و با خود ببرند. چنین اتفاقی مثلاً در گیلان کمتر می‌افتد.»

مصعب که می‌خواهد یک‌طرفه هم به قاضی نرود می‌گوید: «البته تهرانی‌ها هم اخلاق اجتماعی مناسبی در مازندران از خود نشان نمی‌دهند و متأسفانه همة ما ایرادهایی داریم، ولی فضای فرهنگی و اجتماعی در سفرهای نوروزی تهرانی‌ها به شمال کلاً عجیب است. مثلاً رانندگی‌ها خیلی بد و عجیب و غریب است. تهرانی‌ها که هیجانی رانندگی می‌کنند، شمالی‌ها هم جوری رانندگی می‌کنند که انگار جاده‌های آن‌جا فقط مال آن‌هاست و ما آمده‌ایم جای آن‌ها را گرفته‌ایم.»

سواستفاده از همه به نفع خویش

«ملیحه» ۳۳ ساله و دارای لیسانس روانشناسی است. او ساکن محلة «ظفر» تهران و بسیار اهل سفر و گردشگری است. پدرش شهروند آمریکاست و با مادربزرگ ملیحه در آن‌جا زندگی می‌کند. ملیحه می‌گوید حداقل یک بار به ایالات متحد و چند بار هم به برخی کشورهای دیگر از جمله سنگاپور و مالزی و سفر کرده است. او اظهار می‌کند: «بیشترین مسافرت‌های من در ایران به همراه دوستانم انجام می‌شود و عموماً در تعطیلات به شمال می‌رویم. در رامسر ویلا داریم و در شهرهای دیگر مازندران هم از نظر اسکان مشکلی نداریم.»

ملیحه «دسترسی راحت»، «مسافت کوتاه تا تهران» و «آب و هوا و طبیعت مطبوع» را به عنوان دلایل سفرشان به مازندران اعلام می‌کند و می‌گوید: «در مازندران آرامش خاصی داریم و راحت هستیم. خود جاده شمال زیبایی منحصر به خودش را دارد که کمتر جایی پیدا می‌شود. دریا و مه و جنگل‌های شمال هم واقعاً زیبا و دوست‌داشتنی است.»

«در ایامی که تهرانی‌ها زیاد به مازندران می‌روند، مثل تعطیلات عید، گران‌فروشی مازندرانی‌ها بیداد می‌کند. همین مسئله باعث شده که بیشتر تهرانی‌ها وقتی می‌خواهند به آن‌جا بروند، همة وسایل مورد نیازشان را بار ماشین کنند و با خود ببرند. چنین اتفاقی مثلاً در گیلان کمتر می‌افتد»

او بر راحت بودن در حین مسافرت به شمال و بویژه مازندران تاکید می‌کند و در این باره توضیح می‌دهد: «غیر از شمال و مازندران اگر بخواهیم به هر شهرهای دیگری برویم، از همان ورودی شهر به ما گیر می‌دهند تا آخر سفر. در شهرهای دیگر به‌ویژه شهرهای مرکزی ایران اصلاً نمی‌شود آزاد بود. کسی هم که می‌خواهد به سفر برود برای عشق و حال و استفاده از طبیعت و سفر می‌رود؛ نه این‌که برود جایی معذب باشد. البته جاذبه‌های گردشگری دیگری هم هست، مثلاً کسی که بخواهد به زیارت برود، می‌رود قم و مشهد و ولی برای ما جوان‌ها که برای تفریح و لذت سفر می‌رویم، شمال جذاب‌تر است.»

ملیحه مازندرانی‌ها را مردمی توصیف می‌کند که حتی به خودشان هم احترام نمی‌گذارند و به همشهریان خودشان هم رحم نمی‌کنند، چه برسد به باقی مردمی که برای مسافرت به استانشان سفر کرده‌اند. مازندرانی‌ها مردمی هستند که می‌خواهند از همه چیز به نفع خودشان استفاده کنند. او که سعی می‌کند مصداق‌هایی برای اثبات مدعایش ارائه دهد، می‌گوید: «مثلاً وقتی به فروشنده یکی از مغازه‌هایی که در راسته جاده قرار دارند، بگویید که مثلاً این جنس در مغازه بغلی شما کیفیت بهتری دارد، او شروع می‌کند به تخریب مغازه‌دار و جنس مغازه همسایه! یا مثلاً وقتی می‌خواهید از آن‌جا برنج بخرید، باید حتماً آشنایی داشته باشید که او هم به شما نیاز داشته باشد و به نوعی زیر دین شما باشد؛ اگر غیر از این باشد، حتماً سر شما را کلاه می‌گذارند.»

«پول» و «آزادی»

«بابک» ۴۶ ساله و کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی است. در «الهیه» تهران سکونت و شرکت واردات تجهیزات ساختمانی دارد. او شهروند آمریکاست و می‌گوید: «سه ماه از سال را در آمریکا هستم و نه ماهش در ایران». درباره مسافرت در تعطیلات می‌گوید: «اگر بخواهم در ایران سفر بروم، شمال را انتخاب می‌کنم. چون آب و هوا و طبیعت و دریای شمال را خیلی دوست دارم.»

بابک که در «عباس‌آباد» مازندران ویلا دارد، توضیح می‌دهد: «عموماً تعطیلات آخر هفته به آن‌جا می‌روم، چون واقعاً عاشق شمال هستم. این خطه در هر فصلی، زیبایی خاص خودش را دارد، مثلاً در پاییز، بازی رنگ‌ها در جنگل‌ها فوق‌العاده است، در زمستان سفیدی کوه‌ها و در بهار و تابستان هم از نظر آب و هوا و سرسبزی شگفت‌انگیز است.»

بنا به گفته بابک، تهرانی‌ها به سبب نزدیکی مازندران به تهران و آشنا بودن مردم به مسیرهای این استان به آن‌جا سفر می‌کنند. او معتقد است که این دو ویژگی، مازندران را به اولین گزینه تهرانی‌ها برای انتخاب به مقصد سفر تبدیل کرده است. او در ادامه می‌گوید: «البته از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که جنس سفر و تفریح در مازندران برای تهرانی‌ها جذاب است. مازندران برای تهرانی‌ها، به‌ویژه بچه‌پولدارهای تهرانی، بیشتر محلی برای دورهمی‌های شبانه برای عشق و حال است؛ شهرهایی مثل رامسر، عباس‌آباد، مرزن‌آباد، چالوس و غیره شهرهایی هستند که از این دورهمی‌های تهرانی‌ها را زیاد به خود می‌بینند.»


بابک می‌گوید: «من مازندران را مثل کف دستم می‌شناسم و با مردم و شرایط اجتماعی آن‌جا به‌خوبی آشنا هستم. مردم مازندران هوای تهرانی‌ها، البته پولدارهایشان را دارند، چون می‌توانند از همین مردم تهران کسب درآمد کنند. آن‌ها خوب می‌دانند که اگر این گردشگرها به آن‌جا نروند و ویلا اجاره نکنند و در هنگام خرید با دریافت خدمات انعام ندهند و اجناس آن‌ها را نخرند وآن‌ها با هزینه بالایی که زندگی در آن‌جا دارد، نمی‌توانند چرخ زندگی‌شان را بچرخانند.»

نظر بابک در خصوص فرهنگ و سبک زندگی مازندرانی‌ها می‌گوید: «مردهای مازندران عموماً خودخواه و تن‌پرور، در حالی که زن‌هایشان بسیار سخت‌کوش هستند. البته در این سال‌های اخیر، فرهنگشان تا حدودی تغییر کرده است و آداب معاشرت خوبی پیدا کرده‌اند.»

او با اشاره به تفاوت فرهنگی میان شرق و غرب مازندران اظهار می‌کند: «البته شرق و غرب هم با هم تفاوت دارد. در شرق استان، هنوز مردم با همان خصلت و خلق و خوی قدیمی و سنتی زندگی می‌کنند، اما مردم غرب مازندران تحت‌تأثیر رفتار و آداب معاشرت تهرانی‌ها قرار گرفته و تغییر کرده‌اند. فرهنگ، رفتار و حتی سبک زندگی ساکنان غرب مازندران تا حدود زیادی به سبک زندگی و رفتار تهرانی‌ها نزدیک شده است. همچنین در این بخش استان، وجود ویلاهای مجلل و زیبا، طراحی خیابان‌ها و ویترین مغازه‌ها و فروشگاه‌های برند با قیمت‌های بالا، نشان‌دهندة یک زندگی به‌روزشده است.»

بابک حرف عجیب و تأمل‌برانگیزی می‌زند. می‌گوید: «دو چیز در مازندران سر به فلک کشیده است: یکی گرانی و دیگری آزادی! گرانی و آزادی دو ویژگی‌ای بود که تهرانی‌ها سعی کردند آن را در تهران برای خودشان تعریف و تعبیه کنند، اما الان این دو در مازندران سر به فلک کشیده است». او ادامه می‌دهد: «قیمت‌ها در مازندران به طور کلی بسیار بالاست، به‌طوری‌که، اگر در تعطیلات نوروز قصد سفر به مازندران را داشته باشید، ولی ماشین نداشته باشید، آن‌قدر هزینه کرایه ماشین برایتان بالا می‌رود که اگر سفری به دور ایران بکنید، آن‌قدر هزینه نمی‌شود.»

وقتی از او می‌پرسم چه چیز بیشتر از همه در مازندران شما را اذیت می‌کند، پاسخ می‌دهد: «بدترین چیز، نوع نگاه ابزاری مردم مازندران به گردشگرهاست. چون آن‌ها می‌دانند از وجود منِ نوعی است که می‌توانند درآمد کسب کنند، از هر چیزی برای به چنگ آوردن پول منِ نوعی استفاده می‌کنند. مثلاً کنار دریا که می‌روید از هر چیز ساده‌ای استفاده می‌کنند تا با قیمت‌های گزاف به شما بدهند و پول بگیرند. مثلاً اگر بخواهید سوار قایق شوید، هر دور اضافه قیمتش بسیار بالا می‌رود، تعداد بالای چهار نفر را سوار نمی‌کنند و اگر بخواهند سوار کنند کلی پول می‌گیرند. یا مثلاً تخت‌هایی کنار ساحل می‌گذارند و اجاره می‌دهند و برای نشستن، از شما پول گزافی می‌گیرند.»

محمل سرخوشی جوانان

«مینا» ۲۸ ساله و دارای لیسانس جامعه‌شناسی است. او ساکن «شهرک اکباتان» تهران و اصالتاً اهل کرمانشاه است. به گفتة خودش حداقل ماهی یک بار در سال به مازندران سفر می‌کند و بیشتر گردشگر شهرهای نمک‌آبرود، چالوس، رامسر و عباس‌آباد است. می‌گوید: «این سفرها را با دوستانم می‌روم و اگر بخواهم با خانواده به شمال بروم بیشتر سمت گیلان می‌روم. مازندران بیشتر برای مسافرت با دوستان است و لذت آن هم به همین است.»

او می‌گوید: «تهرانی‌های پولدار مازندران را دوست دارند چون اگر پول بدهید، مازندرانی‌ها هر چیزی که بخواهید را در اختیارتان می‌گذارند، ولی در عوض چند برابر قیمت واقعی حساب می‌کنند. کلاً مردم آن‌جا وقتی بفهمند اهل مازندران نیستید، تا جایی که جا داشته باشد، اجناسشان را گران می‌فروشند. ما هم هر وقت بتوانیم همة اجناس مورد نیازمان را از تهران با خودمان می‌بریم.»

با همه این‌ها، مینا شمال را جایی توصیف می‌کند که همواره با لذت و عشق و حال همراه است و توضیح می‌دهد که «آن‌جا کاملاً آزادی وجود دارد، از همه نظر! من وقتی به آن‌جا می‌روم کاملاً راحتم و مثلاً می‌توانم به راحتی می‌توانم سیگار می‌کشم و».

«دو چیز در مازندران سر به فلک کشیده است: یکی گرانی و دیگری آزادی! گرانی و آزادی دو ویژگی‌ای بود که تهرانی‌ها سعی کردند آن را در تهران برای خودشان تعریف و تعبیه کنند، اما الان این دو در مازندران سر به فلک کشیده است»

مینا درباره سفر به مازندران در ایام تعطیلات مثل نوروز و می‌گوید: «ما زمانی تعطیلات نیست و مازندران شلوغ نمی‌شود به آنجا می‌رویم. زمان تعطیلات همان زمانی است که مازنی‌های سوء‌استفاده‌گر با گران کردن همه چیز، خون ملت را در شیشه می‌کنند و قیمت اجاره ویلا و اجناس مصرفی سر به فلک می‌کشد! اما ما زمان‌هایی را انتخاب می‌کنیم که این بار ترافیکی وجود نداشته باشد.»

نظر مینا را درباره زندگی مازندرانی‌ها می‌پرسم و می‌گوید: «مازندران از برکت رفت و آمد زیاد تهرانی‌ها به آن‌جا شهرهای مدرنی برای خودشان ساخته‌اند و مردمشان هم از نظر مالی به اوج رسیده‌اند. شما هر برندی را که حتی در تهران پیدا نمی‌کنید، به راحتی می‌توانید در آن‌جا پیدا کنید. خود من هر از گاهی، از فروشگاه‌های آن‌جا خرید می‌کنم. بنابراین من معتقدم مردم مازندران به نوعی از مردمی که وارد استانشان می‌شوند، استفاده یا حتی سوءاستفاده می‌کنند و ما در حقیقت منابع درآمد آن‌ها هستیم.»

می‌گویم اگر فکر می‌کنید از شما سوءاستفاده می‌شود، چرا این‌قدر به آن‌جا می‌روید؟ او پاسخ می‌دهد: «مازندران برای ما جوان‌ها جای خیلی خوبی است، چون خیلی راحت و آزاد هستیم. وقتی دختر و پسری که با هم ارتباط دارند و نمی‌توانند به هر جایی بروند، چه کار می‌توانند بکنند؟.»

شهرِ خدا!

«حمید» ۳۲ سال سن دارد. او سفر به مازندران را این‌گونه توصیف می‌کند: «سفر به مازندران از نظر من یعنی آرامش و دور بودن از هیاهوهای روزمره و آلودگی هوا و آلودگی صوتی و ترافیکی تهران. به‌نوعی می‌شود گفت سفر به مازندران یعنی دور شدن از تمام ناهنجاری‌های اجتماعی که در تهران درگیرش هستیم.»

حمید مردم مازندران را مردمی خون‌گرم و مهربان می‌داند، اما توضیح می‌دهد: «البته می‌دانید که درآمد مردم مازندران از سفرهای ما تهرانی‌ها به دست می‌آید و همین باعث شده که مردم آن‌جا به گردشگران نگاه ابزاری داشته باشند. به همین دلیل در ایامی که تعداد گردشگران در این استان زیاد می‌شود، گرانی در شهرهای مازندران بیداد می‌کند. مثلاً چند ماه پیش من در راه مازندران، رفتم یک کیلو هلو بخرم، قیمت آن دقیقاً ۳ برابر قیمت در تهران بود، من هم از خرید منصرف شدم.»

او ادامه می‌دهد: «اکثر مردم مازندران از اجاره ویلا درآمد خوبی کسب می‌کنند، جالب این‌جاست که یکی از بستگان ما که در محمودآباد ویلا دارد و ماهی یک بار به مازندران می‌رود، یک بار بدون هماهنگی با سرایدار ویلایش، به آن‌جا می‌رود و با صحنة جالبی برخورد می‌کند؛ می‌بیند آقای سرایدار، بدون اجازه صاحب ملک، ویلا را اجاره داده. در نهایت صاحب ویلا متوجه می‌شود که این کار همیشگی سرایدار بوده و پولش را هم در جیب خودش می‌گذاشته است. به طور کلی، مردم مازندران زرنگ هستند و از هر چیزی برای منفعت خودشان استفاده می‌کنند؛ اگر هم بدانند طرفشان بی‌دست‌وپا و ساده است که دیگر بدتر!»

«جایی هست به اسم «ایزدشهر» در غرب محمودآباد که جای کاملاً آزادی است. حتی در رستوران‌های این شهر کوچک، مشروب هم سرو می‌شود و بسیاری از دختر و پسرهای پولدار تهرانی برای تفریح به آن‌جا می‌روند. گویا ویلاهای آن‌جا شبی ۵۰۰ هزار تومان به بالا اجاره می‌رود»

به گفته حمید یکی از دلایلی که مردم تهران، به‌ویژه جوانان را به مازندران علاقه‌مند می‌کند، وجود آزادی در آن‌جاست. او تأکید می‌کند: «در شهرهای مازندران، مردم خیلی آزاد هستند، و فضای شهرهای آن‌جا با مناطق دیگر کشور ما خیلی فرق دارد؛ مثلاً جایی هست به اسم «ایزدشهر» در غرب محمودآباد که جای کاملاً آزادی است. حتی در رستوران‌های این شهر کوچک، مشروب هم سرو می‌شود و بسیاری از دختر و پسرهای پولدار تهرانی برای تفریح به آن‌جا می‌روند. گویا ویلاهای آن‌جا شبی ۵۰۰ هزار تومان به بالا اجاره می‌رود. به هر حال، آزادی در آن‌جا بسیار زیاد است، ولی اگر دختر و پسری بخواهند به شهرهای دیگری غیر از مازندران سفر کنند با کلی مشکل مواجه می‌شوند؛ مثلاً نمی‌توانند خیلی راحت مکان برای خودشان تهیه کنند، یا به هتل بروند. اما در مازندران چنین نیست و حتی کسانی که به شما ویلا اجاره می‌دهند، به شما می‌گویند خیالتان راحت ما جای امن به شما می‌دهیم و اگر هم بخواهید، نوشیدنی برایتان فراهم می‌کنیم! حتی امروز شرایط به‌گونه‌ای است که اکثر خانواده‌هایی که قصد برگزاری مجالس عروسی مختلط را دارند، شهرهای مازندران را برای این کار انتخاب می‌کنند».

فرهنگ ظاهری و ظاهر فرهنگی

«مهنوش» ۲۹ ساله است و در محله «چیتگر» تهران سکونت دارد. او هم اظهار می‌کند که عموماً با همراهی دوستانش سفر می‌کند و بیشتر هم به شمال و خصوصاً مازندران می‌رود. مهنوش با بیان این‌که عموم آخر هفته‌ها به شمال می‌رویم، می‌افزاید: «نزدیک بودن مازندران به تهران، راحت و زیبا بودن مسیر باعث می‌شود بیشتر مازندران را انتخاب کنیم.»

خانواده مهنوش در منطقه «نور» مازندران ویلا دارند و این به گفته او سفرهایشان به مازندران را تسهیل کرده و میزان آن را افزایش داده است. او نظرش دربارة مردم مازندران و نحوة برخوردشان با مسافران را این‌گونه توضیح می‌هد: «مردم مازندران مهمان‌نواز هستند، اما در عین حال خودخواه‌اند. آن‌ها در سال‌های اخیر به‌شدت تحت‌تأثیر مردم تهران قرار گرفته‌اند و از این نظر در برخی موارد تغییر کرده‌اند و در معنای ظاهری با فرهنگ‌تر و مدرن‌تر شده‌اند. مثلاً چهره شهرهایشان خیلی مدرن شده و انواع فروشگاه‌های زیبا، برندهای بزرگ و ویلاهای مجلل را در مناطق مازندران می‌بینیم؛ دیگر شهرهای مازندران چهره روستایی ندارند و در اصطلاح آپدیت شده است. اما این رفت و آمدها هنوز نتوانسته در مسائل اخلاقی و اجتماعی تأثیر زیادی بگذارد. مثلاً مراودة با تهرانی‌ها اصلاً در رانندگی مردم آن‌جا تأثیری نگذاشته است و می‌بینیم که مازندرانی‌ها در حین رانندگی اصلاً قوانین و اخلاق رانندگی را رعایت نمی‌کنند. اما رفت و آمد تهرانی‌ها به موضوعی مثل گرانی دامن زده و مردم در گران کردن اجناس، خود را شبیه به تهرانی‌ها کرده‌اند.»

سفرهای رسمی برای زوج‌های غیررسمی

«فرآذر» ۳۰ ساله و دارای شغل آزاد است. می‌گوید حدود شش یا هفت بار در سال به مازندران سفر می‌کند و در هر سفر بین یک هفته تا ۱۰ روز در این استان اقامت می‌کند. به اعتقاد فرآذر مسیرهای متنوع و زیبا و کوتاه به همراه طبیعت خوب، باعث می‌شود که مردم تهران بیشتر مازندران را برای گردش انتخاب کنند.

او دربارة رفتار و منش مازندرانی‌ها می‌گوید: «اگر بومی مازندران نباشید، مازندرانی‌ها رفتار مناسبی با شما نخواهند داشت. آن‌ها به طور کلی روی خوشی به افراد مهمان در شهرشان نشان نمی‌دهند؛ مگر این‌که سالیان سال در آن‌جا رفت و آمد یا سکونت داشته باشید تا با شما هم مانند خودی‌ها رفتار کنند. ولی در مجموع رفتار و برخوردشان با بومی‌ها و غیربومی‌ها نوعی رفتار درجة یک و درجة دو است.»

او با اشاره به این‌که جوان‌ها بیشترین علاقه و اقبال را به سفر به مازندران دارند، اظهار می‌کند: «به خاطر قوانین اسلامی که در کشور ما وجود دارد، سفر به مازندران برای زوج‌های غیررسمی آسان‌تر است؛ در این استان امکان اجاره واحدهای استیجاری کوتاه‌مدت خصوصی وجود دارد و این موضوع باعث شده که اقبال به آن بیشتر باشد. البته جنبة تفریحی سفر به این استان و جاذبه‌هایی مانند دریا و ساحل و کوه و جنگل را هم نباید نادیده گرفت که جوانترها به آن‌ها علاقه دارند.»

دعا آن‌جا، عشق و حال این‌جا

«هادی» ۴۰ ساله و متولد تهران است. او می‌گوید: «۹۹ درصد سفرهای داخلی‌ام مقصدی جز شمال ندارند و ۹۹ درصد این سفرها هم مقصدی جز شهرهای چالوس و رامسر ندارند». دربارة دلیل علاقه‌اش به سفر به مازندران می‌گوید: «به خاطر جنگل، آب و هوا، نم باران، مه و به آن‌جا می‌روم. قشنگی شمال به همین‌هاست. من حداقل ماهی یک بار به مازندران می‌روم و در برخی ماه‌ها هم هر هفته آن‌جا هستم.»

از نظر هادی هم بین رفتارها و خلق و خوی غرب‌نشین‌های مازندران با شرق‌نشین‌هایش تفاوت وجود دارد. او در این باره می‌گوید: «در حال حاضر، منطقة غرب مازندران به‌روز و به‌نوعی آپدیت شده است. ویلانشین‌ها گسترش یافته و تهرانی‌های زیادی در آن‌جا ساکن هستند. این‌ها در رفتار مردم تأثیر گذاشته و خلق و خوی مردم غرب مازندران را تهرانی‌تر کرده است؛ اما رفتار مردم شرق مازندران از نظر فرهنگی ضعیف‌تر است. در غرب مازندران مهمان‌نوازی مازندرانی‌ها خیلی بهتر است و نمود دارد، اما سمت شرق چنین نیست؛ اگر بخواهید یک آدرس از کسی بپرسید، مشکل خواهید داشت.»


به هادی می‌گویم که همه تهرانی‌ها از گران‌فروشی در مازندران شکایت دارند، شما فکر می‌کنید دلیل این‌که کاسبان مازندرانی اجناسشان را به تهرانی‌ها گران می‌فروشند، چیست؟ او پاسخ می‌دهد: «مازندران یک منطقة توریستی است و خود مردم تهران در گران‌فروش شدن مازندرانی‌ها مقصر هستند و با رفتارهایشان جو را مسموم می‌کنند؛ وقتی با زرق و برق‌های آن‌چنانی و آن وضعیت رفتاری به مازندران می‌روند، طبیعی است که مردم آن‌جا هم می‌گویند قیمت‌ها برای این‌ها مهم نیست و تا می‌توانند قیمت را بالا می‌برند. مردم ما به‌شدت تجملاتی شده‌اند و این ویژگی باعث می‌شود سوءاستفاده زیاد شود. همین مسائل باعث شده است که اختلاف طبقاتی در مازندران به‌شدت رشد پیدا کند.»

«به خاطر قوانین اسلامی که در کشور ما وجود دارد، سفر به مازندران برای زوج‌های غیررسمی آسان‌تر است؛ در این استان امکان اجاره واحدهای استیجاری کوتاه‌مدت خصوصی وجود دارد و این موضوع باعث شده که اقبال به آن بیشتر باشد»

از هادی دربارة ادعای وجود آسیب‌های اجتماعی و مفاسد اخلاقی در مازندران می‌گویم: «فساد اخلاقی همه جا هست و نباید فقط آن را در مازندران جست‌وجو کنیم. اتفاقی که در مازندران می‌افتد تا حدود زیادی طبیعی است؛ چون یک جوان که نمی‌رود این همه ترافیک و راه طولانی را تحمل کند تا صرفاً کنار کوه و دریا و ساحل و جنگل دعا بخواند! او به قول خودش می‌رود شمال برای عشق و حال.»

امکانات خوب در کنار زرنگ‌بازی بد

«مونا» ۳۰ سال دارد و مجرد است. او متولد تهران است و سالی چندین بار به مازندران سفر می‌کند و مانند بسیاری از جوان‌های هم‌سن و سالش، در این سفرها دوستانش او را همراهی می‌کنند. می‌گوید: «عموم دوستانم مجرد هستند، فقط یکی از آن‌ها متأهل است و با شوهرش می‌آید. چند ماشین می‌شویم و با هم به مازندران می‌رویم و حدود پنج یا شش روز آن‌جا می‌مانیم.»

از او می‌پرسم وقتی فقط به خاطر شمال بودن شمال و جنگل و دریا و به آن‌جا می‌روید، چرا گیلان را برای سفر انتخاب نمی‌کنید؟ می‌گوید: «اگر گیلان امکانات مازندران را داشت قطعاً آن‌جا را هم انتخاب می‌کردیم. مثلاً رستوران‌ها، هتل‌ها یا پلاژهای خیلی خوبی در مازندران هست که در گیلان نیست. به طور کلی، امکانات شهری و رفاهی مازندران بیشتر از گیلان است و ما هم به آن‌جا می‌رویم.»

مونا هم از رفتار مازندرانی‌ها گلایه دارد و می‌گوید: «وقتی می‌خواهید از مازندرانی‌ها خرید کنید، زرنگ‌بازی درمی‌آورند و اجناس را گران می‌کنند. یک بار ما مقداری فلفل از یک مغازه خریدم و ۱۰ هزار تومان با ما حساب کردند، بعد کمی جلوتر دیدیم، دم در یک مغازه، همان مقدار فلفل را نوشته بود فلفل هزار تومان!»

خوش‌باشی از همه رقم!

«نیما» ٣٣ساله و مهندس عمران است. او می‌گوید: «هدف ما از رفتن به شمال فقط و فقط تفریح است. عموم جوان‌هایی که به مازندران می‌روند با همین هدف می‌روند تا برای مثال، با دوستان پسر یا دوستان دخترشان خوش باشند.»

او دربارة رفتار مازندرانی‌ها با گردشگران می‌گوید: «متأسفانه مازندرانی‌ها رفتار مناسب و درخوری با مسافران ندارند. آن‌ها فکر می‌کنند که تهرانی‌ها حق آن‌ها را خورده‌اند و باید این حق را از این مسافران پس بگیرند.»

«غزاله» ۲۸ سال سن دارد و می‌گوید هدفش از سفر به شمال صرفاً تفریح و استراحت است. او تأکید می‌کند که بیشتر جوان‌های تهرانی عاشق مسافرت به شمال هستند و این علاقه بیشتر به دلیل سهولت ایجاد روابط آزاد میان دخترها و پسرها در آن‌جاست. او همچنین تأکید می‌کند که در سال‌های اخیر سفر به مازندران با نوعی «خوش‌باشی جنسی» همراه شده است و لذت و جذابیت کنونی سفر به مازندران را نزد جوانان بالا برده است.

۲. مازندرانی‌ها

آنچه تا اینجا آمد، صرفاً یک سویه ماجراست؛ ماجرا را باید از سمت دیگری هم دید. تهرانی‌ها از افزایش قیمت‌های ایام تعطیل در مازندران گلایه دارند، از نگاهِ ابزاری مازندرانی‌ها شاکی هستند و می‌گویند مازندرانی‌ها ما را فقط به سبب پولی که به آن‌ها می‌رسانیم، به رسمیت می‌شناسند؛ در سوی دیگر، مازندرانی‌ها اخذ این میزان از مبالغ را حق خودشان می‌دانند و اعتقاد دارند مگر تهرانی‌ها چطور به ما نگاه می‌کنند؟ آن‌ها هم منفعت خود را در این‌جا جست‌وجو می‌کنند، برای لذت‌جویی و کام‌جویی و بهره‌برداری مادی و معنوی، یا روحی و جسمی و حتی جنسی به این‌جا می‌آیند و. اگر آن‌ها در این منفعت‌گرایی محق‌اند، ما هم در منفعت‌گرایی‌مان حق داریم. به نظر می‌رسد این ذات همة تعاملات و کنشگری‌هایی است که در شمال این سرزمین بویژه در مازندران بیشتر محل رفت و آمد تهرانی‌هاست، شاهدیم. در این میانه، آن‌چه از هر دو سو بر آن تأکید می‌شود یک چیز است: «منفعت‌طلبی و کام‌جویی»! منفعت‌طلبی‌ای که کاملاً شکلی تقابلی پیدا کرده است.

بنابراین به گفته مازندرانی‌ها مهمترین تصویری که از مازندرانی‌ها در دورة جدید به ذهن تهرانی‌ها می‌آید همین «ابژه منفعت» است. به گفته تهرانی‌ها هم همین معادله و کلیشه جریان دارد و در قالب‌های مختلفی بازتولید می‌شود؛ مثلاً تهرانی‌ها مردان یا بچه‌هایی از مازندران که مقوایی را در دست گرفته‌اند و روی آن لفظ جادویی «ویلا» را نوشته‌اند و در خیابان‌های شهرهای مختلف مازندران می‌چرخند، به عنوان کسانی در نظر می‌آورد که اینها (تهرانی‌ها) را به شکل تراول‌های ۵۰ تومانی می‌بینند و می‌بلعند. ما حالا دیگر با کلیشه و مشخصات مربوط به آن روبه‌رو نیستیم. در این جریان آدم‌ها دو طرف میدان ایستاده‌اند و برای تغییر معادله به سود خودشان منتظرند. به این ترتیب، ما با کلیشه‌های قومیتی معمول روبه‌رو نیستیم، با واقعیات شکننده‌ای مواجه‌ایم که هیولاوار از رهگذر اتمیزه شدن و منفعت‌طلبی در حال خوردن روح جمعی یک ملت است.

فضای آکادمیک ایرانی، البته دور از ماجرا، حتی در حال نظاره کردن هم نیست. درشت‌گویی‌های پرطمطراق فیلسوفان و جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان ایرانی معمولاً از سالن‌های اجتماعات دانشگاه‌های آن‌طرف‌تر نمی‌رود. علاوه بر آن، یک جای دیگر ماجرا هم می‌لنگد. روایت‌های تهرانی‌ها از مازندرانی‌ها، در گوش ایرانی‌ها پیچیده است؛ به عبارتی، روایت‌های مختلف از طماعی، بی‌رحمی، بی‌اخلاقی و نامردی مازندرانی‌ها در افواه ایرانی‌ها پیچیده است، اما آیا صدای مازندرانی‌ها هم در واکنش به انتساب این اخلاقیات ناپسند شنیده شده است؟

این بخش از گزارش تلاشی کوچک برای بازتاب صدای مازندرانی‌هاست. با مجموعه‌ای از مردم عادی مازندران دربارة این ماجرا گفت‌وگو کردیم. به آن‌ها گفتیم می‌گویند شما مازندرانی‌ها نامرد هستید، گردشگرها را حسابی سرکیسه می‌کنید، تا می‌توانید از مسافرها سوءاستفاده می‌کنید و وقتی پای پول وسط می‌آید، حتی به همدیگر هم رحم نمی‌کنید. شما چه فکر می‌کنید؟ طبیعی است که بخش اعظم نظرات آن‌ها واکنش‌های به‌شدت منفی به انتساب این عناوین به خودشان و همشهری‌ها بود. این ادعاها را قبول نداشتند و به‌شدت رد می‌کردند و جدای از توهمات توطئه‌ای معمول، این ماجرا را به خود تهرانی‌ها برمی‌گرداندند. سعی کردیم تا سبک گفتار مازندرانی‌ها در واکنش به زیر سوال بردن روحیات جمعی و اخلاقیات اجتماعی‌شان را حفظ کنیم؛

علیه همه اقوام جوک و حرف هست، الا تهرانی‌ها!

سیدکاظم ۳۶ ساله می‌گوید: «حرف زیاد می‌زنند، شنونده باید عاقل باشد. شما به حرف تهرانی‌ها اطمینان می‌کنید؟ به حرف آدم‌هایی که پرتقال را سر درخت کیلویی ۲۵۰ تومان می‌خرند و در بازارهای تهران ده برابر، ۲,۵۰۰ تومان می‌فروشند. به نظرم این حرف‌ها بیشتر از این‌که واقعیت داشته باشد، برای خراب کردن مازندرانی‌هاست. من فکر می‌کنم این حرف‌ها شاید واکنشی به همبستگی است که این‌جا وجود دارد و دیگر در تهران وجود ندارد. مردم تهران همدیگر را دوست ندارند، اما مازندرانی‌ها همدیگر را دوست دارند و ظاهراً به اعتقاد تهرانی‌ها کسی نباید کسی را دوست داشته باشد و الا باید علیه‌اش حرف ساخت. این هم بالاخره یک راه است. علیه همة اقوام جوک و حرف هست، الا تهرانی‌ها.»

صادق اهل رامسر و ۴۵ ساله است. او می‌گوید: «راستش این حرف های تهرانی‌ها زیاد هم دور از واقعیت نیست. من رانندة تاکسی هستم؛ خط تهران رامسر. روزی یک نوبت می‌روم و برمی‌گردم. در این سال‌ها اکثر مسافرینم تهرانی‌ها بودند. گرم می‌گیریم و صحبت می‌کنیم و چیزهایی تعریف می‌کنند از همشهری‌های ما که والا خجالت می‌کشم. تا حالا از چند نفر شنیده‌ام که ویلایی، خانه‌ای، اتاقی جایی در مازندران دارند و به دست سرایه‌دار و باغبانی محلی سپرده‌اند، که هم به محل برسد و هم مراقب دزدی و چیزهای دیگر باشد و بعد که سرزده رفته، دیده است که آدم‌هایی مشغول کباب کردن جوجه در محل زندگی‌اش هستند. سرایه‌دار همشهری ما محل را اجاره داده و پولش را به جیب زده است. اسم این را چه می‌شود گذاشت؟ والا من از خجالت آب می‌شوم. تا دلتان بخواهد از این داستان‌ها دارند. من منبعم این آدم‌هاست. از این‌ها شنیده‌ام، اما خودم بدی ندیده‌ام. البته تهرانی‌ها هم همین را می‌گویند. می‌گویند با خودتان خوبید اما به یک غیربومی که می‌رسید، جور دیگری می‌شوید؛ نمی‌دانم والا. من از مردم مازندران بدی ندیدم، ولی بد زیاد شنیدم.»


ما دزد، بی‌خیال مازندران!

مجتبی که ۳۲ ساله است، خیلی از تهرانی‌هایی که به مازندرانی‌ها بدبین هستند شاکی است. می‌گوید: «آقا اصلاً ما دزد و کلک و مال‌مردم‌خور، پس چرا این‌قدر می‌آیید مازندران؟ شمال مگر فقط مازندران است، بروید گیلان؛ آن‌ها که دیگر مثل ما نیستند. خیلی پررویی می‌خواهد؛ ما را خفه کرده‌اند، یک روزمان برای خودمان نیست، همه‌اش در وضعیت بحرانی هستیم، عید و سه ماه تابستان و بعد از ماه رمضان و هر دو تا تعطیلی که به هم بچسبد باید قید بیرون رفتن از خانه را زد و نشست در و دیوار را نگاه کرد و آن وقت باید حرف هم بشنویم. اصلاً به من باشد که می‌گویم اگر هر کسی بتواند کاری کند که تهرانی‌ها دیگر شمال نیایند، دارد به منطقة زندگی‌اش خدمت می‌کند؛ چه کار کنیم دیگر، به این مرحله رسیدیم. نصف سال جاده یکطرفه است. امان از وقتی که کسی کار واجبی داشته باشد در تهران. همة ادارات و دستگاه‌های دولتی هم که ته تهش می‌رسند تهران. تا تهران نروی کارت را راه نمی‌اندازند و آن وقت فرض کن جاده یکطرفه است. برای چی؟ برای خوشگذرانی یک عده آدم، باید از کار و زندگی بیفتی و بعد هم هزار تا حرف بشنوی. این روزگار ماست.»

انگار اینجا جمهوری اسلامی حکومت نمی‌کند!

اصغر ۵۰ ساله هم از وجه اخلاقی به مسئله ورود می‌کند و می‌گوید: «یک زمانی، آن اوایل که تازه دانشگاه آزاد پا گرفته بود، زیاد می‌شنیدم از اقواممان در شهرستان که می‌گفتند از وقتی دانشگاه آزاد در شهر ما شعبه زده، بدبختی ما شروع شده است. وضعیت اخلاقی به‌هم ریخته. خانة مجردی دخترها و پسرها باب شده و دخترها جوری بیرون می‌آیند که دخترهای ما تا پیش از آن جرئت نمی‌کردند حتی در خانه این‌جوری بگردند و حالا دختر پسرهای ما هم دارند یاد می‌گیرند. ما به حرف آن‌ها می‌خندیدیم. می‌گفتیم دانشگاه آزاد ما دریاست. انگار این‌جا جمهوری اسلامی حکومت نمی‌کند. مثل هواپیما که وقتی میهماندار می‌گوید از مرز هوایی ایران خارج شدیم، همه یکهو تغییر می‌کنند، این‌جا هم انگار وارد جاده چالوس که می‌شوند، حکومت و دین مردم تغییر می‌کند. چنان وضعیت خرابی برای شهرهای مازندران درست کرده‌اند که ایام تعطیلات ما خجالت می‌کشیم بچه‌هایمان را بیرون ببریم. این حرف‌های تهرانی‌ها برای پوشاندن این مسائل است. هزار بار امام جمعة شهر و حتی امام جمعه‌های شهرهای دیگر اعتراض کرده‌اند، هزار بار بچه‌های بسیج تجمع برگزار کردند و اعتراض کردند. نیروی انتظامی طرح پاکسازی اجرا کرد، فلان طرح را اجرا کرد، اما هیچ تغییری نکرده است. من می‌خواهم به تهرانی‌ها بگویم لطف کنند و گشت ارشادشان را به ما قرض بدهند. هر چند که شنیده‌ام که آن هم تفاوتی ایجاد نکرده است، اما ما به همان تهران هم راضی‌ایم؛ مثل تهران باشند و مثل تهران بگردند و فکر کنند این‌جا تهران است؛ ما راضی‌ایم؛ هر چی هم می‌خواهند به ما بگویند، فقط یک کاری کنند وقتی می‌خواهیم لب دریا برویم، جنگل برویم و ما جلوی زن و بچه‌مان خجالت نکشیم. تقصیر مردم هم نیست. مردم خو می‌کنند به شرایطی که برایشان می‌سازی. دولت ایران باید تکلیف خودش را یک بار برای همیشه معلوم کند که بالاخره این‌جا جز ایران و جز حکومت جمهوری اسلامی هست یا نه؟ آن وقت تکلیف خیلی چیزها معلوم می‌شود.»

«مردم تهران همدیگر را دوست ندارند، اما مازندرانی‌ها همدیگر را دوست دارند و ظاهراً به اعتقاد تهرانی‌ها کسی نباید کسی را دوست داشته باشد و الا باید علیه‌اش حرف ساخت»

راضیه ۲۸ ساله و اهل بابل است. او اظهار می‌کند: «این حرف‌ها برای ما خنده‌دار است. همین چند وقت پیش بود که طرحی کلید خورد که آب مازندران را هم ببرند سمنان؛ محل تولد رئیس‌جمهور. هر چقدر هم اعتراض شد اصلاً کسی صدای مازندرانی‌ها را نشنید. اصلاً کسی نیامد بگوید شما موافقید، مخالفید؟ پیش خودشان می‌گفتند: به شما چه مربوط. منابع ملی است و ملی هم تصمیم‌گیری می‌شود. مردم در کوچه و خیابان اسمش را گذاشته بودند ترکمنچای جدید. کل خاک مازندران را هم که زمین‌خوارها و بچه پولدارها و آقازاده‌ها تصرف کرده‌اند و ویلا ساخته‌اند. این هم از خاک ما که این‌جوری به یغما برده‌اند. ما مسائلمان این‌هاست. مازندران دارد نابود می‌شود، بعد مثلاً یک تهرانی می‌آید این‌جا و پفک ۵۰۰ تومانی را ۱,۰۰۰ تومان می‌خرد و این می‌شود مسئله شما که مازندرانی‌ها این‌جورند و آن‌جورند؛ ما می‌خندیم به این حرف‌ها. درست است، ممکن است گران‌فروشی باشد، چه می‌دانم دورویی باشد، کلاهبرداری باشد در این سرزمین، اما این مسائل خرد و کوچک شخصی و فردی اصلاً قابل مقایسه نیست با این چپاولی که دارد از این منطقه می‌شود. همه چی را دارند می‌برند و شما فکر دو کیلو ماهی هستید که تازه همان هم نسبت به قیمتش در تهران ارزان‌تر است. ماجرا جای دیگری است؛ سرنخ را گم کرده‌اید.»

پول همه جا حرف اول را می‌زند!

فهیمه ۳۳ ساله می‌گوید: «من خودم مواجه شده‌ام. یعنی دیده‌ام که وقتی بچه‌های ما می‌فهمند طرف مسافر است، تا جایی که بتوانند به اصطلاح خود ما بهش می‌اندازند و اذیتش می‌کنند. اما به نظرم چیز عجیبی نیست. چون الان همه جا همین است؛ این منحصر به مازندران نیست. فقط چون تهرانی‌ها بیشتر به مازندران سفر می‌کنند و صدای آن‌ها هم از همه بلندتر است، این را همه جا داد می‌زنند. الان شما هر جا بروید اخلاقیات دیگر وجود ندارد. همه سوءاستفاده‌گر شده‌اند و همه فقط دنبال این هستند که چطور می‌شود سود بیشتری برد. پول الان همه جا حرف اول را می‌زند و طبیعی هم هست. شرایط اقتصادی جامعه خراب است و آدم‌ها دیگر به نظر من برای تنازع بقا می‌جنگند. دیگر در این وضعیت نمی‌شود از کسی انتظار داشت که به فکر اخلاق باشد. همة ایران الان این طور شده است.»

«انگار این‌جا جمهوری اسلامی حکومت نمی‌کند. مثل هواپیما که وقتی میهماندار می‌گوید از مرز هوایی ایران خارج شدیم، همه یکهو تغییر می‌کنند، این‌جا هم انگار وارد جاده چالوس که می‌شوند، حکومت و دین مردم تغییر می‌کند. چنان وضعیت خرابی برای شهرهای مازندران درست کرده‌اند که ایام تعطیلات ما خجالت می‌کشیم بچه‌هایمان را بیرون ببریم»

محسن هم که ۲۵ سال دارد انگار کاسه صبرش لبریز شده و می‌گوید: «چه می‌گویند؟ گران می‌دهیم؟ ویلاها را در وقت تعطیلات گران می‌کنیم؟ وقت شلوغی نرخ جنس‌ها می‌رود بالا؟ فقط همین دیگر؟ بچه پولدار پرروی تهرانی می‌آید با شاسی بلندش از مغازه ما خرید کند، به خودش زحمت نمی‌دهد از ماشین پایین بیاید؛ شیشه را پایین می‌دهد و انگار دارد با نوکرش صحبت می‌کند، صدایم می‌کند و سفارش می‌دهد و می‌خرد و می‌رود. این پول اضافه‌ای که می‌دهی، پول همان از ماشین پایین نیامدنت است؛ دقیقاً پول همان است.»

داریم انتقام می‌گیریم!

شهرزاد ۲۹ سال سن دارد و نظرش را اینگونه بیان می‌کند: «اتفاقاً هر چه می‌کشیم از این حس‌های ناسیونالیستی مسخره است. بیاید یک بار بی‌تعارف به خودمان نگاه کنیم. مازندرانی‌ها، تغییر کرده‌اند و دیگر چیزی از آن سنت‌های اصیل واقعی باقی نمانده است. یک زمانی ما مشهور بودیم به مهمان‌نوازی، به زندگی سالم، به نداشتن حواشی بیهوده، به سادگی و سهل‌گیری و اما الان چه؟ پذیرش واقعیت خیلی اوقات سخت می‌شود، اما واقعیت است و کاریش نمی‌شود کرد. ما داریم انتقام می‌گیریم. از این‌که عقب افتادیم، از این‌که بیهوده دلمان را خوش کردیم به چهار مسافری که می‌آید و می‌رود و به جیب او چسبیدیم و روزگار گذشت و آخر سر دیدیم که همچنان بیهوده داریم دور خودمان می‌چرخیم. این انتقام انگار بیشتر هم از خودمان است. تعارفات را کنار بگذاریم و به این فکر کنیم که چه اتفاقی افتاد که امروز مازندران این شده است.»

ناصر ۳۴ ساله سعی می‌کند ما را به روی دیگر قضیه توجه دهند. او اظهار می‌کند: «حالا شما چرا برعکسش را نمی‌بینی، یک مازندرانی در تهران برود و مثلاً با لباس محلی و لهجه محلی این‌ور و آن‌ور برود، همین تهرانی‌ها مسخره‌اش نمی‌کنند؟ دوستم تعریف می‌کرد که می‌خواسته است از میدان آزادی برود میدان ونک؛ بلد نبوده است. ماشین خطی آزادی انقلاب سوارش کرده و برده انقلاب، گفته از این‌جا برو چهارراه ولیعصر (عج) و بعد برو ونک. خود آزادی خطی دارد برای ونک و این بیچاره را سه بار سوار و پیاده کرده‌اند، برای این‌که فهمیده‌اند بلد نیست تهران را و می‌شود کلاهش را برداشت. اصلاً خود ما به کنار، چقدر شنیده‌ایم که تهرانی‌ها توریست‌های خارجی را بیچاره کرده‌اند با قیمت‌های نجومی جنس‌ها و هتل‌ها و خدمات. این دیگر خیلی زور دارد که آن‌ها به آدم این حرف‌ها را بزند. آمار هر خلافی را بگیری در کل کشور، تهران بیشتر از همه‌جاست و حالا آن‌ها شده‌اند معلمان اخلاق مازندرانی‌ها. بیاید عشق و حالتان را کنید و بروید، دیگر از این حرف‌ها نزنید.»

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری مهر، تاریخ 18 فروردین 98، کد مطلب: 4563551: www.mehrnews.com


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین