الحمدللّه ربّ العالمین، الصّلاةُ و السلام على جمیع انبیائه و رسله و على سیدنا و نبینا خاتم النبیین و على الائمة الهداة من اهل بیته و الخیرة من آله و صَحبه، و السلام علینا و على عباد اللّه الصالحین. فرصتى است که در محیطى اختصاص یافته به تربیت و تعلیم، با جمعى از برادران و خواهران ارجمند گفتگویى داشته باشیم. چه بهتر که، طبق معمول، زمینه گفتگو مطلبى در ارتباط نزدیک با تربیت و تعلیم فرزندانمان باشد. زمینهاى که براى مذاکره امروز در نظر گرفته شده عبارت است از درگیرى دو نسل در خانواده.
اصولاً درگیرى دو نسلِ نوسال و جوانسال با نسل قبل از آن، از مسائل اجتماعى قابل ملاحظه عصر ماست. این درگیرى در جامعههاى مختلف، با نظامهاى اقتصادى و اجتماعى و فکرى مختلف، مورد توجه است. اگر تنها به آن مقدار از آنچه در نشریات عمومى یا کتابها منعکس مىشود توجه کرده باشید، خواهید دید این درگیرى یکى از مسایل بسیار مهم زمان ماست. از نسل جوان و نوجوان، امروز بیشتر با برچسب نسل سرکش و عصیانگر یاد مىشود. آیا این درگیرى از نقطههاى ضعف زندگى بشر در عصر ماست یا از نقطههاى قوت آن؟ دو نظر کاملاً متخالف در این باره اظهار مىشود. یک عده برآنند که این درگیرى و سرکشى و سر تسلیم فرونیاوردن در برابر آنچه نسل قبل، از نسل نو مىخواهد، نشانه تحرک، پویایى، نوآفرینى و سرعت پیدا کردن آهنگ تکامل و پیشرفت در جامعه بشرى است. شنیدهاید که سخن نوآر که نو را حلاوتى است دگر! از نظر آنان، همه چیز نوآر که نو را حلاوتى است دگر! براى رسیدن به نو، راهى جز پشت پا زدن به کهنهها نیست. این عده دلدارى هم مىدهند و توصیه نیز مىکنند که غصه نخورید که در این تحرک و پویایى مقدارى از چیزهایى که شما عمرى به آنها دل بستهاید خراب مىشود و از بین مىرود. غصهاش را نخورید! «تا پریشان نشود کار به سامان نرسد.» تا یک ساختمان کهنه فرسوده نامتناسب را خراب نکنیم و حتى آشغال و خاکروبه آن را بیرون نریزیم، جا براى ساختمان تازه دلپذیرِ نو متناسبتر با نیازهاى زمان باز نمىشود. آیا مىشود خانهاى کلنگى بخرید، بگویید من هم مىخواهم این ساختمان کلنگى را به عنوان عتیقه حفظ کنم و هم مىخواهم در همین جا یک ساختمان به درد بخور متناسب با احتیاجات روز بسازم؟ مگر اینکه اصلاً روى سقف و بالاى آن ساختمانِ کهنه یک سقف کامل بزنید و از فضاى روى آن استفاده کنید ـ، اما چه کسى چنین مىکند؟ بنابراین، از اینکه آن درهاى کهنه چوبى را که لولا هم نداشت، ولى میراث گذشته بود و یادآور خاطرات دیرین بود و عمرى با آنها خو و انس گرفته بودید خراب کنید، غمین مباشید؛ درى بهتر، شایستهتر، متناسبتر، با اتاقى بهتر جانشین آن خواهد شد. این یک برداشت؛ برداشتى صددرصد مثبت، همراه با قدردانى و ارج نهادن به طغیانگرى و عصیان و سرکشىِ نسل جوان. این گروه مىگوید، اصلاً به جاى آنکه از این سرکشى و طغیان و ویرانگرى که مقدمه عمران و آبادى بعد است بنالیم، باید بدان ببالیم. افتخار کنیم در عصرى هستیم که حرکت نسل نو سرعت بیشترى دارد؛ خرابیهاى بیشتر نشان مىدهد و به دنبالش آبادیهاى بهتر. اما دستهاى دیگر نظرى دیگر دارند و یکسره از این سرکشى و عصیان مىنالند: اى بابا! روزگار خراب شده؛ بچهها، پسرها و دخترها دیگر به حرف ما گوش نمىدهند؛ ما را نمىپسندند؛ ما براى آنها دِمُده شدهایم؛ نه حاضرند لباس ما را تنشان کنند، نه حاضرند مثل ما غذا بخورند، نه مثل ما لباس بپوشند، نه مثل ما آمد و شد داشته باشند. هیچ چیز آنها به ما نمىخورد. این گروه، این عصیانگرى و سرکشى و کنار نهادن ارزشهاى دیرین را یکسره محکوم مىکنند و نشانه انحطاط (انحطاط اخلاقى، انحطاط اجتماعى و انحطاط معنوى) در نسل جوان مىدانند و همواره وقتى با صاحبنظران روبرو مىشوند مىگویند، آقا فکرى کنید! همه چیز دارد از دست مىرود. با دلواپسى و نگرانى با این رویداد روبرو مىشوند. خوب، کدامیک از این دو دید صحیح است؟ هیچکدام!
درباره این موضوع، که از موضوعات مهم عصر ماست، از دو دیدگاه مىتوان مطالعه کرد. یکى از دیدگاه تعالیم اسلام و آورده وحى (آیین ما در این زمینه چه دید و چه نظرى دارد و چه موضعى گرفته) و یکى صرفاً با دید علمى و تحلیل انسانى و اجتماعى، بدون اینکه بخواهیم در ارتباط با آورده وحى نظر بدهیم. یک کار علمى اسلامى و یک کار علمى تجربى. البته راه سوم این است که این دو ناظر در کنار یکدیگر و با هم این مسأله مهم را مورد مطالعه قرار بدهند، که در این صورت نتیجه بهتر و براى ما به درد خورتر خواهد بود.
من اجمالاً به دوستانى که در این جلسه حضور دارند و واقعاً نسبت به این مسائل علاقه دارند و، از این بالاتر، در برابر این گونه نیازهاى مهم اجتماعى احساس تعهد و مسئولیت مىکنند، یادآورى مىکنم که این موضوع از زمینههاى بس ارزنده براى تحقیق و مطالعه است. جا دارد کسانى که اهل این مطالعات هستند یکدیگر را بشناسند و با کمک یکدیگر روى این مسأله از هر دو دیدگاه کار بکنند و نتایجى هر روز نوتر و نوتر در اختیار بگذارند. چه بهتر که بخشى از نشریات مدرسه براى اولیا حامل و حامى نتایج بررسى این گروه باشد. آنچه امشب ترجیح دادم در این دیدار به آن بپردازم فقط آن بخش اول است؛ یعنى کلیاتى که در تعالیم اسلامى در این زمینه هست و مىتواند راهنماى ما در مورد مسائل جزئى و تفصیلى باشد.
از تعالیم اسلام در این زمینه این طور به دست مىآید که اسلام درگیرى دو نسل را به دو شکل و به دو گروه و صنف کاملاً متمایز تقسیم کرده و در هر یک از این دو گروه و شکل و زمینه نظرى روشن دارد. زمینه اول عبارت است از درگیرى دو نسل بر سر حق و باطل، عدل و ظلم، خیر و شر. این درگیرى ممکن است از ناحیه نسل نوسال و نوپا در برابر نسل میانسال و قدیمىتر باشد و ممکن است به عکس باشد.
من با صراحت به پدران و مادران حاضر در این جلسه اعلام مىکنم، در نسل جوان و نوجوان، درصد و سطح، و حتى گرما و حرارت گرایش فطرى به حق و عدل و خیر، از گرایش نسل میانسال و قدیمىتر بسیار بالاتر است. البته ممکن است در فلان آقا یا فلان خانم میزان حقپرستى، حقخواهى، حقدوستى، عدلدوستى و خیرخواهى بیش از دیگرى باشد، اما این امر اقلّى است. اما درصد و سطح حقگرایى، حقدوستى، حقپرستى، خیردوستى، و بخصوص عدلدوستى، در نسل نوجوان و جوان به طور معمول بالاترست؛ و چه تیرهبخت قومى و مردمى که از این زمینه خداداد مساعد بهرهبردارى شایسته نکند! مبادا آن قوم تیرهبخت ما باشیم!
جایى بودم؛ پدرى در راه حق به تلفنى پاسخ مىداد. پسر هجده ـ نوزده ساله او ناظر این تلفن بود. پدر در تلفن با یک مقدار تعارفات صحبت مىکرد.
پسر از گوشه و کنار مطلب حدس زد طرف کیست. بعد از تلفن از پدر پرسید، بابا، با چه کسى صحبت مىکردى؟ گفت، با فلان کس. پسر گفت، اینکه طرز صحبت کردن با اینها نیست! گفت، مگر چطور بود؟ گفت، با اینها تعارف کردن گناه است؛ او یک انسان ضد حق و ضد عدل بود، چرا با او اینگونه سخن گفتى؟ اگر شما، با کوتهبینى و سادهانگارى، زود این واکنش بچه را با این برچسب که بچه است و خام است و هنوز چم و خم زندگى و روزگار را نمىداند و از آداب معاشرت و سنن روابط اجتماعى بى بهره است محکوم کنید و بر آن داغ باطله بزنید، من و شما اگر این کار را کردیم، در شمار آن قوم بدبخت درآمدهایم.
دوستانى تشریف دارند که مسئولان و مربیان واحدهاى گوناگون آموزشى هستند. دلم مىخواست مجلس ما وقت بیشترى مىداشت و اجازه مىداد تا تبادل نظر کنیم نه اینکه فقط بنده حرف بزنم و شما گوش کنید. دلم مىخواست از رفقا خواهش مىکردم تجربه خود را در این سالیانِ درازِ برخورد با نسل جوان طرح کنند تا ببینیم آیا آنها هم این عرض من را مبنى بر اینکه در نسل نوجوان و جوان زمینه فکرىِ دست نخوردهتر، آمادهتر و سازندهترى در زمینه گرایش به حق و عدل و خیر یافتهاند تأیید مىکنند، یا احیاناً آنها تجربه دیگرى دارند. ولى اسلام براى اینکه در این مورد نظرى جامع داده باشد حقگرایى را منحصر در جوانها نمىکند. گاهى اوقات مسأله برعکس است. گاهى پدرى، مادرى، پدربزرگى، مادربزرگى، در راه حق و عدل و خیر است و با فرزندان و فرزندزادگانى مسخ شده، خودپرست، و نه حقپرست، روبروست؛ تکلیف او را هم باید روشن کرد. مسأله از دید اسلام روى جوانى و پیرى دور نمىزند، بلکه روى حقپرستى، حقگرایى و باطلگرایى دور مىزند؛ لذا قرآن خطاب به نسل جوان مطلبى در این باره دارد؛ خطاب به پدر و مادر و نسل میانسال و بزرگسال نیز تذکرى در این باره دارد؛ خطاب به همه، بدون تفاوت میان کوچک و بزرگ، نیز یادآورى مؤکّدى دارد. خطاب به نسل نوجوان مىگوید: «و وصّینا الانسان بوالدیه حَمَلَتهُ اُمُّهُ وَهناً عَلى وَهنٍ و فِصاله فى عامَینِ اَنِ اشکرلى و لِوالِدیک الِىَّ المصیر و ان جاهداک عَلى اَنْ تُشرِکَ بى ما لَیسَ لَکَ بِهِ علم فَلا تُطِعهُما و صاحِبهُما فى الدُّنیا مَعروفاً و اتَّبِع سَبیلَ مَن اَنابَ اِلىَّ ثُمَّ اِلَىَّ مَرْجِعُکُم فَاُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلون.» به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادر با چه حال زار و ناتوانى بار این فرزند را کشید! باردارىاش تا از شیر بازداشتنش دست کم دو سال طول کشید. ـ دو سال! شما چند سال زندگى مىکنید؟ اگر مادرى چهار فرزند بیاورد، شش تا هشت سال از بهترین سالهاى زندگىاش را در این راه سرمایهگذارى کرده است. اى فرزند، هشیار باش! مواظب باش! پاس و سپاس این خدمت مادر و پدر را بدار! سپاسگزار من که خدایت هستم و پدر و مادرت باش! یادت نرود که عاقبت پیش من مىآیى. حساب این کار را از تو خواهم خواست. با این تأکید خطاب به نسل جوانسال و میانسال، پاسدارى از پدر و مادر را مىخواهد. اما با تمام این تأکیدها اظهار مىدارد که اگر پدر و مادر به تو ور رفتند که در کنار آفریدگار جهان خدا یا خدایانى را مورد پرستش و اطاعت قرار بدهى و به خدایى بگیرى، در این صورت به حرفشان گوش نکن! فقط یک کار بکن: تا زنده هستند سعى کن با آنها مماشات کنى. خوب زندگى کن، اما به حرفشان گوش نده. راه خود را برو؛ عصیانگر باش؛ برو دنبال راه آنهایى که به سوى من (خدایت) روآوردند و بازگشتند. بعد پیش من مىآیید و در آن هنگام به شما خواهم گفت چه کار مىکردید. حسابها را آنجا صاف مىکنم.
«و وصّینا الانسانَ بوالدیه حُسناً و اِن جاهداک لشترک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما. الىّ مرجعکم و انبّئکم بما کنتم تعملون.» این آیه نیز همان مضمون را به صورت فشردهتر دارد. خوب، نسل جوان از این دستور اسلام چه مىفهمد؟ آیا مىفهمد که همیشه باید سر به راه و دنبالهرو پدر و مادر باشد؟ بسیار براى من تلخ است که حتى از میان دوستان خودمان، پدران و مادرانى تماس مىگیرند و مراجعه مىکنند، مىگویند فلانى، مىتوانى ما را راهنمایى کنى؟ مىگویم، چه فرمایشى دارید؟ چه مشکلى پیش آمده؟ مىگویند هیچ، بچهها سر به هوا شدهاند. به راه دیگرى مىروند. مىپرسم، به کدام راه؟ وقتى خوب تحقیق مىکنى مىبینى آقا پسر و خانم دختر نسبت به پدر و مادرش در راه حق جدىتر، رهروتر، و کوشاتر است و اختلاف پدر و مادر و دختر و پسر بر سر این است که پدر و مادر مىخواهند در این حقپرستى و حقپایى و راهحق پویى ترمز او باشند و او تن به این ترمز نمىدهد. بنده در پاسخ این پدران و مادران چه پاسخى بدهم؟ نمىدانم شما چه صلاح مىدانید، ولى صلاح خدا این است که مىگوید تو وظیفه دارى به جاى اینکه بچهها را نصیحت کنى مدتى پدر و مادر را نصیحت کنى؛ بگو اى مسلمان، کجاى کارى؟! افتخار کن که فرزندت از تو در راه حق کوشاتر و پویاتر است. این چه ژست نامطلوبى است که گرفتهاى؟ کمکش کن! ترمز او مباش! بنده به ناچار طبق توصیه خداوند همین کار را کردهام، و باز هم مىکنم. قرآن این نوع عصیانگرى و برآشفتن و تن به فرمان و دلخواه پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ در ندادن را تکریم و تجلیل و توصیه مىکند و اصلاً فرمان مىدهد که «و ان جاهداک ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما.» من فقط باید به بچهها همان نصیحت قرآن را بکنم که «و صاحبهما فى الدنیا معروفاً»؛ راهت را برو، در عین حال با پدر و مادرى که جور دیگر مىاندیشند و عمل مىکنند پرخاشگرى مکن؛ مماشات بکن.
پدرى گله مىکرد که دخترم به خانه آمده، مىگوید بابا، آیا این قالیچه ابریشمى که روى آن قالى کاشان انداختى در خانه ما زیادى نیست؟ فکر کن بچههاى عمهام، که خواهر توست، خرج تحصیل ندارند؛ عید که مىآید نمىتوانند لباس حسابى تنشان بکنند؛ آیا این سزاوار است که در خانه تو قالیچه ابریشمى روى قالى کاشان بیفتد ولى آنها اینطور باشند؟ بعد این دختر در این مورد به پدر اصرار و پافشارى مىکند؛ پدر دلخور مىشود و شکایت پیش ما مىآورد که آقا، چکار کنیم تا این بچهها اینقدر در کارها فضولى نکنند؟ مسلمان! اسلام، نوجوانِ فضول بار مىآورد. اگر دلت نمىخواهد، برو به آیین دیگرى ملتزم شو. به پدر و مادر هم همین را مىگوید، «یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُم اَمْوالُکُم وَ لا اولادُکُم عَن ذِکر اللَّه وَ مَن یَفْعَل ذَلِکَ فاولئِکَ هُمُ الخاسِرُون.»
اى انسانهاى صاحب عقیده و معتقد به خدا و راه خدا! اگر دیدید بچهها به راه باطل مىروند و شما را به راه باطل مىکشانند و علاقه به بچهها مانع حقخواهى و حقپرستى و راه حق پویى شماست، از بچهها صرف نظر کنید نه از راه حق. چه افرادى را مىشناسم که ده ـ پانزده سال دنبال این حرفها دویدند، حالا مىبینند واقعاً زندگى را باختهاند. دائماً مىگویند فلانى، اشتباه رفتیم، عمر خود را ضایع کردیم، این سالهاى ارزنده را تباه کردیم؛ نمىارزید! بله، نمىارزد. «لا تُلهکم اموالکُم وَ لا اولادکم عَن ذِکراللَّه و مَن یَفعَل ذلِکَ فاولئکَ هُمُ الخاسرون.» ایمان و عمل بر طبق ایمان مایه نزدیکى به حق است. این است که سعادت و امنیت خاطر در دو سرا مىآورد. فرمان قرآن به نسل میانسال و بزرگسالِ حقپرستى که در برابر گرایشهاى باطلِ بچهها و جوانها قرار مىگیرد این است؛ فرمان عمومى: «قل ان کان آبائُکُم و ابنائُکُم و اِخوانُکُم و اَزواجُکُم و عشیرتکُم و اَموالٌ اقترفتموها و تجارةٌ تَخشَونَ کَسادَها و مَساکِنُ تَرضونَها اَحَبَّ اِلَیکُم مِنَ اللّه و رَسُولِهِ وَ جهادٍ فى سَبیلِه فتربَّصوا حتّى یأتى اللّه بِاَمرِهِ و اللّه لایَهدِى القَومَ الفاسِقین.» اگر پدرانتان (براى شما نوجوانها)، پسرانتان (براى شما میانسالها)، برادرانتان، همسرانتان، قوم و خویشانتان، ثروتى که به دست آوردید، تجارت و داد و ستدى که از کسادشدنش بیمناک هستید، خانه و کاشانه و زادگاه و شهر و دیارى که از آن خوشتان مىآید و آن را مىپسندید، اگر اینها پیش شما دوست داشتنىتر از خدا و پیامبر خدا و جهاد و فداکارى در راه خداست، حرفى نیست؛ فقط مىگویم منتظر نتیجه شوم این وضع باشید و در انتظار آن باشید که فرمان قدر الهى فرا خواهد رسید. بعد هم بیخود نگویید «اهدنا الصراط المستقیم».
اى پدران و مادران؛ اى انسانهایى که براى شما ارزش و محبوبیت این چیزها از خدا و پیامبر و فداکارى در راه او بیشتر است، بیخود اهدنا الصراط المستقیم نگویید؛ چون خداوند مردم دنیادوستِ تبهکار را هدایت نمىکند. درگیرى دو نسل وقتى بر سر حق و خیر و عدل، از یکسو، و باطل و شر و ظلم، از سوى دیگر باشد، دستور قاطع و روشن قرآن این است. ابهامى ندارد. فقط یک سؤال پیش مىآید. گاهى، هم ما حق را مىواهیم و هم بچهها. یعنى، از نظر اینکه هر دو حق را مىخواهیم با هم اختلاف نداریم. هم ما خیر مىخواهیم هم بچهها؛ هم ما عدل مىخواهیم هم بچهها؛ اختلاف نظر در این است که ما مىگوییم حق این است و آنها مىگویند حق آن است. ما مىگوییم عدل این است، آنها مىگویند عدل آن است. ما مىگوییم خیر این است، آنها مىگویند خیر آن است. اینجا چکار کنیم؟ اینجا تکلیف روشن است. جناب عالى، به
عنوان پدر و مادر، ولایت فکرى بر فرزندتان ندارید. فرزندتان هم به عنوان اینکه من جوانم و بهتر مىفهمم ولایت فکرى بر سرکار ندارد. هیچ کدام بر همدیگر ولایت فکرى ندارید. ولایت فکرى مالِ وحى است و آگاهان وحى در دایره وحى؛ مال علم است و مطالعات حساب شده در قلمرو علم. نه شما به عنوان پدر و مادر درصدد تحمیل نظرتان در نسل نو باشید و نه نسل نو درصدد تحمیل بر شما. اگر ملجأ و مرجعى دارید که طرفین مىپذیرید، به او مراجعه کنید. اگر مىخواهید با همدیگر کاوش مشترک و مباحثه داشته باشید، خوب، چه اشکال دارد که پدر با بچهاش بنشیند گفتگوى آرام با حق مساوى داشته باشد؟ چه اشکالى دارد که پدر با دخترش، مادر با پسرش، پدر و مادر با دختر و پسرشان، امکانى براى تبادل نظر سالم در داخل خانواده به وجود بیاورند؟ آیا حتماً باید در مسائل فکرى به عنوان ولىّ اظهار نظر کنند؟ اسلام چنین چیزى نگفته است. بالاتر از این، اسلام مىگوید فرزندانى که به راه باطل مىروند و بعد در روز رستاخیز مىگویند خدایا، اینها هستند بزرگترهاى ما و بزرگان ما و اینها ما را گمراه کردند؛ به آنها گفته مىشود شما مسئولیت خودتان را داشتید؛ مىخواستید به حرف اینها گوش نکنید. این تربیت اسلام است. اسلامى که به فرزند مىگوید تقلید از پدر و مادر تقلیدى باطل است، شما از این فرزند چه توقع دارید؟ به پدر و مادرى که بگویند خدایا، بچهها ما را به این راه کشاندهاند، مىگوید مگر نگفتم دنبالهرو بچههاى عزیزدردانهتان نباشید؟ استقلال! مگر بچه شما وقتى به سن بلوغ و تکلیف مىرسد وظیفه ندارد خودش درباره همه مسایل تحقیق کند و از نو دین خودش را انتخاب کند؟ مگر شما نمىگویید اسلام چنین دینى است؟ پس چرا حاضر نیستید به لوازم این دین و به لوازم این مبناى ارزنده عالى انسانى تن در بدهید؟ هم خدا را مىخواهید هم خرما را! به این مسایلِ عالىِ اسلام فقط وقتى سرِ منبرها و در مقالات گفته مىشود افتخار مىکنید، اما در مقام عمل از آن وحشت دارید؟
درگیرى دو نسل در زمینه حق و باطل، خیر و شر، حق و عدل: اسلام این درگیرى را نه شوم دانسته و نه بد تلقى کرده، بلکه آن را عامل تکامل و تحرک و پویایى جامعه و حقپویى و حقیابى و حقجویى انسانها شناخته است. توصیه مىکنم، بر طبق توصیه اسلام، بکوشید در داخل خانواده حقْ محور برخورد فکرى شما باشد. بزرگترها، به حق تن در بدهید! بچهها، به حق تن دربدهید! بگذارید خانواده هر مسلمانى براستى خانواده اسلامى باشد؛ یعنى تسلیم در برابر حق.
و، اما زمینه دوم درگیرى در مسائل دیگر است. مسائل دیگرى که در داخل خانواده زمینه درگیرى پدر و مادر و بچهها مىشود به دو بخش تقسیم مىشود: یکى بخش مربوط به رعایت حدود و حقوق پدر و مادر و فرزندان؛ حق متقابل. دستور اسلام در این باره این است که اى مسلمان، خواه جوانسال باشید خواه میانسال یا بزرگسال، سعى کن حقوق و حدود دیگران را رعایت کنى، ولو آنها حقوق و حدود تو را رعایت نکنند. مگر این قرآن، این اسلام، این حدیث و سنت نیست که ما را دعوت مىکند به شعار «صِل مَن قَطَعَک»؟ چه شعارى! تا آنجا که به خودسازى فردى مربوط است و تا آنجا که عوارض نامطلوب اجتماعى به وجود نمىآورد، اى انسان، صِل من قَطَعَک! پدر، مادر، اگر بچهات قدرناشناس است تو وظایفى را که نسبت به آنها دارى عمل کن. همینطور اى فرزندان، «و قَضَا رَبُّک الا تعبُدُوا الا ایّاهُ و بالوالدَینِ احساناً، امّا یَبلُغنَّ عِندَکَ الکِبَر، اَحَدُهُما او کِلاهُما، فَلا تَقُل لَّهُما اُفٍ و لا تَنهَرهُما و قُل لَهُما قولاً کریماً. وَ اخفِض لَهُما جِناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ و قُل رَبِّ ارحَمهُما کما رَبَّیانى صغیراً.»
فرمان خدایت این است که جز یک خداى یکتا را مپرستید و با پدر و مادر خوشرفتار باشید. اگر پدر یا مادر، یا هر دو، پیش تو بودند و به سن پیرى رسیدند، در پرستارى از آنها حتى واى هم نگو! آنها را آزار نده. با آنها با احترام حرف بزن. بال براى آنها بر زمین بگستر. براى آنها بال تواضع بر زمین بگستر؛ تواضعى از روى عاطفه و رحمت و مهر و دلسوزى. حتى دعا کن، بگو خدایا، پدر و مادرم را مشمول مهر خودت قرار بده، همانطور که آنها مرا در کودکى پروریدند و پرورش دادند. البته همین آیه یادآور عهد بزرگ فرزند بر پدر و مادر است، چون میگوید، «و قل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیراً»؛ همانطور که آنها وقتى من کودک بودم مرا پرورش دادند... معلوم مىشود پدر و مادر باید در پرورش فرزندان کوشا باشند تا درخور این دعا باشند.
به خودم و به شما توصیه مىکنم، اگر مىخواهیم بچهها در روز فرسودگى و سالخوردگى و پیرى و از کار افتادگى براى ما بچه هاى دلسوزى باشند، همین حالا این مطلب را به آنها یاد بدهیم. چه جور یاد بدهیم؟ آیا به این شکل که دائماً در خانه شعار قرآنى درست کنیم که «و اخفض لهما جناح الذُّلّ من الرَّحمَةَ» مثل آدم طلبکار! درست مثل اینهایى که در مغازه تابلو زدهاند که امروز نقد، فردا نسیه. یا با عمل نشان بدهیم؟ اگر من و شما امروز با عاطفه و محبت و دلسوزى مراقب پدر و مادر بودیم، بچهها خود به خود این را یاد مىگیرند. خانم، دختر شما که در خانه دهها بار ناظر این بوده است که به شوهرتان گفتید، «آخر من تا کى باید در پرستارى کردن از مادرت با تو همکارى کنم؟» چه انتظارى مىرود که این دختر فردا پرستار شما و شوهرتان باشد؟ چند درصد از ما عملاً به این بچهها درس پدردارى و مادردارى مىدهیم؟ ـ لااقل به خودمان راست بگوییم!
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از مردمسالاری آنلاین، تاریخ انتشار: ۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۵۲۸۵۲، www..mardomsalari.ir