مبحث نحوه و چگونگی آموزش از زمانهای بسیار دور، شاید از زمانی که انسان قادر به نوشتن شد، همیشه موردبحث و تأکید اندیشمندان دورههای گوناگون بوده است. اما قسمت مهم آموزش که همانا آموزش فلسفی یا آموزشی که محصل را به فکر بیشتر وادارد و هر گزاره و نظری را بهراحتی قبول نکند و بیندیشد، همیشه از قسمتهای چالشبرانگیز آموزش بوده است. یکی از مشکلات این عرصه، دشواری زبان انتقال آن است بطوریکه بعضاً اهلفن آنهم از پس آن برنمیآیند، اما ضرورت انکارناپذیر آن عدهای را در طول تاریخ بر آن داشته است که برای طرحریزی و پایهگذاری آموزشی فلسفی گونه تلاش کنند.

شعارسال: مبحث نحوه و چگونگی آموزش از زمانهای بسیار دور، شاید از زمانی که انسان قادر به نوشتن شد، همیشه موردبحث و تأکید اندیشمندان دورههای گوناگون بوده است. اما قسمت مهم آموزش که همانا آموزش فلسفی یا آموزشی که محصل را به فکر بیشتر وادارد و هر گزاره و نظری را بهراحتی قبول نکند و بیندیشد، همیشه از قسمتهای چالشبرانگیز آموزش بوده است. یکی از مشکلات این عرصه، دشواری زبان انتقال آن است بطوریکه بعضاً اهلفن آنهم از پس آن برنمیآیند، اما ضرورت انکارناپذیر آن عدهای را در طول تاریخ بر آن داشته است که برای طرحریزی و پایهگذاری آموزشی فلسفی گونه تلاش کنند.
در این نوشتار دو قسمتی سعی شده تا از تلاش عدهای که تحت عنوان «مدارس فارادی[۱]» سعی دارند که سؤالات و مفاهیم بحث علم و دین تعارضها و همخوانیها را با زبانی ساده برای دانشآموزان بیان کنند، گزارشی ارائه بدهد.
بحث
احتمالاً از نخستین سؤالاتی که در ذهن فرد شکل میگیرد این است که مگر تعلیم چیزی جز این است که معلم بر اساس سرفصلهای درسی که از او خواستهشده و کتابش تهیهشده سر کلاس برود و برای دانشآموزان ارائه دهد؟ الزام آنکه دانشآموزان را از این دروس راحت و کم چالش به سمت تقلاها و بحثهای هستیشناسی و معرفتشناسی بکشانیم چیست؟
چرا باید در مورد روش تدریسی که سالیان سال است در حال استفاده در جاهای مختلف می باشد و خروجیهای آن دیدهشده است قدری درنگ کنیم؟
اما واقعیت فراتر از این مسائل ساده است. اتفاقاً در پس همین نحوه تدریس و تعلیم، پیشفرضهای سنگین و پیچیدهای قرار دارد که اگر بدانها توجه نشود شاید اصلاً تعلیمی صورت نگیرد و خروجیهای این سیستم فعلی که به نظر می رسد چندان هم رضایتبخش نیستند؛ انسانهای کمعمق، سطحی و بعضاً دارای جهانبینیهای عجیبوغریبی بشوند.
نکته بسیار مهم این است که تعلیم فراتر از این است که معلمی میخواهد به دانشآموزان مطالبی بیاموزد و سپس برای اطمینان از اینکه آنها درس را فراگرفتهاند ارزشیابی انجام دهد.
شاید بهظاهر، این عمل چندان بزرگ نباشد ولی در پس پرده خود چنان از پیشفرضهای فلسفی برخوردار است که اگر بدانها دقت نشود، ممکن است پس از چند نسل فرهنگ، تفکر و سایر امور بنیادین یک ملت را دچار تغییر کند.
در قدم اول و خود نحوه تعلیم و تربیت فلاسفه نظرهای گوناگونی دارند. بهطور مثال سقراط بهجای درس «گفتن»، بیشتر پرسش میکرد تا به عمق مسائل برسد، به جای اینکه بیشتر بگوید. یا درجایی دیگر فیلسوف و روانشناس آمریکایی «جان دیوئی» از بنیانگذاران فلسفه تعلیم و تربیت معتقد است که درس دادن باید بر اساس مسئله باشد.
یعنی آنکه نخست باید دانشآموز درگیر مسئله شده باشد تا فرآیند درسآموزی آغاز شود. وقتی دانشآموز مسئلهای در آن مورد ندارد، عملاً درس گفتن، بیهودهگویی است. اما سؤالی که ممکن است فردی از خود میپرسد، این است که مگر نوعی از آموزش وجود دارد که چارچوبی نداشته ولی در عین حال امر آموزش را انجام داد؟
ژاک دریدا (۱۹۳۰-۲۰۰۴) فیلسوف فرانسوی معتقد است که نمیتوان بدون هیچگونه چارچوبی به تعلیم و تربیت پرداخت اما نکتهی مهم این است که با انتخاب هر چارچوبی، پارادایم و فلسفه پشت سازنده آن چارچوب را پذیرفتهایم و بقیه نظرات و پارادایمها را کنار نهادهایم.
باید بتوانیم اولاً آگاهی کامل نسبت به چارچوب و پارادایمی که انتخاب کردهایم یا از روی عادت استفاده میکنیم داشته باشیم و در قدم بعدی به شناخت جامعی از پارادیم ها و ساختهای دیگر برسیم، چهبسا پارادایم بهتری وجود داشته باشد که بتوانیم جایگزین آن کنیم.
درواقع بعدازاین بحثها، نتیجهای که در بردارد این است که چه توجه کنیم و چه توجه نکنیم، نحوه تدریس و مطالبی که برای «گفتن» به دانشآموز انتخاب میشود دارای فلسفه و چارچوب خاصی است که اگر بخواهیم بهصورت «کل» ببینیم به دانشآموز یک جهانبینی خاص خواهد داد که اثر خود را در طی سالیان طولانی بر رفتار و کردار دانش آموزان نشان خواهد داد.
اهمیت توجه به این نکته یعنی «دادن یک جهانبینی» به دانشآموز ازآنجهت است که اثر خود را بر روی یک ملت و یک کشور، در کوتاهمدت نشان نمیدهد بلکه سالهای طولانی باید بگذرد تا زمانی که وقتِ میوه دادن تفکری که بذرش را معلم در ذهن او قرار داده، برسد. یعنی چیزی از مرتبه یک نسل!
نگاه علم به دین
چگونه با زبان ساده به دانشآموزان علم و دین را آموزش دهیم؟ نگاهی به مدارس فارادیحال اگر تصور کنیم که این آموزش و تعلیم بر اساس مبانی نادرست بوده است، ممکن است بهمرور یک ملت را دچار انحراف و کج روی نماید، مطلبی که پرداختن به موضوع «آموزش فلسفی» را دوچندان مهم میگرداند.
حال در میان مسائل زیادی که مربوط به «آموزش فلسفی» است، موضوع نگاه علم[۲] به سایر مسائل بشری از جمله دین اهمیت ویژهای برخوردار است.
بحثی که تقریباً از زمان قرونوسطا شدت مضاعفی گرفت، اینکه آیا بین علم و دین[۳] تضاد گفتمانی وجود دارد؟ آیا نگاه علم به جهان[۴] با نگاه دین به آن متفاوت است؟
خواسته یا ناخواسته جوابهای پیرامونی این پرسسش بزرگ[۵] در ساختهای آموزشی جوامع و دانشگاهها راه پیدا کرد و علم و نحوه بیان آن سمت و سویی بعضاً مشخص و هدفی خاص به خود گرفت.
بارزترین مشخصه این هدف، تعارض ضمنی علم با دین بود. یعنی جمعیت غالب دانشمندان علوم[۶] به این سمت گرایش پیدا کردند که مرزی بین علم و دین است و این دو نگاهی متفاوت به جهان دارند و اگر در حوزهای در حال بحث علمی هستیم، نباید پای مذهب و دین را به آن بازکنیم.
نتیجه آن بدین شکل بود که اگر کتب علمی قبلتر رنگ و بویی فلسفی داشتند (مانند کتب ماخ، نیوتون، بیرونی و …)، این قسمت از کتب علمی رخت بربست و جای آن متنها و بحثهای صرفاً علمی به تعریف جامعه علمی فراگرفت.
کمکم رسوخ این تفکر به سطوح پایینتر آموزش و قسمتهای دیگر مانند فرهنگ، اقتصاد و … باعث آن شد که از سنین کمتر آموزش با این فلسفه که «علم و دین از هم جدا و بعضاً تعارض دارند » آغاز شود. حالآنکه مسئله بزرگتر از این بحثها بود.
با فروکش کردن تب علمگرایی[۷] در اواخر قرن بیستم، مجال برای نظراتی دیگر پیدا شد و ناتوانی علم در برخی عرصه در جواب دادن مشکلات و مسئلههای پیشآمده کمک کرد که دانشمندان به نظرات و ایدههای دیگر توجه پیدا کنند.
اما هنوز در میان عامه مردم، مسئله علم و دین به صورتی دیده میشود که گویی این دو در تضاد هم هستند و به دو گونه جدا از هم جهان را میبینند که نتیجه مستقیم آموزش چندین دهه به این شکل است.
اما در سالهای اخیر با ظهور عرصههای مختلف علم مانند روبوتیک، نوروساینس[۸]، علوم شناختی[۹] و سایر علوم بینرشتهای، بحث علم و دین دوباره داغ شده است، حالآنکه هنوز سیستم تعلیم و فلسفه آموزشی مبتنی بر آن، برای دههها پیش است.
در این میان البته دانشگاهها و مؤسساتی به وجود آمدند که بعضاً خلاف جو غالب فکر میکردند و نهتنها علم و دین را در تعارض باهم نمیبینند، بلکه در کنار هم و کمک هم دیگر به آنها نگاه میکنند.
یکی از این مؤسسات، بنیاد تمپلتون است که در سال ۱۹۸۷ توسط جان تمپلتون در آمریکا پایهگذاری شد. بنیاد تمپلتون هدفش را کمک به پروژههای علمی اعلام کرده است که به سؤالات اساسی بشر میپردازد و بر همین اساس سالیانه بیش از حدود ۷۰ میلیون دلار کمکهزینه کارهای علمی را تقبّل می کند.
از مهمترین جوایزی که این موسسه میدهد، جایزه یکمیلیون دلاری تمپلتون، به کسی است که درزمینهء فهم بشر به سؤالات اساسیاش بیشترین تلاشها را کرده باشد، هرسال اعطا میشود.
گذشته از تمام پروژههایی که بنیاد تمپلتون هزینههای آن را برعهدهگرفته است[۱۰] این بنیاد پروژهای ویژه در حوزه علم و دین تعریف کرده و از آن حمایت میکند. در سال ۲۰۰۹ بنیاد تمپلتون پروژهای تحت عنوان LASAR[11] را حمایت کرد که اجرای آن توسط موسسه فارادی واقع در کمبریج انگلستان برعهدهگرفته شده است.
خود موسسه فارادی که زیرمجموعه کلیسا سنت ادموند و از پژوهشکدههای دانشگاه کمبریج است، چندین سال است که بهطور تخصصی بر روی بحث علم و دین از جنبههای گوناگون کار میکند ازجمله همین پروژه LASAR که مدیریت آن را بر عهده دارد.
پس از تعریف پروژه LASAR در موسسه فارادی، سرپرستی و امور اجرایی بر عهده دو تن از اساتید دانشگاه، آقای دکتر «تبر[۱۲]» از دانشگاه کمبریج و خانم دکتر «بیلینگسلی[۱۳]» از «دانشگاه ریدینگ[۱۴]» قرار داده شد.
ادامه دارد …
[۱] Faraday Schools
[۲] Science
[۳] (Religion)
[۴] (Universe)
[۵] (Big Question)
[۶] (Scientist)
[۷] (Scientism)
[۸] (Neuroscience)
[۹] (cognitive science)
[۱۰] که میتوان در سایت بنیاد (www.templeton.org) مشاهده کرد
[۱۱] (Learning about Science and Religion)
[۱۲] Keith S Taber
[۱۳] Berry Bilingsley
[۱۴] Reading
بردار قصد دارد در شماره آتی سلسه مجلات خود، مجلهای با عنوان کاربردی سازی فلسفه منتشر کند.
نویسنده: محمد شرافتی
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری تحلیلی بردار انسانی ،تاریخ انتشار: 15 آبان 1398،کدخبر: - ،www.bordar-ensani.ir