شعار شال: استاد برجسته مهندسی ژنتیک و ایمنی زیستی و موسس پژوهشگاه بیوتکنولوژی کشاورزی که ۱۵ خردادماه ۱۴۰۰ در پی ابتلا به بیماری کرونا در تهران درگذشت برای بسیاری عمدتا به واسطه ابداع نخستین برنج تراریخته مقاوم به کرم ساقه خوار جهان با فناوری مهندسی ژنتیک و کوششهایی که طی ۱۶ سال (۱۳۸۴ تا پایان حیاتش) برای بهرهمندی کشاورزان کشور از فناوری مهندسی ژنتیک و مقابله با کارشکنیها و مانعتراشیهای جریان مخالف تولید ملی محصولات تراریخته داشت شناخته میشود در حالی که قرهیاضی به عنوان محققی کارکشته و مدیری مجرب و توانمند در حوزه پژوهش دغدغههایی بسیار فراتر از حوزه بیوتکنولوژی داشت.
وی در دوره نسبتا کوتاهی که ریاست امور پژوهش و فناوری سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور را برعهده داشت (از خرداد ۹۴ به مدت حدود دو سال) تحولی جدی در میزان و نحوه توزیع اعتبارات پژوهشی ایجاد کرد و در شرایطی که به دلیل کاهش شدید قیمت نفت و به تبع آن درآمدهای پیش بینی شده دولت انتظار میرفت بودجه پژوهش کشور به شدت کاهش پیدا کند تاریخیترین میزان تخصیص اعتبار به بخش پژوهش را رقم زد.
زندهیاد دکتر قرهیاضی چند هفته قبل از بیماری و فوت نابه هنگامش در گفتوگویی با خبرنگار دیدهبان علم ایران به بیان دغدغهها و نگرانیهای خود درباره چشمانداز نگرانکننده پژوهش کشور و مشکلات پژوهشگران و تبعات آن همچون تشدید مهاجرت نخبگان و انزوا و سرخوردگی نخبگان داخل کشور پرداخته بود.
متاسفانه مشغله شدید دکتر قرهیاضی در روزهای منتهی به بیماری ایشان و ملاحظات روزهای پس از فوتشان مجال انتشار این مصاحبه را نداد، اما به رسم امانتداری و با توجه به تاکید دکتر قرهیاضی بر انجام این مصاحبه و بیان دغدغههایشان و به امید این که نقل این دلنگرانیها و توصیهها بتواند در التفات بیشتر به بخش پژوهش و کمک به کاهش مشکلات این بخش موثر باشد متن مصاحبه همزمان با هفته پژوهش با حذف و تعدیلهایی تقدیم میشود:
«دکتر بهزاد قرهیاضی، استاد مهندسی ژنتیک و ایمنی زیستی پژوهشگاه بیوتکنولوژی کشاورزی به واسطه تحقیقات پیشروانهاش در زمینه تولید محصولات مهندسی ژنتیک و هجمه شدید جریانهای شبه علمی مخالف تولید داخلی محصولات تراریخته وارداتی، یکی از شناختهشدهترین محققان کشاورزی و بیوتکنولوژی کشور به شمار میرود.
او که سابقه معاونت تحقیقات وزیر جهاد کشاورزی در بدو تشکیل این وزارتخانه و اداره و ادغام دو مجموعه عظیم پژوهشی وزارت کشاورزی و وزارت جهاد سازندگی را دارد از معدود مدیرانی است که در کارنامه بلند سوابق اجرایی او، جز مدیریتهای علمی – پژوهشی دیده نمیشود.
قرهیاضی که براساس اطلاعات سامانه علم سنجی وزارت جهاد کشاورزی با وجود همه مسوولیتهای مدیریتی و علمی در بین دو هزار و ۴۰۰ عضو هیات علمی این وزارتخانه از لحاظ G-Index رتبه ۱۰ و از لحاظ اچ ایندکس رتبه ۱۴ را دارد، ریاست انجمن ایمنی زیستی، رئیس اتحادیه انجمنهای علوم کشاورزی مدرن، نمایندگی انجمنهای علمی در شورای عالی عتف، شورای علمی کشور و شورای ملی ایمنی زیستی را نیز بر عهده دارد و گزافه نیست که بگوییم زبان گویای جامعه علمی کشور محسوب میشود.
وی که به بی پروایی مسوولانه و صراحت لهجه فارغ از عافیت طلبیهای رایج شناخته میشود در این مصاحبه که به دعوت او انجام شده از دخالتهای نهادهای بیرونی در حوزه علم و پژوهش و تبعات آن در تشدید مهاجرت نخبگان ابراز نگرانی کرده است.
بحث «مهاجرت نخبگان» از فرط تکرار به سوژهای کاملا نخ نما تبدیل شده و طرح هزارباره آن هم نتوانسته مسوولان را به کمک به رفع این مشکل مجاب کند تا جایی که مدیران دولتی مثل معاون علمی و فناوری رئیس جمهور اساسا وجود مشکلی به عنوان «فرار مغزها» یا «مهاجرت نخبگان» را انکار میکنند و معتقد اند آنچه در کشور اتفاق میافتد «گردش نخبگان» و حتی «شکار مغزها» است! چرا همچنان اصرار دارید به موضوع تکراری و دردسرسازی مثل «مهاجرت نخبگان» بپردازید؟چرخش یا گردش نخبگان پدیده کاملا پسندیدهای است؛ ایرادی هم ندارد که مثلا یک دانشمند ایرانی در استرالیا یا آمریکا یا آلمان مقیم و حتی تبعه شود، چون آزادی انتخاب محل زندگی، حق اولیه بشر است و هر کدام از دانشمندان ما هم که به خارج مهاجرت کرده اند بالقوه میتوانند رابط علمی موثری باشند.
نکته نگران کننده این است که چرا یک دانشمند فرانسوی، یونانی، مالزیایی، برزیلی، چینی یا عراقی به ایران مهاجرت نمیکند؟ چرا به همه کشورهای جهان از اروپا و آمریکا و ژاپن و استرالیا گرفته تا امارات و عراق و چه بسا افغانستان مهاجرت میشود، ولی ایران فقط مهاجرفرست است؟ آیا اتفاقی که در کشور ما میافتد، گردش نخبگان است یا خروج بی بازگشت نخبگان؟ اصولا چند درصد از نخبگان ایرانی به کشور بر میگردند؟
«شاخص برگشت به خانه» که در آمریکا تعریف شده، نشان میدهد از بین ملیتهای مختلف که برای تحصیل به آمریکا میآیند چند درصدشان به کشور مبداء بر میگردند. براساس این شاخص ایرانیان با فاصله زیادی با ملیتهای دیگر کمترین نرخ بازگشت به خانه را دارند.
قرار گرفتن در قعر جدول بازگشت به خانه مهاجران تاسف بار است؛ علت این مساله را چه میدانید؟این وضعیت طبعا نشان دهنده فراهم نبودن فضای لازم برای بهره برداری از علم این متخصصان در کشور یا لااقل وجود چنین ذهنیتی در مهاجران ایرانی است.
در این شرایط اگر از “فرار نخبگان” بگوییم؛ ناروا نگفته ایم! بخشی از آنها به معنای واقعی کلمه از کشور فرار میکنند. پدیدهای که از یک ناهنجاری، نا به سامانی و نا امیدی نسبت به آینده در کشور و یک امیدواری به مقصد مهاجرت شونده حکایت دارد. دولت امارات که اخیرا رابطه دیپلماتیک خود را با رژیم اشغالگر قدس از سر گرفته و به نظر میرسد پیش قدمی هم کرده اعلام کرده که هر کس حتی لیسانس بیوتکنولوژی هم داشته باشد با حقوق مکفی میپذیرد این در حالی است همین کشور قوانین بسیار سختی برای اقامت و تابعیت خارجیها دارد. ولی الان دانه میپاشد.
باید هزاران و شاید دهها هزار نفر تربیت شوند تا تعدادی انگشت شمار در صدر قرار بگیرند و وقتی همانها هم مهاجرت میکنند یعنی هزینههایی که برای تربیت همه آن هزاران نفر صرف شده از بین میرود.
البته خیلی از محققانی که خصوصا در حوزههای نظری و بنیادی کار میکنند بعد از مهاجرت زمینه و امکانات بهتری برای تحقیق دارند و به هر حال کل بشریت از جمله مردم ایران هم از دستاوردهای علمی آنها بهرهمند میشوند!اگر چه مقداری مرزهای تحقیقات کاربردی و بنیادی هم عوض شده و هر برای تحقیق نظری میتوان کاربردی قائل شد، ولی با تعریف سنتی هم نهایتا ۱۰، ۱۵ درصد محققان در حوزه نظری فعالیت دارند. صرف نظر از محققان حوزههای بنیادی که انتظار میرود، مرزهای دانش را گسترش دهند طبعا از هر محققی انتظار میرود که به نیازهای علمی و فناوری پیشرفت کشور و رفاه عمومی پاسخ بدهد.
مثلا در حوزه کشاورزی انتظار میرود با توجه به روند تغییرات اقلیمی و گسترش خشکسالی محققان ما دنبال افزایش بهره وری آب و خاک، جایگزینی محصولات سازگارتر با شوری و خشکی، تولید محصول سالم و بی نیاز از سموم و … باشند. طبیعی است که با توجه به تنوع بالا و تفاوت بسیار شرایط کشورهای پیشرفته اروپایی، آمریکای شمالی و … با ایران، محققان ما پس از مهاجرت و جذب در دانشگاهها و موسسات تحقیقاتی خارجی همسو با اولویتها و نیازهای آنها در مسیری کاملا متفاوت فعالیت کنند؛ بنابراین این که خودمان را فریب بدهیم که نخبگان علمی ما هر جا که باشند در خدمت ایران هستند برای دلداری خودمان و رفع اندوه و تالمی است که بابت از دست دادن ارزشمندترین سرمایههای انسانی کشور احساس میکنیم.
خود من اخیرا حاصل عمر علمی خودم را از دست دادم. دانشمندی که در حرفه خود در داخل کشور مشغول فعالیت بود و عملکرد بسیار موفقی در حوزههای نظری و کاربردی داشت. او به سرعت در یک دانشگاه استرالیا استخدام شده و تجربه و دانش او امروز در خدمت حل مشکلات و نیازهای کشوری در آن سوی دنیا قرار گرفته است.مایه تاسف است که نخبهای را که با دشواریها و هزینههای بسیار تربیت کرده ایم در اوج پختگی، از دست داده ایم. روی چنین نخبگانی نمیتوان قیمت گذاشت، چون فقط هزینهای که صرف یک نفر شده، نیست، وقتی چنین نخبگانی را از دست میدهیم هزینهای را که برای هزاران نفر صرف کرده ایم تا در نهایت دانشمندی درجه اول از بین آنها درآمده از دست دادهایم.این چه فریبی است که نخبگان آن جا هم باشند، آدم ما هستند! فقط، چون هر چند سال یک بار به ایران میآیند و در دانشگاههای داخل سخنرانی میکنند؟! خب یک آمریکایی یا ژاپنی یا آلمانی و … را هم میتوانیم به همین ترتیب دعوت کنیم و به خواسته خود برسیم همان طور که حتی تعدادی از برندگان جایزه نوبل را به ایران آوردیم.
این که یک ایرانی هر جا باشد، سرباز وطن است را من هم قبول دارم، ولی برای تسلای خودم! تا کی میخواهیم چشم خود را بر این واقعیت ببندیم؟
مسالهای که در ماههای اخیر بسیار شنیده میشود، گلایه اعضای هیات علمی دانشگاهها از پایین بودن حقوقها است. در مقابل اظهارنظرهایی هم مطرح میشود مبنی بر این که اعضای هیات علمی در مقایسه با دیگر گروهها دریافتی بسیار بالایی دارند. ممنون میشوم درباره متوسط دریافتی اعضای هیات علمی توضیح شفافی بدهید.حداکثر حقوقی که اعضای هیات علمی با رتبه دانشیاری و استادی – در وزارتخانههای غیر وزارت بهداشت- دریافت میکنند بین ۱۵ تا ۱۸ میلیون تومان است (در زمان انجام مصاحبه). اعضای هیات علمی با مرتبه استادیاری هم در بدو استخدام حدود چهار تا شش میلیون تومان حقوق میگیرند. اگر فرض کنیم یک استادیار بعد از چند سال خدمت ۱۰ میلیون تومان بگیرد میشود ۴۰۰ دلار. خب کجای دنیا حتی افغانستان و عراق به یک PhD چهارصد دلار حقوق میدهند؟
جالب است موقعی که میخواهند قیمت بنزین یا پراید یا … را محاسبه کنند با همین دلار گران، پرایدی که باید ۵۰۰ دلار باشد را به شش هزار دلار میفروشند، اما وقتی بحث قیمت گذاری فکر و اندیشه میرسد قضیه کاملا فرق میکند! متاسفانه با وجود این وضعیت شاهد تلاشهای برخی برای سرپوش گذاشتن روی این مشکل و وارونه نمایی آن شوند مثلا نمایندهای در مجلس مدعی شده بود که اساتید وزارت علوم ۴۰، ۵۰ میلیون تومان در ماه حقوق میگیرند!
همین اعضای هیات علمی که ماهانه شاید ۴۰۰ دلار هم حقوق نگیرند در خارج کشور حداقل هشت تا ۱۰ هزار دلار میگیرند با این حال این فقط بخشی از مشکل است! با چند دهه تجربهای که دارم میتوانم ادعا کنم که انگیزه مالی شاید علت اصلی مهاجرت حدود ۲۰ درصد دانشگاهیان و محققانی هم که از کشور میروند نباشد. فاجعه جدیتر سرانه پژوهشی ناچیزی است که برای یک سال به محققان میدهند و اغلب از ۱۰ میلیون تومان – معادل حقوق یک ماه آنها – بیشتر نیست! از طرف دیگر محقق نیاز به ملزومات دیگری مثل مواد و تجهیزات پیشرفته و فضای پژوهشی مناسب هم دارد. ساختمانهای پژوهشی ما که با تلاش همه دولتها و حمایت مقام معظم رهبری ساخته شده اند شاید با دنیا قابل مقایسه باشد، ولی با توجه به سهم ناچیز پژوهش از تولید ناخالص ملی و در کنار آن فرسودگی ناوگان تحقیقاتی کشور، گرانی فزاینده مواد آزمایشگاهی که ۹۰ درصد وارداتی هستند و افزایش شدید نرخ برابری ریال با ارزهای خارجی عملا همین سرانه ناچیز پژوهشی هم به کار نمیآید!
در شرایطی که قیمت ارز ۸ تا ۱۰ برابر افزایش پیدا میکند، ولی بودجه پژوهشی فقط ۱٫۲ یا ۱٫۵ برابر میشود و لذا قدرت خرید به یک پنجم بودجه خیلی کم سال قبل کاهش مییابد؛
و جالب است که با همه این مشکلات تولیدات علمی کشور سال به سال بیشتر میشود!
بله! حس تعهد و اشتیاق حرکت علمی و کمک به حل مشکلات کشور در جامعه علمی ما آن قدر بالاست که محققان ما تلاش میکنند با همه کمبودها و کم توجهی ها، گرفتار رکود علمی و توقف نشوند. به طوری که میبینیم طبق آخرین آمارها از لحاظ تعداد مقالات قابل استناد در اسکوپوس با فاصلهای زیاد با دیگر کشورهای اسلامی در رتبه پانزدهم دنیا قرار داریم و حتی در شاخصهای مهمتری مثل شاخص جهانی نوآوری که معیارهایی از جمله میزان بهرهوری، وضعیت بازار کسب و کار، آموزشهای تحصیلات تکمیلی و … دارد از رتبه ۱۲۰ در سال ۲۰۱۱ به رتبه ۶۷ دنیا در سال ۲۰۲۰ صعود کردهایم.
همان طور که گفته شد این دستاوردها در شرایطی حاصل شده که حداقل اعتبارات لازم نیز در اختیار بخش پژوهش قرار نمیگیرد و اختصاص سهم ۴ درصدی پژوهش از تولید ناخالص ملی که در سیاستهای کلی علم و فناوری ابلاغی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی آمده و بارها مورد تاکید معظم له قرار گرفته، متاسفانه با بی توجهی مجلس و دولت و … هیچ وقت محقق نشده است.
هر ساله اعداد و ارقام متفاوتی درباره بودجه پژوهشی اعلام میشود با توجه به سوابق و تجربه شما در مدیریت امور پژوهشی و فناوری سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور رقم واقعی را چه میزان ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر (پایان ۹۹) سهم پژوهش از تولید ناخالص ملی بدون احتساب اعتبار دانشجویان دکتری زیر ۳ دهم درصد و با لحاظ اعتبار تخصیص یافته به دانشجویان دانشجویان دکتری حدود نیم درصد است.
البته رقم ادعائی سازمان مدیریت و برنامه ریزی حدود ۶۸ صدم درصد است که حتی اگر همین رقم را هم مبنا بگیریم فاصله فاحشی با سیاستهای کلی ابلاغی مقام معظم رهبری دارد و جای سؤال است که چرا شورای نگهبان مصوبات مغایر با این سیاستها را بر نمیگرداند.
یادم هست در ابتدای دولت یازدهم امید زیادی به بهبود شرایط داشتید الان که به پایان دوره هشت ساله ریاست جمهوری روحانی رسیدهایم عملکرد دولت را در بحث پژوهش چه طور ارزیابی میکنید؟
در این که دولتها با هم فرق دارند تردیدی نیست، ولی الان نقش دولتها کلا کاهش یافته است و متاسفانه این واقعیت را هم نمیتوان کتمان کرد که کم توجهی به پژوهش از وجوه مشترک همه دولتها است. هر دولتی برای جبران کسری بودجه خود به جای این که مثلا از بودجه صدا و سیما یا دیگر مجموعههای غیرمولد کم کند قبل از هر جا سهم بودجه پژوهشی را کاهش میدهد. البته مطمئنم اگر میتوانستند همین اعتبار ناچیز را هم به پژوهشگران نمیدادند و اگر بودجه موسسات پژوهشی دولتی را کلا قطع نکردهاند به دلیل این است که مستخدمان قطعی رسمی دارند که موظف اند حقوق آنها را پرداخت کنند!
یکی از علل اصلی سرخوردگی و مهاجرت نخبگان هم همین است که میّبینند دولت از تخصیص حداقلهای بودجه به این بخش هم دریغ میکند و شرایطی را رقم زده که محققان ما احساس میکنند امکانات فکری و توانمندیهای ذهنی شان نه تنها به درد کشورشان نمیخورد که از دست بشریت هم خارج میشود.
این که نخبگان و چهرههای تراز اول علمی ما که در مرزهای دانش کار میکنند انتظار داشته باشند در مراکز علمی تراز اول دنیا کار کنند و لذا با سرخوردگی از برخی کمبودها مهاجرت کنند، قابل درک است خصوصا این که متاسفانه در عمل هم مشوقهای مادی و … قابل توجهی برای دلگرمی و نگهداشت آنها در کشور وجود ندارد؛ ولی جمعیت بسیار بیشتری از محققان که طبعا انتظارات پایینتری هم دارند و ترجیح میدهند در کشور بمانند، چه سرنوشتی پیدا میکنند؟
مهاجرت اهل علم ما منحصر به مهاجرت از داخل به خارج نیست. نخبگان و اساتید و پژوهشگرانی که به کشورهای دیگر میروند اگرچه از دسترس ما خارج میشوند، ولی به هر حال خدماتشان توسط جامعه بشری استفاده میشود، ولی بسیاری از نخبگانی هم که در داخل میمانند دچار مهاجرت به درون میشوند و آن وقتی است که محقق تصمیم میگیرد با شرایط موجود کنار بیاید، یعنی پاهایش را روی هم بندازد و سالی چند مقاله بدهد و برای این که هم اموراتش بهتر بگذرد و هم احتمالا ترقی پیدا کند، حتیالامکان با دستگاههای حاکمیتی – و نه دستگاههای دولتی که هر هشت سال دستخوش تغییرات مدیریتی شوند و معمولا هم که دولتی که سر کار میآید در تضاد با دولت قبلی است و لذا افرادی را که در دولت قبل جایگاهی داشته اند مورد غضب قرار گیرند – ارتباط بگیرد. قطعا این نوع مهاجرت از انواع دیگر بدتر است.
متاسفانه سوء ظن به محققان کشور که جدیداً باب شده کمتر حوزهای را درامان گذاشته است. این نگاه ها، شکل جدیدی از مهاجرت را ایجاد کرده و محققانی را هم که احتمالا میخواستند به کشور بر گردند منصرف میکند.
تا زمانی که جامعه علمی و پژوهشی کشور از ورود بی دلیل نهادهای غیرعلمی در امان نباشد و آرامش به این حوزه برنگردد، خطر مهاجرت پژوهشگرانی که فارغ از این نگرانی جدید خود را در محاصره انواع مشکلات و بی مهریها و بی امکاناتیها هم میبینند روز به روز بیشتر خواهد شد.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از دیده بان علم ایران، تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۴۰۰، کدخبر: ۴۸۲۲۸، www.isw.ir